آیه وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ [4]
و [نيز] همسرش، درحاليكه هيزمكش [دوزخ] است.
علیّّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ قَالَ: کَانَتْ أُمُ جَمِیلٍ بِنْتُ صَخْرٍ، وَ کَانَتْ تَنِمُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ تَنْقُلُ أَحَادِیثَهُ إِلَی الْکُفَّارِ، حَمَّالَةَ الْحَطَبِ أَیِ احْتَطَبَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله).
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، امّجمیل، دختر صخره بود، او علیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخنچینی میکرد و سخنان ایشان را به گوش کافران میرساند. حَمَّالَةَ الحَطَبِ یعنی چوب و خار و خاشاک جمع میکرد و بر راه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میریخت.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَرْبَعَهًٌْ یُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَی مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَی یُسْقَوْنَ مِنَ الْحَمِیمِ وَ الْجَحِیمِ یُنَادَوْنَ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ یَقُولُ أَهْلُ النَّارِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَهًِْ قَدْ آذَوْنَا عَلَی مَا بِنَا مِنْ أَذًی فَرَجُلٌ مُعَلَّقٌ مِنْ تَابُوتٍ مِنْ جَمْرٍ وَ رَجُلٌ یجز {یَجُرُّ} أَمْعَاءَهُ وَ رَجُلٌ یَسِیلُ فُوهُ قَیْحاً وَ دَماً وَ رَجُلٌ یَأْکُلُ لَحْمَهُ فَیُقَالُ لِصَاحِبِ التَّابُوتِ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَی مَا بِنَا مِنَ الْأَذَی فَیَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ قَدْ مَاتَ وَ فِی عُنُقِهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَمْ یَجِدْ لَهَا فِی نَفْسِهِ أَدَاءً وَ لَا وَفَاءً ثُمَّ یُقَالُ لِلَّذِی یجز {یَجُرُّ} أَمْعَاءَهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَی مَا بِنَا مِنَ الْأَذَی فَیَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ کَانَ لَا یُبَالِی أَیْنَ أَصَابَ الْبَوْلُ مِنْ جَسَدِهِ ثُمَّ یُقَالُ لِلَّذِی یَسِیلُ فُوهُ قَیْحاً وَ دَماً مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَی مَا بِنَا مِنَ الْأَذَی فَیَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ کَانَ یُحَاکِی یَنْظُرُ إِلَی کُلِّ کَلِمَهًٍْ خَبِیثَهًٍْ فَیُسْنِدُهَا وَ یُحَاکِی بِهَا ثُمَّ یُقَالُ لِلَّذِی کَانَ یَأْکُلُ لَحْمَهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَی مَا بِنَا مِنَ الْأَذَی فَیَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ کَانَ یَأْکُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِیبَهًِْ وَ یَمْشِی بِالنَّمِیمَهًِْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- امام علی (علیه السلام) فرمود: پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: چهار گروهند که دوزخیان را با وجود گرفتاریهای خودشان که از آب داغ دوزخ مینوشند آزار میدهند، و فریادشان به وا ویلا وا هلاکا بلند است. بعضی از دوزخیان از بعضی میپرسند، گناه این چهار گروه چیست؟ که ما با وجود این همه گرفتاری از عذاب آنان نیز رنج میبریم، یکی از آنها در تابوتی از آتش گداخته آویزان است، دیگری احشای درونیاش بیرون آمده و آنها را با خود میکشد، آن یکی چرک و خون از دهنش جاری است، آن دیگری گوشت بدنش را میخورد. از صاحب تابوت آتشین میپرسند که جرم این دور از رحمت خدا چیست؟ که عذاب او ما را با همهی بدبختی و عذاب که داریم نیز آزار میدهد، میگویند این دور از رحمت الهی موقع مرگ اموالی از مردم را با اینکه توانایی بازپرداخت نداشت بر ذمّه گرفته بود. سپس از آنکه احشای درونیاش کشیده میشد پرسیدند، که جرم این ملعون چیست که وضع دلخراش او بر گرفتاری و شدّت آزار ما افزوده است. میگویند این محروم از رحمت الهی، کسی بود که ادرار به هر کجای بدنش میرسید باکی نداشت (رعایت نجاست و پاکی نمیکرد) آنگاه از آنکه چرک و خون از دهنش میآید میپرسند، که این یکی چه کرده و گناهش چیست؟ که همچنان ما را با همهی گرفتاریهای خود به زحمت انداخته. میگویند: «این یکی مسخرگی میکرد و از کلمات زشت استفاده مینمود و آنها را به کسی نسبت میداد و آن را حکایت میکرد». سپس از آن که گوشت بدنش را میخورد سؤال کردند که این دور از رحمت الهی چه کرده است؟ با همهی بدبختیها که از گناهان خود داریم از عذاب وی نیز در رنجیم، میگویند: «این محروم از رحمت الهی گوشت مردم را میخورد (با غیبتکردن) و سخنچینی میکرد. خداوند فرمود: وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الحَطَب».
