آیه ۴۴ - سوره ص

آیه وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ [44]

[و به او گفتيم]: بسته‌اى از ساقه [هاى گندم مانند آن] را برگير و با آن [به همسرت] بزن و سوگند خود را مشكن. ما او را شكيبا يافتيم؛ چه بنده‌ی خوبى كه بسيار توبه‌كننده بود!

۱
(ص/ ۴۴)

الصّادق (علیه السلام)- یَحْیَی‌بْنِ‌عَبَّادٍ الْمَکِّیِّ قَالَ قَالَ لِی سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ إِنِّی أَرَی لَکَ مِنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) مَنْزِلَهًًْ فَسَلْهُ عَنْ رَجُلٍ زَنَی وَ هُوَ مَرِیضٌ إِنْ أُقِیمَ عَلَیْهِ الْحَدُّ مَاتَ مَا تَقُولُ فِیهِ فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ هَذِهِ الْمَسْأَلَهًُْ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِکَ أَوْ قَالَ لَکَ إِنْسَانٌ أَنْ تَسْأَلَنِی عَنْهَا فَقُلْتُ سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ سَأَلَنِی أَنْ أَسْأَلَکَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أُتِیَ بِرَجُلٍ احْتَبَنَ مُسْتَسْقِیَ الْبَطْنِ قَدْ بَدَتْ عُرُوقُ فَخِذَیْهِ وَ قَدْ زَنَی بِامْرَأَهًٍْ مَرِیضَهًٍْ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِعِذْقٍ فِیهِ مِائَهًُْ شِمْرَاخٍ فَضُرِبَ بِهِ الرَّجُلُ ضَرْبَهًًْ وَ ضُرِبَتْ بِهِ الْمَرْأَهًُْ ضَرْبَهًًْ ثُمَّ خَلَّی سَبِیلَهُمَا ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَهًَْ وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ.

امام صادق (علیه السلام)- یحیی‌بن‌عبّاد مکّی گفت: سفیان ثوری به من گفت: «تو نزد امام صادق (علیه السلام) جایگاه نیکی داری، از ایشان بپرس که اگر مردی زنا کند و چنان بیمار باشد که در جاری‌کردن حد بر او ترس آن رود که بمیرد باید با او چه کرد»؟ من از امام (علیه السلام) پرسیدم و ایشان فرمود: «این سؤال از جانب توست یا کسی به تو گفته آن را بپرسی»؟ عرض کردم: «سفیان ثوری از من خواست تا آن را از شما بپرسم». امام (علیه السلام) فرمود: «مردی را خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آوردند، آن مرد که تنومند بود و شکمی برآمده داشت و رگهای ران‌هایش بیرون زده بود با زنی بیمار زنا کرده بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امر فرمود تا دستهای از صد شاخه‌ی خرما برای ایشان بیاورند سپس تازیانه‌ای به آن مرد و تازیانهای به آن زن زد و هر دو را آزاد کرد و این همان کلام خداوند متعال است که فرمود: وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَ لَا تَحْنَثْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۱۲۶
الکافی، ج۷، ص۲۴۳/ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۸/ تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۲/ بحارالأنوار، ج۱۲، ص۳۴۰/ بحارالأنوار، ج۴۷، ص۲۲۰/ فقه القرآن، ج۲، ص۳۹۲؛ «بتفاوت لفظی»/ نورالثقلین/ البرهان
۲
(ص/ ۴۴)

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- کَانَ السَّبَبُ فِی ذَلِکَ أَنَّ إِبْلِیسَ لَقِیَهَا فِی صُورَهًِْ طَبِیبٍ فَدَعَتْهُ إِلَی مُدَاوَاهًِْ أَیُّوبَ (علیه السلام) فَقَالَ: أُدَاوِیهِ عَلَی أَنَّهُ إِذَا بَرِئَ قَالَ: أَنْتَ شَفَیْتَنِی. لَا أُرِیدُ جَزاءً سِوَاهُ. قَالَتْ: نَعَمْ. فَأَشَارَتْ إِلَی أَیُّوبَ (علیه السلام) بِذَلِکَ فَحَلَفَ لَیَضْرِبَنَّهَا.

ابن‌عبّاس ( ماجرای زن ایّوب (علیه السلام) این بود که ابلیس در یک صورت زیبا با او ملاقات کرد و به او پیشنهادی برای بهبود وضع جسمانی ایّوب (علیه السلام) داد و گفت: «در ازای این درمانی که به تو می‌دهم تا به همسرت بدهی هیچ چیزی نمی‌خواهم جز اینکه ایّوب (علیه السلام) وقتی شفا یافت بگوید تو (یعنی همسرش) مرا شفا دادی [و خدا را فراموش کند]». زن نیز پذیرفت و همین قضیّه را به ایّوب (علیه السلام) گفت امّا ایشان [ناراحت شد و] قسم خورد که به خاطر این کارش او را بزند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۱۲۸
بحرالعرفان، ج۱۴، ص۲۳
بیشتر