آیه ۶۹ - سوره هود

آیه وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ [69]

فرستادگان ما (فرشتگان) براى ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام»! [او نیز] گفت: «سلام»! و چندان درنگ نکرد که گوساله بریانى [براى آن‌ها] آورد.

فرستادگان ما

۱ -۱
(هود/ ۶۹)

الصّادق (علیه السلام)- کَانُوا أربَعَهًًْ.

امام صادق (علیه السلام)- آن ملائکه چهار نفر بودند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۲۴
الصافی، ج۲، ص۴۵۹

با بشارت

۲ -۱
(هود/ ۶۹)

الباقر (علیه السلام)- أَنَّ هَذِهِ الْبِشَارَهًَْ کَانَتْ بِإِسْمَاعِیلَ (علیه السلام) مِنْ هَاجَرَ (سلام الله علیها).

امام باقر (علیه السلام)- مژده‌ی آن ملائکه به ابراهیم (علیه السلام)، مژده‌ی ولادت اسماعیل (علیه السلام) از هاجر بود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۲۴
بحار الأنوار، ج۱۲، ص۸۸

فرستادگان ما فرشتگان) برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام»! [او نیز] گفت: «سلام»! و چندان درنگ نکرد که گوساله بریانی [برای آن‌ها] آورد

۳ -۱
(هود/ ۶۹)

الباقر (علیه السلام)- إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ کَانَ إِذَا أَرَادَ عَذَابَ قوم لوط (علیه السلام) أَدْرَکَتْهُ مَوَدَّهًُْ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ خُلَّتُهُ وَ مَحَبَّهًُْ لُوطٍ (علیه السلام) فَیُرَاقِبُهُمْ فَیُؤَخِّرُ عَذَابَهُمْ فَلَمَّا اشْتَدَّ أَسَفُ اللَّهِ عَلَی قوم لوط (علیه السلام) وَ قَدَّرَ عَذَابَهُمْ وَ قَضَی أَنْ یُعَوِّضَ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) مِنْ عَذَابِ قوم لوط (علیه السلام) بِغُلَامٍ عَلِیمٍ فَیُسَلِّیَ بِهِ مُصَابَهُ بِهَلَاکِ قوم لوط (علیه السلام) فَبَعَثَ اللَّهُ رُسُلًا إِلَی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) یُبَشِّرُونَهُ بِإِسْمَاعِیلَ (علیه السلام) فَدَخَلُوا عَلَیْهِ لَیْلًا فَفَزِعَ مِنْهُمْ وَ خَافَ أَنْ یَکُونُوا سُرَّاقاً فَلَمَّا رَأَتْهُ الرُّسُلُ فَزِعاً مَذْعُوراً قَالُوا سَلاماً قالَ سَلَامٌ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ الْغُلَامُ الْعَلِیمُ هُوَ إِسْمَاعِیلُ (علیه السلام) مِنْ هَاجَرَ (سلام الله علیها) فَ قالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) فَما خَطْبُکُمْ بَعْدَ الْبِشَارَهًِْ قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ قوم لوط (علیه السلام) إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ لِنُنْذِرَهُمْ عَذَابَ رَبِّ الْعَالَمِینَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) فَ قالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) لِلرُّسُلِ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ قَالَ فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ قَوْمُکَ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ یَمْتَرُونَ وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ لِنُنْذِرَ قَوْمَکَ الْعَذَابَ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ یَا لُوطُ (علیه السلام) إِذَا مَضَی لَکَ مِنْ یَوْمِکَ هَذَا سَبْعَهًُْ أَیَّامٍ وَ لَیَالِیهَا بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ إِذَا مَضَی نِصْفُ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ وَ امْضُوا فِی تِلْکَ اللَّیْلَهًِْ حَیْثُ تُؤْمَرُونَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَقَضَوْا ذَلِکَ الْأَمْرَ إِلَی لُوطٍ (علیه السلام) أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الثَّامِنِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ قَدَّمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رُسُلًا إِلَی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) یُبَشِّرُونَهُ بِإِسْحَاقَ (علیه السلام) وَ یُعَزُّونَهُ بِهَلَاکِ قوم لوط (علیه السلام) وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ یَعْنِی زَکِیّاً مَشْوِیّاً نَضِیجاً فَلَمَّا رَأی إِبْرَاهِیمُ أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قوم لوط وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَبَشَّرُوهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ فَضَحِکَتْ یَعْنِی فَتَعَجَّبَتْ مِنْ قَوْلِهِمْ قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَلَمَّا جَاءَتْ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) الْبِشَارَهًُْ بِإِسْحَاقَ (علیه السلام) وَ ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ أَقْبَلَ یُنَاجِی رَبَّهُ فِی قوم لوط (علیه السلام) وَ یَسْأَلُهُ کَشْفَ الْبَلَاءِ عَنْهُمْ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابِی بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِکَ مَحْتُوماً غَیْرُ مَرْدُودٍ.

امام باقر (علیه السلام)- هرگاه خدای عزّوجلّ می‌خواست قوم لوط را عذاب کند، مودّت و دوستی ابراهیم (علیه السلام) و محبّت لوط (علیه السلام) باعث می‌شد که از آن‌ها مراقبت نموده عذابشان را تأخیر اندازد. هنگامی‌که غضب خدا بر قوم لوط (علیه السلام) شدید شد، پیک‌هایی به‌سوی ابراهیم (علیه السلام) فرستاد و عذاب قوم لوط (علیه السلام) را مقدّر فرمود و در عوضِِ عذاب قوم لوط (علیه السلام)، جوانی دانا به ابراهیم (علیه السلام) داد و با دادن آن، مصیبتش را در مورد نابودی قوم لوط (علیه السلام) تسلّی بخشید. فرستادگان الهی، ابراهیم (علیه السلام) را به تولّد اسماعیل (علیه السلام) بشارت دادند و وقتی هنگام شب پیش او آمدند، وحشت کرد و ترسید که دزد باشند. فرستادگان الهی وقتی او را وحشت‌زده و بیمناک دیدند؛ گفتند: سلام. ابراهیم گفت: ما از شما می‌ترسیم. گفتند: نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می‌دهیم. (حجر/۵۳۵۲) امام باقر (علیه السلام) فرمود: «[منظور از] غُلَامُ الْعَلِیمُ؛ اسماعیل (علیه السلام)، فرزند هاجر بود». ابراهیم (علیه السلام) گفت: «بعد از بشارت، مأموریت شما چیست»؟ گفتند: «ما به‌سوی قومی گنهکار (قوم لوط) مأموریت یافته‌ایم. (حجر/۵۸) تا آن‌ها را از عذاب پروردگار جهانیان بترسانیم». امام‌باقر (علیه السلام) فرمود: «ابراهیم (علیه السلام) به فرستادگان فرمود: در این آبادی لوط است»! گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاه‌تریم! او و خانواده‌اش [همه] را نجات می‌دهیم، جز همسرش که در میان قوم [گنهکار] باقی خواهد ماند. (عنکبوت/۳۲) امام (علیه السلام) فرمود: هنگامی‌که فرستادگان [خدا] به سراغ خاندان لوط آمدند، [لوط] گفت: شما گروهی ناشناسی هستید»!. گفتند: «ما همان چیزی را برای تو آورده‌ایم که قوم تو در آن تردید داشتند. (حجر/۶۳۶۱) ما مأمور عذاب‌الهی هستیم و واقعیّت مسلّمی را برای تو آورده‌ایم، تا قوم تو را از عذاب بترسانیم؛ و ما راست می‌گوییم!. (حجر/۶۴) پس شبانه خانواده‌ات را حرکت بده؛ ای لوط (علیه السلام)! وقتی از این لحظه هفت شبانه‌روز سپری شد خانواده‌ات را از اینجا ببر! بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ؛ وقتی که شب از نیمه گذشت. و هیچ‌یک از شما پشت سرش را نگاه نکند مگر همسرت، که او هم به همان بلایی که آن‌ها گرفتار می‌شوند، گرفتار خواهد شد!. (هود/۸۱) و در آن شب به آنجا که فرمانتان دهند بروید. (حجر/۶۵) امام‌باقر (علیه السلام) فرمود: «و به لوط (علیه السلام) این موضوع را خبردادند؛ که صبحگاهان، همه‌ی آن‌ها ریشه‌کن خواهند شد. (حجر/۶۶)». امام باقر (علیه السلام) فرمود: «در طلوع فجر روز هشتم، خدای عزّوجلّ پیک‌هایی به‌سوی ابراهیم (علیه السلام) فرستاد که او را به اسحاق (علیه السلام) بشارت دهند و به خاطر هلاک قوم لوط (علیه السلام) او را تسلّی دهند و این بیان، [تفسیر] سخن خداوند متعال است: وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ منظور از، «حنیذ» ذبح شده و بریان و پخته شده است». و چون دید که بدان دست نمی‌یازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آن‌ها بیمناک شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شده‌ایم. زنش که ایستاده بود. پس او را به اسحاق و از پس اسحاق به یعقوب مژده دادند. (هود/۷۲-۷۰) فَضَحِکَتْ؛ امّا همسر ابراهیم (علیه السلام) خندید، یعنی از سخنانشان تعجّب کرد. زن گفت: وای بر من، آیا در این پیرزالی می‌زایم و این شوهر من نیز پیر است؟! این چیز عجیبی است. گفتند: آیا از فرمان خدا تعجّب می‌کنی؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل این خانه ارزانی باد. او ستودنی و بزرگوار است. (هود/۷۳۷۲) امام باقر (علیه السلام) فرمود: «هنگامی‌که بشارت تولّد اسحاق (علیه السلام) به ابراهیم (علیه السلام) رسید و ترس او فرونشست، به راز و نیاز با پروردگارش در مورد قوم لوط (علیه السلام) روی آورد و برطرف‌شدن بلا از آن‌ها را از خدا خواست. پس خدای عزّوجلّ فرمود: ای ابراهیم! از این (درخواست) صرف‌نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده. (هود/۷۶) و عذاب من امروز بعد از طلوع آفتاب، حتما به سراغ آن‌ها می‌آید و برگشت ندارد. (هود/۷۶)

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۲۴
بحار الأنوار، ج۱۲، ص۱۴۹/ علل الشرایع، ج۲، ص۵۵۰، «قال فلما جاء آل لوط المرسلون ... مقطوع مصبحین» محذوف/ نور الثقلین
۳ -۲
(هود/ ۶۹)

علیّ‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- لَمَّا أَلْقَی نُمْرُودُ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فِی النَّارِ فَجَعَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً بَقِیَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) مَعَ نُمْرُودَ وَ خَافَ نُمْرُودُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فَقَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) اخْرُجْ عَنْ بِلَادِی وَ لَا تُسَاکِنِّی فِیهَا ... فَحَمَلَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) سَارَهًْ (سلام الله علیها) وَ هَاجَرَ (سلام الله علیها) فَنَزَلُوا الْبَادِیَهًَْ عَلَی مَمَرِّ طَرِیقِ الْیَمَنِ وَ الشَّامِ وَ جَمِیعِ الدُّنْیَا فَکَانَ یَمُرُّ بِهِ النَّاسُ فَیَدْعُوهُمْ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ قَدْ کَانَ شَاعَ خَبَرُهُ فِی الدُّنْیَا أَنَّ الْمَلِکَ أَلْقَاهُ فِی النَّارِ فَلَمْ یَحْتَرِقْ وَ کَانُوا یَقُولُونَ لَهُ لَا تُخَالِفْ دِیْنَ الْمَلِکِ فَإِنَّ الْمَلِکَ یَقْتُلُ مَنْ خَالَفَهُ وَ کَانَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) کُلُّ مَنْ مَرَّ بِهِ یُضِیفُهُ وَ کَانَ عَلَی سَبْعَهًِْ فَرَاسِخَ مِنْهُ بِلَادٌ عَامِرَهًٌْ کَثِیرُ الشَّجَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الْخَیْرِ وَ کَانَ الطَّرِیقُ عَلَیْهَا وَ کَانَ کُلُّ مَنْ یَمُرُّ بِتِلْکَ الْبِلَادِ یَتَنَاوَلُ مِنْ ثِمَارِهِمْ وَ زُرُوعِهِمْ فَجَزِعُوا مِنْ ذَلِکَ فَجَاءَهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَهًِْ شَیْخٍ فَقَالَ لَهُمْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَا إِنْ فَعَلْتُمُوهُ لَمْ یَمُرَّ بِکُمْ أَحَدٌ فَقَالُوا مَا هُوَ فَقَالَ مَنْ مَرَّ بِکُمْ فَانْکِحُوهُ فِی دُبُرِهِ وَ اسْلُبُوهُ ثِیَابَهُ ثُمَّ تَصَوَّرَ لَهُمْ إِبْلِیسُ فِی صُورَهًِْ أَمْرَدَ أَحْسَنَ مَا یَکُونُ مِنَ الشَّبَابِ فَجَاءَهُمْ فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَفَجَرُوا بِهِ کَمَا أَمَرَهُمْ فَاسْتَطَابُوهُ فَکَانُوا یَفْعَلُونَهُ بِالرِّجَالِ فَاسْتَغْنَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ فَشَکَا النَّاسُ ذَلِکَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ لُوطاً (علیه السلام) یُحَذِّرُهُمْ وَ یُنْذِرُهُمْ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَی لُوطٍ (علیه السلام) قَالُوا مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا ابْنُ خَالِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) الَّذیِ أَلْقَاهُ الْمَلِکُ فِی النَّارِ فَلَمْ یَحْتَرِقْ وَ جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ هُوَ بِالْقُرْبِ مِنْکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَفْعَلُوا هَذَا فَإِنَّ اللَّهَ یُهْلِکُکُمْ فَلَمْ یَجْسُرُوا عَلَیْهِ وَ خَافُوهُ وَ کَفُّوا عَنْهُ وَ کَانَ لُوطٌ (علیه السلام) کُلَّمَا مَرَّ بِهِ رَجُلٌ یُرِیدُونَهُ بِسُوءٍ خَلَّصَهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ وَ تَزَوَّجَ لُوطٌ (علیه السلام) فِیهِمْ وَ وُلِدَ لَهُ بَنَاتٌ فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَی لُوطٍ (علیه السلام) وَ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ قَالُوا لَهُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ أَیْ لَنَرْجُمَنَّکَ وَ لَنُخْرِجَنَّکَ فَدَعَا عَلَیْهِمْ لُوطٌ (علیه السلام) فَبَیْنَا إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) قَاعِدٌ فِی مَوْضِعِهِ الَّذِی کَانَ فِیهِ وَ قَدْ کَانَ أَضَافَ قَوْماً وَ خَرَجُوا وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ شَیْءٌ فَنَظَرَ إِلَی أَرْبَعَهًِْ نَفَرٍ قَدْ وَقَفُوا عَلَیْهِ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ فَقالُوا سَلاماً فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) سَلَامٌ فَجَاءَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) إِلَی سَارَهًْ (سلام الله علیها) فَقَالَ لَهَا قَدْ جَاءَنِی أَضْیَافٌ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ فَقَالَتْ مَا عِنْدَنَا إِلَّا هَذَا الْعِجْلُ فَذَبَحَهُ وَ شَوَاهُ وَ حَمَلَهُ إِلَیْهِمْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً وَ جَاءَتْ سَارَهًْ (سلام الله علیها) فِی جَمَاعَهًٍْ مَعَهَا فَقَالَتْ لَهُمْ مَا لَکُمْ تَمْتَنِعُونَ مِنْ طَعَامِ خَلِیلِ اللَّهِ فَقالُوا لِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) لا تَوْجَلْ أَیْ لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قوم لوط فَفَزِعَتْ سَارَهًْ (سلام الله علیها) وَ ضَحِکَتْ أَیْ حَاضَتْ وَ قَدْ کَانَ ارْتَفَعَ حَیْضُهَا مُنْذُ دَهْرٍ طَوِیلٍ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ فَوَضَعَتْ یَدَهَا عَلَی وَجْهِهَا فَ قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ فَقَالَ لَهَا جبرئیل (علیه السلام) أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری بِإِسْحَاقَ (علیه السلام) أَقْبَلَ یُجَادِلُ کَمَا قَالَ اللَّهُ یُجادِلُنا فِی قوم لوط إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) لِجبرئیل (علیه السلام) بِمَا ذَا أُرْسِلْتَ قَالَ بِهَلَاکِ قوم لوط (علیه السلام) فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) إِنَّ فِیها لُوطاً قَالَ جبرئیل (علیه السلام) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ قَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) یَا جبرئیل (علیه السلام) إِنْ کَانَ فِی الْمَدِینَهًِْ مِائَهًُْ رَجُلٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یُهْلِکُهُمُ اللَّهُ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهِمْ خَمْسِینَ {خَمْسُونَ} قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ کَانَ فِیهِمْ عَشْرَهًٌْ قَالَ لَا قَالَ وَ إِنْ کَانَ فِیهِمْ وَاحِدٌ قَالَ لَا وَ هُوَ قَوْلُهُ فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) یَا جبرئیل (علیه السلام) رَاجِعْ رَبَّکَ فِیهِمْ فَأَوْحَی اللَّهُ کَلَمْحِ الْبَصَرِ یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فَوَقَفُوا عَلَی لُوطٍ (علیه السلام) فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ هُوَ یَسْقِی زَرْعَهُ فَقَالَ لَهُمْ لُوطٌ (علیه السلام) مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ أَبْنَاءُ السَّبِیلِ أَضِفْنَا اللَّیْلَهًَْ فَقَالَ لَهُمْ یَا قَوْمِ إِنَّ أَهْلَ هَذِهِ الْقَرْیَهًِْ قَوْمُ سُوءٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ أَهْلَکَهُمُ یَنْکِحُونَ الرِّجَالَ وَ یَأْخُذُونَ الْأَمْوَالَ فَقَالُوا فَقَدْ أَبْطَأْنَا فَأَضِفْنَا فَجَاءَ لُوطٌ (علیه السلام) إِلَی أَهْلِهِ وَ کَانَتْ مِنْهُمْ فَقَالَ لَهَا إِنَّهُ قَدْ أَتَانِی أَضْیَافٌ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهًِْ فَاکْتُمِی عَلَیْهِمْ حَتَّی أَعْفُوَ عَنْکِ إِلَی هَذَا الْوَقْتِ قَالَتْ أَفْعَلُ وَ کَانَتِ الْعَلَامَهًُْ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ قَوْمِهَا إِذَا کَانَ عِنْدَ لُوطٍ (علیه السلام) أَضْیَافٌ بِالنَّهَارِ تُدَخِّنُ فَوْقَ السَّطْحِ وَ إِذَا کَانَ بِاللَّیْلِ تُوقِدُ النَّارَ فَلَمَّا دَخَلَ جبرئیل (علیه السلام) وَ الْمَلَائِکَهًُْ مَعَهُ بَیْتَ لُوطٍ (علیه السلام) وَثَبَتِ امْرَأَتُهُ عَلَی السَّطْحِ فَأَوْقَدَتْ نَاراً فَعَلِمُوا أَهْلُ الْقَرْیَهًِْ وَ أَقْبَلُوا إِلَیْهِ مِنْ کُلِّ نَاحِیَهًٍْ کَمَا حَکَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ أَیْ یُسْرِعُونَ وَ یَعْدُونَ فَلَمَّا صَارُوا إِلَی بَابِ الْبَیْتِ قالُوا یَا لُوطُ (علیه السلام) أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ فَقَالَ لَهُمْ کَمَا حَکَی اللَّهُ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- وقتی نمرود، ابراهیم (علیه السلام) را در آتش انداخت و خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرارداد، ابراهیم (علیه السلام) [در همان شهر] با نمرود باقی ماند، نمرود از ابراهیم (علیه السلام) ترسید و گفت: «ای ابراهیم! از سرزمین من بیرون رو و با من در آن ساکن نشو»! ابراهیم (علیه السلام)، ساره و هاجر را با خود برد و در صحرایی که در مسیر مواصلاتی یمن و شام با باقی نقاط دنیا قرار داشت، ساکن شد. مردم از آن مسیر عبور می‌کردند و او آن‌ها را به اسلام دعوت می‌کرد و [این درحالی بود که] در دنیا داستانش مشهور شده بود، که پادشاه او را در آتش انداخته و نسوخته است. [مردم] به او می‌گفتند: «با دین پادشاه مخالفت نکن چون پادشاه، هرکس را که با او مخالفت کند، می‌کشد». ابراهیم (علیه السلام)، هرکس را که نزدش می‌آمد مهمان می‌کرد. در فاصله‌ی هفت‌فرسخی از محلّ سکونت ابراهیم (علیه السلام) سرزمین‌های آباد، با برکت و درختان و گیاهان بسیار بود که در مسیر عبور مردم بود و هرکسی از آن سرزمین می‌گذشت، از میوه‌ها و زراعت‌هایشان استفاده می‌کرد. ساکنان آن شهر از این کار ترسیدند [که نکند این رفت‌وآمدها و دست‌بردن به میوه‌ی درختانشان به آنان ضرر بزند] و شیطان به‌صورت پیرمردی پیش آن‌ها آمده و به آن‌ها گفت: «شما را به چیزی راهنمایی می‌کنم که اگر انجام دهید، هیچ‌کس از پیش شما عبور نمی‌کند [تا مزاحم شما شوند]». گفتند: «آن کار چیست»؟ گفت: «هرکس از راه شما عبور کرد، از پشت با او نزدیکی کنید و لباس‌هایش را در بیاورید». سپس ابلیس در شکلی زیباتر از یک جوان زیبا که هنوز ریش در نیاورد. برای آن‌ها ظاهر شد و به‌سوی آن‌ها آمد، آن‌ها بر او پریدند و همان‌طوری که به آن‌ها دستور داده بود با او عمل زشت انجام دادند، از این عمل خوششان آمد و این کار را با مردان انجام می‌دادند؛ در نتیجه [برای ارضای نیازهای جنسی] مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کردند. مردم از این موضوع به ابراهیم (علیه السلام) شکایت کردند. ابراهیم (علیه السلام)، لوط (علیه السلام) را به‌سوی آن‌ها فرستاد، تا آن‌ها را برحذر داشته و بترساند. وقتی آنان لوط (علیه السلام) را دیدند، گفتند: «تو کیستی»؟ گفت: «من پسر دایی ابراهیم (علیه السلام) هستم که پادشاه او را در آتش انداخت ولی نسوخت، خدا آتش را برای او سرد و سلامت قرارداد و او در نزدیکی شماست؛ پس تقوا پیشه کنید و این عمل را انجام ندهید، چون خدا شما را نابود می‌کند». پس بر لوط (علیه السلام) جسارت نکرده، ترسیدند و از او خودداری کردند. هرگاه مردی از پیش لوط (علیه السلام) عبور می‌کرد و مردم قصد بدی به او داشتند، او را از دست آن‌ها نجات می‌داد. لوط (علیه السلام) در میان آن‌ها ازدواج کرد و دخترانی برای او متولّد شد. وقتی این امر برای لوط (علیه السلام) طولانی شد و از او نپذیرفتند به او گفتند: ای لوط! اگر [از این سخنان] دست برنداری، به‌یقین از اخراج‌شدگان خواهی بود! (شعراء/۱۶۷) [یعنی] سنگسارت می‌کنیم و تو را [از شهر] بیرون می‌کنیم». لوط (علیه السلام) بر آنان نفرین کرد. در آن‌هنگام ابراهیم (علیه السلام) در جای خود نشسته بود و از گروهی مهمان پذیرایی می‌کرد، هنگامی‌که مهمانان رفتند دیگر چیزی پیشش نبود. چهار نفر را دید که نزدیک او ایستاده‌اند و شبیه انسان نیستند. به ابراهیم (علیه السلام) سلام کردند؛ ابراهیم (علیه السلام) جواب داد و به‌سوی ساره آمد و به او گفت: «میهمان‌هایی پیش من آمده‌اند که شبیه مردم نیستند». ساره گفت: «نزد ما غیر از این گوساله چیزی نیست». ابراهیم (علیه السلام) آن گوساله را ذبح کرد و بریان‌نمود و نزد آن‌ها آورد. که این سخن خدای عزّوجلّ است: فرستادگان ما (فرشتگان) برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام»! [او نیز] گفت: «سلام»! و چندان درنگ نکرد که گوساله بریانی [برای آن‌ها] آورد. [امّا] هنگامی‌که دید دست آن‌ها به آن نمی‌رسد [و از آن نمی‌خورند] آن‌ها را ناآشنا [و دشمن] شمرد؛ و از آنان احساس ترس نمود ساره به همراه گروهی آمد و به آن‌ها گفت: «شما را چه شده است که از غذای دوست خدا نمی‌خورید»! به ابراهیم (علیه السلام) گفتند: نترس!. (حجر/۵۳) ما [برای رساندن عذاب] به‌سوی قوم لوط آمده‌ایم، ساره وحشت کرد و ضَحِکَتْ؛ [یعنی]: حائض شد. درحالی‌که زمان زیادی بود که قاعدگی زنانه‌اش برطرف شده بود. (یائسه شده بود) پس خدای عزّوجلّ فرمود: پس او را به اسحاق و از پس اسحاق به یعقوب مژده دادند. (هود/۷۰) پس ساره دستش را بر روی صورتش‌گذاشت و گفت: زن گفت: وای بر من، آیا در این پیرزالی می‌زایم و این شوهر من نیز پیر است؟ این چیز عجیبی است. گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجّب می‌کنی»؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل این خانه ارزانی باد. او ستودنی و بزرگوار است. چون وحشت از ابراهیم برفت و او را نوید آمد. (هود/۷۴۷۲) وقتی بشارتِ تولّد اسحاق (علیه السلام) به ابراهیم (علیه السلام) داده شد. همچنان‌که خدا فرموده شروع کرد به مجادله‌کردن، با ما درباره‌ی قوم لوط به مجادله برخاست. ابراهیم بردبار است و رئوف است و فرمانبردار است. (هود/۷۵۷۴) ابراهیم (علیه السلام) به جبرئیل گفت: «برای چه فرستاده شده‌اید»؟ جبرئیل فرمود: «برای هلاکت قوم لوط (علیه السلام)»! ابراهیم (علیه السلام) گفت: در این آبادی لوط است!. (عنکبوت/۳۲) جبرئیل گفت: ما به کسانی که در آن هستند آگاه‌تریم! او و خانواده‌اش را نجات می‌دهیم جز همسرش که در میان قوم [گنهکار] باقی خواهد ماند. (عنکبوت/۳۲) ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «ای جبرئیل! اگر در شهری صد مرد از مؤمنان باشد، خدا اهل آن شهر را هلاک می‌کند»؟ گفت: «نه»! فرمود: «اگر بین آن‌ها پنجاه تا باشد»؟ گفت: «نه»! ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «اگر در بین آن‌ها ده تا باشد»؟ گفت: «نه»! ابراهیم (علیه السلام) گفت: «اگر بین آن‌ها یک مؤمن باشد، هلاک می‌کند»؟ جبرئیل گفت: «نه! هلاک نمی‌کند». و همین است سخن خدا؛ ولی جز یک خانواده با ایمان در تمام آن‌ها نیافتیم! (ذاریات/۳۶) ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «ای جبرئیل! در مورد عذاب آن‌ها به پروردگارت مراجعه کن». خداوند نیز مثل چشم‌به‌هم‌زدن وحی کرد: ای ابراهیم، از این سخن اعراض کن. فرمان پروردگارت فراز آمده است و بر آن‌ها عذابی که هیچ برگشتی ندارد فرود خواهد آمد. (هود/۷۶) پس از نزد ابراهیم (علیه السلام) خارج شدند و در همان‌وقت پیش لوط (علیه السلام) آمدند که کشتزارش را آبیاری می‌کرد. لوط (علیه السلام) به آن‌ها گفت: «شما کیستید»؟ گفتند: «ما مسافریم، امشب ما را مهمان کن». به آن‌ها گفت: «ای قوم! اهل این آبادی قوم بدی هستند، خدا لعنتشان کند و هلاکشان سازد که مردان را همسر می‌گیرند و اموال را غصب می‌کنند». گفتند: «دیر کرده‌ایم [و باید اینجا بمانیم] پس ما را مهمان کن». لوط (علیه السلام) به‌سوی همسرش که از آن بدکاران بود، آمد و به او گفت: «امشب مهمان‌هایی برایم آمده است، پس آن‌ها را مخفی کن تا [خطاهای] تو را تا این مدّت ببخشم». همسرش گفت: «همین‌کار را انجام می‌دهم». علامت و رمزی بین آن زن و قومش بود که هر وقت در روز مهمان‌هایی پیش لوط (علیه السلام) بود، بر پشت‌بام دود درست کند و اگر شب بود، آتش روشن کند. وقتی جبرئیل و ملائکه به همراه او وارد خانه‌ی لوط (علیه السلام) شدند، زنش بر پشت‌بام رفت و آتش روشن کرد، اهل روستا فهمیدند و از هر طرف به‌سوی او آمدند، همچنانکه خدای عزّوجلّ حکایت فرموده است: و قومش شتابان نزد او آمدند. (هود/۷۸) وقتی به در خانه رسیدند، گفتند: «ای لوط (علیه السلام)! مگر ما تو را از جهانیان نهی نکردیم [و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر]؟! (حجر/۷۰) همچنان که خدا حکایت کرده لوط (علیه السلام) به آن‌ها گفت: این‌ها دختران من هستند. برای شما پاکیزه‌ترند. از خدا بترسید و مرا در برابر مهمانانم خجل مکنید. آیا مرد خردمندی در میان شما نیست؟ (هود/۷۸)

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۲۸
بحار الأنوار، ج۱۲، ص۱۵۳

گوساله بریانی [برای آن‌ها] آورد

۴ -۱
(هود/ ۶۹)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عَبْدالله‌بن‌سِنَان: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ قَالَ مَشْوِیّاً نَضِیجا.

امام صادق (علیه السلام)- عبدالله‌بن‌سنان گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ؛ یعنی چه»؟ فرمود: «[یعنی] گوساله‌ای کباب شده و خوب پخته شده».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۷۳۲
بحار الأنوار، ج۱۲، ص۱۷۰/ العیاشی، ج۲، ص۱۵۴/ البرهان
بیشتر