آیه وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لانَسْقِي حَتّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ [23]
و هنگامى كه به [چاه] آب مدَين رسيد، گروهى از مردم را در آن جا ديد كه چهارپايان خود را آب مىدهند؛ و در كنار آنان دو زن را ديد كه از گوسفندان خويش مراقبت مى كنند [و به چاه نزديك نمى شوند؛ موسى] به آن دو گفت: «منظور شما [از اين كار] چيست؟» گفتند: «ما آنها را آب نمىدهيم تا چوپانها همگى خارج شوند؛و پدر ما پيرمرد كهنسالى است [قادر بر اين كارها نيست].»
الباقر (علیه السلام)- إِنَّ مُوسَی (علیه السلام) مَرَّ نَحْوَ مَدْیَنَ وَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَدْیَنَ مَسِیرَهًُْ ثَلَاثَهًِْ أَیَّامٍ فَلَمَّا بَلَغَ بَابَ مَدْیَنَ رَأَی بِئْراً یَسْتَقِی النَّاسُ مِنْهَا لِأَغْنَامِهِمْ وَ دَوَابِّهِمْ فَقَعَدَ نَاحِیَهًًْ وَ لَمْ یَکُنْ أَکَلَ مُنْذُ ثَلَاثَهًِْ أَیَّامٍ شَیْئاً فَنَظَرَ إِلَی جَارِیَتَیْنِ فِی نَاحِیَهًٍْ وَ مَعَهُمَا غُنَیْمَاتٌ لَا تَدْنُوَانِ مِنَ الْبِئْرِ فَقَالَ لَهُمَا مَا لَکُمَا لَا تَسْتَقِیَانِ فَقَالَتَا کَمَا حَکَی اللَّهُ حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ فَرَحِمَهُمَا مُوسَی (علیه السلام) وَ دَنَا مِنَ الْبِئْرِ فَقَالَ لِمَنْ عَلَی الْبِئْرِ أَسْتَقِی لِی دَلْواً وَ لَکُمْ دَلْواً وَ کَانَ الدَّلْوُ یَمُدُّهُ عَشَرَهًُْ رِجَالٍ فَاسْتَقَی وَحْدَهُ دَلْواً لِمَنْ عَلَی الْبِئْرِ وَ دَلْواً لِبِنْتَیْ شُعَیْبٍ وَ سَقَی أَغْنَامَهُمَا.
امام باقر (علیه السلام)- موسی (علیه السلام) به طرف مدین حرکت کرد. از آنجا تا مدین سه روز راه بود؛ وقتی او به دروازهی مدین رسید چاهی را دید که مردم از آن [چاه] برای چهارپایان خود آب میکشیدند. او در کنار همان چاه نشست درحالیکه سه روز بود که چیزی نخورده بود. چشم او به دو زن افتاد که چند گوسفند داشتند و نزدیک چاه نمیشدند و منتظر بودند. موسی (علیه السلام) از آنها پرسید: «چرا شما آب نمیکشید»؟ آن دو گفتند: «لا نَسْقی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ». موسی (علیه السلام) به آنها ترحّم نمود و نزدیک چاه شد و به فردی که بر سر چاه بود گفت: «من یک دلو برای شما و یک دلو برای خودم آب میکشم»، دلو بسیار سنگین بود و ده مرد با هم آن را بالا میکشیدند امّا موسی (علیه السلام) به تنهایی دلو را بالا کشید و گوسفندان آن دختران را سیرابکرد.
