آیه ۳۸ - سوره یس

آیه وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ [38]

و خورشيد [نيز براى آن‌ها آيتى است] كه پيوسته به‌سوى قرارگاهش در حركت است؛ اين تقدير خداوند توانا و داناست.

و خورشید [نیز برای آن‌ها آیتی است] که پیوسته به‌سوی قرارگاهش در حرکت است

۱ -۱
(یس/ ۳۸)

الرّسول ( عَنْ أَبِی‌ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ (قَالَ کُنْتُ آخِذاً بِیَدِ النَّبِیِّ (وَ نَحْنُ نَتَمَاشَی جَمِیعاً فَمَا زِلْنَا نَنْظُرُ إِلَی الشَّمْسِ حَتَّی غَابَتْ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (أَیْنَ تَغِیبُ قَالَ فِی السَّمَاءِ ثُمَّ تَرْفَعُ مِنْ سَمَاءٍ إِلَی سَمَاءٍ حَتَّی تَرْفَعَ إِلَی السَّمَاءِ السَّابِعَهًِْ الْعُلْیَا حَتَّی تَکُونَ تَحْتَ الْعَرْشِ فَتَخِرَّ سَاجِدَهًًْ فَتَسْجُدُ مَعَهَا الْمَلَائِکَهًُْ الْمُوَکَّلُونَ بِهَا ثُمَّ تَقُولُ یَا رَبِّ مِنْ أَیْنَ تَأْمُرُنِی أَنْ أَطْلُعَ أَمِنْ مَغْرِبِی أَمْ مِنْ مَطْلَعِی فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ یَعْنِی بِذَلِکَ صُنْعَ الرَّبِّ الْعَزِیزِ فِی مُلْکِهِ بِخَلْقِهِ.

پیامبر ( ابوذر غفاری (گوید: «دست پیغمبر (را گرفته بودم و هر دو با هم راه می‌رفتیم و پیوسته به آفتاب نظر میکردیم تا آنکه پنهان شد. من عرض کردم: «ای رسول خدا! آفتاب در کجا پنهان می‌شود»؟ فرمود: «در آسمان، بعد از آن از آسمانی به سوی آسمان دیگر بالا میرود تا آنکه به سوی آسمان هفتم که از همه بالاتر است صعود میکند، تا آنکه در زیر عرش می‌شود، پس به سجده میافتد و فرشتگان موکّل بر او نیز به همراهش سجده میکنند. پس آفتاب عرض میکند: پروردگارا، به من امر میفرمایی که از کجا طالع شوم؟ آیا از مغربم طلوع کنم یا از مشرقم؟ و این همان است که خدای عزّ و جلّ میفرماید: وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۵۲۴
بحار الأنوار، ج۵۵، ص۱۴۴
۱ -۲
(یس/ ۳۸)

الرّسول ( عن أبی‌ذر (کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ (فِی الْمَسْجِدِ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَقَالَ یَا بَاذَرٍّ (أَ تَدْرِی أَیْنَ تَغْرُبُ الشَّمْسُ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ إِنَّهَا تَذْهَبُ حَتَّی تَسْجُدَ تَحْتَ الْعَرْشِ فَتَسْتَأْذِنُ فِی الرُّجُوعِ فَیُؤْذَنُ لَهَا فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها.

پیامبر ( از اباذر (روایت است که هنگام غروب خورشید با رسول خدا (در مسجد بودم، فرمود: «ای اباذر (می‌دانی خورشید کجا غروب می‌کند»؟ گفتم: «خدا و رسولش داناترند». فرمود: «می‌رود تا زیر عرش سجده می‌کند و اجازه برگشت می‌گیرد و به او اجازه داده شود. و این است کلام خداوند عزّوجلّ: وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۵۲۶
بحار الأنوار، ج۵۵، ص۲۱۰
۱ -۳
(یس/ ۳۸)

الصّادق ( عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ سَیَابَهًَْ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (: جُعِلْتُ لَکَ الْفِدَاءَ، إِنَ النَّاسَ یَقُولُونَ: إِنَّ النُّجُومَ لَایَحِلُّ النَّظَرُ فِیهَا وَ هِیَ تُعْجِبُنِی، فَإِنْ کَانَتْ تُضِرُّ بِدِینِی، فَلَا حَاجَهًَْ لِی فِی شَیْءٍ یُضِرُّ بِدِینِی، وَ إِنْ کَانَتْ لَاتُضِرُّ بِدِینِی، فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَشْتَهِیهَا، وَ أَشْتَهِی النَّظَرَ فِیهَا. فَقَالَ: لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ، لَاتُضِرُّ بِدِینِکَ. ثُمَ قَالَ: إِنَّکُمْ تَنْظُرُونَ فِی شَیْءٍ مِنْهَا کَثِیرُهُ لَایُدْرَکُ، وَ قَلِیلُهُ لَایُنْتَفَعُ بِهِ، تَحْسُبُونَ عَلی طَالِعِ الْقَمَرِ. ثُمَّ قَالَ: أَتَدْرِی کَمْ بَیْنَ الْمُشْتَرِی وَ الزُّهَرَهًِْ مِنْ دَقِیقَهًٍْ؟ قُلْتُ: لَا وَاللَّهِ. قَالَ: أَ فَتَدْرِی کَمْ بَیْنَ الزُّهَرَهًِْ وَ بَیْنَ الْقَمَرِ مِنْ دَقِیقَهًٍْ؟ قُلْتُ: لا قَالَ: أَفَتَدْرِی کَمْ بَیْنَ الشَّمْسِ وَ بَیْنَ السُّنْبُلَهًِْ مِنْ دَقِیقَهًٍْ؟ قُلْتُ: لَاوَاللَّهِ، مَا سَمِعْتُ مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْمُنَجِّمِینَ قَطُّ. قَالَ: أَفَتَدْرِی کَمْ بَیْنَ السُّنْبُلَهًِْ وَ بَیْنَ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ مِنْ دَقِیقَهًٍْ؟ قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ، مَا سَمِعْتُهُ مِنَ مُنَجِّمٍ قَطُّ. قَالَ: مَا بَیْنَ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِلی صَاحِبِهِ سِتُّونَ أَوْ تِسْعُونَ دَقِیقَهًًْ شَکَّ عَبْدُ الرَّحْمنِ. ثُمَّ قَالَ: یَا عَبْدَ الرَّحْمنِ، هذَا حِسَابٌ إِذَا حَسَبَهُ الرَّجُلُ وَ وَقَعَ عَلَیْهِ، عَرَفَ الْقَصَبَهًَْ الَّتِی وَسَطَ الْأَجَمَهًِْ، وَ عَدَدَ مَا عَنْ یَمِینِهَا، وَ عَدَدَ مَا عَنْ یَسَارِهَا، وَ عَدَدَ مَا خَلْفَهَا، وَ عَدَدَ مَا أَمَامَهَا حَتّی لَایَخْفی عَلَیْهِ مِنْ قَصَبِ الْأَجَمَهًِْ وَاحِدَهًٌْ.

امام صادق ( عبدالرحمن‌بن‌سَیابه نقل می‌کند که به امام صادق (عرض کردم: «جانم به فدای شما! همانا مردم می‌گویند: اگر کسی از ستاره‌ها خوشش بیاید، نگاه‌کردن به آن‌ها حلال نیست. اگر به دین من زیان می‌رساند که من به دیدن آن‌ها نیازی ندارم و اگر به دین من زیانی نمی‌رساند، به خدا سوگند! من تمایل زیادی به ستارگان دارم و دوست دارم به آن‌ها نگاه کنم». حضرت فرمود: «آن‌طور که مردم می‌گویند، نیست. نگاه‌کردن به ستاره‌ها، زیانی به دین تو نمی‌رساند». سپس فرمود: «شما به چیزی می‌نگرید که بسیاری از آن، درک نمی‌شود و مقدار اندک آن سودی نمی‌رساند که طلوع ماه را اندازه‌گیری کنید». و حضرت سپس فرمود: «آیا می‌دانی بین خورشید و برج سنبله چند دقیقه فاصله وجود دارد؟ و آیا می‌دانی بین برج سنبله و لوح محفوظ چند دقیقه فاصله وجود دارد»؟ پاسخ دادم: «خیر، به خدا سوگند! نمی‌دانم. تا به حال درمورد آن، چیزی از ستاره‌شناسان نشنیده‌ام». حضرت فرمود: «فاصله‌ی هر یک از این‌ها تا کناری آن، شصت تا هفتاد دقیقه است». عبدالرحمن شک کرد. سپس فرمود: «ای عبدالرّحمن! این محاسبه‌ای است که اگر کسی آن را بداند و به آن دست یابد، می‌تواند تعداد نی‌های یک بیشه را بشمارد و اینکه چقدر نی در سمت راست آن بیشه و سمت چپ و پشت و جلوی آن قرار دارد، و به این صورت، حتّی یک نی بیشه نیز بر او پوشیده نمی‌ماند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۵۲۶
الکافی، ج۱۵، ص۴۵۹/ البرهان
۱ -۴
(یس/ ۳۸)

الکاظم ( عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: سُئِلَ الْعَالِمُ (کَیْفَ عِلْمُ اللَّهِ قَالَ عَلِمَ وَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَی وَ أَمْضَی فَأَمْضَی مَا قَضَی وَ قَضَی مَا قَدَّرَ وَ قَدَّرَ مَا أَرَادَ فَبِعِلْمِهِ کَانَتِ الْمَشِیئَهًُْ وَ بِمَشِیئَتِهِ کَانَتِ الْإِرَادَهًُْ وَ بِإِرَادَتِهِ کَانَ التَّقْدِیرُ وَ بِتَقْدِیرِهِ کَانَ الْقَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ کَانَ الْإِمْضَاءُ وَ الْعِلْمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَی الْمَشِیئَهًِْ وَ الْمَشِیئَهًْ ثَانِیَهًٌْ وَ الْإِرَادَهًُْ ثَالِثَهًٌْ وَ التَّقْدِیرُ وَاقِعٌ عَلَی الْقَضَاءِ بِالْإِمْضَاءِ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الْبَدَاءُ فِیمَا عَلِمَ مَتَی شَاءَ وَ فِیمَا أَرَادَ لِتَقْدِیرِ الْأَشْیَاءِ فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ فَلَا بَدَاءَ فَالْعِلْمُ فِی الْمَعْلُومِ قَبْلَ کَوْنِهِ وَ الْمَشِیئَهًُْ فِی الْمُنْشَإِ قَبْلَ عَیْنِهِ وَ الْإِرَادَهًُْ فِی الْمُرَادِ قَبْلَ قِیَامِهِ وَ التَّقْدِیرُ لِهَذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِیلِهَا وَ تَوْصِیلِهَا عِیَاناً وَ وَقْتاً وَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ هُوَ الْمُبْرَمُ مِنَ الْمَفْعُولَاتِ ذَوَاتِ الْأَجْسَامِ الْمُدْرَکَاتِ بِالْحَوَاسِّ مِنْ ذَوِی لَوْنٍ وَ رِیحٍ وَ وَزْنٍ وَ کَیْلٍ وَ مَا دَبَّ وَ دَرَجَ مِنْ إِنْسٍ وَ جِنٍّ وَ طَیْرٍ وَ سِبَاعٍ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِ الْبَدَاءُ مِمَّا لَا عَیْنَ لَهُ فَإِذَا وَقَعَ الْعَیْنُ الْمَفْهُومُ الْمُدْرَکُ فَلَا بَدَاءَ وَ اللهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ فَبِالْعِلْمِ عَلِمَ الْأَشْیَاءَ قَبْلَ کَوْنِهَا وَ بِالْمَشِیئَهًِْ عَرَّفَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودَهَا وَ أَنْشَأَهَا قَبْلَ إِظْهَارِهَا وَ بِالْإِرَادَهًِْ مَیَّزَ أَنْفُسَهَا فِی أَلْوَانِهَا وَ صِفَاتِهَا وَ بِالتَّقْدِیرِ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا وَ عَرَّفَ أَوَّلَهَا وَ آخِرَهَا وَ بِالْقَضَاءِ أَبَانَ لِلنَّاسِ أَمَاکِنَهَا وَ دَلَّهُمْ عَلَیْهَا وَ بِالْإِمْضَاءِ شَرَحَ عِلَلَهَا وَ أَبَانَ أَمْرَهَا وَ ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم.

امام کاظم ( معلّْی نقل کرده، از امام کاظم (سؤال شد: «خداوند چگونه علم یافت»؟ ایشان فرمود: «علم یافت و خواست و اراده کرد و تقدیر نمود و قضا کرد و امضا نمود، چیزی که قضا کرده بود را امضا نمود و چیزی که تقدیر نموده بود را قضا کرد و چیزی که اراده کرده بود را تقدیر نمود؛ پس مشیّت او از روی علمش است و ارادهاش از روی مشیّتش و تقدیرش از روی ارادهاش و قضایش از روی تقدیرش و امضایش از روی قضایش؛ بنابراین علمش مقدّم بر مشیّتش و مشیّت در رتبه‌ی دوم و اراده در رتبه‌ی سوم است و تقدیر به این است که قضا، امضا شود. خداوند تبارک و تعالی هر زمان که بخواهد میتواند در چیزهای که میداند و در چیزهایی که برای تقدیر اشیاء اراده کرده است بداء حاصل کند. زمانی که قضای خداوند با امضای او واقع شود، دیگر بدائی در کار نیست. بنابراین علم به معلوم قبل از وجود آن است و مشیّت در مُشاء، قبل از عینیّت آن است و اراده کردن مراد، قبل از تحقّق آن و تقدیر این معلومات قبل از تفصیل و رساندن آنها به عینیّت و تحقّق است و قضا به وسیله‌ی امضا، همان صورت حتمی کارها و اجسام و مدرکاتی است که با حواس درک می‌شوند، همان موجوداتی که رنگ و بو و وزن و حجم دارند و همه‌ی جنبندهها، از قبیل انسان و جنّ و پرندگان و درندگان و سایر موجوداتی که با حواس درک میشوند. خداوند در مورد چیزهایی که هنوز عینیّت پیدا نکردهاند بداء دارد، [امّا] وقتی عین مفهوم و قابل درک آنها واقع شوند، دیگر بدائی در کار نیست و خداوند هر چه بخواهد میکند. خداوند با علمش به اشیاء، قبل از اینکه به وجود بیایند به آنها علم دارد و با مشیّتش صفات و حدود آنها را میشناساند و آنها را قبل از آشکار کردنشان به وجود میآورد و با ارادهاش آنها را در رنگ و صفات و حدودشان از همدیگر متمایز میکند و با تقدیرش روزی‌های آنها را اندازه میگیرد و آغاز و پایان آنها را میشناسد و با قضایش جای آنها را برای مردم روشن مینماید و مردم را به آنها راهنمایی میکند و با امضایش، علل آنها را شرح می‌دهد و امرش را آشکار مینماید، ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۵۲۶
الکافی، ج۱، ص۱۴۹/ نورالثقلین
بیشتر