آیه ۱۶ - سوره نمل

آیه وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ [16]

و سلیمان وارث داود‌ شد و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده‌ شده و از هرچیز به ما عطا گردیده به یقین، این فضیلت آشکارى ‌است».

ارث

۱
(نمل/ ۱۶)

الزّهراء (سلام الله علیها)- عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلَتْ فَاطِمَهًُْ (سلام الله علیها) بِنْتُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) عَلَی أَبِی‌بَکْرٍ، فَسَأَلَتْهُ فَدَکاً، قَالَ: النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) لَا یُوَرِّثُ، فَقَالَتْ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ. فَلَمَّا حَاجَّتْهُ أَمَرَ أَنْ یُکْتَبَ لَهَا، وَ شَهِدَ عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) وَ أُمُّ أَیْمَنَ.

حضرت زهرا (سلام الله علیها)- امام باقر (علیه السلام) روایت فرمود: فاطمه (سلام الله علیها) دختر محمّد (صلی الله علیه و آله) بر ابوبکر وارد شد و فدک را مطالبه کرد. ابوبکر گفت: «کسی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمیبرد». فرمود: «خداوند متعال میفرماید: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ». چون برای او دلیل آورد و علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) و امّ ایمن شهادت دادند، دستور داد در حکمی، فدک برای او نوشته شود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۸
بحار الأنوار، ج۲۹، ص۱۵۷

و سلیمان وارث داوود شد و گفت: «ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده و از هرچیز به ما عطا گردیده است

۱ -۱
(نمل/ ۱۶)

الجواد (علیه السلام)- عَن عَلِیِّ‌بْنِ‌سَیْفٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ الثَّانِی (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ فِی حَدَاثَهًِْ سِنِّکَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَوْحَی إِلَی دَاوُدَ (علیه السلام) أَنْ یَسْتَخْلِفَ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) وَ هُوَ صَبِیٌّ یَرْعَی الْغَنَمَ. فَأَنْکَرَ ذَلِکَ عُبَّادُ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ عُلَمَاؤُهُمْ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ (علیه السلام) أَنْ خُذْ عَصَا الْمُتَکَلِّمِینَ وَ عَصَا سُلَیْمَانَ (علیه السلام) وَ اجْعَلْهَا فِی بَیْتٍ وَ اخْتِمْ عَلَیْهَا بِخَوَاتِیمِ الْقَوْمِ فَإِذَا کَانَ مِنَ الْغَدِ فَمَنْ کَانَتْ عَصَاهُ قَدْ أَوْرَقَتْ وَ أَثْمَرَتْ فَهُوَ الْخَلِیفَهًُْ فَأَخْبَرَهُمْ دَاوُدُ (علیه السلام) فَقَالُوا قَدْ رَضِینَا وَ سَلَّمْنَا.

امام جواد (علیه السلام)- علی‌بن‌سیف از یکی از یارانمان نقل می‌کند که گوید: به امام جواد (علیه السلام) عرض کردم: «آن‌ها از کم سنّ و سالی شما ایراد می‌گیرند». فرمود: «خداوند متعال زمانی‌که به داوود (علیه السلام) وحی فرمود تا سلیمان (علیه السلام) را به جانشینی خود برگزیند، سلیمان (علیه السلام) کودک بود و به چوپانی گوسفندان مشغول بود. بنابراین عدّه‌ای از عابدان و علمای بنی‌اسرائیل منکر این امر شدند. خداوند به داوود (علیه السلام) فرمود که عصاهای طعنه‌زنان را از ایشان بگیر و عصای سلیمان (علیه السلام) را نیز بگیر و مُهر صاحبان عصاها را بر عصاهایشان بزن و همه‌ی آن عصاها را تا فردا در خانه بگذار. فردا عصای هرکس سبز شد و برگ و میوه داد، او خلیفه باشد. داوود (علیه السلام) آنان را از این امر آگاه نمود، همگی گفتند: به این پیشنهاد راضی و تسلیم هستیم».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۰
الکافی، ج۱، ص۳۸۳/ البرهان/ نورالثقلین
۱ -۲
(نمل/ ۱۶)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ دَاوُدَ (علیه السلام) أَرَادَ أَنْ یَسْتَخْلِفَ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَوْحَی إِلَیْه یَأْمُرُهُ بِذَلِکَ فَلَمَّا أَخْبَرَ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ ضَجُّوا مِنْ ذَلِکَ وَ قَالُوا یَسْتَخْلِفُ عَلَیْنَا حَدَثاً وَ فِینَا مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ فَدَعَا أَسْبَاطَ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ فَقَالَ لَهُمْ قَدْ بَلَغَتْنِی مَقَالَتُکُمْ فَأَرُونِی عِصِیَّکُمْ فَأَیُّ عَصًا أَثْمَرَتْ فَصَاحِبُهَا وَلِیُّ الْأَمْرِ بَعْدِی فَقَالُوا رَضِینَا وَ قَالَ لِیَکْتُبْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمْ اسْمَهُ عَلَی عَصَاهُ فَکَتَبُوا ثُمَّ جَاءَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) بِعَصَاهُ فَکَتَبَ عَلَیْهَا اسْمَهُ ثُمَّ أُدْخِلَتْ بَیْتاً وَ أُغْلِقَ الْبَابُ وَ حَرَسَهُ رُءُوسُ أَسْبَاطِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمَّا أَصْبَحَ صَلَّی بِهِمُ الْغَدَاهًَْ ثُمَّ أَقْبَلَ فَفَتَحَ الْبَابَ فَأَخْرَجَ عِصِیَّهُمْ وَ قَدْ أَوْرَقَتْ عَصَا سُلَیْمَانَ (علیه السلام) وَ قَدْ أَثْمَرَتْ فَسَلَّمُوا ذَلِکَ لِدَاوُدَ (علیه السلام) فَاخْتَبَرَهُ بِحَضْرَهًِْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ لَهُ: یَا بُنَیَّ أَیُّ شَیْءٍ أَبْرَدُ؟ قَالَ: عَفْوُ اللَّهِ عَنِ النَّاسِ وَ عَفْوُ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَنْ بَعْضٍ. قَالَ یَا بُنَیَّ فَأَیُّ شَیْءٍ أَحْلَی قَالَ الْمَحَبَّهًُْ وَ هِیَ رَوْحُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ فَافْتَرَّ دَاوُدُ (علیه السلام) ضَاحِکاً فَسَارَ بِهِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ هَذَا خَلِیفَتِی فِیکُمْ مِنْ بَعْدِی ثُمَّ أَخْفَی سُلَیْمَانُ (علیه السلام) بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرَهُ وَ تَزَوَّجَ بِامْرَأَهًٍْ وَ اسْتَتَرَ مِنْ شِیعَتِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْتَتِرَ ثُمَّ إِنَّ امْرَأَتَهُ قَالَتْ لَهُ ذَاتَ یَوْمٍ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مَا أَکْمَلَ خِصَالُکَ وَ أَطْیَبَ رِیحُکَ وَ لَا أَعْلَمُ لَکَ خَصْلَهًًْ أَکْرَهُهَا إِلَّا أَنَّکَ فِی مَئُونَهًِْ أَبِی فَلَوْ دَخَلْتَ السُّوقَ فَتَعَرَّضْتَ لِرِزْقِ اللَّهِ رَجَوْتُ أَنْ لَا یُخَیِّبَکَ فَقَالَ لَهَا سُلَیْمَانُ (علیه السلام) إِنِّی وَ اللَّهِ مَا عَمِلْتُ عَمَلًا قَطُّ وَ لَا أُحْسِنُهُ فَدَخَلَ السُّوقَ فَجَالَ یَوْمَهُ ذَلِکَ ثُمَّ رَجَعَ فَلَمْ یُصِبْ شَیْئاً فَقَالَ لَهَا: مَا أَصَبْتُ شَیْئاً؟ قَالَتْ: لَا عَلَیْکَ إِنْ لَمْ یَکُنِ الْیَوْمَ کَانَ غَداً فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ خَرَجَ إِلَی السُّوقِ فَجَالَ فِیهِ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَی شَیْءٍ وَ رَجَعَ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ: یَکُونُ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ مَضَی حَتَّی انْتَهَی إِلَی سَاحِلِ الْبَحْرِ فَإِذَا هُوَ بِصَیَّادٍ فَقَالَ لَهُ: هَلْ لَکَ أَنْ أُعِینَکَ وَ تُعْطِیَنَا شَیْئاً قَالَ نَعَمْ فَأَعَانَهُ فَلَمَّا فَرَغَ أَعْطَاهُ الصَّیَّادُ سَمَکَتَیْنِ فَأَخَذَهُمَا وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ ثُمَّ إِنَّهُ شَقَّ بَطْنَ إِحْدَاهُمَا فَإِذَا هُوَ بِخَاتَمٍ فِی بَطْنِهَا فَأَخَذَهُ فَصَیَّرَهُ فِی ثَوْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَصْلَحَ السَّمَکَتَیْنِ وَ جَاءَ بِهِمَا إِلَی مَنْزِلِهِ وَ فَرِحَتِ امْرَأَتُهُ بِذَلِکَ وَ قَالَتْ لَهُ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَدْعُوَ أَبَوَیَّ حَتَّی یَعْلَمَا أَنَّکَ قَدْ کَسَبْتَ فَدَعَاهُمَا فَأَکَلَا مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغُوا قَالَ لَهُمْ هَلْ تَعْرِفُونِّی قَالُوا لَا وَ اللَّهِ إِلَّا أَنَّا لَمْ نَرَ خَیْراً مِنْکَ فَأَخْرَجَ خَاتَمَهُ فَلَبِسَهُ فَخَرَّ عَلَیْهِ الطَّیْرُ وَ الرِّیحُ وَ غَشِیَه الْمُلْکُ وَ حَمَلَ الْجَارِیَهًَْ وَ أَبَوَیْهَا إِلَی بِلَادِ إِصْطَخْرَ وَ اجْتَمَعَتْ إِلَیْهِ الشِّیعَهًُْ وَ اسْتَبْشَرُوا بِهِ فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُمْ مَا کَانُوا فِیهِ مِنْ حَیْرَهًِْ غَیْبَتِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهًُْ أَوْصَی إِلَی آصَفَ‌بْنِ‌بَرْخِیَا بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَلَمْ یَزَلْ بَیْنَهُمْ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ الشِّیعَهًُْ وَ یَأْخُذُونَ عَنْهُ مَعَالِمَ دِینِهِمْ ثُمَّ غَیَّبَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ آصَفَ غَیْبَهًًْ طَالَ أَمَدُهَا ثُمَّ ظَهَرَ لَهُمْ فَبَقِیَ بَیْنَ قَوْمِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُ وَدَّعَهُمْ فَقَالُوا لَهُ: أَیْنَ الْمُلْتَقَی؟ قَالَ: عَلَی الصِّرَاطِ وَ غَابَ عَنْهُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ اشْتَدَّتِ الْبَلْوَی عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ بِغَیْبَتِهِ وَ تَسَلَّطَ عَلَیْهِم بُخْتَنَصَّر.

