آیه ۴۸ - سوره حجر

آیه لا يَمَسُّهُمْ فيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجينَ [48]

هيچ خستگى و رنجى در آنجا به آن‌ها نمى‌رسد، و هيچ‌گاه از آن اخراج نمى‌شوند!

۱
(حجر/ ۴۸)

الرّضا (علیه السلام)- عَنِ الْحَسَنِ‌بْنِ‌مُحَمَّد النَّوْفَلِیِّ قَالَ: قَدِمَ سُلَیْمَانُ الْمَرْوَزِیُّ مُتَکَلِّمُ خُرَاسَانَ عَلَی الْمَأْمُونِ فَأَکْرَمَه ثُمَّ وَجَّهَ الْمَأْمُونُ إِلَی الرِّضَا (علیه السلام) فَقَالَ إِنَّهُ {قَدِمَ عَلَیْنَا} رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مَرْوَ وَ هُوَ وَاحِدُ خُرَاسَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْکَلَامِ وَ یُنْکِرُ الْبَدَاءَ ثُمَّ قَالَ الْمَأْمُونُ یَا أَبَاالحسن (علیه السلام) مَا تَقُولُ فِیمَا تَشَاجَرَا فِیهِ فقَالَ الرِّضَا (علیه السلام) یَا سُلَیْمَانُ هَلْ یَعْلَمُ اللَّهُ جَمِیعَ مَا فِی الْجَنَّهًِْ وَ النَّارِ قَالَ سُلَیْمَانُ نَعَمْ قَالَ فَیَکُونُ مَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَنَّهُ یَکُونُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِذَا کَانَ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْهُ شَیْءٌ إِلَّا کَانَ أَ یَزِیدُهُمْ أَوْ یَطْوِیهِ عَنْهُمْ قَالَ سُلَیْمَانُ بَلْ یَزِیدُهُمْ قَالَ فَأَرَاهُ فِی قَوْلِکَ قَدْ زَادَهُمْ مَا لَمْ یَکُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ یَکُونُ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَالْمَزِیدُ لَا غَایَهًَْ لَهُ قَالَ فَلَیْسَ یُحِیطُ عِلْمُهُ عِنْدَکُمْ بِمَا یَکُونُ فِیهِمَا إِذَا لَمْ یَعْرِفْ غَایَهًَْ ذَلِکَ وَ إِذَا لَمْ یُحِطْ عِلْمُهُ بِمَا یَکُونُ فِیهِمَا لَمْ یَعْلَمْ مَا یَکُونُ فِیهِمَا أَنْ یَکُونَ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّمَا قُلْتُ لَا یَعْلَمُهُ لِأَنَّهُ لَا غَایَهًَْ لِهَذَا لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَصَفَهُمَا بِالْخُلُودِ وَ کَرِهْنَا أَنْ نَجْعَلَ لَهُمَا انْقِطَاعاً قَالَ الرِّضَا (علیه السلام) لَیْسَ عِلْمُهُ بِذَلِکَ بِمُوجِبٍ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُمْ لِأَنَّهُ قَدْ یَعْلَمُ ذَلِکَ ثُمَّ یَزِیدُهُمْ ثُمَّ لَا یَقْطَعُهُ عَنْهُمْ وَ کَذَلِکَ قَالَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ فِی کِتَابِهِ کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ وَ قَالَ لِأَهْلِ الْجَنَّهًِْ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ وَ قَالَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ فَهُوَ جَلَّ وَ عَزَّ یَعْلَمُ ذَلِکَ وَ لَا یَقْطَعُ عَنْهُمُ الزِّیَادَهًَْ أَ رَأَیْتَ مَا أَکَلَ أَهْلُ الْجَنَّهًِْ وَ مَا شَرِبُوا أَ لَیْسَ یُخْلِفُ مَکَانَهُ قَالَ بَلَی قَالَ أَ فَیَکُونُ یَقْطَعُ ذَلِکَ عَنْهُمْ وَ قَدْ أَخْلَفَ مَکَانَهُ قَالَ سُلَیْمَانُ لَا قَالَ فَکَذَلِکَ کُلَّمَا یَکُونُ فِیهَا إِذَا أَخْلَفَ مَکَانَهُ فَلَیْسَ بِمَقْطُوعٍ عَنْهُمْ قَالَ سُلَیْمَانُ بَلْ یَقْطَعُهُ عَنْهُمْ وَ لَا یَزِیدُهُمْ قَالَ الرِّضَا (علیه السلام) إِذاً یَبِیدُ مَا فِیهِمَا وَ هَذَا یَا سُلَیْمَانُ إِبْطَالُ الْخُلُودِ وَ خِلَافُ الْکِتَابِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ یَقُولُ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ وَ یَقُولُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ وَ یَقُولُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ وَ یَقُولُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ یَقُولُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ فَلَمْ یُحِرْ جَوَابا.

