آیه ۷ - سوره قصص

آیه وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لاتَخافِي وَ لاتَحْزَنِي إِنّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ [7]

ما به مادر موسى الهام كرديم كه: «او را شير ده؛ و هنگامى كه بر [جان] او ترسيدى، وى را در دريا [ى نيل] بيفكن؛ و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مى گردانيم، و او را از پيامبران قرار مى دهيم.»

۱
(قصص/ ۷)

أمیرالمومنین (علیه السلام)- و أما تفسیر وحی النبوهًْ و الرسالهًْ فهو قوله تعالی إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ إلی آخر الآیهًْ و أما وحی الإلهام فهو قوله عزوجل وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ و مثله وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ.

امام علی (علیه السلام)- در تفسیر نعمانی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که فرمود: تفسیر وحی نبوّت و رسالت، این فرموده‌ی خداوند است: ما به تو وحی کردیم هم چنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کرده‌ایم و به ابراهیم و اسماعیل ... (نساء/۱۶۳) ... و وحی الهام این فرموده‌ی خداوند عزّ‌وجلّ است: پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که: از کوه‌ها و درختان و در بناهایی که می‌سازند خانه‌هایی برگزین (نحل/۶۸) و نیز این فرموده: وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۵۰
بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۵۴/ بحار الأنوار، ج۹۰، ص۱۶؛ «قوله تعالی انا اوحینا ... إلی آخر الآیهًْ» محذوف
۲
(قصص/ ۷)

الباقر (علیه السلام)- إِنَّ مُوسَی (علیه السلام) لَمَّا حَمَلَتْ أُمُّهُ بِهِ لَمْ یَظْهَرْ حَمْلُهَا إِلَّا عِنْدَ وَضْعِهِ وَ کَانَ فِرْعَوْنُ قَدْ وَکَّلَ بِنِسَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ نِسَاءً مِنَ الْقِبْطِ تَحْفَظُهُنَّ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا کَانَ بَلَغَهُ عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّهُ یُولَدُ فِینَا رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ (علیه السلام) یَکُونُ هَلَاکُ فِرْعَوْنَ وَ أَصْحَابِهِ عَلَی یَدَیْهِ فَقَالَ فِرْعَوْنُ عِنْدَ ذَلِکَ لَأَقْتُلَنَّ ذُکُورَ أَوْلَادِهِمْ حَتَّی لَا یَکُونَ مَا یُرِیدُونَ وَ فَرَّقَ بَیْنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ حَبَسَ الرِّجَالَ فِی الْمَحَابِسِ فَلَمَّا وَضَعَتْ أُمُّ مُوسَی بِمُوسَی (علیه السلام) نَظَرَتْ وَ حَزِنَتْ وَ اغْتَمَّتْ وَ بَکَتْ وَ قَالَتْ یُذْبَحُ السَّاعَهًَْ فَعَطَفَ اللَّهُ قَلْبَ الْمُوَکَّلَهًِْ بِهَا عَلَیْهِ فَقَالَتْ لِأُمِّ مُوسَی (علیه السلام) مَا لَکِ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُکِ فَقَالَتْ أَخَافُ أَنْ یُذْبَحَ وَلَدِی فَقَالَتْ لَا تَخَافِی وَ کَانَ مُوسَی لَا یَرَاهُ أَحَدٌ إِلَّا أَحَبَّهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی فَأَحَبَّتْهُ الْقِبْطِیَّهًُْ الْمُوَکَّلَهًُْ بِهِ وَ أُنْزِلَ عَلَی أُمِّ مُوسَی (علیه السلام) التَّابُوتُ وَ نُودِیَتْ ضَعْهُ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ الْبَحْرُ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ فَوَضَعَتْهُ فِی التَّابُوتِ وَ أَطْبَقَتْ عَلَیْهِ وَ أَلْقَتْهُ فِی النِّیلِ.