امام صادق (علیه السلام)- داود (علیه السلام) خواست که سلیمان (علیه السلام) را جانشین خود بکند؛ چون خداوند آن را به او دستور داده بود. هنگامی‌که بنی‌اسرائیل این خبر را شنیدند اعتراض کردند که آیا جوانی را به جانشینی خود انتخاب میکنی درحالی‌که بزرگتر از او در بین ما هست. بنابراین بزرگان بنی‌اسرائیل را فراخواند و به آن‌ها گفت: «سخنانتان به من رسید، عصاهایتان را نشانم دهید. عصای هرکدام از شما میوه داد، صاحب آن عصا جانشین من می‌شود». گفتند: «قبول می‌کنیم». و گفت: «هرکس اسمش را بر عصایش بنویسد». و آن‌ها نوشتند. سپس سلیمان (علیه السلام) عصایش را آورد و اسمش را بر عصا نوشت. سپس عصاها را در یک خانه گذاشته و در آن خانه را قفل کردند و بزرگان بنی‌اسرائیل خودشان از آن خانه نگهبانی می‌کردند، حضرت داود (علیه السلام) فردای آن روز، نماز ظهر را با آن‌ها خواند. سپس آمد و در را باز کرد و عصاها را بیرون آورد که عصای سلیمان (علیه السلام) برگ در آورده بود و میوه داده بود. عصای سلیمان (علیه السلام) را به داود (علیه السلام) دادند و در حضور بنی‌اسرائیل او را امتحان کرد. و به او گفت: «ای پسرم چه چیزی به انسان احساس آرامش می‌دهد»؟ جواب داد: «گذشت خداوند از بندگانش و گذشت مردم از همدیگر». داوود (علیه السلام) پرسید: «چه چیزی زیباترین است»؟ جواب داد: «مهربانی و آن روح خداوند در بندگانش است». داوود (علیه السلام) با یک لبخند از او خوشنود شد و او را به بین مردم برد و گفت: «سلیمان (علیه السلام) بعد از من، جانشین من است». سپس سلیمان (علیه السلام) بعد از آن؛ کارهایش را از مردم مخفی نگه داشت و با زنی ازدواج کرد و تا آن زمانی‌که خداوند مقدّر کرده بود از پیروانش پنهان شد. یک روز همسرش به او گفت: «فدایت شوم، اخلاقت چقدر نیکوست و بویت چقدر خوش است و هیچ‌کدام از رفتارهایت اذیّتم نمی‌کند. جز اینکه یک خصلت داری که من از آن خوشنود نیستم و آن این است که هنوز تحت سرپرستی پدرت هستی، اگر به بازار بروی و دنبال کسب روزی باشی امید دارم که خداوند تو را ناامید نمی‌کند». سلیمان (علیه السلام) گفت: «به خدا قسم! که من تاکنون کاری را انجام ندادهام و کاری را درست بلد نیستم». به بازار رفت و تمام روز را در بازار گشت و سپس به خانه برگشت درحالی‌که چیزی به دست نیاورده بود، به زنش گفت: «چیزی به دست نیاوردم». زنش گفت: «مشکلی ندارد اگر امروز چیزی به دست نیاوردی، فردا به دست می‌آوری». فردای آن روز هم به بازار رفت و در بازار گشت و چیزی به دست نیاورد و به زنش این خبر را داد. زنش گفت: «ان شاء الله فردا به دست می‌آوری». در روز سوّم از بازار گذشت تا به ساحل دریا رسید و در آنجا با ماهیگیری برخورد کرد. به ماهیگیر گفت: «میخواهی که در کارت به تو کمک کنم و در آخر سهمی به من بدهی»؟ ماهیگیر قبول کرد. سلیمان (علیه السلام) به ماهیگیر کمک کرد و هنگامی که کارشان تمام شد به او دو ماهی داد. سلیمان (علیه السلام) آن‌ها را گرفت و خدا را شکر کرد. سپس وقتی شکم یکی از ماهی‌ها را پاره کرد ناگهان یک انگشتری در شکمش پیدا کرد. آن را برداشت و آن را به لباسش بست و خدا را شکر کرد و شکم ماهی‌ها را درست کرد و آن‌ها را به خانه برد. زنش به خاطر آن‌ها خوشحال شد و گفت: «من می‌خواهم که پدر و مادرم را دعوت کنم تا بدانند که تو خودت چیزی به دست آوردی، آن‌ها را دعوت کرد و با هم دو ماهی را خوردند. بعد از غذا سلیمان به آن‌ها گفت: «آیا مرا به خوبی می‌شناسید»؟ گفتند: «به خدا قسم! نه، ولی جز خوبی چیزی از تو ندیده‌ایم». انگشتر را در آورد و آن را در انگشتش کرد. ناگهان پرندگان و باد برای او سجده کردند و پادشاه نزد او آمد. و همسر و پدر و مادر همسرش را با خود به شهر اصطخر برد. آنجا پیروانش نزد او جمع شدند و مردم را به آمدن او بشارت دادند و خداوند با آمدن او فرج و پیروزی را که در زمان غیبتش از آن محروم بودند برای آن‌ها آورد. در هنگام مرگش به اذن خداوند آصف‌بن‌برخیا را به جانشینی خود انتخاب کرد. پس همیشه پیروانش نزد او رفت و آمد داشتند و نشانه‌های دینشان را از او میگرفتند. سپس خداوند به مدّت طولانی آصف را نیز از آن‌ها پنهان کرد. سپس بر آن‌ها ظهور کرد و همان اندازه که خدا خواست در بین آنان ماند و سپس او با آن‌ها خداحافظی کرد. به او گفتند: «کجا همدیگر را ببینیم»؟ فرمود: «بر پل صراط و تا آن زمان که خداوند اراده کرده بود از آن‌ها پنهان شد». با غیبت او بدبختی در بین بنی‌اسرائیل زیاد شد، و بخت نصر بر آن‌ها غلبه کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۰
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۶۷
۱ -۳
(نمل/ ۱۶)

الصّادق (علیه السلام)- فَلَمَّا قُبِضَ دَاوُدُ (علیه السلام) وَلِیَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) قَالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ سَخَّرَ اللَّهُ لَهُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ وَ کَانَ لَا یَسْمَعُ بِمَلِکٍ فِی نَاحِیَهًِْ الْأَرْضِ إِلَّا أَتَاهُ حَتَّی یُذِلَّهُ وَ یُدْخِلَهُ فِی دِینِهِ وَ سَخَّرَ الرِّیحَ لَهُ فَکَانَ إِذَا خَرَجَ إِلَی مَجْلِسِهِ عَکَفَ عَلَیْهِ الطَّیْرُ وَ قَامَ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَغْزُوَ أَمَرَ بِمُعَسْکَرِهِ فَضَرَبَ لَهُ بِسَاطاً مِنَ الْخَشَبِ ثُمَّ جَعَلَ عَلَیْهِ النَّاسَ وَ الدَّوَابَّ وَ آلَهًَْ الْحَرْبِ کُلَّهَا حَتَّی إِذَا حَمَلَ مَعَهُ مَا یُرِیدُ أَمَرَ الْعَاصِفَ مِنَ الرِّیحِ فَدَخَلَتْ تَحْتَ الْخَشَبِ فَحَمَلَهُ حَتَّی یَنْتَهِیَ بِهِ إِلَی حَیْثُ یُرِیدُ وَ کَانَ غُدُوُّهَا شَهْراً وَ رَوَاحُهَا شَهْراً.

امام صادق (علیه السلام)- وقتی که داوود (علیه السلام) وفات نمود، سلیمان (علیه السلام) عهده‌دار حکومت شد و او به زبان پرندگان علم داشت و جنّ و انس مسخّر او بودند و در زمان او در همه‌ی نقاط زمین مردم تحت فرمان او بوده و به دین او درآمدند و باد نیز تحت فرمان او بود و هروقت برای سخن گفتن می‌رفت، جنّ و انس و همه‌ی طیور در برابر او به صف می‌ایستادند و هرگاه قصد جنگ داشت به سپاه خود فرمان می‌داد، جایگاهی از چوب برایش مهیّا می‌کردند و تمام چهارپایان و مردم و سلاح‌ها را در آن قرار می‌داد و سپس به باد فرمان می‌داد تا آن را حرکت دهد و به محلّ مورد نظر وی برساند و او در یک روز و شب مسافتی را که به‌صورت عادیّ در دو ماه پیموده می‌شود، طی می‌کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۲
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۷۱/ قصص الأنبیاءللراوندی، ص۲۰۸؛ «بساطا» محذوف
۱ -۴
(نمل/ ۱۶)

الباقر (علیه السلام)- أُعْطِیَ سلیمان‌بن‌داود (علیه السلام) مُلْکَ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا فَمَلَکَ سَبْعَمِائَهًِْ سَنَهًٍْ وَ سَبْعَهًَْ أَشْهُرٍ مُلْکَ أَهْلِ الدُّنْیَا کُلِّهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الشَّیَاطِینِ وَ الدَّوَابِّ وَ الطَّیْرِ وَ السِّبَاعِ وَ أُعْطِیَ عِلْمَ کُلِّ شَیْءٍ وَ مَنْطِقَ کُلِّ شَیْءٍ وَ فِی زَمَانِهِ صُنِعَتِ الصَّنَائِعُ الْمُعْجِبَهًُْ الَّتِی سَمِعَ بِهَا النَّاسُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ.

امام باقر (علیه السلام)- پادشاهی شرق و غرب عالم به سلیمان‌بن‌داوود (علیه السلام) داده شد. وی هفتصد سال و شش ماه پادشاهی کرد و بر همه‌ی جهانیان حُکم راند، از جنّ و اِنس و شیاطین و چهارپایان و پرندگان و درّندگان. علم هرچیز و زبان هرچیزی به وی داده شد. در زمان او صنعت‌های شگفت‌آوری پدید آمد که همه‌ی مردم، خبر آن‌ها را شنیدند و آیه: عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ المُبِینُ، دلیل بر همین امر است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۲
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۸۰/ نورالثقلین/ البرهان
۱ -۵
(نمل/ ۱۶)

الصّادق (علیه السلام)- قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) أُعْطِیَ سُلَیْمَانُ‌بْنُ‌دَاوُدَ (علیه السلام) مَعَ عِلْمِهِ مَعْرِفَهًَْ الْمَنْطِقِ بِکُلِ لِسَانٍ وَ مَعْرِفَهًَْ اللُّغَاتِ وَ مَنْطِقِ الطَّیْرِ وَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ فَکَانَ إِذَا شَاهَدَ الْحُرُوبَ تَکَلَّمَ بِالْفَارِسِیَّهًِْ وَ إِذَا قَعَدَ لِعُمَّالِهِ وَ جُنُودِهِ وَ أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ تَکَلَّمَ بِالرُّومِیَّهًِْ فَإِذَا خَلَا مَعَ نِسَائِهِ تَکَلَّمَ بِالسُّرْیَانِیَّهًِْ وَ النَّبَطِیَّهًِْ وَ إِذَا قَامَ فِی مِحْرَابِهِ لِمُنَاجَاهًِْ رَبِّهِ تَکَلَّمَ بِالْعَرَبِیَّهًِْ وَ إِذَا جَلَسَ لِلْوُفُودِ وَ الْخُصَمَاءِ تَکَلَّمَ بِالْعِبْرَانِیَّهًْ.