امام رضا (علیه السلام)- از حسن‌بن‌محمّد نوفلی نقل شده است که گفت: «سلیمان‌مَروزیّ دانشمندِ [متخصّص در] علم کلام از خراسان بر مأمون وارد شد و مأمون او را گرامی داشت. مأمون کسی را نزد امام رضا (علیه السلام) فرستاده و گفت: «مردی از اهل مرْو به محضر ما رسیده که یگانه‌ی خراسان در میان علمای علم کلام است». امام رضا (علیه السلام) فرمود: «ای سلیمان! آیا خداوند تمامی آنچه در بهشت و جهنّم [از نعمت و عذاب] است می‌داند»؟ سلیمان عرض کرد: «آری». فرمود: «پس هر نعمت یا عذابی در بهشت و جهنّم خواهد بود، همان‌هایی است که خدای عزّوجلّ می‌داند»؟! سلیمان عرض کرد: «همین‌طور است». فرمود: «پس اگر تمامی آن نعمت‌ها و عذاب‌ها برطبق علم خدا واقع شود، آیا خداوند می‌تواند بر آن‌ها بیفزاید یا از آن‌ها کم کند»؟ عرض کرد: «بر آن‌ها خواهد افزود». فرمود: «پس بنابر گفته‌ی تو که خداوند اضافه می‌کند چیزی به آن‌ها افزوده است که خود نمی‌دانسته، ایجاد خواهد شد»! عرض کرد: «فدایت شوم! اضافه‌دادن غایت و نهایت ندارد». فرمود: «پس طبق‌نظر شما خداوند احاطه‌ی علمی به آنچه در بهشت و جهنّم است ندارد، زیرا نهایت آن را نمی‌داند؛ و چون احاطه‌ی علمی ندارد نمی‌داند چه چیز در بهشت و جهنّم خواهد بود! [ولی] خداوند بسیار منزّه از چنین نسبتی است»! سلیمان عرض کرد: «من که گفتم خداوند به آن‌ها علم ندارد از این‌رو بود که آن‌ها نهایتی ندارند و خود خداوند عزّوجلّ آن‌ها را به جاودانگی و خُلود توصیف فرموده است و لذا ما نخواستیم پایانی برای آن‌ها قرار دهیم». حضرت فرمود: «علم خداوند به آن‌ها باعث نمی‌شود نهایتی داشته باشند، زیرا خداوند به آن‌ها علم دارد با این‌حال بر آن‌ها خواهد افزود و از آن‌ها کم نخواهد کرد؛ و خداوند خود نیز در قرآن چنین فرموده است: هرگاه پوست‌های تنشان [در آن] بریان گردد [و بسوزد] پوست‌های دیگری به‌جای آن قرار می‌دهیم، تا عذاب را بچشند (نساء/۵۶) و در مورد اهل بهشت فرموده: بخششی است قطع نشدنی. (هود/۱۰۸) و فرموده است: و میوه‌های فراوان که هرگز قطع و ممنوع نمی‌شود. (واقعه/۳۳۳۲)؛ پس خداوند آن زیادی‌ها را می‌داند و از آنان کم نخواهد کرد. آیا به نظر تو آنچه اهل بهشت می‌خورند و می‌آشامند خداوند چیزی جایگزینش نمی‌کند»؟ عرض کرد: «چرا». فرمود: «حال که به‌جای آن خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها [که مصرف می‌شود] چیز جدیدی جایگزین می‌کند، آیا بخشش‌خود را از آن‌ها قطع کرده است»؟ عرض کرد: «نه». فرمود: «پس هرچه در آنجا وجود خواهد داشت وقتی جایش پر می‌شود از آن‌ها قطع نمی‌گردد». عرض کرد: «چرا، اضافات را از آن‌ها دریغ می‌کند و چیز اضافی به آنان نمی‌دهد»! فرمود: «ای سلیمان! در این‌صورت آنچه در بهشت و جهنّم است از بین رفته و تمام خواهد شد و این‌سخن بر خلاف کتاب خدا و ضدّ خلود و جاودانگی بهشت و جهنّم است، زیرا خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: هرچه بخواهند در آنجا برای آن‌ها هست، و نزد ما نعمت‌های بیشتری است [که به فکر هیچ‌کس نمی‌رسد]. (ق/۳۵) و می‌فرماید: بخششی است قطع نشدنی. (هود/۱۰۸)؛ و می‌فرماید: وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ؛ و می‌فرماید: در آن بهشت جاویدان بمانند. (توبه/۲۲)؛ و می‌فرماید: و میوه‌های فراوان که هرگز قطع و ممنوع نمی‌شود. (واقعه/۳۳۳۲)» سلیمان جوابی نداشت بدهد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۳۰
بحارالأنوار، ج۱۰، ص۳۳۲/ الاحتجاج، ج۲، ص۴۰۴/ التوحید، ص۴۴۸/ عیون أخبارالرضا (ج۱، ص۱۸۴
۲
(حجر/ ۴۸)

