آیه ۷۱ - سوره بقره

آیه قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثيرُ الْأَرْضَ وَ لاتَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ [71]

گفت: او مى‌فرمايد: «گاوى باشد كه نه براى شخم‌زدن رام شده؛ و نه براى زراعت آبكشى كند؛ از هر عيبى بركنار بوده و رنگ ديگرى در آن نباشد». گفتند:«الآن حقّ مطلب را آوردى». سپس [چنان گاوى را با زحمت پيدا كردند و] آن را سر بريدند؛ ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند.

گاوی باشد که برای شخم‌زدن رام نشده باشد

۱ -۱
(بقره/ ۷۱)

الصّادق (علیه السلام)- أَیْ لَمْ تَذَلَّلْ.

امام صادق (علیه السلام) یعنی رام نشود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۳۸
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۵۹/ القمی، ج۱، ص۴۹/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۸۳
۱ -۲
(بقره/ ۷۱)

العسکری (علیه السلام)- لَمْ تَذَلَّلْ لِإِثَارَهًِْ الْأَرْضِ وَ لَمْ تَرْضَ بِهَا.

امام عسکری (علیه السلام) برای شخم زدن زمین، رام نگردد و بدان کار راضی نشود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۳۸
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۸/ الإمام العسکری، ص۲۷۶/ البرهان

و برای زراعت آبکشی نکند

۲ -۱
(بقره/ ۷۱)

العسکری (علیه السلام)- وَ لَا هِیَ مِمَّنْ تَجُرُّ الدَّوَالِیَ وَ لَا تُدِیرُ النَّوَاعِیرَ قَدْ أُعْفِیَتْ مِنْ ذَلِکَ أَجْمَعَ.

امام عسکری (علیه السلام) و کارش بالاکشیدن دلو آب یا گرداندن دولاب نباشد و از همه‌ی این کارها برکنار بوده‌باشد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۳۸
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۸/ الإمام العسکری، ص۲۷۶؛ فیه: «ولاء» بدلٌ «والی»/ البرهان
۲ -۲
(بقره/ ۷۱)

الصّادق (علیه السلام)- أَیْ لَا تَسْقِی الزَّرْعَ.

امام صادق (علیه السلام) یعنی زراعت را آبیاری نمی‌کند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۰
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۵۹/ القمی، ج۱، ص۴۹/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۸۳

از هر عیبی برکنار بوده‌باشد

۳ -۱
(بقره/ ۷۱)

العسکری (علیه السلام)- مُسَلَّمَةٌ مِنَ الْعُیُوبِ کُلِّهَا لَا عَیْبَ فِیهَا.

امام عسکری (علیه السلام) مُسَلَّمَةٌ [یعنی] از همه‌ی عیب‌ها [سالم باشد] و هیچ عیبی در آن نباشد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۰
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۸/ الإمام العسکری، ص۲۷۶/ البرهان

رنگ دیگری در آن نباشد

۴ -۱
(بقره/ ۷۱)

العسکری (علیه السلام)- لا شِیَةَ فِیها لَا لَوْنَ فِیهَا مِنْ غَیْرِهَا.

امام عسکری (علیه السلام) لاَّ شِیَةَ فِیهَا [یعنی] به جز رنگ خود، رنگ دیگری بر آن نباشد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۰
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۸/ الإمام العسکری، ص۲۷۶/ البرهان
۴ -۲
(بقره/ ۷۱)

الصّادق (علیه السلام)- أَیْ لَا نُقْطَهًَْ فِیهَا إِلَّا الصُّفْرَهًُْ.

امام صادق (علیه السلام) در پوست بدنش به جز رنگ زرد الوان دیگری وجود ندارد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۰
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۵۹/ القمی، ج۱، ص۴۹/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۸۳

گفتند: «الآن حقّ مطلب را آوردی»

۵ -۱
(بقره/ ۷۱)

العسکری (علیه السلام)- فَلَمَّا سَمِعُوا هَذِهِ الصِّفَاتِ قَالُوا: یَا مُوسَی (علیه السلام): أَ فَقَدْ أَمَرَنَا رَبُّنَا بِذَبْحِ بَقَرَهًٍْ هَذِهِ صِفَتُهَا؟ قَالَ: بَلَی! وَ لَمْ یَقُلْ مُوسَی (علیه السلام) فِی الِابْتِدَاءِ بِذَلِکَ لِأَنَّهُ لَوْ قَالَ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ لَکَانُوا إِذَا قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ وَ مَا لَوْنُهَا وَ مَا هِیَ کَانَ لَا یَحْتَاجُ أَنْ یَسْأَلَهُ ذَلِکَ عَزَّوَجَلَّ وَ لَکِنْ کَانَ یُجِیبُهُمْ هُوَ بِأَنْ یَقُولَ أَمَرَکُمْ بِبَقَرَهًٍْ فَأَیُّ شَیْءٍ وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ الْبَقَرِ فَقَدْ خَرَجْتُمْ مِنْ أَمْرِهِ إِذَا ذَبَحْتُمُوهَا. قَالَ: فَلَمَّا اسْتَقَرَّ الْأَمْرُ عَلَیْهِمْ طَلَبُوا هَذِهِ الْبَقَرَهًَْ فَلَمْ یَجِدُوهَا إِلَّا عِنْدَ شَابٍّ مِنْ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ أَرَاهُ اللَّهُ فِی مَنَامِهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) وَ عَلِیّاً (علیه السلام) وَ طَیِّبِی ذُرِّیَّتِهِمَا فَقَالَا لَهُ: أَمَا إِنَّکَ کُنْتَ لَنَا مُحِبّاً مُفَضِّلًا وَ نَحْنُ نُرِیدُ أَنْ نَسُوقَ إِلَیْکَ بَعْضَ جَزَائِکَ فِی الدُّنْیَا فَإِذَا رَامُوا شِرَاءَ بَقَرَتِکَ فَلَا تَبِعْهَا إِلَّا بِأَمْرِ أُمِّکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یُلَقِّنُهَا مَا یُغْنِیکَ بِهِ وَ عَقِبَکَ فَفَرِحَ الْغُلَامُ وَ جَاءَهُ الْقَوْمُ یَطْلُبُونَ بَقَرَتَهُ. فَقَالُوا: بِکَمْ تَبِیعُ بَقَرَتَکَ؟ قَالَ: بِدِینَارَیْنِ وَ الْخِیَارُ لِأُمِّی. قَالُوا: قَدْ رَضِینَا بِدِینَارٍ فَسَأَلَهَا فَقَالَتْ: بَلْ بِأَرْبَعَهًٍْ. فَأَخْبَرَهُمْ فَقَالُوا: نُعْطِیکَ دِینَارَیْنِ. فَأَخْبَرَ أُمَّهُ: فَقَالَتْ: بِثَمَانِیهًٍْ. فَمَا زَالُوا یَطْلُبُونَ عَلَی النِّصْفِ مِمَّا تَقُولُ أُمُّهُ وَ یَرْجِعُ إِلَی أُمِّهِ فَتُضَعِّفُ الثَّمَنَ حَتَّی بَلَغَ ثَمَنُهَا مِلْءَ مَسْکِ ثَوْرٍ أَکْبَرَ مَا یَکُونُ مَلَئُوهُ دَنَانِیرَ فَأَوْجَبَ لَهُمُ الْبَیْعَ.