امام صادق (علیه السلام)- به سلیمان‌بن‌داوود (علیه السلام) علاوه بر علمش سخن‌گفتن به همه‌ی زبان‌ها و شناخت لغات و زبان پرندگان و چهارپایان و وحوش داده شد. به‌گونه‌ای که وقتی در جنگ‌ها حضور می‌یافت؛ به زبان فارسی سخن می‌گفت و اگر در میان کارگزاران و سربازان و اهل مملکت خود بود؛ به زبان رومی سخن می‌گفت و اگر با همسران خویش خلوت می‌کرد؛ به زبان‌های سریانی و نَبَطی تکلّم می‌کرد و اگر به نماز و مناجات با خدا در محراب خود می‌ایستاد؛ به زبان عربی سخن می‌گفت و اگر با نمایندگان و فرستادگان دیگر ممالک و دشمنان می‌نشست؛ به زبان عِبری سخن می‌گفت.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۴
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۱۱۲/ نورالثقلین
۱ -۶
(نمل/ ۱۶)

علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَعْطَی دَاوُدَ (علیه السلام) وَ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) مَا لَمْ یُعْطَ أَحَداً مِنْ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ مِنَ الْآیَاتِ عَلَّمَهُمَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أَلَانَ لَهُمَا الْحَدِیدَ وَ الصُّفْرَ مِنْ غَیْرِ نَارٍ وَ جُعِلَتِ الْجِبَالُ یُسَبِّحْنَ مَعَ دَاوُدَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الزَّبُورَ فِیهِ تَوْحِیدٌ وَ تَمْجِیدٌ وَ دُعَاءٌ وَ أَخْبَارُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أَمِیرِ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ الْأَئِمَّهًِْ (علیهم السلام) وَ أَخْبَارُ الرَّجْعَهًِْ وَ ذِکْرُ الْقَائِمِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) لِقَوْلِهِ وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون. وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ قَعَدَ عَلَی کُرْسِیِّهِ وَ حَمَلَتْهُ الرِّیحُ عَلَی وَادِی النَّمْلِ وَ هُوَ وَادٍ یُنْبِتُ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهًَْ وَ قَدْ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ النَّمْلَ وَ هُوَ قَوْلُ الصَّادِقِ (علیه السلام) إِنَّ لِلَّهِ وَادِیاً یُنْبِتُ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهًَْ قَدْ حَمَاهُ اللَّهُ بِأَضْعَفِ خَلْقِهِ وَ هُوَ النَّمْلُ لَوْ رَامَتْهُ الْبَخَاتِیُّ مَا قَدَرَتْ عَلَیْهِ.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- آیاتی که به داوود و سلیمان (علیها السلام) داده شده بود، به احدی از پیامبران خدا داده نشده است. [خداوند متعال] به آن دو زبان پرندگان آموخت و آهن و مس را بدون حرارت آتش برایشان نرم گردانید و کوه‌ها وادار شدند همراه با داوود (علیه السلام) تسبیح گویند و خداوند بر وی زبور را نازل کرد که توحید و ستایش و دعاکردن به درگاه خودش را در آن قرار داد، همچنین اخبار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دیگر امامانی که از ذرّیّه‌ی آن دو هستند و اخبار رجعت و حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در آن قرار داد. به همین خاطر می‌فرماید: در «زبور» بعد از ذکر [تورات] نوشتیم: «بندگان شایسته‌ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد»!. (انبیاء/۱۰۵) سلیمان (علیه السلام) بر تخت خود نشست و باد او را با خود برد و بر وادی النّمل که در آن طلا و نقره می‌رویید و خداوند، مورچگان را مأمور مراقبت از آن کرده بود، گذر کرد. این سخن، کلام امام صادق (علیه السلام) نیز هست که می‌فرماید: «خداوند درّه‌ای دارد که طلا و نقره می‌رویاند و این درّه را با ضعیف‌ترین مخلوقاتش یعنی مورچه‌ها محافظت می‌کرد، به‌گونه‌ای که اگر شتران قوی هیکل هم قصد آن می‌کردند، از عهده‌ی مورچگان محافظ آن برنمی‌آمدند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۴
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳

ولایت

۱
(نمل/ ۱۶)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ‌اللهِ (علیه السلام) قَالَ: کَانَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) عِنْدَهُ اسْمُ اللَّهِ الْأَکْبَرُ الَّذِی إِذَا سَأَلَهُ أَعْطَی وَ إِذَا دَعَا بِهِ أَجَابَ وَ لَوْ کَانَ الْیَوْمَ لَاحْتَاجَ إِلَیْنَا.

امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند که فرمود: سلیمان (علیه السلام) دارای اسم اکبر خدا بود هر وقت خدا را به آن اسم می‌خواند، هرچه می‌خواست به او داده میشد و اگر دعا می‌کرد، جواب او را می‌داد. [ولی] اگر سلیمان (علیه السلام) در زمان ما بود، به ما احتیاج داشت.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۴
نورالثقلین
۲
(نمل/ ۱۶)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ.

امام باقر (علیه السلام)- محمّدبن‌مسلم گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۴
بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۶۴/ بصایرالدرجات، ص۳۴۴
۳
(نمل/ ۱۶)

الصّادق (علیه السلام)- عَن الْفَیْضِ‌بْنِ‌الْمُخْتَار قال: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ إِنَّ سلیمان‌بن‌داود (علیه السلام)قَالَ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ قَدْ وَ اللهِ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ عِلْمَ کُلِّ شَیْءٍ.

امام صادق (علیه السلام)- فیض‌بن‌مختار گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «سلیمان‌بن‌داوود (علیه السلام) گفت: «عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ». و به خدا سوگند! ما نیز زبان پرندگان را تعلیم یافته‌ایم و از هرچیزی به ما داده شده است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۴
بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۶۴/ الاختصاص، ص۲۹۳/ الخرایج والجرایح، ج۲، ص۸۳۴/ نورالثقلین/ البرهان
۴
(نمل/ ۱۶)

السّجّاد (علیه السلام)- عَن أَبِی‌حَمْزَهًَْ الثُّمَالِیِّ قَال: کُنْتُ مَعَ عَلِیِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ (علیه السلام) فِی دَارِهِ وَ فِیهَا شَجَرَهًٌْ فِیهَا عَصَافِیرُ فَانْتَشَرَتِ الْعَصَافِیرُ وَ صَوَّتَتْ فَقَالَ یَا أَبَا حَمْزَهًَْ أَتَدْرِی مَا تَقُولُ قُلْتُ لَا قَالَ تُقَدِّسُ رَبَّهَا وَ تَسْأَلُهُ قُوتَ یَوْمِهَا قَالَ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا حَمْزَهًَْ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ.

