آیه ۳۸ - سوره نمل

آیه قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِي مُسْلِمِینَ [38]

[سلیمان] گفت: «اى بزرگان! کدام ‌یک از شما تخت او را براى من مى‌آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند»؟

۱
(نمل/ ۳۸)

علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- فَلَمَّا أَخْبَرَ اللَّهُ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) بِإِقْبَالِهَا نَحْوَهُ قَالَ لِلْجِنِّ وَ الشَّیَاطِینِ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ عَفَارِیتِ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ قَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) أُرِیدُ أَسْرَعَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالَ آصَفُ‌بْنُ‌بَرْخِیَا أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَدَعَا اللَّهَ بِاسْمِهِ الْأَعْظَمِ فَخَرَجَ السَّرِیرُ مِنْ تَحْتِ کُرْسِیِّ سلیمان‌بن‌داود (علیه السلام) فَقَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) نَکِّرُوا لَها عَرْشَها أَیْ غَیِّرُوهُ نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لایَهْتَدُونَ فَلَمَّا جاءَتْ قِیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ کَانَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) قَدْ أَمَرَ أَنْ یُتَّخَذَ لَهَا بَیْتٌ مِنْ قَوَارِیرَ وَ وَضَعَهُ عَلَی الْمَاءِ ثُمَّ قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَظَنَّتْ أَنَّهُ مَاءٌ فَرَفَعَتْ ثَوْبَهَا وَ أَبْدَتْ سَاقَیْهَا فَإِذَا عَلَیْهَا شَعْرٌ کَثِیرٌ فَقِیلَ لَهَا إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ فَتَزَوَّجَهَا سُلَیْمَانُ (علیه السلام) وَ هِیَ بِلْقِیسُ بِنْتُ الشَّرْحِ {بَلْبَشْرَحَ} {شَرَاحِیلَ} الْجُبَیْرِیَّهًُْ وَ قَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) لِلشَّیَاطِینِ اتَّخِذُوا لَهَا شَیْئاً یُذْهِبُ هَذَا الشَّعْرَ عَنْهَا فَعَمِلُوا الْحَمَّامَاتِ وَ طَبَخُوا النُّورَهًَْ فَالْحَمَّامَاتُ وَ النُّورَهًُْ مِمَّا اتَّخَذَتْهُ الشَّیَاطِینُ لِبِلْقِیسَ وَ کَذَا الْأَرْحِیَهًُْ الَّتِی تَدُورُ عَلَی الْمَاء.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- وقتی خداوند به سلیمان (علیه السلام) خبر داد که بلقیس به‌جانب او می‌آید، سلیمان (علیه السلام) به جنّ و انس فرمود: «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ». عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» سلیمان (علیه السلام) فرمود: «می‌خواهم سریعتر از این باشد». آصف‌بن‌برخیا گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!»، پس خدا را با اسم اعظم الهی خواند و ناگهان تخت بلقیس در کنار تخت سلیمان (علیه السلام) ظاهر شد، سلیمان (علیه السلام) گفت: «تخت او را تغییر دهید تا ببینم آن را می‌شناسد یا نه»؟ وقتی بلقیس آمد، سلیمان (علیه السلام) از او پرسید: «آیا این تخت توست»؟ بلقیس گفت: «گویا همان است»! سپس سلیمان (علیه السلام) دستور داد قصری از شیشه و بلور بسازند و آن را بر سطحی از آب قرار دهند، سپس به بلقیس فرمود: «وارد شو». بلقیس گمان کرد که آن قصر بر دریاچه‌ی عمیقی واقع شده، پس دامن لباس خود را بالا زد و ساق پایش آشکار شد، که موی زیادی بر آن روییده بود، امّا سلیمان (علیه السلام) به او گفت: «این قصر بلورین از جنس شیشه و آبگینه است». پس بلقیس متوجّه عظمت و قدرت الهی سلیمان (علیه السلام) شد و گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم و (اینک) با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!»». پس سلیمان (علیه السلام) با بلقیس ازدواج کرد و به شیاطین دستور داد مادّه‌ای تهیّه کنند که موی بدن را برطرف کند و آن شیاطین حمّام ساختند و نوره را طبخ نمودند، پس ساخت حمّام و آسیاب آبی و تولید نوره (داروی نظافت) از موادّی است که شیاطین برای بلقیس تهیّه کردند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۶۰
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۱۱۰/ القمی، ج۲، ص۱۲۸؛ «الحمیریهًْ «بدل «الجبیریهًْ «
۲
(نمل/ ۳۸)