امام باقر (علیه السلام)- هنگامی که مادر موسی (علیه السلام) به او حامله شد، حامله بودنش مشخّص نبود تا اینکه وضع حمل کرد و فرعون زنان قبطی را مأمور زنان بنی اسرائیل کرده بود تا مراقب آن‌ها باشند. چون زمانی که شنیده بود بنی اسرائیلی‌ها می‌گویند: مردی بین ما متولّد می‌شود که به او موسی‌بن‌عمران می‌گویند و نابودی فرعون و یارانش به دست او اتفاق می‌افتد. آنگاه فرعون گفت: فرزندان پسرتان را می‌کشم تا آنچه که می‌خواهید به وجود نیاید و زنان را از مردان جدا کرد و زنان را در زندان‌ها حبس کرد. هنگامی که مادر موسی (علیه السلام) او را به دنیا آورد به او نگاه کرد و ناراحت و غمگین شد و گریه کرد و گفت: «همین ساعت کشته می‌شود». خداوند دل زن مأمور موسی (علیه السلام) را به رحم آورد و به مادر موسی گفت: «چرا رنگت زرد شده است»؟ گفت: «می‌ترسم که بچه‌ام کشته شود». گفت: «نترس، هیچکس موسی را نمی‌بیند مگر اینکه او را دوست داشته باشد». که خداوند فرمود: و مهری از خودم بر تو افکندم (طه/۳۹). پس آن زن قبطیِ مأمور موسی (علیه السلام) را دوست داشت و خداوند صندوقچه را بر مادر موسی (علیه السلام) نازل کرد و به او ندا داده شد که او را در صندوقچه بگذار و او را به دریا بینداز و نترس و ناراحت نشو، ما او را به سوی تو برمی گردانیم و او را از پیامبران خود قرار می‌دهیم. پس او را در صندوقچه گذاشت و سرش را بست. و آن را به دریا انداخت.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۵۰
بحار الأنوار، ج۱۳، ص۲۵/ القمی، ج۲، ص۱۳۵/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۲۱۹/ نورالثقلین/ البرهان
۳
(قصص/ ۷)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ یُوسُفَ بْنَ یَعْقُوبَ (علیه السلام) حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاهًُْ جَمَعَ آلَ یَعْقُوبَ وَ هُمْ ثَمَانُونَ رَجُلًا فَقَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْقِبْطَ سَیَظْهَرُونَ عَلَیْکُمْ وَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ إِنَّمَا یُنَجِّیکُمُ اللَّهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ بِرَجُلٍ مِنْ وُلْدِ لَاوَی بْنِ یَعْقُوبَ اسْمُهُ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ غُلَامٌ طَوِیلٌ جَعْدٌ آدَمُ فَجَعَلَ الرَّجُلُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ یُسَمِّی ابْنَهُ عِمْرَانَ وَ یُسَمِّی عِمْرَانُ ابْنَهُ مُوسَی (علیه السلام).

امام صادق (علیه السلام)- وقتی وفات یوسف فرزند یعقوب (علیها السلام) فرارسید، خاندان یعقوب (علیه السلام) را که هشتاد نفر بودند گردآورد و فرمود: «این قبطیان به زودی بر شما پیروزشده و به عذابهای سختتان می‌آزردند. (اعراف/۱۴۱) و خداوند نجات شما را به دست مردی از فرزندان لاوی پسر یعقوب (علیه السلام) که نامش موسی‌بن‌عمران (علیه السلام) است، قرار داده است. او جوانی بلند قامت با گیسوانی مجعّد و گندمگون است [به خاطر همین بشارت و برای نجات از دست قبطیان] اکثر مردهای بنی‌اسرائیل نام فرزند خود را عمران می‌گذاشتند و آن فرزند نیز پس از آنکه بزرگ می‌شد و صاحب فرزند می‌شد نام فرزند خود را موسی می‌گذاشت به این امید که او موسی‌بن‌عمران باشد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۵۲
بحار الأنوار، ج۱۳، ص۳۸/ نورالثقلین
۴
(قصص/ ۷)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: مَا خَرَجَ مُوسَی (علیه السلام) حَتَّی خَرَجَ قَبْلَهُ خَمْسُونَ کَذَّاباً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کُلُّهُمْ یَدَّعِی أَنَّهُ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ (علیه السلام) فَبَلَغَ فِرْعَوْنَ أَنَّهُمْ یُرْجِفُونَ بِهِ وَ یَطْلُبُونَ هَذَا الْغُلَامَ وَ قَالَ لَهُ کَهَنَتُهُ وَ سَحَرَتُهُ إِنَّ هَلَاکَ دِینِکَ وَ قَوْمِکَ عَلَی یَدَیْ هَذَا الْغُلَامِ الَّذِی یُولَدُ الْعَامَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَوَضَعَ الْقَوَابِلَ عَلَی النِّسَاءِ وَ قَالَ لَا یُولَدُ الْعَامَ غُلَامٌ إِلَّا ذُبِحَ وَ وَضَعَ عَلَی أُمِّ مُوسَی (علیه السلام) قَابِلَهًًْ فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ بَنُو إِسْرَائِیلَ قَالُوا إِذَا ذَبَحَ الْغِلْمَانَ وَ اسْتَحْیَا النِّسَاءَ هَلَکْنَا فَلَمْ نَبْقَ فَتَعَالَوْا لَا نَقْرَبِ النِّسَاءَ فَقَالَ عِمْرَانُ أَبُو مُوسَی (علیه السلام) بَلْ بَاشِرُوهُنَّ فَإِنَّ أَمْرَ اللَّهِ وَاقِعٌ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ اللَّهُمَّ مَنْ حَرَّمَهُ فَإِنِّی لَا أُحَرِّمُهُ وَ مَنْ تَرَکَهُ فَإِنِّی لَا أَتْرُکُهُ وَ بَاشَرَ أُمَّ مُوسَی (علیه السلام) فَحَمَلَتْ بِهِ فَوَضَعَ عَلَی أُمِّ مُوسَی (علیه السلام) قَابِلَهًًْ تَحْرُسُهَا فَإِذَا قَامَتْ قَامَتْ وَ إِذَا قَعَدَتْ قَعَدَتْ فَلَمَّا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَقَعَتْ عَلَیْهَا الْمَحَبَّهًُْ وَ کَذَلِکَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ فَقَالَتْ لَهَا الْقَابِلَهًُْ مَا لَکِ یَا بُنَیَّهًِْ تَصْفَرِّینَ وَ تَذُوبِینَ قَالَتْ لَا تَلُومِینِی فَإِنِّی إِذَا وَلَدْتُ أُخِذَ وَلَدِی فَذُبِحَ قَالَتْ فَلَا تَحْزَنِی فَإِنِّی سَوْفَ أَکْتُمُ عَلَیْکِ فَلَمْ تُصَدِّقْهَا فَلَمَّا أَنْ وَلَدَتْ الْتَفَتَتْ إِلَیْهَا وَ هِیَ مُقْبِلَهًٌْ فَقَالَتْ مَا شَاءَ اللَّهُ فَقَالَتْ لَهَا أَ لَمْ أَقُلْ إِنِّی سَوْفَ أَکْتُمُ عَلَیْکِ ثُمَ حَمَلَتْهُ فَأَدْخَلَتْهُ الْمِخْدَعَ وَ أَصْلَحَتْ أَمْرَهُ ثُمَّ خَرَجَتْ إِلَی الْحَرَسِ فَقَالَتِ انْصَرِفُوا وَ کَانُوا عَلَی الْبَابِ فَإِنَّهُ خَرَجَ دَمٌ مُنْقَطِعٌ فَانْصَرَفُوا فَأَرْضَعَتْهُ فَلَمَّا خَافَتْ عَلَیْهِ الصَّوْتَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهَا اعْمَلِی التَّابُوتَ ثُمَّ اجْعَلِیهِ فِیهِ ثُمَّ أَخْرِجِیهِ لَیْلًا فَاطْرَحِیهِ فِی نِیلِ مِصْرَ فَوَضَعَتْهُ فِی التَّابُوتِ ثُمَّ دَفَعَتْهُ فِی الْیَم.

امام باقر (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: قبل از بعثت موسی (علیه السلام) بر قوم بنی اسرائیل پنجاه نفر دروغگو خودشان را موسی‌بن‌عمران معرّفی کرده بودند، این موضوع به گوش فرعون رسید که مردم خودشان را برای رسیدن موسی (علیه السلام) آماده میکنند و مردم را تحریک می‌کنند. کاهنان و ساحرانش به او گفتند: «که دین و حکومتت به دست این کودکی که امسال در بین قوم بنی اسرائیل متولّد می‌شود از بین میرود». پس زنان قابله را به نزد زنان بنی اسرائیل فرستاد و به آن‌ها گفت: «که امسال هر بچّه‌ای متولّد می‌شود باید کشته شود». یک زن را نیز به نزد مادر موسی (علیه السلام) فرستاد. هنگامی که قوم بنی اسرائیل این وضع را دیدند گفتند: «اگر بچّه‌های ما کشته شوند و زنان را بگیرند همه ما نابود می‌شویم و چیزی از ما باقی نمیماند. پس بیایید تا با زنانمان نزدیکی نکنیم». عمران پدر موسی (علیه السلام) گفت: «نه، با آن‌ها نزدیکی کنید چون امر خداوند واقع میشود هرچند که مشرکان از آن کراهت داشته باشند، پروردگارا، هرکس این کار را بر خودش حرام کند من آن را حرام نمی‌کنم و هرکس این کار را انجام ندهد من آن را انجام می‌دهم». پس با مادر موسی (علیه السلام) نزدیکی کرد. سپس زنش باردار شد سپس فرعون زن قابله‌ای را به نزد مادر موسی (علیه السلام) فرستاد تا از او مراقبت کند که هرجا برود با او باشد، هنگامی که مادر موسی (علیه السلام) وضع حمل کرد آن زن قابله محبّت موسی (علیه السلام) در دلش افتاد و حجّتهای خداوند بر خلقش این چنین است. آن زن به مادر موسی (علیه السلام) گفت: «ای دخترم، چرا رنگت زرد شده و آب ضعیف میشوی»؟ گفت: «مرا سرزنش نکن چون اگر بچّه‌ام به دنیا بیاید، او را از من می‌گیرند و میکشند». گفت: «ناراحت نشو، من این جریان را مخفی میکنم»؛ امّا او باورش نشد. هنگامی که موسی (علیه السلام) متولّد شد آن زن موسی (علیه السلام) را گرفت و او را بوسید، و گفت: «ماشاالله». و به او گفت: «مگر به تو نگفتم که این راز را پیش خودم نگه می‌دارم». سپس موسی (علیه السلام) را برداشت و او را داخل صندوقخانه کرد و کارش را درست کرد، سپس به نزد نگهبانانی که در جلوی در بودند آمد و گفت: «برگردید، چند تکه خون از او خارج شد. هنگامی که مادرش به خاطر صدا نگران بود، خداوند به او الهام کرد که: «صندوقچهای درست کن و او را در آن قرار بده سپس شبانه او را از خانه خارج کن و به رود نیل بیانداز». سپس او را در صندوقچه گذاشت و او را به دریا انداخت».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۵۲
بحار الأنوار، ج۱۳، ص۳۹/ نورالثقلین
۵
(قصص/ ۷)

إبن‌عباس (رحمة الله علیه)- قَالَ انْطَلَقَتْ أُمُّ مُوسَی (علیه السلام) إِلَی نَجَّارٍ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ فَاشْتَرَتْ مِنْهُ تَابُوتاً صَغِیراً فَقَالَ لَهَا مَا تَصْنَعِینُ بِهِ قَالَتْ ابْنٌ لِی أُخْبِئُهُ فِیهِ وَ کَرِهَتْ أَنْ تَکْذِبَ فَانْطَلَقَ النَّجَّارُ إِلَی الذَّبَّاحِینَ لِیُخْبِرَهُمْ بِأَمْرِهَا فَلَمَّا هَمَّ بِالْکَلَامِ أَمْسَکَ اللَّهُ لِسَانَهُ وَ جَعَلَ یُشِیرُ بِیَدِهِ فَلَمْ یَدْرِ الْأُمَنَاءُ فَلَمَّا أَعْیَاهُمْ أَمْرُهُ قَالَ کَبِیرُهُمْ اضْرِبُوهُ فَضَرَبُوهُ وَ أَخْرَجُوهُ فَوَقَعَ فِی وَادٍ یَهْوِی فِیهِ حَیْرَانَ فَجَعَلَ اللَّهَ عَلَیْهِ إِنْ رَدَّ لِسَانَهُ وَ بَصَرَهُ أَنْ لَا یَدُلَّ عَلَیْهِ وَ یَکُونَ مَعَهُ یَحْفَظُهُ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ وَ لِسَانَهُ فَآمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ فَانْطَلَقَتْ أُمُّ مُوسَی وَ أَلْقَتْهُ فِی الْبَحْرِ وَ ذَلِکَ بَعْدَ مَا أَرْضَعَتْهُ ثَلَاثَهًَْ أَشْهُرٍ وَ کَانَ لِفِرْعَوْنَ یَوْمَئِذٍ بِنْتٌ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ غَیْرُهَا وَ کَانَتْ مِنْ أَکْرَمِ النَّاسِ عَلَیْهِ وَ کَانَ بِهَا بَرَصٌ شَدِیدٌ وَ قَدْ قَالَتْ أَطِبَّاءُ مِصْرَ وَ السَّحَرَهًُْ إِنَّهَا لَا تَبْرَأُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَحْرِ یُوجَدُ مِنْهُ شَیْءٌ شِبْهُ الْإِنْسَانِ فَیُؤْخَذُ مِنْ رِیقِهِ فَیُلَطَّخُ بِهِ بَرَصُهَا فَتَبْرَأُ مِنْ ذَلِکَ وَ ذَلِکَ فِی یَوْمِ کَذَا مِنْ سَاعَهًِْ کَذَا فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ غَدَا فِرْعَوْنُ إِلَی مَجْلِسٍ کَانَ لَهُ عَلَی شَفِیرِ النِّیلِ وَ مَعَهُ آسِیَهًُْ فَأَقْبَلَتْ بِنْتُ فِرْعَوْنَ فِی جَوَارِیهَا حَتَّی جَلَسَتْ عَلَی شَاطِئِ النِّیلِ مَعَ جَوَارِیهَا تُلَاعِبُهُنَّ إِذْ أَقْبَلَ النِّیلُ بِالتَّابُوتِ تَضْرِبُهُ الْأَمْوَاجُ فَأَخَذُوهُ فَدَنَتْ آسِیَهًُْ فَرَأَتْ فِی جَوْفِ التَّابُوتِ نُوراً لَمْ یَرَهُ غَیْرُهَا لِلَّذِی أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُکْرِمَهَا فَفَتَحَتِ الْبَابَ فَإِذَا نُورُ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَی رِزْقَهُ فِی إِبْهَامِهِ یَمَصُّهُ لَبَناً فَأَلْقَی اللَّهُ حُبَّهُ فِی قَلْبِهَا وَ أَحَبَّهُ فِرْعَوْنُ فَلَمَّا أَخْرَجُوهُ عَمَدَتْ بِنْتُ فِرْعَوْنَ إِلَی مَا کَانَ یَسِیلُ مِنْ رِیقِهِ فَلَطَخَتْ بِهِ بَرَصَهَا فَبَرَأَتْ فَضَمَّتْهُ إِلَی صَدْرِهَا وَ قَبَّلَتْهُ فَقَالَ الْغُوَاهًُْ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَیُّهَا الْمَلِکُ إِنَّا نَظُنُّ أَنَّ هَذَا الْمَوْلُودَ هُوَ ذَلِکَ الَّذِی تَحْذَرُ مِنْهُ فَهَمَّ فِرْعَوْنُ بِقَتْلِهِ فَاسْتَوْهَبَتْهُ آسِیَهًُْ فَوَهَبَهُ لَهَا ثُمَّ قَالَ لَهَا: سَمِّیهِ. فَقَالَتْ: سَمَّیْتُهُ مُوشَی لِأَنَّهُ وُجِدَ بَیْنَ الْمَاءِ وَ الشَّجَرِ. قَالُوا: وَ قَالَتْ أُمُّ مُوسَی (علیه السلام) لِأُخْتِهِ وَ کَانَتْ تُسَمَّی مَرْیَمَ قُصِّیهِ أَیِ اتَّبِعِی أَثَرَهُ وَ اطْلُبِیهِ هَلْ تَسْمَعِینَ لَهُ ذِکْراً؟ أَ حَیٌّ ابْنِی أَمْ قَدْ أَکَلَتْهُ دَوَابُّ الْبَحْرِ؟ وَ نَسِیَتْ وَعْدَ اللَّهِ تَعَالَی. فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ أَنَّهَا أُخْتُهُ فَلَمَّا امْتَنَعَ أَنْ یَأْخُذَ مِنَ الْمَرَاضِعِ ثَدْیاً، قَالَتْ: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ. فَلَمَّا أَتَتْ بِأُمِّهِ ثَارَ إِلَی ثَدْیِهَا حَتَّی امْتَلَأَ جَنْبَاهُ فَقَالَتِ: امْکُثِی عِنْدِی تُرْضِعِینَ ابْنِی هَذَا. فَقَالَتْ: لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَدَعَ بَیْتِی وَ وُلْدِی، فَإِنْ طَابَتْ نَفْسُکِ أَنْ تُعْطِینِی فَأَذْهَبُ إِلَی بَیْتِی لَا آلُوهُ خَیْراً. فَعَلَتْ وَ ذَکَرَتْ أُمُّ مُوسَی وَعْدَ اللَّهِ تَعَالَی فَرَجَعَتْ بِهِ إِلَی بَیْتِهَا مِنْ یَوْمِهَا.

ابن‌عباس (رحمة الله علیه)- مادر موسی (علیه السلام) نزد نجّاری از قوم فرعون رفت و صندوق کوچکی از او خرید. نجّار به او گفت: «می خواهی با این چکار کنی»؟ گفت: «پسری دارم و می‌خواهم او را در آن مخفی کنم». چون نمی‌خواست که دروغ بگوید. سپس نجّار به طرف قاتلان بچه‌ها رفت تا آن‌ها را باخبر کند هنگامی که میخواست حرف بزند خداوند جلوی زبانش را گرفت سپس شروع به اشاره کردن با دستش کرد ولی کسی از او چیزی نمی‌فهمید. هنگامی که فهمیدند خبری ندارد و از او به ستوه آمدند، بزرگ ایشان گفت: «او را بزنید، پس آن‌ها هم او را زدند و از آنجا به بیرون انداختند. سپس در یک بیابان سرگردان شد. سپس خداوند زبان و بیناییش را به او بازگرداند به شرط اینکه جای موسی را فاش نکند و بلکه آن راز را پیش خودش نگه دارد. به راه خداوند رو آورد و سخنان او را قبول کرد. مادر موسی (علیه السلام) به راه افتاد و او را به دریا انداخت این در حالی بود که به مدت سه ماه او را شیر داده بود. در آن هنگام فرعون دختری داشت غیر از او بچه‌ای نداشت که مهربان‌ترین کس نسبت به فرعون بود. و بیماری پیسی شدیدی داشت که طبیبان و ساحران مصر گفته بودند که آن بیماری فقط از طریق آب دریا شفا پیدا می‌کند که در آن چیزی شبیه انسان وجود دارد و از آب دهان آن گرفته میشود و باید آن آب را به بدنش بمالند تا بیماریش شفا یابد. این اتفاق در چنان روز و فلان ساعت به هنگام طلوع آفتاب میافتد. چون روز دوشنبه فرارسید فرعون با آسیه به طرف استراحتگاهی که در کنار ساحل رود نیل داشت، رفت. پس دختر فرعون همراه کنیزکانش به ساحل دریا آمد و با هم بازی می‌کردند که ناگهان امواج رود نیل صندوقچه را آورد پس آن را گرفتند. آسیه نزدیک شد و در داخل صندوقچه نوری را دید که قبل از آن برای کسی که خداوند میخواست او را گرامی بدارد، ندیده بود. پس آن را گرفت و در آن را باز کرد که ناگهان دید آن نور در بین چشمانش است و خداوند متعال رزقش را در انگشت ابهامش قرار داده بود که وقتی آن را می مکید شیر از آن بیرون می‌آمد. پس خداوند عشق آن کودک را در دل او قرار داد و فرعون او را دوست داشت. هنگامی که او را از صندوقچه گرفتند، دختر فرعون دستش را به آبی که از دهان موسی سرازیر شده بود مالید و آن را به بدنش زد و از آن بیماری شفا یافت. سپس موسی (علیه السلام) را بوسید و او را در آغوش گرفت. بعضی از مبالغه گران و متعصّبان قوم فرعون گفتند: «ای پادشاه، ما فکر می‌کنیم که آن بچّه بنی اسرائیل که قرار است متولد شود و از او می‌ترسی، این بچّه است که به خاطر ترس از تو او را به دریا انداخته‌اند. پس فرعون تصمیم به کشتن او گرفت ولی آسیه از او خواست تا آن کودک را به او ببخشد. فرعون نیز او را به آسیه بخشید. سپس به او گفت: «اسمی برای او انتخاب کن». گفت: «اسم او را نهادم موشی چون او را بین ماء (آب) و شجر (درخت) پیدا کرده بود. گفتهاند: مادر موسی به خواهرش که اسمش مریم بود گفت: او را دنبال کن و درباه او جستجو کن و ببین چیزی از او می شنوی؟ آیا بچه‌ام زنده است یا حیوانات دریایی او را خورده‌اند؟ و وعده خداوند را فراموش کرد؛ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ آن‌ها نمی‌دانستند که او خواهر موسی (علیه السلام) است. هنگامی که بچّه سینه زنان شیرده را نمی‌گرفت گفت: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ؛ هنگامی که مادرش را آورد به سرعت سینه مادرش را گرفت و آنقدر از آن شیر خورد تا پهلوهایش پر شد. سپس گفت: نزد ما بمان و این بچّه‌ام را برایم بزرگ کن. گفت: «نمی‌توانم خانه و فرزندم را رها کنم. ولی اگر بخواهی می‌توانم که آن را با خودم به خانه ببرم و هر کار خیری بتوانم برایش انجام می‌دهم. سپس او را به مادرش داد و مادر موسی وعده خداوند را به یاد آورد و موسی را همان روز به خانه اش بازگرداند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۵۴
قصص الأنبیاء للجزایری، ص۲۲۸
۶
(قصص/ ۷)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- أَنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ (علیه السلام) کَانَ فِرْعَوْنُ فِی طَلَبِهِ یَنْقُرُ بُطُونَ النِّسَاءِ الْحَوَامِلِ وَ یَذْبَحُ الْأَطْفَالَ لِیَقْتُلَ مُوسَی (علیه السلام) فَلَمَّا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ أُمِرَتْ أَنْ تَأْخُذَهُ مِنْ تَحْتِهَا وَ تَقْذِفَهُ فِی التَّابُوتِ وَ تُلْقِیَ بِالتَّابُوت فِی الْیَمِّ فَقَالَتْ وَ هِیَ ذَعِرَهًٌْ مِنْ کَلَامِهِ یَا بُنَیَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ مِنَ الْغَرَقِ فَقَالَ لَهَا لَا تَحْزَنِی إِنَّ اللَّهَ رَادَّنِی إِلَیْکِ فَبَقِیَتْ حَیْرَانَهًًْ حَتَّی کَلَّمَهَا مُوسَی (علیه السلام) وَ قَالَ لَهَا یَا أُمِّ اقْذِفِینِی فِی التَّابُوتِ وَ أَلْقِی التَّابُوتَ فِی الْیَمِّ فَفَعَلَتْ مَا أُمِرَتْ بِهِ فَبَقِیَ فِی التَّابُوتِ وَ الْیَمِّ إِلَی أَنْ قَذَفَهُ فِی السَّاحِلِ وَ رَدَّهُ إِلَی أُمِّهِ بِرُمَّتِهِ لَا یَطْعَمُ طَعَاماً وَ لَا یَشْرَبُ شَرَاباً مَعْصُوما.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- فرعون چنان در جستجوی موسی (علیه السلام) بود که شکم زنان باردار را می‌درید و کودکان را می‌کُشت برای این‌که موسی (علیه السلام) را بکشد و همین که مادرش موسی (علیه السلام) را زایید فرمان داده‌شد که کودک را مخفیانه بردارد و در صندوقی نهد و آن را به دریا (رود نیل) افکند مادر از این دستور سرگردان شد و گفت: «ای فرزندم! من می‌ترسم که تو غرق شوی». موسی (علیه السلام) فرمود: «اندوهگین مباش که خداوند مرا پیش تو برمی‌گرداند»، مادر موسی (علیه السلام) همچنان سرگردان و حیران بود که برای بار دوّم، موسی (علیه السلام) به سخن آمد و گفت: «ای مادر! مرا در صندوق بگذار و به دریا بیفکن». و مادر سرانجام چنان کرد و موسی (علیه السلام) در آن صندوق بر روی دریا چندان باقی‌ماند که به ساحل رسید و پس از ماجراهایی پیش مادرش بازگشت بدون آنکه هیچ خوراکی خورده یا مایعی آشامیده باشد و سالم و معصوم به دامان مادر برگشت».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۵۶
روضهًْ الواعظین؛ ج۱، ص۸۲/ نورالثقلین
۷
(قصص/ ۷)

العسکری (علیه السلام)- حَکِیمَهًُْ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَمَّهًُْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) قَالَت کُنتُ عِندَ اَبِی مُحَمَّدٍ (علیه السلام) فَقَالَ (علیه السلام) یَا عَمَّتَاهْ بِیتِیَ اللَّیْلَهًَْ عِنْدَنَا فَإِنَّهُ سَیُولَدُ اللَّیْلَهًَْ الْمَوْلُودُ الْکَرِیم عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ الَّذِی یُحْیِی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قُلْتُ مِمَّنْ یَا سَیِّدِی وَ لَسْتُ أَرَی بِنَرْجِسَ شَیْئاً مِنْ أَثَرِ الْحَمْلِ فَقَالَ مِنْ نَرْجِسَ لَا مِنْ غَیْرِهَا قَالَتْ فَوَثَبْتُ إِلَی نَرْجِسَ فَقَلَبْتُهَا ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَرَ بِهَا أَثَراً مِنْ حَبَلٍ فَعُدْتُ إِلَیْهِ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا فَعَلْتُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ لِی إِذَا کَانَ وَقْتُ الْفَجْرِ یَظْهَرُ لَکِ بِهَا الْحَبَلُ لِأَنَّ مَثَلَهَا مَثَلُ أُمِّ مُوسَی (علیه السلام) لَمْ یَظْهَرْ بِهَا الْحَبَلُ وَ لَمْ یَعْلَمْ بِهَا أَحَدٌ إِلَی وَقْتِ وِلَادَتِهَا لِأَنَّ فِرْعَوْنَ کَانَ یَشُقُّ بُطُونَ الْحَبَالَی فِی طَلَبِ مُوسَی (علیه السلام) وَ هَذَا نَظِیرُ مُوسَی (علیه السلام) قَالَتْ حَکِیمَهًُْ ... فَصَاحَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ (علیه السلام) فَقَالَ یَا عَمَّهًِْ تَنَاوَلِیهِ فَهَاتِیهِ فَتَنَاوَلْتُهُ وَ أَتَیْتُ بِهِ نَحْوَهُ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَیْنَ یَدَیْ أَبِیهِ وَ هُوَ عَلَی یَدَیَّ سَلَّمَ عَلَی أَبِیهِ فَتَنَاوَلَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام) وَ الطَّیْرُ تُرَفْرِفُ عَلَی رَأْسِهِ فَصَاحَ بِطَیْرٍ مِنْهَا فَقَالَ لَهُ احْمِلْهُ وَ احْفَظْهُ وَ رُدَّهُ إِلَیْنَا فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَتَنَاوَلَهُ الطَّائِرُ وَ طَارَ بِهِ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ أَتْبَعَهُ سَائِرُ الطَّیْرِ فَسَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ (علیه السلام) یَقُولُ أَسْتَوْدِعُکَ الَّذِی اسْتَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَی (علیه السلام) فَبَکَتْ نَرْجِسُ فَقَالَ لَهَا اسْکُتِی فَإِنَّ الرَّضَاعَ مُحَرَّمٌ عَلَیْهِ إِلَّا مِنْ ثَدْیِکِ وَ سَیُعَادُ إِلَیْکِ کَمَا رُدَّ مُوسَی (علیه السلام) إِلَی أُمِّهِ وَ ذَلِکِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَن.

امام عسکری (علیه السلام)- در کتاب کمال‌الدّین و تمام‌النّعمه با سندش از حکیمه خاتون، عمّه امام حسن عسکری (علیه السلام)، آمده که فرمود: «نزد امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم که فرمود: «عمّه جان! امشب را پیش ما بمان که به زودی و همین امشب آن نوزاد فرخنده که در پیشگاه خدا گرامی است متولّد خواهد شد. همان نوزادی که خداوند زمین را به یمن برکت او پس از مرگش زنده می‌فرماید». گفتم: «ای سرور من! آن مولود فرخنده از چه کسی متولّد می‌شود؟! من که هیچ‌گونه نشانی از آبستنی و بارداری در نرگس (سلام الله علیها) نمی‌بینم»؟ فرمود: «از نرگس (سلام الله علیها) متولّد می‌شود نه از کس دیگری». من برخاستم و سراسیمه به سمت نرگس (سلام الله علیها) رفتم و سراپای او را نگریستم و هیچ نشانی از بارداری ندیدم. پیش امام حسن (علیه السلام) برگشتم و گفتم که چه کار کرده‌ام. لبخند زد و فرمود: «هنگام سپیده‌دم نشان بارداری او بر تو آشکار می‌شود و مثل او همچون مادر موسی (علیه السلام) است که نشان بارداری تا هنگام زایمان در او ظاهر نشد و هیچ‌کس از بارداری او آگاه نشد چون فرعون در جستجوی موسی (علیه السلام)، شکم زنان باردار را می‌درید و فرزند من هم نظیر موسی (علیه السلام) است». و حکیمه در پایان این حدیث گفت: وقتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا آمد امام عسکری (علیه السلام) با صدای بلند فرمود: «عمّه جان! پسرم را پیش من بیاور». من کودک را در آغوش کشیدم و پیش ایشان بردم. همین که به حضور پدرش (علیه السلام) رسیدم درحالی‌که در دست من بود به پدر سلام کرد. امام (علیه السلام) او را از من گرفت در همین حال پرندگانی بر گرد سر کودک پرواز می‌کردند. امام (علیه السلام) فرمود: «[ای پرندگان!] او را با خود [به آسمان] ببرید و از او محافظت کنید و هر چهل روز یکبار او را پیش ما بازگردانید. پرندگان او را گرفتند و در آسمان پروازش دادند و با او رفتند. شنیدم که امام (علیه السلام) می‌گفت: «تو را به همان کسی می‌سپارم که مادر موسی (علیه السلام) پسرش را به او سپرد». نرگس شروع به گریستن کرد. امام حسن (علیه السلام) فرمود: «آرام بگیر و ساکت باش که شیرخوردن از پستان دیگری بر او حرام است و به زودی پیش تو برگردانده می‌شود همان گونه که موسی (علیه السلام) به مادرش برگردانده شد و این آن گفتار خداوند عزّوجل است که می‌فرماید: «و ما موسی را به مادرش برگرداندیم تا دیده‌اش به او روشن‌گردد و اندوهگین نباشد (قصص/۱۳)».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۵۶
بحار الأنوار، ج۵۱، ص۱۲/ نورالثقلین
بیشتر