امام سجّاد (علیه السلام)- ابوحمزه ثمالی گوید: نزد امام سجّاد (علیه السلام) بودم، در خانه‌اش درختی بود که گنجشک‌ها روی آن قرار داشتند ناگهان پرواز نموده صدایی کردند، فرمود: «اباحمزه! می‌دانی چه گفتند»؟ عرض کردم: «نه»! فرمود: «پروردگار را تقدیس نمودند و روزی امروز خود را درخواست کردند». و سپس فرمود: «ای اباحمزه (رحمة الله علیه)! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده و از هرچیز به ما عطا گردیده است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۶
بحار الأنوار، ج۴۶، ص۲۳/ نورالثقلین؛ «فیها شجرهًْ فیها عصافیر» محذوف
۵
(نمل/ ۱۶)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَن أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام): عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِکَمَا عُلِّمَهُ سلیمان‌بن‌داود (علیه السلام) کُلَّ دَابَّهًٍْ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ.

امام علی (علیه السلام)- زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده؛ همان‌گونه‌که سلیمان‌بن‌داوود (علیه السلام)، زبان همه‌ی حیوانات خشکی و دریا را آموخت.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۶
بحار الأنوار، ج۴۰، ص۱۷۰/ البرهان
۶
(نمل/ ۱۶)

الصّادق (علیه السلام)- عَن ضُرَیْسٍ‌الْکُنَاسِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) وَ عِنْدَهُ أَبُوبَصِیر فَقَالَ ابوعبد الله (علیه السلام) إِنَّ دَاوُدَ (علیه السلام) وَرِثَ عِلْمَ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِنَّ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) وَرِثَ دَاوُدَ (علیه السلام) وَ إِنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) وَرِثَ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) وَ إِنَّا وَرِثْنَا مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) وَ إِنَّ عِنْدَنَا صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ أَلْوَاحَ مُوسَی (علیه السلام). فَقَالَ أَبُو بَصِیرٍ: إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْعِلْمُ. فَقَالَ: یَا أَبَامُحَمَّدٍ لَیْسَ هَذَا هُوَ الْعِلْمَ إِنَّمَا الْعِلْمُ مَا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَوْماً بِیَوْمٍ وَ سَاعَهًًْ بِسَاعَهًٍْ.

امام صادق (علیه السلام)- ضریس کناسی گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم و ابوبصیر [هم] نزد ایشان بود. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «داوود (علیه السلام) علم پیامبران را به ارث بُرد و سلیمان (علیه السلام)، وارث داوود (علیه السلام) شد و محمّد (صلی الله علیه و آله) وارث سلیمان (علیه السلام) گردید و ما وارثان محمّد (صلی الله علیه و آله) هستیم و صُحُف ابراهیم (علیه السلام) و الواح موسی (علیه السلام) نزد ماست». ابوبصیر عرض کرد: «این است علم راستین». پس فرمود: «ای ابامحمّد! این علم نیست، بلکه علم آن است که در شب و روز پدید می‌آید؛ هر روز و هر ساعت».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۶
الکافی، ج۱، ص۲۲۵/ البرهان/ نورالثقلین
۷
(نمل/ ۱۶)

الکاظم (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ عَنْ أَبِی‌الْحَسَنِ‌الْمَاضِی (علیه السلام) قَال ... قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَ الْإِمَامَ لَا یَخْفَی عَلَیْهِ کَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا طَیْرٍ وَ لَا بَهِیمَهًٍْ وَ لَا شَیْءٍ فِیهِ رُوحٌ بِهَذَا یُعْرَفُ الْإِمَامُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ هَذِهِ الْخِصَالُ فَلَیْسَ هُوَ بِإِمَام.

امام کاظم (علیه السلام)- ابوبصیر نقل می‌کند که امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «... ای ابامحمّد! همانا سخن هیچ‌یک از مردم بر امام پوشیده نیست و نه سخن پرندگان و نه سخن چارپایان و نه سخن هیچ جانداری، پس هرکس این صفات را نداشته باشد، امام نیست».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۶
بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۳۳/ نورالثقلین
۸
(نمل/ ۱۶)

الکاظم (علیه السلام)- قَالَ بَدْرٌ مَوْلَی الرِّضَا (علیه السلام) إِنَّ إِسْحَاقَ‌بْنَ‌عَمَّارٍ دَخَلَ عَلَی مُوسَی‌بْنِ‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَجَلَسَ عِنْدَهُ إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ رَجُلٌ خُرَاسَانِیٌّ فَکَلَّمَهُ بِکَلَامٍ لَمْ یُسْمَعْ مِثْلُهُ کَأَنَّهُ کَلَامُ الطَّیْرِ قَالَ إِسْحَاقُ فَأَجَابَهُ مُوسَی بِمِثْلِهِ وَ بِلُغَتِهِ إِلَی أَنْ قَضَی وَطَرَهُ مِنْ مُسَاءَلَتِهِ وَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ فَقُلْتُ: مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْکَلَامِ. قَالَ: هَذَا کَلَامُ قَوْمٍ مِنْ أَهْلِ الصِّینِ وَ لَیْسَ کُلُ کَلَامِ أَهْلِ الصِّینِ مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ: أَ تَعْجَبُ مِنْ کَلَامِی؟ قُلْتُ: هُوَ مَوْضِعُ الْعَجَبِ. قَالَ: أُخْبِرُکَ بِمَا هُوَ أَعْجَبُ مِنْهُ إِنَّ الْإِمَامَ یَعْلَمُ مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ نُطْقَ کُلِّ ذِی رُوحٍ خَلَقَهَ اللَّهُ وَ مَا یَخْفَی عَلَی الْإِمَامِ شَیْءٌ.