الباقر (علیه السلام)- عَنْ جَابِرِبْنِیَزِیدٍ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَیْلَهًًْ فَقَرَأَ تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ فَقِیلَ لِأُمِّ جَمِیلٍ امْرَأَهًِْ أَبِی لَهَبٍ إِنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) لَمْ یَزَلِ الْبَارِحَهًَْ یَهْتِفُ بِکِ وَ بِزَوْجِکِ فِی صَلَاتِهِ، فَخَرَجَتْ تَطْلُبُهُ وَ هِیَ تَقُولُ: لَئِنْ رَأَیْتُهُ لَأُسْمِعَنَّهُ وَ جَعَلَتْ تُنْشِدُ: مَنْ أَحَسَّ لِی مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله)، فَانْتَهَتْ إِلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ أَبُو بَکْرٍ جَالِسٌ مَعَهُ إِلَی جَنْبِ حَائِطٍ، فَقَالَ أَبُوبَکْرٍ: یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَوْ تَنَحَّیْتَ، هَذِهِ أُمُّ جَمِیلٍ وَ أَنَا خَائِفٌ أَنْ تُسْمِعَکَ مَا تَکْرَهُهُ، فَقَالَ: إِنَّهَا لَمْ تَرَنِی وَ لَنْ تَرَانِی، فَجَاءَتْ حَتَّی قَامَتْ عَلَیْهِمَا، فَقَالَتْ: یَا أَبَابَکْرٍ رَأَیْتَ مُحَمَّداً؟ فَقَالَ: لَا، فَمَضَتْ، قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام): ضُرِبَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ أَصْفَرُ.
امام باقر (علیه السلام)- جابربنیزید از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: شبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز بهجا آورد و «تَبَّتْ یَدا أَبِیلَهَبٍ وَ تَبَّ را قرائت فرمود. به امّ جمیل، همسر ابولهب، گفتند: دیشب محمّد (صلی الله علیه و آله) پیدرپی تو و شوهرت را در نمازش نکوهش میکرد. امّجمیل درپی حضرت بیرون شد و میگفت: «اگر او را ببینم، به او خواهم گفت». او بانگ میزد: «چه کسی محمّد (صلی الله علیه و آله) را به من نشان میدهد»؟ سرانجام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رسید، حال آنکه ابوبکر نزد ایشان کنار دیواری نشسته بود. ابوبکر عرض کرد: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! خم شو، این امّ جمیل است و من میترسم سخنی ناپسند به شما بگوید». حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: «او مرا نمیبیند و نخواهد دید». امّ جمیل سر رسید و بالای سر ایشان ایستاد و گفت: «ای ابوبکر! محمّد (صلی الله علیه و آله) را ندیدی»؟ گفت: «نه»، آنگاه اُمّجمیل رفت. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمود: «پردهای زرد میان آن دو زده شد».