آیه ۵۳ - سوره حجر

آیه قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَليمٍ [53]

گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى‌دهيم»!

۱
(حجر/ ۵۳)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ سَارَهًَْ قَالَتْ لِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) قَدْ کَبِرْتَ فَلَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ أَنْ یَرْزُقَکَ وَلَداً فَیُقِرَّ أَعْیُنَنَا فَإِنَّ اللَّهَ قَدِ اتَّخَذَکَ خَلِیلًا وَ هُوَ مُجِیبٌ دَعْوَتَکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَسَأَلَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّهُ أَنْ یَرْزُقَهُ غُلَاماً عَلِیماً فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِّی وَاهِبٌ لَکَ غُلَاماً عَلِیماً ثُمَّ أَبْلُوکَ فِیهِ بِالطَّاعَهًِْ لِی قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) فَمَکَثَ إِبْرَاهِیمُ بَعْدَ الْبِشَارَهًِْ ثَلَاثَ سِنِینَ ثُمَّ جَاءَتْهُ الْبِشَارَهًُْ مِنَ اللَّهِ بِإِسْمَاعِیلَ مَرَّهًًْ أُخْرَی بَعْدَ ثَلَاثِ سِنِین.

امام صادق (علیه السلام)- محمّدبن‌قاسم از امام صادق (علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: ساره به ابراهیم (علیه السلام) گفت: تو پیر شده‌ای. ای کاش از پروردگارت می‌خواستی تا به تو فرزندی بدهد تا چشم ما را روشن سازد، زیرا خداوند تو را دوست خود قرار داده است و ان‌شاءالله دعایت را اجابت می‌کند». از این‌رو ابراهیم (علیه السلام) از خداوند خواست تا به او پسری دانا ارزانی دارد. خداوند به او وحی فرمود: که من به تو پسری دانا می‌بخشم و سپس تو را در راه اطاعت از من با همین پسر می‌آزمایم امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ابراهیم (علیه السلام) پس از مژده داده شدن، سه سال درنگ کرد. پس از سه سال باری دیگر از سوی خداوند به اسماعیل (علیه السلام) مژده داده شد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۳۶
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۳۱/ نورالثقلین/ البرهان
۲
(حجر/ ۵۳)

علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- فبَیْنَا إِبْرَاهِیمُ قَاعِدٌ فِی مَوْضِعِهِ الَّذِی کَانَ فِیهِ وَ قَدْ کَانَ أَضَافَ قَوْماً وَ خَرَجُوا وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ شَیْءٌ فَنَظَرَ إِلَی أَرْبَعَهًِْ نَفَرٍ قَدْ وَقَفُوا عَلَیْهِ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ فَقالُوا سَلاماً فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) سَلَامٌ فَجَاءَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) إِلَی سَارَهًَْ (سلام الله علیها) فَقَالَ لَهَا قَدْ جَاءَنِی أَضْیَافٌ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ فَقَالَتْ مَا عِنْدَنَا إِلَّا هَذَا الْعجلُ فَذَبَحَهُ وَ شَوَاهُ وَ حَمَلَهُ إِلَیْهِمْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجلٍٍ حَنِیذٍ فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً وَ جَاءَتْ سَارَهًُْ (سلام الله علیها) فِی جَمَاعَهًٍْ مَعَهَا فَقَالَتْ لَهُمْ مَا لَکُمْ تَمْتَنِعُونَ مِنْ طَعَامِ خَلِیلِ اللَّهِ فَقالُوا لِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) لا تَوْجَلْ أَیْ لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوطٍ فَفَزِعَتْ سَارَهًُْ (سلام الله علیها) وَ ضَحِکَتْ أَیْ حَاضَتْ وَ قَدْ کَانَ ارْتَفَعَ حَیْضُهَا مُنْذُ دَهْرٍ طَوِیلٍ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوب.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- ابراهیم (علیه السلام) در جایگاه خود نشسته و قومی را مهمان کرده بود. آنان پس از مهمانی رفتند و برای ابراهیم (علیه السلام) غذایی باقی نمانده بود. در همین حال نگاهش به چهار نفر افتاد که نزدش ایستادند و به آن مردم شباهتی نداشتند. آنان سلام گفتند. ابراهیم (علیه السلام) نیز سلام گفت. او نزد ساره آمد و به او فرمود: «مهمانانی نزد من آمده‌اند که به این مردم شباهتی ندارند». ساره گفت: «ما تنها همین گوساله را داریم». از این‌رو ابراهیم (علیه السلام) آن گوساله را سر برید و بریان نمود و نزد آنان برد، چنانکه خداوند عزّوجلّ فرموده است: فرستادگان ما با بشارت نزد ابراهیم آمدند. گفتند: سلام. [او نیز] گفت: سلام. طولی نکشید که گوساله بریانی برای آن‌ها آورد [امّا] هنگامی‌که دید دست آن‌ها به آن نمی‌رسد [و از آن نمی‌خورند، کار] آن‌ها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. (هود/۷۰۶۹). ساره به همراه گروهی نزد آنان آمد و به آن‌ها گفت: «چرا [از خوردن] غذای خلیل الله (علیه السلام) خودداری می‌کنید»؟! آن‌ها به ابراهیم (علیه السلام) گفتند: لا تَوْجَلْ؛ یعنی نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم. (هود/۷۰) ساره [با شنیدن این‌سخن] به‌شدّت ترسید و [به یکباره] حیض شد درحالی‌که روزگار درازی بود که دیگر حیض نمی‌شد. خداوند عزّوجلّ فرمود: «او را بشارت به اسحاق و پس از او یعقوب دادیم. (هود/۷۱)».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۳۶
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۵۶
بیشتر