امام کاظم (علیه السلام)- بدر غلام امام رضا (علیه السلام) گوید: اسحاق‌بن‌عمّار خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و نزد ایشان نشست. در این موقع مردی خراسانی اجازه‌ی ورود خواست و وارد شد و با لهجه‌ای صحبت کرد که هرگز نشنیده بودم، لهجهاش مانند صدای پرندگان بود. حضرت موسی (علیه السلام) با همان زبان و همان لهجه‌ی خودش جوابش را داد تا اینکه صحبت آن‌ها تمام شد و از محضر ایشان خارج شد. عرض کردم: «من تاکنون چنین زبانی را نشنیده بودم». فرمود: «این زبانی است که گروهی از مردم چین مانند آن صحبت میکنند». سپس فرمود: «تعجّب کردی که به زبان خودش صحبت کردم»؟ عرض کردم: «جای تعجّب است». فرمود: «از این عجیبتر به تو بگویم؛ امام زبان پرندگان و زبان هر موجود صاحب روحی که خدا خلق کرده را میداند و بر امام چیزی مخفی نمیماند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۶
نورالثقلین/ کشف الغمّهًْ، ج۲، ص۲۴۷
۹
(نمل/ ۱۶)

الکاظم (علیه السلام)- عَن عَلِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌حَمْزَهًَْ قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِی أَبِی‌الْحَسَنِ (علیه السلام) فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أُحِبُّ أَنْ تَتَغَدَّی عِنْدِی فَقَامَ أَبُوالْحَسَنِ (علیه السلام) حَتَّی مَضَی مَعَهُ فَدَخَلَ الْبَیْتَ فَإِذَا فِی الْبَیْتِ سَرِیرٌ فَقَعَدَ عَلَی السَّرِیرِ وَ تَحْتَ السَّرِیرِ زَوْجُ حَمَامٍ فَهَدَرَ الذَّکَرُ عَلَی الْأُنْثَی وَ ذَهَبَ الرَّجُلُ لِیَحْمِلَ الطَّعَامَ فَرَجَعَ وَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) یَضْحَکُ فَقَالَ أَضْحَکَ اللَّهُ سِنَّکَ بِمَ ضَحِکْتَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْحَمَامَ هَدَرَ عَلَی هَذِهِ الْحَمَامَهًِْ فَقَالَ لَهَا یَا سَکَنِی وَ عِرْسِی وَ اللَّهِ مَا عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکِ مَا خَلَا هَذَا الْقَاعِدِ عَلَی السَّرِیرِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ تَفْهَمُ کَلَامَ الطَّیْرِ فَقَالَ نَعَمْ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ.

امام کاظم (علیه السلام)- علیّ‌بن‌ابی‌حمزه گوید: یکی از ارادتمندان امام کاظم (علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: «فدایتان شوم! مشتاقم امروز صبح با من غذا میل بفرمایید». امام با او رفت و وارد خانهاش شد و روی تختی که در اتاق بود نشست. در زیر تخت یک جفت کبوتر قرار داشت. کبوتر نر شروع به خواندن برای کبوتر ماده کرد. مرد میزبان رفت که غذا بیاورد. وقتی برگشت دید در حال خندیدن هستند؛ عرض کرد: «همیشه خندان باشید! به چه میخندید»؟ فرمود: «این کبوتر برای ماده‌ی خود میخواند و به او میگفت: ای آرام جان و ای عروسم! به خدا روی زمین کسی را از تو بیشتر دوست ندارم مگر همین شخصی که روی تخت نشسته است». عرض کرد: «فدایتان شوم! مگر شما زبان پرنده‌ها را هم میدانید»؟ فرمود: «آری، زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده و از هرچیز به ما عطا گردیده است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۶
بحار الأنوار، ج۴۸، ص۵۶/ نورالثقلین/ البرهان
۱۰
(نمل/ ۱۶)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: کُنْتُ عِنْدَهُ یَوْماً إِذْ وَقَعَ زَوْجُ وَرَشَانٍ عَلَی الْحَائِطِ وَ هَدَلَا هَدِیلَهُمَا فَرَدَّ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) عَلَیْهِمَا کَلَامَهُمَا سَاعَهًًْ ثُمَّ نَهَضَا فَلَمَّا طَارَا عَلَی الْحَائِطِ هَدَلَ الذَّکَرُ عَلَی الْأُنْثَی سَاعَهًًْ ثُمَ نَهَضَا فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا هَذَا الطَّیْرُ؟ قَالَ: یَا ابْنَ مُسْلِمٍ کُلُّ شَیْءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طَیْرٍ أَوْ بَهِیمَهًٍْ أَوْ شَیْءٍ فِیهِ رُوحٌ فَهُوَ أَسْمَعُ لَنَا وَ أَطْوَعُ مِنِ ابْنِ آدَمَ إِنَّ هَذَا الْوَرَشَانَ ظَنَّ بِامْرَأَتِهِ فَحَلَفَتْ لَهُ مَا فَعَلْتُ فَقَالَتْ تَرْضَی بِمُحَمَّدِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ فَرَضِیَا بِی فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّهُ لَهَا ظَالِمٌ فَصَدَّقَهَا.

