آیه ۸۹ - سوره انبیاء

آیه وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْني فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ [89]

و زكريّا‌ ‌را [به يادآور] درآن‌هنگام كه پروردگارش را خواند [و عرض كرد]: «پروردگار من! مرا تنها مگذار [و فرزند برومندى به من عطا كن] و تو بهترين وارثانى».

و زکریّا را [به یادآور]

۱ -۱
(انبیاء/ ۸۹)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- کَانَ مِنْ زُهْدِ یَحْیَی‌بْنِ‌زَکَرِیَّا (علیه السلام) أَنَّهُ أَتَی بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَنَظَرَ إِلَی الْمُجْتَهِدِینَ مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ عَلَیْهِمْ مَدَارِعُ الشَّعْرِ وَ بَرَانِسُ الصُّوفِ وَ إِذَا هُمْ قَدْخَرَقُوا تَرَاقِیَهُمْ وَ سَلَکُوا فِیهَا السَّلَاسِلَ وَ شَدُّوهَا إِلَی سَوَارِی الْمَسْجِدِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی ذَلِکَ أَتَی أُمَّهُ فَقَالَ یَا أُمَّاهْ انْسِجِی لِی مِدْرَعَهًًْ مِنْ شَعْرٍ وَ بُرْنُساً مِنْ صُوفٍ حَتَّی آتِیَ بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَأَعْبُدَ اللَّهَ مَعَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّهُ حَتَّی یَأْتِیَ نَبِیُّ اللَّهِ وَ أُؤَامِرَهُ فِی ذَلِکَ فَلَمَّا دَخَلَ زَکَرِیَّا (علیه السلام) أَخْبَرَتْهُ بِمَقَالَهًِْ یَحْیَی (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ زَکَرِیَّا (علیه السلام) یَا بُنَیَّ مَا یَدْعُوکَ إِلَی هَذَا وَ إِنَّمَا أَنْتَ صَبِیٌّ صَغِیرٌ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَتِ أَ مَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَصْغَرُ سِنّاً مِنِّی قَدْ ذَاقَ الْمَوْتَ قَالَ بَلَی ثُمَّ قَالَ لِأُمِّهِ انْسِجِی لَهُ مِدْرَعَهًًْ مِنْ شَعْرٍ وَ بُرْنُساً مِنْ صُوفٍ فَفَعَلَتْ فَتَدَرَّعَ الْمِدْرَعَهًَْ عَلَی بَدَنِهِ وَ وَضَعَ الْبُرْنُسَ عَلَی رَأْسِهِ ثُمَّ أَتَی بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَأَقْبَلَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ مَعَ الْأَحْبَارِ حَتَّی أَکَلَتِ الْمِدْرَعَهًُْ مِنَ الشَّعْرِ لَحْمَهُ فَنَظَرَ ذَاتَ یَوْمٍ إِلَی مَا قَدْ نَحَلَ مِنْ جِسْمِهِ فَبَکَی فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ إِلَیْهِ یَا یَحْیَی (علیه السلام) أَ تَبْکِی مِمَّا قَدْ نَحَلَ مِنْ جِسْمِکَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوِ اطَّلَعْتَ إِلَی النَّارِ اطِّلَاعَهًًْ لَتَدَرَّعْتَ مِدْرَعَهًَْ الْحَدِیدِ فَضْلًا عَنِ الْمَنْسُوجِ فَبَکَی حَتَّی أَکَلَتِ الدُّمُوعُ لَحْمَ خَدَّیْهِ وَ بَدَا لِلنَّاظِرِینَ أَضْرَاسُهُ فَبَلَغَ ذَلِکَ أُمَّهُ فَدَخَلَتْ عَلَیْهِ وَ أَقْبَلَ زَکَرِیَّا وَ اجْتَمَعَ الْأَحْبَارُ وَ الرُّهْبَانُ فَأَخْبَرُوهُ بِذَهَابِ لَحْمِ خَدَّیْهِ فَقَالَ مَا شَعَرْتُ بِذَلِکَ فَقَالَ زَکَرِیَّا (علیه السلام) یَا بُنَیَّ مَا یَدْعُوکَ إِلَی هَذَا إِنَّمَا سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ یَهَبَکَ لِی لِتَقَرَّ بِکَ عَیْنِی قَالَ أَنْتَ أَمَرْتَنِی بِذَلِکَ یَا أَبَتِ قَالَ وَ مَتَی ذَلِکَ یَا بُنَیَّ قَالَ أَ لَسْتَ الْقَائِلَ إِنَّ بَیْنَ الْجَنَّهًِْ وَ النَّارِ لَعَقَبَهًًْ لَا یَجُوزُهَا إِلَّا الْبَکَّاءُونَ مِنْ خَشْیَهًِْ اللَّهِ قَالَ بَلَی فَجِدَّ وَ اجْتَهِدْ وَ شَأْنُکَ غَیْرُ شَأْنِی فَقَامَ یَحْیَی فَنَفَضَ مِدْرَعَتَهُ فَأَخَذَتْهُ أُمُّهُ فَقَالَتْ أَ تَأْذَنُ لِی یَا بُنَیَ أَنْ أَتَّخِذَ لَکَ قِطْعَتَیْ لُبُودٍ تُوَارِیَانِ أَضْرَاسَکَ وَ ینشفان {تُنَشِّفَانِ} دُمُوعَکَ فَقَالَ لَهَا شَأْنَکِ فَاتَّخَذَتْ لَهُ قِطْعَتَیْ لُبُودٍ تُوَارِیَانِ أَضْرَاسَهُ وَ تُنَشِّفَانِ دُمُوعَهُ فَبَکَی حَتَّی ابْتَلَّتَا مِنْ دُمُوعِ عَیْنَیْهِ فَحَسَرَ عَنْ ذِرَاعَیْهِ ثُمَّ أَخَذَهُمَا فَعَصَرَهُمَا فَتَحَدَّرَ الدُّمُوعُ مِنْ بَیْنِ أَصَابِعِهِ فَنَظَرَ زَکَرِیَّا إِلَی ابْنِهِ وَ إِلَی دُمُوعِ عَیْنَیْهِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا ابْنِی وَ هَذِهِ دُمُوعُ عَیْنَیْهِ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ وَ کَانَ زَکَرِیَّا (علیه السلام) إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعِظَ بَنِی إِسْرَائِیلَ یَلْتَفِتُ یَمِیناً وَ شِمَالًا فَإِنْ رَأَی یَحْیَی (علیه السلام) لَمْ یَذْکُرْ جَنَّهًًْ وَ لَا نَاراً فَجَلَسَ ذَاتَ یَوْمٍ یَعِظُ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَقْبَلَ یَحْیَی (علیه السلام) قَدْ لَفَّ رَأْسَهُ بِعَبَاءَهًٍْ فَجَلَسَ فِی غُمَارِ النَّاسِ وَ الْتَفَتَ زَکَرِیَّا یَمِیناً وَ شِمَالًا فَلَمْ یَرَ یَحْیَی (علیه السلام) فَأَنْشَأَ یَقُولُ حَدَّثَنِی حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنَّ فِی جَهَنَّمَ جَبَلًا یُقَالُ لَهُ السَّکْرَانُ فِی أَصْلِ ذَلِکَ الْجَبَلِ وَادٍ یُقَالُ لَهُ الْغَضْبَانُ لِغَضَبِ الرَّحْمَنِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی ذَلِکَ الْوَادِی جُبٌّ قَامَتُهُ مِائَهًُْ عَامٍ فِی ذَلِکَ الْجُبِّ تَوَابِیتُ مِنْ نَارٍ فِی تِلْکَ التَّوَابِیتِ صَنَادِیقُ مِنْ نَارٍ وَ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ وَ سَلَاسِلُ مِنْ نَارٍ وَ أَغْلَالٌ مِنْ نَارٍ فَرَفَعَ یَحْیَی (علیه السلام) رَأْسَهُ فَقَالَ وَا غَفْلَتَاهْ مِنَ السَّکْرَانِ ثُمَّ أَقْبَلَ هَائِماً عَلَی وَجْهِهِ فَقَامَ زَکَرِیَّا (علیه السلام) مِنْ مَجْلِسِهِ فَدَخَلَ عَلَی أُمِّ یَحْیَی فَقَالَ لَهَا یَا أُمَّ یَحْیَی قُومِی فَاطْلُبِی یَحْیَی فَإِنِّی قَدْ تَخَوَّفْتُ أَنْ لَا نَرَاهُ إِلَّا وَ قَدْ ذَاقَ الْمَوْتَ فَقَامَتْ فَخَرَجَتْ فِی طَلَبِهِ حَتَّی مَرَّتْ بِفِتْیَانٍ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالُوا لَهَا یَا أُمَّ یَحْیَی أَیْنَ تُرِیدِینَ قَالَتْ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ وَلَدِی یَحْیَی ذُکِرَ النَّارُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَهَامَ عَلَی وَجْهِهِ فَمَضَتْ أُمُّ یَحْیَی وَ الْفِتْیَهًُْ مَعَهَا حَتَّی مَرَّتْ بِرَاعِی غَنَمٍ فَقَالَتْ لَهُ یَا رَاعِی هَلْ رَأَیْتَ شَابّاً مِنْ صِفَتِهِ کَذَا وَ کَذَا فَقَالَ لَهَا لَعَلَّکِ تَطْلُبِینَ یَحْیَی‌بْنَ‌زَکَرِیَّا قَالَتْ نَعَمْ ذَاکَ وَلَدِی ذُکِرَتِ النَّارُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَهَامَ عَلَی وَجْهِهِ قَالَ إِنِّی تَرَکْتُهُ السَّاعَهًَْ عَلَی عَقَبَهًِْ ثَنِیَّهًِْ کَذَا وَ کَذَا فَأَقْعَی قَدَمَیْهِ فِی الْمَاءِ رَافِعاً بَصَرَهُ إِلَی السَّمَاءِ یَقُولُ وَ عِزَّتِکَ مَوْلَایَ لَا ذُقْتُ بَارِدَ الشَّرَابِ حَتَّی أَنْظُرَ إِلَی مَنْزِلَتِی مِنْکَ وَ أَقْبَلَتْ أُمُّهُ فَلَمَّا رَأَتْهُ أُمُّ یَحْیَی دَنَتْ مِنْهُ فَأَخَذَتْ بِرَأْسِهِ فَوَضَعَتْهُ بَیْنَ ثَدْیَیْهَا وَ هِیَ تُنَاشِدُهُ بِاللَّهِ أَنْ یَنْطَلِقَ مَعَهَا إِلَی الْمَنْزِلِ فَانْطَلَقَ مَعَهَا حَتَّی أَتَی الْمَنْزِلَ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ یَحْیَی هَلْ لَکَ أَنْ تَخْلَعَ مِدْرَعَهًَْ الشَّعْرِ وَ تَلْبَسَ مِدْرَعَهًَْ الصُّوفِ فَإِنَّهُ أَلْیَنُ فَفَعَلَ وَ طُبِخَ لَهُ عَدَسٌ فَأَکَلَ وَ اسْتَوْفَی فَنَامَ فَذَهَبَ بِهِ النَّوْمُ فَلَمْ یَقُمْ لِصَلَاتِهِ فَنُودِیَ فِی مَنَامِهِ یَا یَحْیَی‌بْنَ‌زَکَرِیَّا (علیه السلام) أَرَدْتَ دَاراً خَیْراً مِنْ دَارِی وَ جِوَاراً خَیْراً مِنْ جِوَارِی فَاسْتَیْقَظَ فَقَامَ فَقَالَ یَا رَبِّ أَقِلْنِی عَثْرَتِی إِلَهِی فَبِعِزَّتِکَ لَا أَسْتَظِلُّ بِظِلٍّ سِوَی بَیْتِ الْمَقْدِسِ وَ قَالَ لِأُمِّهِ نَاوِلِینِی مِدْرَعَهًَْ الشَّعْرِ فَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّکُمَا سَتُورِدَانِیَ الْمَهَالِکَ فَتَقَدَّمَتْ أُمُّهُ فَدَفَعَتْ إِلَیْهِ الْمِدْرَعَهًَْ وَ تَعَلَّقَتْ بِهِ فَقَالَ لَهَا زَکَرِیَّا (علیه السلام) یَا أُمَّ یَحْیَی دَعِیهِ فَإِنَّ وَلَدِی قَدْ کُشِفَ لَهُ عَنْ قِنَاعِ قَلْبِهِ وَ لَنْ یَنْتَفِعَ بِالْعَیْشِ فَقَامَ یَحْیَی فَلَبِسَ مِدْرَعَتَهُ وَ وَضَعَ الْبُرْنُسَ عَلَی رَأْسِهِ ثُمَّ أَتَی بَیْتَ الْمَقْدِسِ فَجَعَلَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ مَعَ الْأَحْبَارِ حَتَّی کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ.