امام عسکری (علیه السلام) وقتی این اوصاف را شنیدند گفتند: «ای موسی (علیه السلام)! آیا پروردگارمان به ما فرمان داده گاوی با چنین اوصافی سر ببریم»؟ گفت: «آری»! البته موسی (علیه السلام) در ابتدا به آن‌ها چنین نگفت؛ چرا که اوّل بار، وقتی می‌گفتند: از پروردگارت بخواه تا برای ما بیان کند آن چگونه گاوی‌است و چه رنگی دارد، به آن‌ها فرمان خداوند را رسانده‌بود و دیگر نیاز نبود موسی (علیه السلام) درباره‌ی [خصوصیّات] گاو از خداوند سؤال کند؛ بلکه به آن‌ها پاسخ‌داد که خداوند شما را به کشتن یک گاو فرمان داده است و آن‌ها با کشتن هر حیوانی که «گاو» نام داشته‌باشد به فرمان خداوند عمل کرده‌بودند. امّا چون امر بر چنین گاوی قرارگرفت آن‌ها به جستجو پرداختند و چنین گاوی را تنها نزد جوانی از قوم بنی‌اسرائیل یافتند. خدای عزّوجلّ محمّد (و علی (علیه السلام) و پاکان خاندان ایشان را به خواب آن جوان آورد. ایشان به او گفتند: «تو دوستدار ما هستی و ما را از دیگران برتر دانسته‌ای؛ پس ما می‌خواهیم گوشه‌ای از پاداشت را در دنیا به تو عطا کنیم [به این صورت که] وقتی آن‌ها خواستند گاوت را بخرند، آن را فقط به فرمان مادرت به آن‌ها بفروش؛ زیرا خداوند عزّوجلّ به مادرت الهام می‌کند چیزی از آن‌ها بخواهد که تو و فرزندانت را بی‌نیاز کند». جوان خوشحال شد و آن قوم آمدند تا گاوش را بخرند. به او گفتند: «گاو خود را چند می‌فروشی»؟ گفت: «دو دینار امّا اختیار آن با مادرم است». گفتند: «ما به یک دینار راضی هستیم». جوان از مادرش پرسید؛ مادرش گفت: «چهار دینار». جوان به آن‌ها خبر داد. گفتند: «دو دینار به تو می‌دهیم». او به مادرش خبر داد؛ مادر گفت: «هشت دینار». جوان به آن‌ها خبر داد و آن‌ها همچنان می‌خواستند نصف چیزی که مادرش می‌گفت به او بدهند و مادرش نیز قیمت را دو برابر می‌کرد. تا این که قیمت را به آنجا رساند که آن‌ها باید پوست گاوی بزرگتر را از دینار انباشته کنند و این قیمت را برای فروش گاو تعیین کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۰
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۸/ الإمام العسکری، ص۲۷۶/ البرهان/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۸۶
۵ -۲
(بقره/ ۷۱)

الصّادق (علیه السلام)- قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ هِیَ بَقَرَهًُْ فُلَانٍ فَذَهَبُوا لِیَشْتَرُوهَا فَقَالَ: لَا أَبِیعُهَا إِلَّا بِمِلْءِ جِلْدِهَا ذَهَباً فَرَجَعُوا إِلَی مُوسَی (علیه السلام) فَأَخْبَرُوهُ فَقَالَ لَهُمْ مُوسَی (علیه السلام): لَا بُدَّ لَکُمْ مِنْ ذَبْحِهَا بِعَیْنِهَا فَاشْتَرَوْهَا بِمِلْءِ جِلْدِهَا ذَهَباً.

امام صادق (علیه السلام) [بنی‌اسرائیل] گفتند: حالا حقّ مطلب را بیان کردی! این گاو مال فلان کسی است [که می‌شناسیم]. پس نزد آن پسر رفتند تا گاو را از او بخرند. پسر گفت: «آن را نمی‌فروشم مگر اینکه پوستش را پر از طلا کنید و به من باز گردانید». آن‌ها نزد موسی (علیه السلام) بازگشتند و ماجرا را برای او تعریف کردند. موسی (علیه السلام) فرمود: «شما چاره‌ای ندارید و باید همان گاو را ذبح کنید». پس بنی‌اسرائیل رفتند در ازای طلایی که پوست گاو را پر کند، آن را خریدند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۲
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۵۹/ القمی، ج۱، ص۴۹/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۸۳؛ فیه: «و جوفها» بدل «حلبها»
۵ -۳
(بقره/ ۷۱)

الرّضا (علیه السلام)- فَطَلَبُوهَا فَوَجَدُوهَا عِنْدَ فَتًی مِنْ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ فَقَالَ: لَا أَبِیعُهَا إِلَّا مِلْءَ مَسْکِهَا ذَهَباً. فَجَاءُوا إِلَی مُوسَی (علیه السلام) فَقَالُوا لَهُ ذَلِکَ. فَقَالَ: اشْتَرُوهَا. فَاشْتَرَوْهَا وَ جَاءُوا بِهَا.

امام رضا (علیه السلام) دنبال آن گاو گشتند و آن را نزد جوانی از بنی‌اسرائیل یافتند. آن جوان گفت من این گاو را نمی‌فروشم مگر آنکه پوست آن را پر از طلای سرخ کنید. آن‌ها نزد موسی (علیه السلام) آمده و حکایت را بازگفتند. موسی (علیه السلام) فرمود: «آن گاو را بخرید»! پس آن گاو را خریدند و نزد موسی (علیه السلام) آوردند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۲
مستدرک الوسایل، ج۱۵، ص۲۱۱/ بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۲/ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۶۸/ العیاشی، ج۱، ص۴۶/عیون أخبارالرضا (ج۲، ص۱۳/ نورالثقلین/ البرهان
۵ -۴
(بقره/ ۷۱)

ابن‌عباس (رحمة الله علیه)- فَرَجَعُوا إِلَی مُوسَی (علیه السلام) وَ قَالُوا: لَمْ نَجِدْ هَذَا النَّعْتَ إِلَّا عِنْدَ غُلَامٍ مِنْ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ وَ قَدْ أَبَی أَنْ یَبِیعَهَا إِلَّا بِمِلْءِ مَسْکِهَا دَنَانِیرَ. قَالَ: فَاشْتَرُوهَا فَابْتَاعُوهَا.

ابن‌عباس (رحمة الله علیه) به نزد موسی (علیه السلام) بازگشتند و گفتند: گاوی با این صفات را، تنها، نزد جوانی از بنی‌اسرائیل یافتیم که فقط در ازای پرکردن پوست گاو با دینار، آن را می‌فروشد». [موسی (علیه السلام)] گفت: «آن را بخرید»؛ پس آن را خریدند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۲
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۵

سپس آن را سر بریدند، ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند

۶ -۱
(بقره/ ۷۱)

العسکری (علیه السلام)- ثُمَّ ذَبَحُوهَا فَأَخَذُوا قِطْعَهًًْ وَ هِیَ عَجْبُ الذَّنَبِ الَّذِی مِنْهُ خُلِقَ ابْنُ آدَمَ (علیه السلام) وَ عَلَیْهِ یُرْکَبُ إِذَا أُعِیدَ خَلْقاً جَدِیداً فَضَرَبُوهُ بِهَا وَ قَالُوا: اللَّهُمَّ! بِجَاهِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ لَمَّا أَحْیَیْتَ هَذَا الْمَیِّتَ وَ أَنْطَقْتَهُ لِیُخْبِرَ عَنْ قَاتِلِهِ فَقَامَ سَالِماً سَوِیّاً وَ قَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! قَتَلَنِی هَذَانِ ابْنَا عَمِّی حَسَدَانِی عَلَی ابْنَهًِْ عَمِّی فَقَتَلَانِی وَ أَلْقَیَانِی فِی مَحَلَّهًِْ هَؤُلَاءِ لِیَأْخُذُوا دِیَتِی فَأَخَذَ مُوسَی (علیه السلام) الرَّجُلَیْنِ فَقَتَلَهُمَا وَ کَانَ قَبْلَ أَنْ یَقُومَ الْمَیِّتُ ضَرَبَ بِقِطْعَهًٍْ مِنَ الْبَقَرَهًِْ فَلَمْ یَحْیَ. فَقَالُوا: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! أَیْنَ مَا وَعَدْتَنَا عَنِ اللَّهِ؟ قَالَ مُوسَی (علیه السلام): قَدْ صَدَقْتَ وَ ذَلِکَ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ: یَا مُوسَی (علیه السلام)! إِنِّی لَا أُخْلِفُ وَعْدِی وَ لَکِنْ لِیُقَدِّمُوا لِلْفَتَی مِنْ ثَمَنِ بَقَرَتِهِ فَیَمْلَئُوا مَسْکَهَا دَنَانِیرَ ثُمَّ أُحْیِی هَذَا فَجَمَعُوا أَمْوَالَهُمْ وَ وَسَّعَ اللَّهُ جِلْدَ الثَّوْرِ حَتَّی وُزِنَ مَا مُلِئَ بِهِ جِلْدُهُ فَبَلَغَ خَمْسَهًَْ آلَافِ أَلْفِ دِینَارٍ. فَقَالَ بَعْضُ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ لِمُوسَی (علیه السلام) وَ ذَلِکَ بِحَضْرَهًِْ الْمَقْتُولِ الْمَنْشُورِ الْمَضْرُوبِ بِبَعْضِ الْبَقَرَهًِْ: لَا نَدْرِی أَیُّهُمَا أَعْجَبُ إِحْیَاءُ اللَّهِ هَذَا وَ إِنْطَاقُهُ بِمَا نَطَقَ أَوْ إِغْنَاؤُهُ لِهَذَا الْفَتَی بِهَذَا الْمَالِ الْعَظِیمِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: یَا مُوسَی (علیه السلام)! قُلْ لِبَنِی‌إِسْرَائِیلَ مَنْ أَحَبَّ مِنْکُمْ أَنْ أُطَیِّبَ فِی الدُّنْیَا عَیْشَهُ وَ أُعَظِّمَ فِی جِنَانِی مَحَلَّهُ وَ أَجْعَلَ بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ فِیهَا مُنَادَمَتَهُ لِیَفْعَلْ کَمَا فَعَلَ هَذَا الْفَتَی إِنَّهُ کَانَ قَدْ سَمِعَ مِنْ مُوسَی‌بْنِ‌عِمْرَانَ (علیه السلام) ذِکْرَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ آلِهِمَا الطَّیِّبِینَ وَ کَانَ عَلَیْهِمْ مُصَلِّیاً وَ لَهُمْ عَلَی جَمِیعِ الْخَلَائِق‌مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الْمَلَائِکَهًِْ مُفَضِّلًا فَلِذَلِکَ صَرَفْتُ إِلَیْهِ الْمَالَ الْعَظِیمَ لِیَتَنَعَّمَ بِالطَّیِّبَاتِ وَ یَتَکَرَّمَ بِالْهِبَاتِ وَ الصِّلَاتِ وَ یَتَحَبَّبَ بِمَعْرُوفِهِ إِلَی ذَوِی الْمَوَدَّاتِ وَ یَکْبِتَ بِنَفَقَاتِهِ ذَوِی الْعَدَاوَاتِ. قَالَ الْفَتَی: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! کَیْفَ أَحْفَظُ هَذِهِ الْأَمْوَالَ أَمْ کَیْفَ أَحْذَرُ مِنْ عَدَاوَهًِْ مَنْ یُعَادِینِی فِیهَا وَ حَسَدِ مَنْ یَحْسُدُنِی لِأَجْلِهَا؟ قَالَ: قُلْ عَلَیْهَا مِنَ الصَّلَاهًِْ عَلَی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ (علیهم السلام) مَا کُنْتَ تَقُولُهُ قَبْلَ أَنْ تَنَالَهَا فَإِنَّ الَّذِی رَزَقَکَهَا بِذَلِکَ الْقَوْلِ مَعَ صِحَّهًِْ الِاعْتِقَادِ یَحْفَظُهَا عَلَیْکَ أَیْضاً بِهَذَا الْقَوْلِ مَعَ صِحَّهًِْ الِاعْتِقَادِ. فَقَالَهَا الْفَتَی فَمَا رَامَهَا حَاسِدٌ لَهُ لِیُفْسِدَهَا أَوْ لِصٌّ لِیَسْرِقَهَا أَوْ غَاصِبٌ لِیَغْصِبَهَا إِلَّا دَفَعَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهَا بِلَطِیفَهًٍْ مِنْ لَطَائِفِهِ حَتَّی یَمْتَنِعَ مِنْ ظُلْمِهِ اخْتِیَاراً أَوْ مَنَعَهُ مِنْهُ بِآفَهًٍْ أَوْ دَاهِیَهًٍْ حَتَّی یَکُفَّهُ عَنْهُ کَفَّ اضْطِرَارٍ. قَالَ (علیه السلام): فَلَمَّا قَالَ مُوسَی (علیه السلام) لِلْفَتَی ذَلِکَ وَ صَارَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِمَقَالَتِهِ حَافِظاً قَالَ هَذَا الْمَنْشُورُ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَا سَأَلَکَ بِهِ هَذَا الْفَتَی مِنَ الصَّلَاهًِْ عَلَی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ وَ التَّوَسُّلِ بِهِمْ أَنْ تُبْقِیَنِی فِی الدُّنْیَا مُتَمَتِّعاً بِابْنَهًِْ عَمِّی وَ تُخْزِیَ عَنِّی أَعْدَائِی وَ حُسَّادِی وَ تَرْزُقَنِی فِیهَا خَیْراً کَثِیراً طَیِّباً فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا مُوسَی (علیه السلام) إِنَّ لِهَذَا الْفَتَی الْمَنْشُورِ بَعْدَ الْقَتْلِ سِتِّینَ سَنَهًًْ وَ قَدْ وَهَبْتُ لَهُ لِمَسْأَلَتِهِ وَ تَوَسُّلِهِ بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ (علیهم السلام) سَبْعِینَ سَنَهًًْ تَمَامَ مِائَهًٍْ وَ ثَلَاثِینَ سَنَهًًْ صَحِیحَهًٌْ حَوَاسُّهُ ثَابِتٌ فِیهَا جَنَانُهُ قَوِیَّهًٌْ فِیهَا شَهَوَاتُهُ یَتَمَتَّعُ بِحَلَالِ هَذِهِ الدُّنْیَا وَ یَعِیشُ وَ لَا یُفَارِقُهَا وَ لَا تُفَارِقُهُ فَإِذَا حَانَ حِینُهُ حَانَ حِینُهَا وَ مَاتَا جَمِیعاً مَعاً فَصَارَا إِلَی جِنَانِی فَکَانَا زَوْجَیْنِ فِیهَا نَاعِمَیْنِ وَ لَوْ سَأَلَنِی یَا مُوسَی (علیه السلام) هَذَا الشَّقِیُّ الْقَاتِلُ بِمِثْلِ مَا تَوَسَّلَ بِهِ هَذَا الْفَتَی عَلَی صِحَّهًِْ اعْتِقَادِهِ أَنْ أَعْصِمَهُ مِنَ الْحَسَدِ وَ أُقْنِعَهُ بِمَا رَزَقْتُهُ وَ ذَلِکَ هُوَ الْمُلْکُ الْعَظِیمُ لَفَعَلْتُ وَ لَوْ سَأَلَنِی بِذَلِکَ مَعَ التَّوْبَهًِْ أَنْ لَا أُفْضِحَهُ لَمَا فَضَحْتُهُ وَ لَصَرَفْتُ هَؤُلَاءِ عَنِ اقْتِرَاحِ إِبَانَهًِْ الْقَاتِلِ وَ لَأَغْنَیْتُ هَذَا الْفَتَی مِنْ غَیْرِ هَذَا الْوَجْهِ بِقَدْرِ هَذَا الْمَالِ وَ لَوْ سَأَلَنِی بَعْدَ مَا افْتَضَحَ وَ تَابَ إِلَیَّ وَ تَوَسَّلَ بِمِثْلِ وَسِیلَهًِْ هَذَا الْفَتَی أَنْ أُنْسِیَ النَّاسَ فِعْلَهُ بَعْدَ مَا أَلْطُفُ لِأَوْلِیَائِهِ فَیَعْفُونَ عَنِ الْقِصَاصِ لَفَعَلْتُ وَ کَانَ لَا یُعَیِّرُهُ بِفِعْلِهِ أَحَدٌ وَ لَا یَذْکُرُهُ فِیهِمْ ذَاکِرٌ وَ لَکِنْ ذَلِکَ فَضْلٌ أُوتِیهِ مَنْ أَشَاءُ وَ أَنَا ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَعْدَلُ بِالْمَنْعِ عَلَی مَنْ أَشَاءُ وَ أَنَا الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ فَلَمَّا ذَبَحُوهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ وَ أَرَادُوا أَنْ لَا یَفْعَلُوا ذَلِکَ مِنْ عِظَمِ ثَمَنِ الْبَقَرَهًِْ وَ لَکِنَّ اللَّجَاجَ حَمَلَهُمْ عَلَی ذَلِکَ وَ اتِّهَامُهُمْ لِمُوسَی (علیه السلام) حَدَاهُمْ قَالَ: فَضَجُّوا إِلَی مُوسَی (علیه السلام) وَ قَالُوا: افْتَقَرَتِ الْقَبِیلَهًُْ وَ دُفِعَتْ إِلَی التَّکَفُّفِ وَ انْسَلَخْنَا بِلَجَاجِنَا عَنْ قَلِیلِنَا وَ کَثِیرِنَا فَادْعُ اللَّهَ لَنَا بِسَعَهًِْ الرِّزْقِ. فَقَالَ لَهُمْ مُوسَی (علیه السلام): وَیْحَکُمْ مَا أَعْمَی قُلُوبَکُمْ! أَ مَا سَمِعْتُمْ دُعَاءَ الْفَتَی صَاحِبِ الْبَقَرَهًِْ وَ مَا أَوْرَثَهُ اللَّهُ تَعَالَی مِنَ الْغِنَی أَ وَ مَا سَمِعْتُمْ دُعَاءَ الْفَتَی الْمَقْتُولِ الْمَنْشُورِ وَ مَا أَثْمَرَ لَهُ مِنَ الْعُمُرِ الطَّوِیلِ وَ السَّعَادَهًِْ وَ التَّنَعُّمِ بِحَوَاسِّهِ وَ سَائِرِ بَدَنِهِ وَ عَقْلِهِ لِمَ لَا تَدْعُونَ اللَّهَ تَعَالَی بِمِثْلِ دُعَائِهِمْ وَ تَتَوَسَّلُونَ إِلَی اللَّهِ بِمِثْلِ وَسِیلَتِهِمَا لِیَسُدَّ فَاقَتَکُمْ وَ یُجْبِرَ کَسْرَکُمْ وَ یَسُدَّ خَلَّتَکُمْ. فَقَالُوا: اللَّهُمَّ! إِلَیْکَ الْتَجَأْنَا وَ عَلَی فَضْلِکَ اعْتَمَدْنَا فَأَزِلْ فَقْرَنَا وَ سُدَّ خَلَّتَنَا بِجَاهِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ فَاطِمَهًَْ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الطَّیِّبِینَ (علیهم السلام) مِنْ آلِهِمْ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: یَا مُوسَی (علیه السلام)! قُلْ لَهُمْ لِیَذْهَبَ رُؤَسَاؤُهُمْ إِلَی خَرِبَهًِْ بَنِی فُلَانٍ وَ یَکْشِفُوا فِی مَوْضِعِ کَذَا لِمَوْضِعِ عَیْنِهِ وَجْهَ أَرْضِهَا قَلِیلًا وَ یَسْتَخْرِجُوا مَا هُنَاکَ فَإِنَّهُ عَشَرَهًُْ آلَافِ أَلْفِ دِینَارٍ لِیَرُدُّوا عَلَی کُلِّ مَنْ دَفَعَ فِی ثَمَنِ هَذِهِ الْبَقَرَهًِْ مَا دَفَعَ لِتَعُودَ أَحْوَالُهُمْ ثُمَّ لِیَتَقَاسَمُوا بَعْدَ ذَلِکَ مَا یَفْضُلُ وَ هُوَ خَمْسَهًُْ آلَافِ أَلْفِ دِینَارٍ عَلَی قَدْرِ مَا دَفَعَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ فِی هَذِهِ الْمِحْنَهًِْ لِیَتَضَاعَفَ أَمْوَالُهُمْ جَزَاءً عَلَی تَوَسُّلِهِمْ بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ (علیهم السلام) وَ اعْتِقَادِهِمْ لِتَفْضِیلِهِمْ فَذَلِکَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ واذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها {وَ تَدَارَأْتُمْ} أَلْقَی بَعْضُکُمُ الذَّنْبَ فِی قَتْلِ الْمَقْتُولِ عَلَی بَعْضٍ وَ دَرَأَهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ ذَوِیهِ وَ اللهُ مُخْرِجٌ مُظْهِرٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ مَا کَانَ مِنْ خَبَرِ الْقَاتِلِ وَ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ مِنْ إِرَادَهًِْ تَکْذِیبِ مُوسَی (علیه السلام) بِاقْتِرَاحِکُمْ عَلَیْهِ مَا قَدَرْتُمْ أَنَّ رَبَّهُ لَا یُجِیبُهُ إِلَیْهِ فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها بِبَعْضِ الْبَقَرَهًِْ کَذلِکَ یُحْیِ اللهُ الْمَوْتی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ کَمَا أَحْیَا الْمَیِّتَ بِمُلَاقَاهًِْ مَیِّتٍ آخَرَ لَهُ أَمَّا فِی الدُّنْیَا فَیَتَلَاقَی مَاءُ الرَّجُلِ مَاءَ الْمَرْأَهًِْ فَیُحْیِی اللَّهُ الَّذِی کَانَ فِی الْأَصْلَابِ وَ الْأَرْحَامِ حَیّاً وَ أَمَّا فِی الْآخِرَهًِْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُنَزِّلُ بَیْنَ نَفْخَتَیِ الصُّورِ بَعْدَ مَا یُنْفَخُ النَّفْخَهًُْ الْأُولَی مِنْ دُوَیْنِ السَّمَاءِ الدُّنْیَا مِنَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ فِیهِ وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ هِیَ مِنْ مَنِیٍّ کَمَنِیِّ الرَّجُلِ فَیَمْطُرُ ذَلِکَ عَلَی الْأَرْضِ فَیَلْقَی الْمَاءُ الْمَنِیَّ مَعَ الْأَمْوَاتِ الْبَالِیَهًِْ فَیَنْبُتُونَ مِنَ الْأَرْضِ وَ یَحْیَوْنَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ سَائِرَ آیَاتِهِ سِوَی هَذِهِ الدَّلَالَاتِ عَلَی تَوْحِیدِهِ وَ نُبُوَّهًِْ مُوسَی (علیه السلام) نَبِیِّهِ وَ فَضْلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) عَلَی الْخَلَائِقِ سَیِّدِ عَبِیدِهِ وَ إِمَائِهِ وَ تَبْیِینِهِ فَضْلَهُ وَ فَضْلَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ عَلَی سَائِرِ خَلْقِ اللَّهِ أَجْمَعِینَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ تَعْتَبِرُونَ وَ تَتَفَکَّرُونَ أَنَّ الَّذِی فَعَلَ هَذِهِ الْعَجَائِبَ لَا یَأْمُرُ الْخَلْقَ إِلَّا بِالْحِکْمَهًِْ وَ لَا یَخْتَارُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) وَ آلَهُ إِلَّا لِأَنَّهُمْ أَفْضَلُ ذَوِی الْأَلْبَاب.

امام حسن عسکری (علیه السلام) آن‌ها گاو را سر بریدند و تکّه‌ای از آن را برداشتند. آن تکّه، بیخ دم (آخرین مهره‌ی ستون فقرات است) بود که فرزندان آدم نیز از آن آفریده می‌شوند و به هنگام آفرینش دوباره در قیامت، بدن هر فرد بر آن تشکیل می‌شود. آن‌ها آن را به جسد مرد کشته شده زده و گفتند: «خداوندا! به حقّ شکوه محمّد (و خاندان پاکش (علیهم السلام) این مرده را زنده‌کن و به سخن درآور تا از قاتل خود خبر دهد». او صحیح و سالم به‌پاخواست و گفت: «ای پیغمبر خدا! این دو پسرعموی من به خاطر دخترعمویم به من حسودی کرده و مرا کشتند و در محلّ سکونت این قبیله انداختند تا دیه‌ام را از آن‌ها بگیرند». آنگاه موسی (علیه السلام) آن دو مرد را گرفت و کشت. پیش از آن که مرده به‌پاخیزد آن‌ها تکّه‌ای از گاو را به او زدند امّا زنده نشد. گفتند: «ای پیغمبر خدا! پس وعده‌ای که از جانب خدای عزّوجلّ به ما دادی چه شد»؟ موسی (علیه السلام) گفت: «راست گفتم؛ [امّا اینکه چرا با این‌حال زنده‌نشد] به خداوند و خواسته‌ی او مربوط است. خداوند به او وحی فرمود: «ای موسی! من خلف وعده نمی‌کنم؛ امّا اینان باید پوست گاوی را از دینار پر کنند و بهای گاو آن جوان را بپردازند؛ آن‌گاه این جوان زنده می‌شود». آن‌ها دارایی خود را گرد آوردند و [در این‌حال] خداوند پوست آن گاو را چنان گشاده‌گرداند که با پنج هزار [پنج میلیون] دینار پر شد. کسانی از قوم بنی‌اسرائیل در حضور آن جوان جان‌باخته که با برخورد تکّه‌ای از گاو، جانِ دوباره یافته‌بود، گفتند: «نمی‌دانیم کدام‌یک عجیب‌تر است؛ اینکه خداوند این مرده را زنده می‌کند و به سخن در می‌آورد یا اینکه آن جوان را به چنین مال هنگفتی ثروتمند می‌کند»! خداوند به موسی (علیه السلام) وحی فرمود: «ای موسی (علیه السلام)! به بنی‌اسرائیل بگو هرکس می‌خواهد روزی او را در دنیا نیک‌سازم و در بهشت خود جایگاهش را والا گردانم و محمّد (را در آنجا با او هم‌صحبت کنم، باید کرداری همچون این جوان داشته باشد. او از موسی‌بن‌عمران (علیه السلام) ذکر محمّد (و علی (علیه السلام) و خاندان پاک ایشان (علیهم السلام) را شنیده و بر آن‌ها درود می‌فرستد و ایشان را از همه‌ی آفریدگان، از جنّیان و انسان‌ها گرفته تا فرشتگان برتر می‌داند؛ به‌همین دلیل من چنین مال هنگفتی را به او رساندم تا از نعمت‌های نیک برخوردار شود و با هدایا و بخشش‌ها ارجمند گردد و از آن مال به نیکی به دوستان خود ببخشد و با دارایی خود دشمنانش را سرکوب کند». آن جوان گفت: «ای پیغمبر خدا! چگونه این مال را حفظ کنم و چگونه از کسانی که به‌خاطر آن با من دشمنی می‌کنند و بر من رشک می‌ورزند در امان بمانم»؟ موسی (علیه السلام) گفت: «بر این مال به محمّد (و خاندان پاکش (علیهم السلام) درود فرست؛ همان‌طور که پیش از به‌دست‌آوردنش به ایشان درود می‌فرستادی؛ زیرا همان کسی‌که این مال را به پاداش گفتن این سخن با باوری درست نصیب تو گرداند، آن را برایت حفظ کرده و بدی‌ها را از تو دور می‌گرداند». آن جوان بر ایشان درود فرستاد و از آن پس، هرکس به خاطر آن مال بر او رشک می‌برد و قصد تباهی آن می‌کرد و هر دزدی که می‌خواست آن را برباید و هر متجاوزی که نیّت آن را در سر می‌گذراند، خداوند عزّوجلّ به لطفی از لطف‌های خود [حسود، دزد یا متجاوز] او را از آن مال دور می‌کرد تا خودش از ستم‌کردن به آن جوان صرف‌نظر کند و یا او را به امری ناخوشایند از آن دور می‌گردانید و با دردسری او را از آن مال بازمی‌داشت تا از سر اجبار، چشم از آن مال بپوشاند. وقتی موسی (علیه السلام) به آن جوان چنین گفت و در پی این سخن، خداوند عزّوجلّ نگاهبان او شد، آن جوان [مقتول] که جانِ دوباره یافته‌بود، گفت: «خداوندا! همان‌طور که این جوان با صلوات بر محمّد (و خاندان پاکش (علیهم السلام) و با توسّل‌جستن به ایشان از تو درخواست کرد، من نیز به حقّ این صلوات از تو می‌خواهم که مرا در دنیا برجا بگذاری تا از دخترعموی خود برخوردار شوم و دشمنان و حسودانم را خوارگردانی و در کنار او (همسرم) روزی نیک و پاک و بسیار به من عطا فرمایی.» آنگاه خداوند به موسی (علیه السلام) وحی فرمود: «ای موسی (علیه السلام)! برای این جوان که پس از کشته‌شدن دوباره جان یافت، شصت سال عمر رقم خورده‌بود، امّا من به‌خاطر درخواست و توسلش به محمّد (و خاندان پاکش (علیهم السلام) هفتاد سال دیگر به او بخشیدم. او در این صدوسی سال تندرست و استوار باشد و تنی قوی و غریزه‌ای پایدار خواهدداشت؛ از حلال دنیا بهره‌مندمی‌شود و بدون دوری از دخترعمویش زندگی می‌کند و چون اجل او و همسرش فرا رسد هر دو را با هم می‌میرانم و در بهشت خود جای می‌دهم تا آنجا نیز در ناز و نعمت، همسر هم باشند. ای موسی (علیه السلام)! اگر این قاتل سیه‌بخت نیز همچون این جوان، با باوری درست به محمّد (و خاندان پاکش (علیهم السلام) توسّل می‌جست و از من می‌خواست تا او را از حسادت به دور دارم و به روزی خود قانع گردانم، من که پادشاه والایم، حتماً در حقّش چنین می‌کردم و یا [حتّی] اگر بعد از این کار، توبه می‌کرد و از من می‌خواست تا او را رسوا ننمایم، بدون شک او را رسوا نمی‌کردم و آن جماعت را از درخواست پیداشدن قاتل منصرف می‌نمودم و از راهی دیگر، به آن جوان چنین مالی را می‌رساندم و یا اگر پس از رسوایی توبه می‌کرد و همچون این جوان به محمّد (و خاندان پاکش (علیهم السلام) توسّل می‌جست و از من می‌خواست اولیای آن جوان جان‌باخته را آرام کنم تا از قصاص او درگذرند و سپس کار او را از خاطر مردم پاک کنم، حتماً چنین می‌کردم و دیگر هیچ‌کس نبود که او را به خاطر کارش سرزنش کند یا کار او را به خاطر داشته‌باشد و از آن سخنی به میان آورد؛ امّا توسّل‌جستن به ایشان فضیلتی است که من به هرکس بخواهم می‌دهم؛ بخشنده‌ام و مطابق عدلم از هرکس بخواهم منع می‌کنم که من خداوند دادگر و حکیم هستم». وقتی آن‌ها آن گاو را سر بریدند خداوند متعال فرمود: فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ آن‌ها به خاطر گران‌بها بودن گاو می‌خواستند این کار را نکنند امّا لجاجت آنان، آن‌ها را به انجام این کار واداشت و شوق متّهم‌کردن موسی (علیه السلام)، آن‌ها را به انجام این کار برانگیخت. آن‌ها نزد موسی (علیه السلام) به فریاد آمده و گفتند: «قبیله‌ی ما را تهیدست کردی و ما را به دریوزگی انداختی و ما از روی خیره‌سری کم و بیش، مال خود را از دست دادیم؛ پس دعا کن تا حق‌تعالی روزی ما را فراخ گرداند». موسی (علیه السلام) فرمود: «چه بسیار دل‌هایتان کور است! آیا دعای آن جوان صاحب گاو را نشنیدید که خداوند متعال به‌خاطر آن دعا او را ثروتمند کرد؟ یا دعای آن جوان جان‌باخته را که جان دوباره یافت، نشنیدید که خداوند او را از عمر دراز، کامیابی و برخورداری پایدار از حواس و جسم و عقل بهره‌مندش ساخت؟ چرا با دعایی همچون دعای آن‌ها خداوند را نمی‌خوانید و به‌سوی او توسّلی همچون توسّل آن‌ها نمی‌جویید تا نیازتان را برطرف سازد و کمبودتان را جبران نماید و نداری شما را پوشش دهد»؟ گفتند: «خداوندا! به‌سوی تو پناه آوردیم و بر نیکی تو تکیه‌زدیم. پس به حقّ شکوه محمّد (علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و خاندان پاکش (علیهم السلام) بینوایی ما را برطرف ساز و کمبودمان را جبران فرما». خداوند به موسی (علیه السلام) وحی فرمود: «ای موسی (علیه السلام)! به آن‌ها بگو: بزرگانشان به خرابه‌ی فلان قوم روند و خاک بخشی از فلان جای چشمه‌ی‌شان را کنار زنند و ده‌هزارهزار دیناری را که آنجاست بردارند تا به هرکس آن مقداری که در ازای بهای گاو پرداخته، بازگردانند و اوضاعشان همچون قبل شود و هرچه را زیاد آمد بین خود قسمت کنند؛ چرا که پنج‌هزارهزار دینار افزون بر آنچه در این کار پرداخته‌اند بر جای می‌ماند تا به پاداش توسّل آن‌ها به محمّد (و خاندان پاکش (علیهم السلام) و [به پاداش] باورشان به برتری آنها، دارایی آن‌ها دوچندان شود». و این همان کلام خداوند متعال است که فرمود: وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا [یعنی] و در این‌باره میانتان اختلاف افتاد و با هم به ستیزه برخاستید و گناه قتل آن مرد را به گردن یکدیگر انداخته و هر یک خود و فرزندانتان را از آن به کنار دانستید. وَاللّهُ مُخْرِجٌ [یعنی] خداوند آشکار می‌سازد مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ [یعنی] آنچه را [درباره‌ی خبر آن قتل] در دل پنهان‌کردید و می‌خواستید با درخواست‌هایتان موسی (علیه السلام) را به دروغگویی متّهم‌کنید و می‌پنداشتید پروردگارش خواسته‌ی او را برآورده نمی‌سازد. فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا [یعنی] ماگفتیم تکّه‌ای از آن گاو را به بدن آن مقتول بزنیدکَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَی [یعنی] خداوند این‌چنین مردگان را زنده می‌کند؛ همان‌گونه که مرده‌ای (تکّه‌ی گوشت آن گاو) را به دیدار مرده‌ای دیگر (جوان مقتول) در دنیا و آخرت زنده می‌گرداند. [توضیح آنکه] در دنیا، چون آب مرد و آب زن به هم رسد، خداوند آنچه را در کمرها و رحم‌ها بی‌جان است زنده می‌گرداند و امّا در آخرت، خداوند متعال پس از دم نخست در صور و پیش از دم دوّم، از دریای پرآبی که در جایی بسیار پایین‌تر از آسمان دنیا قرار دارد که خداوند درباره‌ی آن فرموده: وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ و آبی همچون منی مرد دارد بارانی بر زمین فرومی‌فرستد. آن آب منی، به جسدهای پوسیده می‌رسد و آن جسدها از زیر زمین بیرون آمده و زنده می‌شوند. خدای عزّوجل ّفرمود: وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ دیگر نشانه‌های خود را به جز این نشانه‌ها که دلیلی است بر یگانگی او و پیامبری موسی (علیه السلام) پیامبر او، و برتری محمّد (سرور بندگان مرد و زن او بر تمامی آفریدگان و نیز آشکاربودن برتری او و برتری خاندان پاکش بر همه‌ی مخلوقات خداوند، به شما نشان می‌دهد لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ [یعنی] شاید بیاندیشید درباره‌ی خدایی که کارهایش چنین شگفت‌انگیز است؛ به آفریدگان خود تنها از سر حکمت فرمان می‌دهد و محمّد (و خاندان او را تنها از آن رو برمی‌گزیند که ایشان برترین خردمندان می‌باشند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۲
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۸/ الإمام العسکری، ص۲۷۶/ البرهان/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۸۶
۶ -۲
(بقره/ ۷۱)

الصّادق (علیه السلام)- فَذَبَحُوهَا ثُمَّ قَالُوا: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! مَا تَأْمُرُنَا فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَیْهِ: قُلْ لَهُمُ اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا وَ قُولُوا مَنْ قَتَلَکَ فَأَخَذُوا الذَّنَبَ فَضَرَبُوهُ بِهِ وَ قَالُوا: مَنْ قَتَلَکَ یَا فُلَانُ؟ فَقَالَ: فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ ابْنُ عَمِّیَ الَّذِی جَاءَ بِهِ.

امام صادق (علیه السلام) [بنی‌اسرائیل] پس از سربریدن گاو، گفتند: «ای پیامبر خدا به ما چه دستور می‌دهید»؟ پس خداوند متعال به او وحی کرد: «به آن‌ها بگو پاره‌ای از بدن گاو را به مقتول بزنید و از او بپرسید چه کسی تو را کشته است»؟ پس [آنها نیز] دُم او را به بدن مقتول زده وگفتند: «ای فلانی چه کسی تو را به قتل رسانده است؟» گفت: «فلان‌بن‌فلان؛ پسرعمویم؛ همان کسی‌که [جنازه‌ی او را برای دادخواهی] آورد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۸
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۵۹/ القمی، ج۱، ص۴۹/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۸۳
۶ -۳
(بقره/ ۷۱)

الرّضا (علیه السلام)- فَأَمَرَ بِذَبْحِهَا ثُمَّ أَمَرَ أَنْ یَضْرِبُوا الْمَیِّتَ بِذَنَبِهَا فَلَمَّا فَعَلُوا ذَلِکَ حَیِیَ الْمَقْتُولُ وَ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ ابْنَ عَمِّی قَتَلَنِی دُونَ مَنْ یُدَّعَی عَلَیْهِ قَتْلِی. فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ مُوسَی (علیه السلام) بَعْضُ أَصْحَابِهِ إِنَّ هَذِهِ الْبَقَرَهًَْ لَهَا نَبَأٌ فَقَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: إِنَّ فَتًی مِنْ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ کَانَ بَارّاً بِأَبِیهِ وَ إِنَّهُ اشْتَرَی بَیْعاً فَجَاءَ إِلَی أَبِیهِ فَرَأَی الْأَقَالِیدَ تَحْتَ رَأْسِهِ فَکَرِهَ أَنْ یُوقِظَهُ فَتَرَکَ ذَلِکَ الْبَیْعَ فَاسْتَیْقَظَ أَبُوهُ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ أَحْسَنْتَ خُذْ هَذِهِ الْبَقَرَهًَْ فَهِیَ لَکَ عِوَضاً لِمَا فَاتَکَ قَالَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ مُوسَی (علیه السلام) انْظُرُوا إِلَی الْبِرِّ مَا بَلَغَ بِأَهْلِهِ.

امام رضا (علیه السلام) [موسی (علیه السلام) به بنی‌اسرائیل] فرمود سر گاو را ببرند و آنگاه فرمود دمش را بدان مرده زنند و چون این کار را کردند، مقتول زنده شد و گفت: «ای رسول‌خدا! پسر عمویم مرا کشته نه آنکه او را متّهم به کشتن من کردند». و یکی از اصحاب موسی (علیه السلام) به وی گفت: «این مادّه گاو داستانی دارد». موسی (علیه السلام) فرمود: «چه داستانی»؟ مرد گفت: «جوانی از بنی‌اسرائیل با پدرش خوش‌رفتار بود؛ چیزی را خریده و [برای پرداخت بها] نزد پدرش آمد؛ متوجّه شد کلیدها [ی صندوق پول] زیر سر پدر است [و او در خواب است]؛ دلش نیامد او را بیدار کند و چون پدرش بیدار شد [ماجرا را] به او گفت. پدر گفت: «آفرین بر تو! این مادّه گاو را به عوض آن‌چیزی از دستت رفته، بگیر». موسی (علیه السلام) [خطاب به بنی‌اسرائیل گفت]: «بنگرید که خوشرفتاری آن مرد با اهلش، او را تا کجا رساند»!!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۸
مستدرک الوسایل، ج۱۵، ص۲۱۱/ بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۲/ بحارالأنوار، ج۷۱، ص۶۸/ العیاشی، ج۱، ص۴۶/ عیون أخبارالرضا (ج۲، ص۱۳/ نورالثقلین/ البرهان
۶ -۴
(بقره/ ۷۱)

ابن‌عباس (رحمة الله علیه)- فَذُبِحَتْ قَالَ: فَأَخَذَ جَذْوَهًًْ مِنْ لَحْمِهَا فَضَرَبَهُ فَجَلَسَ فَقَالَ مُوسَی (علیه السلام): مَنْ قَتَلَکَ؟ فَقَالَ: قَتَلَنِی ابْنُ أَخِی الَّذِی یُخَاصِمُ فِی قَتْلِی، قَالَ فَقُتِلَ. فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ لِهَذِهِ الْبَقَرَهًِْ لَنَبَأً. فَقَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قَالُوا: إِنَّهَا کَانَتْ لِشَیْخٍ مِنْ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ وَ لَهُ ابْنٌ بَارٌّ بِهِ فَاشْتَرَی الِابْنُ بَیْعاً فَجَاءَ لِیَنْقُدَهُمْ الثَّمَنَ فَوَجَدَ أَبَاهُ نَائِماً فَکَرِهَ أَنْ یُوقِظَهُ وَ الْمِفْتَاحُ تَحْتَ رَأْسِهِ فَأَخَذَ الْقَوْمُ مَتَاعَهُمْ فَانْطَلَقُوا فَلَمَّا اسْتَیْقَظَ قَالَ لَهُ: یَا أَبَتِ! إِنِّی اشْتَرَیْتُ بَیْعاً کَانَ لِی فِیهِ مِنَ الْفَضْلِ کَذَا وَ کَذَا وَ إِنِّی جِئْتُ لِأَنْقُدَهُمُ الثَّمَنَ فَوَجَدْتُکَ نَائِماً وَ إِذَا الْمِفْتَاحُ تَحْتَ رَأْسِکَ فَکَرِهْتُ أَنْ أُوقِظَکَ وَ إِنَّ الْقَوْمَ أَخَذُوا مَتَاعَهُمْ وَ رَجَعُوا فَقَالَ الشَّیْخُ: أَحْسَنْتَ یَا بُنَیَّ! فَهَذِهِ الْبَقَرَهًُْ لَکَ بِمَا صَنَعْتَ وَ کَانَتْ بَقِیَّهًٌْ کَانَتْ لَهُمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ انْظُرُوا مَا ذَا صَنَعَ بِهِ الْبِرُّ.

ابن‌عباس (رحمة الله علیه) گاو ذبح شد. قسمتی از گوشتش را برداشتند و بر بدن مقتول زدند. [مقتول زنده شده و] نشست. موسی (علیه السلام) از او پرسید: «قاتل تو کیست»؟ گفت: «پسر عمویم؛ هم‌او که اکنون به خونخواهی من آمده است». [موسی (علیه السلام)] دستور کشتن او را داد. پس [بنی‌اسرائیل] گفتند: «ای رسول‌خدا! همانا این گاو داستانی دارد». حضرت فرمودند: «آن چیست»؟ پاسخ دادند: «این گاو برای پیرمردی از بنی‌اسرائیل است و او پسر خوبی دارد (که به او رسیدگی می‌کند.) پسر چیزی را معامله کرد و آمد تا بهایش را نقد بپردازد که دید پدرش در حالی‌که کلید [صندوقچه‌ی پول]، را زیر سر دارد، خوابیده است. پسر از بیدارکردن او کراهت داشت؛ بنابراین آن قوم، کالایشان را پس‌گرفته و رفتند. چون پدر بیدار شد، پسر ماجرا را برایش تعریف کرد و گفت: «معامله‌ای کردم که برایم بسیار سودمند بود امّا وقتی آمدم تا بهایش را بپردازم، دیدم شما در حالی‌که سر بر روی کلید گذاشته‌اید، خوابیده‌بودید؛ درست ندانستم که شما را بیدار کنم. پس آن قوم کالایشان را پس‌گرفته و بازگشتند». پیرمرد گفت: «آفرین بر تو ای فرزندم! این گاو پاداش کار نیک تو باشد و مابقی [اموالم] برای دیگر فرزندانم باشد». پس رسول‌خدا (فرمودند: «ببینید که کار خیر برای او چه نتیجه‌ای داشت»!!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۴۸
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۶۵
۶ -۵
(بقره/ ۷۱)

الکاظم (علیه السلام)- إِنَ الَّذِینَ أَمَرُوا قَوْمَ مُوسَی (علیه السلام) بِعِبَادَهًِْ الْعِجْلِ کَانُوا خَمْسَهًَْ أَنْفُسٍ وَ کَانُوا أَهْلَ بَیْتٍ یَأْکُلُونَ عَلَی خِوَانٍ وَاحِدٍ وَ هُمْ أذینوه وَ أَخُوهُ میذویه وَ ابْنُ أَخِیهِ وَ ابْنَتُهُ وَ امْرَأَتُهُ وَ هُمُ الَّذِینَ ذَبَحُوا الْبَقَرَهًَْ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ بِذَبْحِهَا.

امام کاظم (علیه السلام) آنان که قوم موسی (علیه السلام) را به گوساله‌پرستی واداشتند پنج نفر بودند که همگی از یک خانواده بودند و بر سر یک سفره می‌نشستند. آنان «اذینونه»، برادرش «میذونه»، پسر برادرش، دخترش و همسرش بودند و هم اینان بودند که گاوی را که خداوند دستور کشتن آن را داده‌بود، کشتند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۴۵۰
بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۱۶/نورالثقلین؛ فیه: «هم الذین امروا بعبادهًْ العجل» زیاده
بیشتر
بقره
همه
مقدمه
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۵۸
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۸۱
۸۲
۸۳
۸۴
۸۵
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۹۰
۹۱
۹۲
۹۳
۹۴
۹۵
۹۶
۹۷
۹۸
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۳
۱۰۴
۱۰۵
۱۰۶
۱۰۷
۱۰۸
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۱۱۸
۱۱۹
۱۲۰
۱۲۱
۱۲۲
۱۲۳
۱۲۴
۱۲۵
۱۲۶
۱۲۷
۱۲۸
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۱۳۷
۱۳۸
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۱۴۴
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۱۶۷
۱۶۸
۱۶۹
۱۷۰
۱۷۱
۱۷۲
۱۷۳
۱۷۴
۱۷۵
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۱۷۹
۱۸۰
۱۸۱
۱۸۲
۱۸۳
۱۸۴
۱۸۵
۱۸۶
۱۸۷
۱۸۸
۱۸۹
۱۹۰
۱۹۱
۱۹۲
۱۹۳
۱۹۴
۱۹۵
۱۹۶
۱۹۷
۱۹۸
۱۹۹
۲۰۰
۲۰۱
۲۰۲
۲۰۳
۲۰۴
۲۰۵
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۲۰۹
۲۱۰
۲۱۱
۲۱۲
۲۱۳
۲۱۴
۲۱۵
۲۱۶
۲۱۷
۲۱۸
۲۱۹
۲۲۰
۲۲۱
۲۲۲
۲۲۳
۲۲۴
۲۲۵
۲۲۶
۲۲۷
۲۲۸
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۲۳۲
۲۳۳
۲۳۴
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۲۳۸
۲۳۹
۲۴۰
۲۴۱
۲۴۲
۲۴۳
۲۴۴
۲۴۵
۲۴۶
۲۴۷
۲۴۸
۲۴۹
۲۵۰
۲۵۱
۲۵۲
۲۵۳
۲۵۴
۲۵۵
۲۵۶
۲۵۷
۲۵۸
۲۵۹
۲۶۰
۲۶۱
۲۶۲
۲۶۳
۲۶۴
۲۶۵
۲۶۶
۲۶۷
۲۶۸
۲۶۹
۲۷۰
۲۷۱
۲۷۲
۲۷۳
۲۷۴
۲۷۵
۲۷۶
۲۷۷
۲۷۸
۲۷۹
۲۸۰
۲۸۱
۲۸۲
۲۸۳
۲۸۴
۲۸۵
۲۸۶