امام باقر (علیه السلام)- محمّدبن‌مسلم گوید: روزی نزد امام باقر (علیه السلام) بودم که یک جفت قمری آمدند و روی دیوار نشسته طبق عادت خود بانگ می‌کردند و امام باقر (علیه السلام) ساعتی به آن‌ها پاسخ می‌داد، سپس آماده‌ی پریدن گشتند و چون روی دیوار دیگری پریدند، قمری نر ساعتی بر قمری مادّه بانگ می‌کرد، سپس آماده‌ی پریدن شدند، من عرض کردم: «فدایت شوم! داستان این پرندگان چه بود»؟ فرمود: «ای پسر مسلم! هر پرنده و چارپا و جانداری را که خدا آفریده، نسبت به ما شنواتر و فرمانبردارتر از انسان است، این قمری به مادّه‌ی خود بدگمان شده بود و او سوگند یاد کرده بود که انجام نداده است و گفته بود به داوری محمّدبن‌علی راضی هستی؟ پس هر دو به داوری من راضی‌گشته و من به قمری نر گفتم که نسبت به مادّه‌ی خود ستم‌کرده‌ای و او تصدیق کرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۸
مرآهًْ العقول؛ ج۶، ص۲۰/ نورالثقلین
۱۱
(نمل/ ۱۶)

الرّضا (علیه السلام)- عَن سُلَیْمَانَ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرِ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی‌الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) فِی حَائِطٍ لَهُ إِذْ جَاءَ عُصْفُورٌ فَوَقَعَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَخَذَ یَصِیحُ وَ یُکْثِرُ الصِّیَاحَ وَ یَضْطَرِبُ فَقَالَ لِی: یَا فُلَانُ أَ تَدْرِی مَا تَقُولُ هَذَا الْعُصْفُورُ؟ قُلْتُ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ. قَالَ: إِنَّهَا تَقُولُ إِنَّ حَیَّهًًْ تُرِیدُ أَکْلَ فِرَاخِی فِی الْبَیْتِ فَقُمْ فَخُذْ تِیکَ النَّبْعَهًَْ وَ ادْخُلِ الْبَیْتَ وَ اقْتُلِ الْحَیَّهًَْ قَالَ فَأَخَذْتُ النَّبْعَهًَْ وَ هِیَ الْعَصَا وَ دَخَلْتُ الْبَیْتَ وَ إِذَا حَیَّهًٌْ تَجُولُ فِی الْبَیْتِ فَقَتَلْتُهَا.

امام رضا (علیه السلام)- سلیمان از فرزندان جعفر طیّار (رحمة الله علیه) گوید: در باغی متعلّق به امام رضا (علیه السلام) بودم که گنجشکی سراسیمه خود را به محضر امام (علیه السلام) رساند و سروصدای بسیاری به راه انداخت. امام (علیه السلام) رو به من کرده و فرمود: «ای فلانی! آیا می‌دانی این گنجشک چه می‌گوید»؟ عرض کردم: «خدا و رسول و فرزند رسول او آگاه‌ترند». فرمود: «او می‌گوید: ماری قصد خوردن جوجه‌هایم را در خانه دارد، پس عصایی با خود بردار و وارد خانه شو و مار را بکش». شاخه‌ی درخت خرما را برداشتم و وارد خانه شدم و ناگهان ماری دیدم که در خانه می‌گشت، پس آن را کُشتم.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۸
بحار الأنوار، ج۴۹، ص۸۸/ نورالثقلین/ البرهان؛ «اقبل» بدل «ادخل» و «السعفه» بدل «النبعهًْ»
۱۲
(نمل/ ۱۶)

السّجّاد (علیه السلام)- عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ: کُنْتُ مَعَ عَلِیِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ (علیه السلام) فِی دَارِهِ وَ فِیهَا عَصَافِیرُ وَ هُنَّ یَصِحْنَ فَقَالَ لِی: أَ تَدْرِی مَا یَقُلْنَ هَؤُلَاءِ؟ قُلْتُ: لَا أَدْرِی. قَالَ: یُسَبِّحْنَ رَبَّهُنَّ وَ یَطْلُبْنَ رِزْقَهُن.

امام سجّاد (علیه السلام)- ابوحمزه ثمالی گوید: با امام سجّاد (علیه السلام) در خانه‌ی ایشان بودم. در آن درختی بود که گنجشک‌ها بر روی آن درحال سروصدا کردن بودند. امام (علیه السلام) فرمود: «آیا می‌دانی چه می‌گویند»؟ عرض کردم: «نمی‌دانم». فرمود: «پروردگارشان را تسبیح می‌گویند و روزی خویش را طلب می‌کنند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۸
بحار الأنوار، ج۲۷، ص۲۶۳/ نورالثقلین/ البرهان
۱۳
(نمل/ ۱۶)

الصّادق (علیه السلام)- عَن عَبْدِ اللَّهِ‌بْنِ‌فَرْقَدٍ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) مُتَوَجِّهِینَ إِلَی مَکَّهًَْ حَتَّی إِذَا کُنَّا بِسَرَفٍ اسْتَقْبَلَهُ غُرَابٌ یَنْعِقُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ: مُتْ جُوعاً مَا تَعْلَمُ شَیْئاً إِلَّا وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ إِلَّا أَنَا أَعْلَمُ بِاللَّهِ مِنْکَ فَقُلْنَا: هَلْ کَانَ فِی وَجْهِهِ شَیْءٌ؟ قَالَ: نَعَمْ سَقَطَتْ نَاقَهًٌْ بِعَرَفَاتٍ.

امام صادق (علیه السلام)- عبدالله‌بن‌فرقد گوید: به همراه امام صادق (علیه السلام) عازم مکّه بودیم تا اینکه به سَرِف رسیدیم. در آنجا کلاغی قارقارکُنان به سمت امام صادق (علیه السلام) به پرواز درآمد. پس امام (علیه السلام) فرمود: «از گرسنگی بمیر! چیزی نیست که تو بدانی و ما از آن آگاه نباشیم با این تفاوت که من به خدا از تو آگاه‌ترم». عرض کردیم: «آیا چیزی در چهره‌ی او دیدید»؟ فرمود: «بلی! ناقه‌ای در عرفات زمین خورد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۲۸
بصایر الدرجات؛ ج۱، ص۳۴۵/ نورالثقلین/ البرهان
بیشتر