الباقر (علیه السلام)- َخَرَجَ مُوسَی (علیه السلام) مِنْ مِصْرَ بِغَیْرِ ظَهْرٍ وَ لَا دَابَّهًٍْ وَ لَا خَادِمٍ تَخْفِضُهُ أَرْضٌ وَ تَرْفَعُهُ أُخْرَی حَتَّی أَتَی إِلَی أَرْضِ مَدْیَنَ فَانْتَهَی إِلَی أَصْلِ شَجَرَهًٍْ فَنَزَلَ فَإِذَا تَحْتَهَا بِئْرٌ وَ إِذَا عِنْدَهَا أُمَّهًٌْ مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ فَإِذَا جَارِیَتَانِ ضَعِیفَتَانِ وَ إِذَا مَعَهُمَا غُنَیْمَهًٌْ لَهُمَا فَقالَ ما خَطْبُکُما قالَتا ... أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ نَحْنُ جَارِیَتَانِ ضَعِیفَتَانِ لَا نَقْدِرُ أَنْ نُزَاحِمَ الرِّجَالَ فَإِذَا سَقَی النَّاسُ سَقَیْنَا فَرَحِمَهُمَا مُوسَی (علیه السلام) فَأَخَذَ دَلْوَهُمَا وَ قَالَ لَهُمَا قَدِّمَا غَنَمَکُمَا فَسَقی لَهُما ثُمَّ رَجَعَتَا بُکْرَهًًْ قَبْلَ النَّاس.
امام باقر (علیه السلام)- [موسی (علیه السلام)] در حالیکه نه یاوری داشت و نه مرکبی و نه خادمی، به زمینی سرازیر میشد و از زمینی بالا میرفت تا آنکه به شهر مدین رسید و به زیر درختی رفت و آرمید و دید زیر آن درخت چاهی است و گرد آن گروهی از مردم آب میکشند و به ناگاه دو دختر ناتوان را مشاهده کرد که چند گوسفند همراه داشتند و به آنها گفت: «ما خَطْبُکُما»؟ گفتند: «لا نَسْقی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ». موسی (علیه السلام) بر آنها ترحّم کرد و دلو آنها را گرفت و گفت: «گوسفندان خود را جلو بیاورید» و آنها را آب داد و آنها آن روز زودتر از مردم برگشتند».
أمیرالمومنین (علیه السلام)- سُئِلَ (علیه السلام) عَنْ أَقْسَامِ الْأُمَّهًِْ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ قَوْلُهُ تَعَالَیکانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ مِنْهَا الْأُمَّةُ أَیِ الْوَقْتُ الْمُوَقَّتُ کَقَوْلِهِ سُبْحَانَهُ فِی سُورَهًِْ یُوسُفَ وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَیْ بَعْدَ وَقْتٍ وَ قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ أَیْ إِلَی وَقْتٍ مَعْلُومٍ وَ الْأُمَّهًُْ هِیَ الْجَمَاعَهًُْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُون.
امام علی (علیه السلام)- از آن حضرت (علیه السلام) دربارهی انواع معانی امّت در کتاب خداوند متعال پرسیدند، فرمود: [امّت در کتاب خدا، معانی مختلفی دارد که یکی از معانی آن مذهب است مانند] این کلام خداوند متعال که فرمود: مردم یک امّت بودند، پس خدا پیامبران بشارتدهنده و ترساننده را بفرستاد (بقره/۲۱۳). از معنای دیگر امّت در قرآن، زمان معیّن است مانند این کلام خداوند در سورهی یوسف (علیه السلام) که فرمود: یکی از آن دو که رها شده بود و پس از مدتی به یادش آمده بود (یوسف/۴۵). یعنی بعد از زمانی و مانند این کلام خداوند است که فرمود: و اگر چندگاهی عذابشان را به تأخیر بیفکنیم (هود/۸). یعنی تا زمان معیّنشده و امّت به معنای جماعت هم هست مانند آنجا که خداوند تعالی فرمود: وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُون.
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ الْأُمَّةُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَی وُجُوهٍ کَثِیرَهًٍْ فَمِنْهُ الْمَذْهَبُ وَ هُوَ قَوْلُهُ کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً أَیْ عَلَی مَذْهَبٍ وَاحِدٍ وَ مِنْهُ الْجَمَاعَهًُْ مِنَ النَّاسِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ أَیْ جَمَاعَهًْ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- «امّت» در کتاب خدا معانی متعدّد دارد. یک معنای آن مذهب است که در این قول خداوند است: مردم یک امّت بودند (بقره/۲۱۳)؛ معنای دیگر «امّت»، جماعتی از مردم است که در این قول خدا آمده است: وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ.