آیه أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهى [9]
به من خبر ده كسى كه نهى مىكند.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- حُذَیْفَهًُْ وَ أَبُو هُرَیْرَهًَْ جَاءَ أَبُو جَهْلٍ إِلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ یُصَلِّی لِیَطَأَ عَلَی رَقَبَتِهِ فَجَعَلَ یَنْکُصُ عَلَی عَقِبَیْهِ فَقِیلَ لَهُ مَا لَکَ قَالَ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ خَنْدَقاً مِنْ نَارٍ مَهُولًا وَ رَأَیْتُ مَلَائِکَهًًْ ذَوِی أَجْنِحَهًٍْ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) لَوْ دَنَا مِنِّی لَاخْتَطَفَتْهُ الْمَلَائِکَهًُْ عُضْواً عُضْواً فَنَزَلَ أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی الْآیَاتِ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- حذیفه و ابوهریره گویند: ابوجهل به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد درحالیکه آن حضرت در نماز بود و میخواست ضربهای بر گردن آن حضرت وارد کند، امّا او به سمت عقب برمیگشت. از او پرسیدند: «تو را چه شده است». گفت: «بین من و او خندقی هولناک از آتش بود و فرشتگانی بالدار را دیدم». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اگر به من نزدیک میشد فرشتگان بند بند وجودش را گرفته و قطع میکردند». پس از این ماجرا آیه: أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی... نازل شد.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- کَانَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) یُصَلِّی عِنْدَ الْمَقَامِ فَمَرَّ بِهِ أَبُوجَهْلٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) أَلَمْ أَنْهَکَ عَنْ هَذَا وَ تَوَعَّدَهُ فَأَغْلَظَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ انْتَهَرَهُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) بِأَیِّ شَیْءٍ تُهَدِّدُنِی أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَکْبَرُ هَذَا الْوَادِی نَادِیاً فَنَزَلَتْ: أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی* إِلَی قَوْلِهِ فَلْیَدْعُ نادِیَهُ* سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ فَقَالَ إبنعباس (رحمة الله علیه) لَوْ نَادَی لَأَخَذَتْهُ الزَّبَانِیَهًُْ بِالْعَذَابِ مَکَانَهُ.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- پیامبر (صلی الله علیه و آله) در کنار مقام ابراهیم نماز میخواند که ابوجهل بر ایشان گذر کرد و گفت: «ای محمّد! آیا تو را از این کار بازنداشتم». و آن حضرت را تهدید نمود. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با سخنان سخت و درشت او را مورد خطاب قرار داد و او را نهیب داد. پس ابوجهل گفت: «ای محمّد! به چه چیز مرا تهدید میکنی، به خدا سوگند ندا و فریاد من از کل این وادی بلندتر و بزرگتر است». پس آیه أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی تا این فرموده فَلْیَدْعُ نادِیَهُ* سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ نازل شد. ابنعباس (رحمة الله علیه) گوید: «اگر ندا میکرد، در همانجا فرشتگان عذاب او را عذاب میدادند».
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ سَیْفِبْنِعَمِیرَهًَْ رَفَعَهُ قَالَ: مَرَّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) بِرَجُلٍ یُصَلِّی الضُّحَی فِی مَسْجِدِ الْکُوفَهًِْ فَغَمَزَ جَنْبَهُ بِالدِّرَّهًِْ وَ قَالَ: نَحَرْتَ صَلَاهًَْ الْأَوَّابِینَ نَحَرَکَ اللَّهُ. قَالَ: فَأَتْرُکُهَا قَالَ فَقَالَ: أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی* عَبْداً إِذا صَلَّی فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) وَ کَفَی بِإِنْکَارِ عَلِیٍّ (علیه السلام) نَهْیاً.
امام علی (علیه السلام)- سیفبنعمیره بدون ذکر سلسله راویان سند، گفت: امیرمؤمنان (علیه السلام) به مردی رسید که در مسجد کوفه نماز چاشت میخواند، پس با شلّاق به پهلوی او اشارهای کرد و فرمود: «نماز اوّابین [نمازی است نافله که بعد از مغرب اقامه میشود.] را از بین بردی، خداوند تو را بکشد»! گفت: «آن را ترک کنم»؟ پس فرمود: أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی * عَبْداً إِذا صَلَّی». امام صادق (علیه السلام) فرمود: انکار امیرمؤمنان (علیه السلام) نسبت به آن نماز، برای نهی کافی است.