الصّادق (علیه السلام)- عَن الْمُفَضَّلِ‌بْنِ‌عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَیِّدِیَ ألصّادق (علیه السلام) ... فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ الدِّینُ الَّذِی فِی آبَائِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ نُوحٍ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) هُوَ الْإِسْلَامُ قَالَ نَعَمْ یَا مُفَضَّلُ هُوَ الْإِسْلَامُ لَا غَیْرُ قُلْتُ یَا مَوْلَایَ أَتَجِدُهُ فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَی آخِرِهِ وَ مِنْهُ هَذِهِ الْآیَهًُْ إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ وَ قَوْلُهُ تَعَالَی مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَی فِی قِصَّهًِْ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ قَوْلُهُ تَعَالَی فِی قِصَّهًِْ فِرْعَوْنَ حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ فِی قِصَّهًِْ سُلَیْمَانَ وَ بِلْقِیسَ قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ وَ قَوْلِهَا أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ قَوْلِ عِیسَی (علیه السلام) مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللهِ آمَنَّا بِاللهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ وَ قَوْلُهُ عزوجل وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ قَوْلُهُ فِی قِصَّهًِْ لُوطٍ فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ قَوْلُهُ قُولُوا آمَنَّا بِاللهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا إِلَی قَوْلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ وَ قَوْلُهُ تَعَالَی أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِلَی قَوْلِهِ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون.

امام صادق (علیه السلام)- مفضّل‌بن‌عمر گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «مولای من! آیا دینی که پدران او ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمّد (علیهم السلام) داشتند، همان دین اسلام بود»؟ فرمود: «آری! همین دین اسلام بود، نه غیر آن»! عرض کردم: «دلیلی از قرآن بر این مطلب دارید»؟ فرمود: «آری! از اوّل تا آخر قرآن پر از دلیل است، از جمله این آیه: دین در نزد خدا، اسلام [و تسلیم‌بودن در برابر حق] است. (آل عمران/۱۹). می‌باشد. و دیگر آیه: از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید خداوند شما را در کتاب‌های پیشین و در این کتاب آسمانی «مسلمان» نامید. (حج/۷۸) و دیگر آیه‌ای است که خداوند در داستان ابراهیم و اسماعیل (علیها السلام) از زبان آن‌ها نقل می‌کند که گفتند: ما را تسلیم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما، امّتی که تسلیم فرمانت باشند، به وجود آور!. (بقره/۱۲۸) و دیگر این آیه در داستان فرعون است که می‌فرماید: هنگامی‌که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی‌اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم»!. (یونس/۹۰). و در داستان سلیمان (علیه السلام) و بلقیس ملکه‌ی سبا می‌فرماید: وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ؛ و بلقیس به نزد سلیمان (علیه السلام) آمد گفت: با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم. (نمل/۴۴) و از زبان عیسی‌بن‌مریم (علیه السلام) می‌فرماید: «کیست که یاور من به‌سوی خدا [برای تبلیغ آیین او] گردد؟. (آل عمران/۵۲)». حواریان (شاگردانِ مخصوصِ او) گفتند: «ما یاوران خداییم به خدا ایمان آوردیم و تو [نیز] گواه باش که ما اسلام آورده‌ایم. (آل عمران/۵۲)». و در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: و تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ [فرمان] او تسلیمند. (آل عمران/۸۳). و در داستان لوط (علیه السلام) می‌فرماید: ولی جز یک خانواده باایمان در تمام آن‌ها نیافتیم!. (ذاریات/۳۶). و در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: بگویید: «ما به خدا ایمان آورده‌ایم و به آنچه بر ما نازل شده ... در میان هیچ‌یک از آن‌ها جدایی قائل نمی‌شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم [و تعصبات نژادی و اغراض شخصی، سبب نمی‌شود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم]. (بقره/۱۳۶)».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۶۰
بحار الأنوار، ج۵۳، ص۱
بیشتر