آیه ۳۴ - سوره غافر

آیه وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ [34]

پيش از اين يوسف با دلايل روشن به سراغ شما آمد، ولى شما پيوسته در آنچه او براى شما آورده بود ترديد داشتيد؛ تا زمانى‌كه از دنيا رفت، گفتيد: هرگز خداوند بعد از او پيامبرى مبعوث نخواهد كرد! اين‌گونه خداوند هر اسرافكار ترديد‌كننده‌اى را گمراه مى‌سازد.

۱
(غافر/ ۳۴)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدٍ‌بنِ‌مُسلِم عَن اَبِی‌جَعفَر (علیه السلام) قَالَ فَکَانَ یُوسُفُ (علیه السلام) بَعْدَ یَعْقُوبَ (علیه السلام) الْحُجَّهًَْ قُلْتُ فَکَانَ یُوسُفُ (علیه السلام) رَسُولًا نَبِیّاً قَالَ نَعَمْ أَ‌مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ.

امام باقر (علیه السلام)- محمّدبن‌مسلم از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: یوسف (علیه السلام) پس از یعقوب (علیه السلام) حجّت شد. پرسیدم: «بنابراین یوسف (علیه السلام) هم رسول و هم نبیّ بود»؟ حضرت پاسخ داد: «آری! آیا نشنیدی که خداوند متعال فرمود: وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۳۹۶
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۲۹۵/ بحارالأنوار، ج۱۲، ص۲۹۵/ قصص الأنبیاءللراوندی، ص۱۳۵/ نورالثقلین
۲
(غافر/ ۳۴)

الباقر (علیه السلام)- انَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالی عَهَدَ إلَی آدَمَ (علیه السلام) إلَی أن قَالَ (علیه السلام): وَ کَانَ بَیْنَ موسی وَ یُوسُفَ (علیها السلام).

