آیه النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ [5]
آتشي عظيم و شعلهور!
الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْمُفَضَّلِبْنِعُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: ... وَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّیرَانِ فَقَالَ النِّیرَانُ أَرْبَعَهًٌْ نَارٌ تَأْکُلُ وَ تَشْرَبُ وَ نَارٌ تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ وَ نَارٌ تَشْرَبُ وَ لَا تَأْکُلُ وَ نَارٌ لَا تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَالنَّارُ الَّتِی تَأْکُلُ وَ تَشْرَبُ فَنَارُ ابْنِ آدَمَ وَ جَمِیعِ الْحَیَوَانِ وَ الَّتِی تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْوَقُودِ وَ الَّتِی تَشْرَبُ وَ لَا تَأْکُلُ فَنَارُ الشَّجَرَهًِْ وَ الَّتِی لَا تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْقَدَّاحَهًِْ وَ الْحُبَاحِب.
امام صادق (علیه السلام)- مفضّل گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی: النِّیرَان پرسیدم، فرمود: «آتشی است که میخورد و مینوشد، آتشی که میخورد و ننوشد، و آتشی که بنوشد و نخورد و آتشی که نخورد و ننوشد، آتشی که بخورد و بنوشد از آن آدمیزاده و همهی جانوران است، و آنکه بخورد و ننوشد، آتش هیزم است و آنکه بنوشد و نخورد آتش درخت است، و آنکه نخورد و ننوشد، آتش درون سنگ چخماق است و آتش جانوران شب افروز».
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- رَوَی سَعِیدُبْنُجُبَیْرٍ قَالَ: لَمَّا انْهَزَمَ أَهْلُ إِسْفَنْدَهَانَ قَالَ عُمَرُبْنُالْخَطَّابِ مَا هُمْ بِیَهُودَ وَ لَا نَصَارَی وَ لَا لَهُمْ کِتَابٌ وَ کَانُوا مَجُوساً فَقَالَ عَلِیُّبْنُأَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) بَلَی قَدْ کَانَ لَهُمْ کِتَابٌ وَ لَکِنَّهُ رُفِعَ وَ ذَلِکَ أَنَّ مَلِکاً لَهُمْ سَکِرَ فَوَقَعَ عَلَی ابْنَتِهِ أَوْ قَالَ عَلَی أُخْتِهِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ لَهَا کَیْفَ الْمَخْرَجُ مِمَّا وَقَعْتُ فِیهِ قَالَتْ تَجْمَعُ أَهْلَ مَمْلَکَتِکَ وَ تُخْبِرُهُمْ أَنَّکَ تَرَی نِکَاحَ الْبَنَاتِ وَ تَأْمُرُهُمْ أَنْ یُحِلُّوهُ فَجَمَعَهُمْ فَأَخْبَرَهُمْ فَأَبَوْا أَنْ یُتَابِعُوهُ فَخَدَّ لَهُمْ أُخْدُوداً فِی الْأَرْضِ وَ أَوْقَدَ فِیهِ النِّیرَانَ وَ عَرَضَهُمْ عَلَیْهَا فَمَنْ أَبَی قَبُولَ ذَلِکَ قَذَفَهُ فِی النَّارِ وَ مَنْ أَجَابَ خَلَّی سَبِیلَهُ.
امام علی (علیه السلام)- روایت شده که سعیدبنجبیر گفت: هنگامیکه اهل اسفندهان شکست خوردند، عمربنخطاب گفت: «آنها نه یهودی هستند و نه مسیحی و نه کتابی دارند و مجوسی بودند». علیّبنابی طالب (علیه السلام) فرمود: «بله آنها کتابی داشتند که بالا رفت و آن اینگونه است که پادشاه آنها مست شد و با دخترش نزدیکی کرد یا اینکه فرمود: با خواهرش و هنگامیکه به هوش آمد، به او گفت: «راه خروج از آنچه در آن واقع شدهام چیست»؟ گفت: «اهل مملکتت را جمع میکنی و به آنها خبر میدهی که نظر تو بر ازدواج با دختران است و به آنها دستور میدهی که آن را حلال بشمارند»؛ پس آنها را جمع کرد و [نظر خودش را] به آنها خبر داد ولی آنها ابا کردند که از او تبعیّت کنند؛ در نتیجه برای آنها گودالهایی در زمین درست کرد و در آن آتش افروخت و آنها را بر آتش عرضه کرد؛ پس هرکس از قبول آن ابا نمود، او را در آتش انداخت و هرکس پاسخ مثبت داد، او را آزاد کرد.