پیامبر ( از نمونه‌های زهد یحیی (این است که او یک‌بار به بیت‌المقدّس رفت و به احبار و راهبان زاهد نگاه کرد که لباس‌هایی از مو و کلاهی از پشم به تن دارند و گلویشان را چاک داده‌اند و زنجیرهایی در آن فروکرده‌اند و آن را به دیوارهای مسجد بسته‌اند. هنگامی‌که آن را دید، نزد مادرش آمد و به او گفت: «ای مادرم! برایم لباسی از مو و کلاهی از پشم بباف تا به بیت‌المقدّس بروم و به همراه دیگر راهبان و احبار به پرستش خدا بپردازم». مادرش به او گفت: «صبر کن تا اینکه پیامبر خدا بیاید تا دراین‌مورد از او اجازه بگیرم». هنگامی‌که زکریّا (به خانه آمد، او را از گفته‌ی یحیی (باخبر ساخت و او نیز به یحیی (گفت: «ای پسرکم! چه‌چیز تو را به این امر فرا می‌خواند، تو هنوز بچّه هستی»؟ یحیی (به زکریّا (گفت: «ای پدر، آیا ندیدی که مرگ، کودکان کم‌سنّ‌وسال‌تر از من را مورد هدف قرار دهد»؟ زکریّا (فرمود: «آری». سپس به مادرش گفت: «لباسی از مو و کلاهی از پشم برایم بدوز». او نیز این‌کار را انجام داد و یحیی (لباس را پوشید و کلاه را نیز به سرش گذاشت و به بیت‌المقدّس رفت و به همراه دیگر احبار، شروع به عبادت خداوند نمود تا جایی‌که لباس بافته شده از موی، پوستش را زخمی نمود. روزی متوجّه شد که خیلی لاغر شده است و به همین خاطر به گریه افتاد و خداوند عزّوجلّ به او الهام نمود که: «ای یحیی (! آیا از لاغرشدن جسمت گریه می‌کنی! قسم به عزّت و عظمتم! اگر یک لحظه آتش جهنّم را ببینی، به‌جای لباسی از مو، لباسی آهنی می‌پوشیدی». سپس یحیی (به گریه افتاد به حدّی که اشکها در گوشت گونه‌هایش خوردگی ایجاد نمودند و دندان‌های کناری‌اش نمایان گشت. این خبر به مادرش رسید و نزد یحیی (آمد و زکریّا (نیز به صومعه آمد و تمامی راهبان نزد او جمع شدند و او را از خوردگی گوشت گونه‌ی زکریّا (باخبر نمودند. او گفت: «چیزی از این بابت احساس نکرده‌ام». سپس زکریّا (گفت: «پسرم! چه چیز تو را بر این‌کار واداشته است و حال آن که من از پروردگار خواستم تا تو را به من ببخشد تا نور چشم من باشی». یحیی (گفت: «ای پدر! تو خود مرا به انجام این‌کار دستور دادی». زکریّا (گفت: «کی من چنین چیزی گفتم»؟ او در جواب پدر گفت: «مگر تو این حرف را نگفتی؛ بین بهشت و دوزخ گردنه‌ایست که تنها افرادی که از ترس خدا می‌گریند از آن می‌گذرند»؟ زکریّا (گفت: «آری، حال تلاش کن و ادامه بده؛ موضوع تو با من فرق می‌کند». سپس یحیی (بلند شد و لباسش را تکان داد و مادرش او را در بغل گرفت و گفت: «ای پسرم! آیا اجازه می‌دهی که دو تکّه نمد برایت بسازم تا دندان‌هایت را بپوشاند و اشکهایت را پاک کند». او گفت: «هرکار که می‌خواهی انجام بده». پس دو تکّه نمد برایش ساخت تا دندان‌هایش را بپوشاند و اشکهایش را پاک کند. سپس شروع کرد به گریه‌کردن تا اینکه از اشک خیس شد. سپس ساعدهایش را از لباس بیرون آورد و نمدها را فشار داد. اشک‌های جمع شده در آن از بین انگشتانش جاری شد. زکریّا (با مشاهده فرزندش و اشک‌هایی که می‌ریزد، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خداوندا! این فرزندم می‌باشد و این هم اشک‌هایش. و تو نیز مهربان‌ترین مهربانانی». زکریّا (هر وقت می‌خواست بنی‌اسرائیل را پند دهد، به اطراف نگاه می‌کرد و اگر یحیی (را می‌دید، از بهشت و جهنّم چیزی نمی‌گفت. روزی شروع به ایراد موعظه برای بنی‌اسرائیل نمود و یحیی (نیز درحالی‌که سرش را با عبایی پوشانده بود، جلو آمد و در میان مردم نشست. زکریّا (به اطراف نگاهی انداخت و یحیی (را ندید و شروع به صحبت نمود و گفت: «حبیب من! جبرئیل (از خداوند برایم نقل کرده که در جهنّم کوهی است که به آن سکران می‌گویند و در پای آن کوه، وادی‌ای است که به خاطر غضب خداوند تبارک‌وتعالی [آنجا] غضبان نامیده شده است. در آن وادی چاهی است که عمق آن به‌اندازه‌ی هزار سال است، و در آن چاه تابوت‌هایی از آتش است و در آن تابوت‌ها، صندوق‌ها و لباس‌ها و غل و زنجیرهایی آتشین قرار دارد». سپس یحیی (سرش را بالا گرفت و گفت: «امان از غفلت و فراموشی ما از غضبان». سپس بی‌هدف به راه افتاد و زکریّا (نیز از جایش بلند شد و نزد مادر یحیی (رفت و به او گفت: «ای مادر یحیی (! برو و یحیی (را پیدا کن، چرا که می‌ترسم زمانی آن را پیدا کنیم که مرده باشد». سپس مادر بلند شد و به دنبال او به راه افتاد تا اینکه از کنار دو جوان بنی‌اسرائیل گذر کرد و آن‌ها به او گفتند: «ای مادر یحیی (! کجا می‌روی»؟ او گفت: «به‌دنبال فرزندم یحیی (می‌روم؛ در برابرش از آتش صحبت شده و او هم بی‌هدف به راه افتاده است. آن‌دو جوان به همراه مادر یحیی ( به راه افتادند تا اینکه به یک چوپان رسیدند و به او گفتند: «ای چوپان! آیا جوانی را با این مشخّصات دیده‌ای»؟ او گفت: «حتماً به‌دنبال یحیی‌بن‌زکریّا (هستید»؟ او گفت: «آری، ای فرزندم، در برابرش از آتش سخن گفته شده و او هم سر به بیابان نهاده است». چوپان گفت: «همین چند لحظه پیش در فلان گردنه از کنار او رد شدم، درحالی‌که پاهایش خیس آب بود و نگاهش را به آسمان دوخته بود و می‌گفت: «قسم به عزّتت، ای سرورم! به خدا آب سرد نمی‌نوشم تا اینکه جایگاه خود را درنظر تو بدانم»». سپس مادرش به راه افتاد و هنگامی‌که یحیی (را دید، به او نزدیک شد و سرش را در بغل گرفت و او را سوگند می‌داد تا همراهش به خانه بیاید. یحیی (نیز همراه مادرش به راه افتاد تا اینکه به منزل رسید. سپس مادرش به او گفت: «آیا می‌خواهی لباس دوخته شده از مویت را در بیاوری و لباسی پشمی بپوشی، چرا که این نرم‌تر است»؟ او این‌کار را انجام داد و مادرش برایش عدس مهیّا کرد. او آن را خورد و خوابید و غرق در خواب شد، به حدّی که برای نماز بیدار نشد. در خواب به او الهام شد: ای یحیی‌بن‌زکریّا (! آیا می‌خواهی منزل و همنشینی جز منزل و همنشینی من را برگزینی»؟ با شنیدن این سخن به‌سرعت از خواب بیدار شد، و گفت: «پروردگارا! از خطایم درگذر. خداوندا! به عظمتت قسم که سایه‌ای به جز سایه‌ی بیت‌المقدّس اختیار نمی‌کنم». و به مادرش گفت: «لباسی از مو به من بده، من مطمئن شدم که شما دو نفر مرا به هلاکت می‌اندازید». مادرش رفت و لباس را برایش آورد و او آن را گرفت و زکریّا (به او گفت: «ای مادر یحیی (! او را رها کن. همانا پرده قلب فرزندمان باز شده است و از زندگی هیچ سودی نمی‌برد». سپس یحیی (بلند شد و لباس را پوشید و کلاه را برسر گذاشت و به بیت‌المقدّس رفت و به همراه راهبان شروع به پرستش خدا نمود تا اینکه به جایگاهی رسید که باید می‌رسید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۵۱۲
امالی للصدوق، ص۲۷ / البرهان
۱ -۲
(انبیاء/ ۸۹)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- کِتَابُ سُلَیْمِ‌بْنِ‌قَیْس، عَنْ عُمَرَ‌بْنِ‌أَبِی‌سَلَمَهًَْ قَالَ: إِنَّ مُعَاوِیَهًَْ دَعَا أَبَاالدَّرْدَاءِ وَ نَحْنُ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) بِصِفِّینَ وَ دَعَا أَبَاهُرَیْرَهًَْ فَقَالَ لَهُمَا انْطَلِقَا إِلَی عَلِیٍّ (علیه السلام) ... قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا الْآخِرَهًَْ عَلَی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَرْضَ لَنَا الدُّنْیَا ثَوَاباً وَ قَدْ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ وَ وَزِیرُکَ وَ صُوَیْحِبُکَ یَقُولُ إِذَا بَلَغَ بَنُو أَبِی‌الْعَاصِ ثَلَاثِینَ رَجُلًا اتَّخَذُوا کِتَابَ اللَّهِ دَخَلًا وَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ مَالَ اللَّهِ دُوَلًا یَا مُعَاوِیَهًُْ إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ زَکَرِیَّا (علیه السلام) نُشِرَ بِالْمِنْشَارِ وَ یَحْیَی (علیه السلام) ذُبِحَ وَ قَتَلَهُ قَوْمُهُ وَ هُوَ یَدْعُوهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ ذَلِکَ لِهَوَانِ الدُّنْیَا عَلَی اللَّهِ إِنَ أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ قَدْ حَارَبُوا أَوْلِیَاءَ الرَّحْمَنِ قَالَ اللَّهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ یَا مُعَاوِیَهًُْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَدْ أَخْبَرَنِی أَنَّ أُمَّتَهُ سَیَخْضِبُونَ لِحْیَتِی مِنْ دَمِ رَأْسِی وَ أَنِّی مُسْتَشْهَدٌ وَ سَتَلِی الْأُمَّهًَْ مِنْ بَعْدِی وَ أَنَّکَ سَتَقْتُلُ ابْنِیَ الْحَسَنَ غَدْراً بِالسَّمِّ وَ أَنَّ ابْنَکَ یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَّهُ سَیَقْتُلُ ابْنِیَ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) یَلِی ذَلِکَ مِنْهُ ابْنُ زَانِیَهًْ.

امام علی ( عمربن‌ابی‌سلمه گوید: معاویه ابودرداء را فراخواند درحالیکه ما همراه امیرمؤمنان (در صفین بودیم و ابوهریره را نیز فراخواند و به آن دو گفت: نزد علی (بروید... امام علی (فرمود: ای معاویه! ما خاندانی هستیم که خداوند، برایمان آخرت را بر دنیا ترجیح داده است، و نخواسته که دنیا را به‌عنوان پاداش ما برگزیند. تو و وزیرت و همراهِ حقیرت از رسول خدا (شنیدید که می‌فرمود: «هرگاه فرزندان ابی‌العاص به سی عدد برسند، کتاب خداوند را مایه‌ی درآمد [یا مایه‌ی فساد] می‌گیرند، بندگانش را خادم خود قرار می‌دهند و اموال دنیا را بین خود به گردش در می‌آورند. ای معاویه! همانا پیامبر خدا زکریّا (با ارّه به دونیم شد. و قوم یحیی‌بن‌زکریّا (او را درحالی‌که آنان را به خداوند دعوت می‌کرد، به قتل رساندند و این به خاطر خواری دنیا در چشم پروردگار می‌باشد. همانا پیروان شیطان با پیروان خدای رحمان در جنگ می‌باشند و خداوند خود در کتابش فرموده است: کسانی که نسبت به آیات خدا کفر می‌ورزند و پیامبران را بناحق می‌کشند، و [نیز] مردمی را که امر به عدالت می‌کنند به قتل می‌رسانند، و به کیفر دردناک [الهی] بشارت ده!. (آل عمران/۲۱)». ای معاویه! همانا رسول خدا (به من خبر داده است که امّت او محاسنم را به خونم آغشته می‌کنند و من به شهادت خواهم رسید، و امّتش بعد از من ادامه می‌یابد. و تو از سر دشمنی، فرزندم حسن (را با سمّ می‌کشی؛ و فرزندت، فرزندم حسین (را می‌کشد، و بعد از آن زنازاده‌ای برسرکار می‌آید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۵۱۶
بحارا لأنوار، ج۳۳، ص۱۵۷/ البرهان

پروردگار من! مرا تنها مگذار [و فرزند برومندی به من عطا کن] و تو بهترین وارثانی

۲ -۱
(انبیاء/ ۸۹)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عَنْ آبَائِهِ (قَال: قَالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) یَوْمَ الْأَحْزَابِ اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَخَذْتَ مِنِّی عُبَیْدَهًَْ‌بْنَ‌الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ حَمْزَهًَْ‌بْنَ‌عَبْدِ الْمُطَّلِبِ یَوْمَ أُحُدٍ وَ هَذَا أَخِی علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ.

پیامبر ( امام باقر (از پدرانش روایت فرمود: رسول خدا (در روز احزاب فرمود: «بار خدایا تو در روز بدر عبیدهًْ‌بن‌حرث را از من گرفتی و در روز احد حمزهًْ‌بن‌عبدالمطلّب را و این برادرم علیّ‌بن‌ابی‌طالب (است؛ پروردگار من! مرا تنها مگذار [و فرزند برومندی به من عطا کن] و تو بهترین وارثانی».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۵۱۸
بحارا لأنوار، ج۲۰، ص۲۱۵/ بحارا لأنوار، ج۳۸، ص۳۰۰، فیه: «فلاتدعنی» بدل «ربّ لاتذرنی»/ بحارا لأنوار، ج۳۸، ص۳۰۹/ بحارا لأنوار، ج۳۹، ص۳/ شرح نهج البلاغهًْ، ج۱۳، ص۲۸۳ و شرح نهج البلاغهًْ، ج۱۹، ص۶۱ بتفاوت لفظی
۲ -۲
(انبیاء/ ۸۹)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُحْبَلَ لَهُ فَلْیُصَلِ رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْجُمُعَهًِْ یُطِیلُ فِیهِمَا الرُّکُوعَ وَ السُّجُودَ ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَا سَأَلَکَ بِهِ زَکَرِیَّا (علیه السلام) إِذْ قَالَ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ اللَّهُمَّ هَبْ لِی ذُرِّیَّهًًْ طَیِّبَهًًْ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ اسْتَحْلَلْتُهَا وَ فِی أَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا فَإِنْ قَضَیْتَ فِی رَحِمِهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ غُلَاماً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَصِیباً وَ لَا شِرْکاً.

امام باقر ( هرکس بخواهد که [زنش] برای او آبستن شود، بعد از نماز جمعه دو رکعت نماز بخواند که رکوع و سجود را در آن طولانی می‌کند؛ سپس می‌گوید: «خدایا! من از تو درخواست می‌کنم با آن چیزی که زکریّا (به‌وسیله‌ی آن درخواست نمود و گفت: رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ خدایا به نام تو او را حلال دانستم و در امان و حفظ تو او را گرفتم [و مرا بر او امانت‌دار قرار دادی]؛ پس اگر در رحم او فرزندی را محکم و استوار فرمودی، آن را فرزندی مبارک و پاکیزه قرار بده و برای شیطان در او سهم و مشارکتی قرار نده».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۵۱۸
الکافی، ج۳، ص۴۸۲
۲ -۳
(انبیاء/ ۸۹)

الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْحَارِثِ النَّصْرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) إِنِّی مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدِ انْقَرَضُوا وَ لَیْسَ لِی وَلَدٌ قَالَ ادْعُ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ قَالَ فَفَعَلْتُ فَوُلِدَ لِی عَلِیٌّ (علیه السلام) وَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام).

امام صادق ( حارث نصری گوید: به امام صادق (گفتم: «من از خانواده‌ای هستم که منقرض شده‌اند و من تنها بازمانده‌ی آن‌ها هستم و فرزندی ندارم». فرمود: «در سجده این دعا (آیه) را بخوان: «خداوندا مرا ذرّیّه‌ای پاک عنایت کن که تو شنوا و پاسخ‌گوی دعایی. (آل عمران/۳۸) و رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ». من این دعا را خواندم و دو فرزندم علی و حسین به دنیا آمدند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۵۱۸
الکافی، ج۶، ص۸
۲ -۴
(انبیاء/ ۸۹)

الرّضا (علیه السلام)- عَلِیُّ‌بْنُ‌مُحَمَّدٍ الصَّیْمَرِیُّ الْکَاتِبُ، قَالَ: تَزَوَّجْتُ ابْنَهًَْ جَعْفَرِ‌بْنِ‌مَحْمُودٍ الْکَاتِبِ وَ أَحْبَبْتُهَا حُبّاً لَمْ یُحِبَّ أَحَدٌ مِثْلَهُ، وَ أَبْطَأَ عَلَیَّ الْوَلَدُ، فَصِرْتُ إِلَی أَبِی‌الْحَسَنِ عَلِیِّ‌بْنِ‌مُوسَی الرِّضَا (علیها السلام) فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لَهُ، فَتَبَسَّمَ وَ قَالَ: اتَّخِذْ خَاتَماً فَصُّهُ فَیْرُوزَجٌ، وَ اکْتُبْ عَلَیْهِ رَبِ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ، قَالَ: فَفَعَلْتُ ذَلِکَ، فَمَا أَتَی عَلَیَّ حَوْلٌ حَتَّی رُزِقْتُ مِنْهَا وَلَداً ذَکَراً.

امام رضا ( علیّ‌بن‌محمّد صیمری گوید: «با دختر جعفربن‌محمود ازدواج کردم و او را بسیار دوست داشتم، ولیکن مدّتی گذشت از وی فرزندی به دنیا نیامد، خدمت حضرت رضا (رسیدم و موضوع را عرض کردم، تبسّم کرد و فرمود: «در انگشتری که نگین آن فیروزه باشد بنویس: رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ». من این‌کار را کردم و یک‌سال از این قضیّه گذشت، خداوند به من پسری عنایت فرمود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۵۱۸
أمالی للطوسی، ص۴۹
۲ -۵
(انبیاء/ ۸۹)

السّجّاد (علیه السلام)- قُلْ فِی طَلَبِ الْوَلَدِ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی فِی حَیَاتِی وَ یَسْتَغْفِرُ لِی بَعْدَ وَفَاتِی وَ اجْعَلْهُ خَلْقاً سَوِیّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَصِیباً اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ سَبْعِینَ مَرَّهًْ.

امام سجّاد ( برای درخواست فرزند از خداوند این دعا را بخوان [و با این کلمات از خدا فرزند بخواه]: رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِین وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی فِی حَیَاتِی وَ یَسْتَغْفِرُ لِی بَعْدَ مَوْتِی وَ اجْعَلْهُ لِی خَلْقاً سَوِیّا، وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَصِیبا؛ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیم. هفتاد بار این دعا را تکرار کن زیرا هرکس آن را بسیار بخواند هرچه از مال و فرزند و خیر دنیا و آخرت از خداوند طلب کند خدای تعالی وی را نصیب می‌گرداند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۵۱۸
المصباح للکفعمی، ص۱۶۴
بیشتر