امام باقر (علیه السلام)- خدای تبارک‌وتعالی از آدم پیمان گرفت ... و بین موسی و یوسف (علیها السلام) پیامبرانی بود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۳۹۶
نورالثقلین
۳
(غافر/ ۳۴)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- لَمَّا حَضَرَتْ یُوسُفَ (علیه السلام) الْوَفَاهًُْ جَمَعَ شِیعَتَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ حَدَّثَهُمْ بِشِدَّهًٍْ تَنَالُهُمْ یُقْتَلُ فِیهَا الرِّجَالُ وَ تُشَقُ بُطُونُ الْحَبَالَی وَ تُذْبَحُ الْأَطْفَالُ حَتَّی یُظْهِرَ اللَّهُ الْحَقَّ فِی الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِ لَاوَی‌بْنِ‌یَعْقُوبَ وَ هُوَ رَجُلٌ أَسْمَرُ طَوِیلٌ وَ وَصَفَهُ لَهُمْ بِنَعْتِهِ فَتَمَسَّکُوا بِذَلِکَ وَ وَقَعَتِ الْغَیْبَهًُْ وَ الشِّدَّهًُْ بِبَنِی إِسْرَائِیلَ وَ هُمْ یَنْتَظِرُونَ قِیَامَ الْقَائِمِ أَرْبَعَمِائَهًِْ سَنَهًٍْ حَتَّی إِذَا بُشِّرُوا بِوِلَادَتِهِ وَ رَأَوْا عَلَامَاتِ ظُهُورِهِ اشْتَدَّتِ الْبَلْوَی عَلَیْهِمْ وَ حُمِلَ عَلَیْهِمْ بِالْخَشَبِ وَ الْحِجَارَهًِْ وَ طُلِبَ الْفَقِیهُ الَّذِی کَانُوا یَسْتَرِیحُونَ إِلَی أَحَادِیثِهِ فَاسْتَتَرَ وَ تَرَاسَلُوهُ وَ قَالُوا کُنَّا مَعَ الشِّدَّهًِْ نَسْتَرِیحُ إِلَی حَدِیثِکَ فَخَرَجَ بِهِمْ إِلَی بَعْضِ الصَّحَارِی وَ جَلَسَ یُحَدِّثُهُمْ حَدِیثَ الْقَائِمِ وَ نَعْتَهُ وَ قُرْبَ الْأَمْرِ وَ کَانَتْ لَیْلَهًٌْ قَمْرَاءُ فَبَیْنَمَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ طَلَعَ عَلَیْهِمْ مُوسَی (علیه السلام) وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ حَدِیثَ السِّنِّ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ دَارِ فِرْعَوْنَ یُظْهِرُ النُّزْهَهًَْ فَعَدَلَ عَنْ مَوْکِبِهِ وَ أَقْبَلَ إِلَیْهِمْ وَ تَحْتَهُ بَغْلَهًٌْ وَ عَلَیْهِ طَیْلَسَانُ خَزٍّ فَلَمَّا رَآهُ الْفَقِیهُ عَرَفَهُ بِالنَّعْتِ فَقَامَ إِلَیْهِ وَ انْکَبَّ عَلَی قَدَمَیْهِ فَقَبَّلَهُمَا ثُمَّ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی أَرَانِیَکَ فَلَمَّا رَأَی الشِّیعَهًُْ ذَلِکَ عَلِمُوا أَنَّهُ صَاحِبُهُمْ فَأَکَبُّوا عَلَی الْأَرْضِ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ فَلَمْ یَزِدْهُمْ عَلَی أَنْ قَالَ أَرْجُو أَنْ یُعَجِّلَ اللَّهُ فَرَجَکُمْ ثُمَّ غَابَ بَعْدَ ذَلِکَ وَ خَرَجَ إِلَی مَدِینَهًِْ مَدْیَنَ فَأَقَامَ عِنْدَ شُعَیْبٍ (علیه السلام) مَا أَقَامَ فَکَانَتِ الْغَیْبَهًُْ الثَّانِیَهًُْ أَشَدَّ عَلَیْهِم مِنَ الْأُولَی وَ کَانَتْ نَیِّفاً وَ خَمْسِینَ سَنَهًًْ وَ اشْتَدَّتِ الْبَلْوَی عَلَیْهِمْ وَ اسْتَتَرَ الْفَقِیهُ فَبَعَثُوا إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا صَبْرَ لَنَا عَلَی اسْتِتَارِکَ عَنَّا فَخَرَجَ إِلَی بَعْضِ الصَّحَارِی وَ اسْتَدْعَاهُمْ وَ طَیَّبَ قُلُوبَهُمْ وَ أَعْلَمَهُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَوْحَی إِلَیْهِ أَنَّهُ مُفَرِّجٌ عَنْهُمْ بَعْدَ أَرْبَعِینَ سَنَهًًْ فَقَالُوا بِأَجْمَعِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ: قُلْ لَهُمْ قَدْ جَعَلْتُهَا ثَلَاثِینَ سَنَهًًْ لِقَوْلِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالُوا کُلُّ نِعْمَهًٍْ مِنَ اللَّهِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: قُلْ لَهُمْ قَدْ جَعَلْتُهَا عِشْرِینَ سَنَهًًْ. فَقَالُوا: لَا یَأْتِی بِالْخَیْرِ إِلَّا اللَّهُ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ قُلْ لَهُمْ قَدْ جَعَلْتُهَا عَشْراً. فَقَالُوا: لَا یَصْرِفُ الشَّرَّ إِلَّا اللَّهُ. فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: قُلْ لَهُمْ لَا تَبْرَحُوا فَقَدْ آذَنْتُ فِی فَرَجِکُمْ فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ طَلَعَ مُوسَی (علیه السلام) رَاکِباً حِمَاراً فَأَرَادَ الْفَقِیهُ أَنْ یُعَرِّفَ الشِّیعَهًَْ مَا یَسْتَبْصِرُونَ بِهِ فِیهِ وَ جَاءَ مُوسَی (علیه السلام) حَتَّی وَقَفَ عَلَیْهِمْ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ. فَقَالَ لَهُ الْفَقِیهُ: مَا اسْمُکَ؟ فَقَالَ مُوسَی (علیه السلام): قَالَ ابْنُ مَنْ؟ قَالَ ابْنُ‌عِمْرَانَ. قَالَ: ابْنُ مَنْ؟ قَالَ: ابْنُ‌وَهْبِ‌بْنِ‌لَاوَی‌بْنِ‌یَعْقُوبَ. قَالَ: بِمَا ذَا جِئْتَ؟ قَالَ: بِالرِّسَالَهًِْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ. فَقَامَ إِلَیْهِ فَقَبَّلَ یَدَهُ ثُمَّ جَلَسَ بَیْنَهُمْ وَ طَیَّبَ نُفُوسَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ أَمْرَهُ ثُمَّ فَرَّقَهُمْ فَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ بَیْنَ فَرَجِهِمْ بِغَرْقِ فِرْعَوْنَ أَرْبَعُونَ سَنَهًًْ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- زمانی‌که حضرت یوسف (علیه السلام) به حالت احتضار افتاد، یاران و خاندانش را جمع کرد و خداوند را سپاس و ستایش گفت و به آن‌ها درباره‌ی مصیبتی که بدان گرفتار خواهند شد خبر داد که در آن مردان، کشته می‌شوند و شکم زنان باردار شکافته و سر کودکان از تن جدا می‌شود تا اینکه خداوند حق را به‌وسیله‌ی قیام‌کننده‌ای از نسل لاوی‌بن‌یعقوب آشکار می‌کند که مردی گندمگون و بلند قامت است. آنگاه صفاتش را برایشان ذکر کرد. آن‌ها بدان تمسّک جستند [و اعتقاد پیدا کردند] و در میان بنی‌اسرائیل، دوران غیبت و دشواری به وجود آمد. آن‌ها مدّت چهارصد سال در انتظار قائم به سر بردند تا اینکه به آن‌ها مژده ولادت او داده شد و علامت‌های ظهورش را دیدند. بدین‌ترتیب دچار مصیبت‌های بیشتری شدند و ضربات چوب و سنگ بر آنان فرو بارید. آن‌ها درپی یافتن فقیهی بودند که به سخنانش اعتماد داشتند. امّا او خود را مخفی کرده و با آن‌ها مکاتبه می‌کرد. آن‌ها برایش نوشتند: «ما در دوران دشواری و مصیبت به سخنان تو اعتماد داریم. او آن‌ها را به بیابانی برد و در یک شب مهتابی برایشان درباره قائم، صفاتش و نزدیکی زمان قیامش سخن گفت. در چنین حالتی حضرت موسی (علیه السلام) با هیأت و ظاهر دوران جوانی‌اش بر آن‌ها ظهور کرد. او از قصر فرعون خارج شده و در بیرون از آنجا به گردش می‌پرداخت. موسی (علیه السلام) از کاروانش جدا شد و درحالی‌که سوار بر قاطری بود به‌سوی آن‌ها آمد. او در آن حالت، ردایی ابریشمی بر تن داشت. زمانی‌که آن فقیه او را دید، از روی صفاتش او را شناخت. به‌همین خاطر از جایش برخاست و به‌سوی او رفت و به پاهایش افتاد و بر آن‌ها بوسه زد. سپس گفت: «سپاس خدایی را که قبل از رسیدن به محضرت جان مرا نگرفت». زمانی‌که یارانش دیدند او چنین کرد، دریافتند که او ولیّ امرشان است. به همین دلیل به پاهایش افتادند و برایش تعظیم کردند. او در پاسخ فقط گفت: «از خداوند می‌خواهم که در فرج شما تعجیل فرماید». پس از آن دوباره غایب شد و به‌سوی شهر مدین رفت و مدّتی را نزد حضرت شعیب (علیه السلام) ماند. غیبت دوّمش برای او از اوّلی دشوارتر بود و مدّت پنجاه‌وچند سال به طول انجامید و بلا و مصیبت بر آن‌ها شدّت یافت و فقیه از نظرها غایب شد. آن‌ها برایش پیغام دادند که ما توان تحمّل غیبت تو را نداریم. او به بیابانی رفت و آن‌ها را فرا خواند و به آنان آرامش خاطر داد و برایشان بیان کرد که خداوند بر او وحی کرده است که پس از چهل سال در کار آن‌ها گشایشی به وجود خواهد آورد. آن‌ها همگی گفتند: الحمدلله. خداوند به او وحی کرد که به ایشان بگو: به علّت شکرگزاری‌شان و گفتن الحمدلله، آن را پس از سی‌سال بعد قرار خواهم داد. آن‌ها در پاسخ گفتند: «همه‌ی نعمت‌ها از سوی خداوند است». خداوند به او وحی کرد به ایشان بگو: «فرج و گشایش پس از بیست سال برایشان حاصل خواهد شد». آن‌ها گفتند: «خیر و نیکی فقط از سوی پروردگار است». خداوند به او وحی کرد: «به آن‌ها بگو: پس از ده سال در کارشان گشایش و فرج به وجود خواهد آمد». آن‌ها همگی گفتند: «فقط خداوند بلا و مصیبت را برطرف می‌کند». خداوند به او وحی فرمود: «به آن‌ها بگو: از جایتان تکان نخورید که من دستور به وجودآمدن فرج و گشایش برایتان را صادر کرده‌ام». درحالی‌که آن‌ها در چنین وضعیتی بودند، حضرت موسی (علیه السلام) سوار بر الاغی در برابر ایشان پیدا شد. آن فقیه خواست به یارانش آنچه را می‌بینند، بشناساند. موسی (علیه السلام) به‌سویشان آمد تا اینکه در کنار آن‌ها ایستاد و به آن‌ها سلام کرد. فقیه به او گفت: «اسمت چیست»؟ او پاسخ داد: «موسی (علیه السلام)»! فقیه سؤال کرد: «نام پدرت چیست»؟ موسی (علیه السلام) پاسخ داد: «عمران»! فقیه پرسید: «نام جدّت چیست»؟ موسی (علیه السلام) پاسخ داد: «فاهث‌بن‌لاوی‌بن‌یعقوب». فقیه سؤال کرد: «با خودت چه چیزی آورده‌ای»؟ پاسخ داد: «از سوی خداوند رسالت آورده‌ام». آن فقیه از جایش برخاست و دست حضرت موسی (علیه السلام) را بوسید. آن حضرت میان آن‌ها نشست و به آنان آرامش خاطر داد و به آن‌ها دستوراتی داد. سپس آن‌ها را به چند گروه تقسیم کرد. از آن زمان تا فرج آن‌ها یعنی غرق‌شدن فرعون، چهل سال فاصله بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۳۹۸
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۳۶/ البرهان
۴
(غافر/ ۳۴)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ یُوسُفَ‌بْنَ‌یَعْقُوبَ (علیه السلام) حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاهًُْ جَمَعَ آلَ یَعْقُوبَ (علیه السلام) وَ هُمْ ثَمَانُونَ رَجُلًا فَقَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْقِبْطَ سَیَظْهَرُونَ عَلَیْکُمْ وَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ إِنَّمَا یُنَجِّیکُمُ اللَّهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ بِرَجُلٍ مِنْ وُلْدِ لَاوَی‌بْنِ‌یَعْقُوبَ اسْمُهُ مُوسَی‌بْنُ‌عِمْرَانَ غُلَامٌ طَوِیلٌ جَعْدٌ آدَمُ فَجَعَلَ الرَّجُلُ مِنْ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ یُسَمِّی ابْنَهُ عِمْرَانَ وَ یُسَمِّی عِمْرَانُ (علیه السلام) ابْنَهُ مُوسَی (علیه السلام) فَذَکَرَ أَبَانُ‌بْنُ‌عُثْمَانَ عَنْ أَبِی‌الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: مَا خَرَجَ مُوسَی (علیه السلام) حَتَّی خَرَجَ قَبْلَهُ خَمْسُونَ کَذَّاباً مِنْ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ کُلُّهُمْ یَدَّعِی أَنَّهُ مُوسَی‌بْنُ‌عِمْرَانَ فَبَلَغَ فِرْعَوْنَ أَنَّهُمْ یُرْجِفُونَ بِهِ وَ یَطْلُبُونَ هَذَا الْغُلَامَ وَ قَالَ لَهُ کَهَنَتُهُ وَ سَحَرَتُهُ إِنَّ هَلَاکَ دِینِکَ وَ قَوْمِکَ عَلَی یَدَیْ هَذَا الْغُلَامِ الَّذِی یُولَدُ الْعَامَ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَوَضَعَ الْقَوَابِلَ عَلَی النِّسَاءِ وَ قَالَ لَا یُولَدُ الْعَامَ وَلَدٌ إِلَّا ذُبِحَ وَ وَضَعَ عَلَی أُمِّ مُوسَی (علیه السلام) قَابِلَهًْ.

امام صادق (علیه السلام)- زمانی‌که حضرت یوسف (علیه السلام) به حالت احتضار افتاد خاندان حضرت یعقوب (علیه السلام) را که هشتاد مرد بودند جمع کرد و فرمود: «این قبطی‌ها بر شما چیره خواهند شد و شما را دچار شدیدترین شکنجه‌ها خواهند کرد. خداوند شما را به‌وسیله‌ی مردی از فرزندان لاوی‌بن‌یعقوب از چنگال آن‌ها رهایی خواهد داد که نامش موسی‌بن‌عمران (علیه السلام) است. او جوانی بلندقامت، دارای موهای مجعد و گندمگون است. به‌همین‌دلیل بنی‌اسرائیل پسرانشان را عمران می‌نامیدند و عمران‌ها نیز نام موسی (علیه السلام) را بر پسرانشان می‌گذاشتند». ابوبصیر از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: «پیش از خروج و قیام حضرت موسی (علیه السلام) پنجاه دروغگو از بنی‌اسرائیل قیام کردند که نام همه‌ی آن‌ها موسی‌بن‌عمران بود». به اطّلاع فرعون رسید که بنی‌اسرائیل به‌وسیله‌ی او حکومتش را دچار لرزه خواهند کرد و فرمانبردار و مطیع او خواهند بود. کاهنان و جادوگران به فرعون گفتند: «هلاک دین و قوم تو به‌وسیله‌ی کودکی خواهد بود که امسال در میان بنی‌اسرائیل به دنیا خوامد آمد». به‌همین‌دلیل، قابله‌ها را بر زنان گماشت و دستور داد همه‌ی کودکانی را که در آن سال به دنیا می‌آمدند بکشند. همچنین برای مادر موسی (علیه السلام) نیز قابله‌ای تعیین کرد. آنگاه حدیث را به‌طور کامل بیان فرمود که ذکر آن در ابتدای سوره‌ی قصص گذشت.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۴۰۰
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۳۸/ البرهان
۵
(غافر/ ۳۴)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ: إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَهًٌْ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکَّتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْیُسْرِ عُسْراً کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ (علیه السلام) لَمْ یَضْرُرْ حُرِّیَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَهًُْ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِیَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ إِذْ کَانَ لَهُ مَالِکاً فَأَرْسَلَهُ وَ رَحِمَ بِهِ أُمَّهًًْ وَ کَذَلِکَ الصَّبْرُ یُعْقِبُ خَیْراً فَاصْبِرُوا وَ وَطِّنُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَی الصَّبْرِ تُوجَرُوا.

امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: انسان آزاده در همه‌ی حالت‌ها آزاده است. چنان‌چه دچار مصیبتی شود، در مقابل آن شکیبایی خواهد کرد و چنان‌چه مشکلات فراوان او را احاطه کند و به اسارت در آید، با او به خشونت رفتار شود و آسایش زندگی‌اش به دشواری تبدیل شود همچنان‌که یوسف (علیه السلام) بدان گرفتار شد زیر بار مشکلات شکسته نخواهد شد و تغییر وضعیّت، به آزاده‌بودن او هیچ گزندی نخواهد رساند؛ خواه به بردگی و اسارت در آید، مورد قهر و ستم واقع شود، به تاریکی چاه و تنهایی در آن مبتلا گردد یا خداوند بر او منّت گذارد و حاکم ستمگر و جبّار را به غلام او تبدیل کند و او را به مکانی بفرستد و به‌وسیله‌ی او به مردمانی رحم و عنایت کند. بردباری نیز بدین‌ترتیب خیر و نیکی را درپی خواهد داشت. پس صبور باشید و جان‌هایتان را به بردباری عادت دهید تا پاداش بگیرید.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۴۰۰
بحارالأنوار، ج۲، ص۸۹/ البرهان
۶
(غافر/ ۳۴)

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جَاءَکُمْ بِهِ أَیْ مِنْ عِبَادَهًِْ اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ.

ابن‌عبّاس ( فَما زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِه یعنی در عبادت خداوندی که یگانه است و شریکی برای او نیست [تردید داشتید].

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۴۰۰
بحرالعرفان، ج۱۴، ص۸۱
بیشتر