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ إِدْرِیسُ النَّبِیُّ (علیه السلام) یَسِیحُ النَّهَارَ وَ یَصُومُهُ وَ یَبِیتُ حَیْثُ مَا جَنَّهُ اللَّیْلُ وَ یَأْتِیهِ رِزْقُهُ حَیْثُ مَا أَفْطَرَ وَ کَانَ یَصْعَدُ لَهُ مِنَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِثْلُ مَا یَصْعَدُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کُلِّهِمْ فَسَأَلَ مَلَکُ الْمَوْتِ رَبَّهُ فِی زِیَارَهًِْ إِدْرِیسَ (علیه السلام) وَ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَنَزَلَ وَ أَتَاهُ فَقَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَصْحَبَکَ فَأَکُونَ مَعَکَ فَصَحِبَهُ وَ کَانَا یَسِیحَانِ النَّهَارَ وَ یَصُومَانِهِ فَإِذَا جَنَّهُمَا اللَّیْلُ أُتِیَ إِدْرِیسُ فِطْرَهُ فَیَأْکُلُ وَ یَدْعُو مَلَکَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ فَیَقُولُ لَا حَاجَهًَْ لِی فِیهِ ثُمَّ یَقُومَانِ یُصَلِّیَانِ وَ إِدْرِیسُ یُصَلِّی وَ یَفْتُرُ وَ یَنَامُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ یُصَلِّی وَ لَا یَنَامُ وَ لَا یَفْتُرُ فَمَکَثَا بِذَلِکَ أَیَّاماً ثُمَّ إِنَّهُمَا مَرَّا بِقَطِیعِ غَنَمٍ وَ کَرْمٍ قَدْ أَیْنَعَ فَقَالَ مَلَکُ الْمَوْتِ هَلْ لَکَ أَنْ تَأْخُذَ مِنْ ذَلِکَ حَمَلًا أَوْ مِنْ هَذَا عَنَاقِیدَ فَنُفْطِرَ عَلَیْهِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَدْعُوکَ إِلَی مَالِی فَتَأْبَی فَکَیْفَ تَدْعُونِی إِلَی مَالِ الْغَیْرِ ثُمَّ قَالَ إِدْرِیسُ (علیه السلام) قَدْ صَحِبْتَنِی وَ أَحْسَنْت فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَکَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مَلَکُ الْمَوْتِ قَالَ إِدْرِیسُ لِی إِلَیْکَ حَاجَهًٌْ فَقَالَ وَ مَا هِیَ قَالَ تَصْعَدُ بِی إِلَی السَّمَاءِ فَاسْتَأْذَنَ مَلَکُ الْمَوْتِ رَبَّهُ فِی ذَلِکَ فَأَذِنَ لَهُ فَحَمَلَهُ عَلَی جَنَاحِهِ فَصَعِدَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ لَهُ إِدْرِیسُ (علیه السلام) إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَهًًْ أُخْرَی قَالَ وَ مَا هِیَ قَالَ بَلَغَنِی مِنَ الْمَوْتِ شِدَّهًٌْ فَأُحِبُّ أَنْ تُذِیقَنِی مِنْهُ طَرَفاً فَأَنْظُرَ هُوَ کَمَا بَلَغَنِی فَاسْتَأْذَنَ رَبَّهُ لَهُ فَأَذِنَ فَأَخَذَ بِنَفْسِهِ سَاعَهًًْ ثُمَّ خَلَّی عَنْهُ فَقَالَ لَهُ کَیْفَ رَأَیْتَ قَالَ بَلَغَنِی عَنْهُ شِدَّهًٌْ وَ إِنَّهُ لَأَشَدُّ مِمَّا بَلَغَنِی وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَهًٌْ أُخْرَی تُرِینِیَ النَّارَ فَاسْتَأْذَنَ مَلَکُ الْمَوْتِ صَاحِبَ النَّارِ فَفَتَحَ لَهُ فَلَمَّا رَآهَا إِدْرِیسُ (علیه السلام) سَقَطَ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِی إِلَیْکَ حَاجَهًٌْ أُخْرَی تُرِینِیَ الْجَنَّهًَْ فَاسْتَأْذَنَ مَلَکُ الْمَوْتِ خَازِنَ الْجَنَّهًِْ فَدَخَلَهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا قَالَ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ مَا کُنْتُ لِأَخْرُجَ مِنْهَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ قَدْ ذُقْتُهُ وَ یَقُولُ وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها وَ قَدْ وَرَدْتُهَا وَ یَقُولُ فِی الْجَنَّهًِْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها.

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- ابن عباس (رحمة الله علیه) گوید: ادریس پیامبر (علیه السلام) روزها به مراقبت از نفس و عبادت و روزه مشغول بود و هرجا که شب او را در بر می‌گرفت به استراحت می‌پرداخت و روزی‌اش هر وقت که زمان افطارش بود، به نزدش می‌رسید و اعمال صالح او به‌اندازه‌ی اعمال صالح همه‌ی اهل زمین بود؛ به‌همین‌خاطر عزرائیل از پروردگارش درخواستِ زیارت ادریس (علیه السلام) را نمود تا بتواند به او سلام و درود بفرستد. خداوند نیز به او اجازه داد و او به نزد ادریس (علیه السلام) رفته و به او گفت: «من می‌خواهم همنشین و همراه تو باشم». بنابراین با ادریس (علیه السلام) همراه شد و آن دو روز را به مراقبت از نفس و عبادت و روزه مشغول بودند و چون شب فرا می‌رسید غذای افطار ادریس (علیه السلام) به او می‌رسید و مشغول خوردن شده و عزرائیل را نیز به خوردن دعوت می‌کرد؛ عزرائیل می‌گفت: «من نیازی به غذا ندارم». سپس هر دو برخواسته و مشغول به نماز می‌شدند و ادریس (علیه السلام) مقداری نماز می‌خواند و چون خسته می‌شد می‌خوابید ولی عزرائیل پیوسته نماز می‌خواند و نه می‌خوابید و نه خسته می‌شد. به این ترتیب چند روزی سپری شد تا اینکه آن دو به گلّه‌ی گوسفند و تاکستانی رسیدند که میوه‌های رسیده و تازه‌ای داشت. عزرائیل گفت: «آیا می‌توانی از این‌گلّه، برّه‌ای یا از این تاکستان، چند خوشه‌ی انگور برداری تا با آن افطار کنیم»؟ ادریس (علیه السلام) فرمود: «سبحان الله! من تو را به مال خویش دعوت می‌کنم و تو امتناع می‌کنی، حال چگونه مرا به مال دیگری دعوت می‌کنی»؟! سپس فرمود: «تو [چند روزی] مرا همراهی کردی و در این‌مدّت همراه خوبی بودی؛ [بگو] که هستی»؟ گفت: «من عزرائیل هستم». ادریس (علیه السلام) فرمود: «من از تو درخواستی دارم». پرسید: «چه درخواستی»؟ گفت: «اینکه مرا به آسمان ببری». عزرائیل برای این کار از پروردگارش اجازه خواست و خداوند نیز اجازه فرمود. پس ادریس (علیه السلام) را بر بال‌خویش سوار کرده و او را به آسمان برد. ادریس (علیه السلام) به‌او گفت: «من درخواست دیگری نیز از تو دارم». پرسید: «چه درخواستی»؟ گفت: «شنیده‌ام که مرگ بسیار سخت و شدید است، می‌خواهم اندکی از آن را به من بچشانی تا ببینم آیا همان‌گونه است که شنیده‌ام». عزرائیل برای این کار از پروردگارش اجازه خواست و خداوند نیز اجازه فرمود. سپس برای ساعتی جان او را گرفت و دوباره جانش را به او بازگرداند و پرسید: «مرگ را چگونه دیدی»؟ گفت: «مقداری از سختی مرگ را چشیدم و بسیار سخت‌تر از چیزی است که شنیده بودم؛ درخواست دیگری نیز از تو دارم [و آن اینکه] دوزخ را به من نشان دهی». عزرائیل از نگهبان جهنّم اجازه گرفت و دوزخ را برای ادریس (علیه السلام) گشود. چون ادریس (علیه السلام) آتش جهنّم را مشاهده کرد، بیهوش افتاد. [چون به‌هوش آمد] گفت: «درخواست‌دیگری نیز از تو دارم [و آن اینکه] بهشت را به من نشان دهی». عزرائیل از نگهبان بهشت اجازه گرفت و او را وارد بهشت نمود. ادریس (علیه السلام) گفت: «ای عزرائیل! من دیگر از اینجا بیرون نمی‌روم زیرا که خداوند می‌فرماید: هرکسی چشنده‌ی طعم مرگ است. (عنکبوت/۵۷) و من نیز آن را چشیدم و می‌فرماید: و هیچ‌یک از شما نیست که وارد جهنّم نشود. (مریم/۷۱) و من نیز وارد آن شدم؛ و درباره‌ی بهشت نیز می‌فرماید: نمی‌توانند از آن خارج گردند. (مائده/۳۷)».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۳۲
بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۷۸/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۶۴
بیشتر