آیه لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ [16]
[هنگام نزول وحي] زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن حركت مده.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ حُذَیْفَهًَْبْنِالْیَمَانِ قَالَ کُنْتُ وَ اللَّهِ جَالِساً بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَدْ نَزَلَ بِنَا غَدِیرَ خُمٍّ ... قَالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) مَنْ کُنْتُ نَبِیَّهُ فَهَذَا عَلِیٌّ (علیه السلام) أَمِیرُهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَالَ حُذَیْفَهًُْ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ مُعَاوِیَهًَْ حَتَّی قَامَ فَتَمَطَّی وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعاً یَمِینَهُ عَلَی عَبْدِ اللَّهِبْنِقَیْسٍ الْأَشْعَرِیِّ وَ یَسَارَهُ عَلَی مُغِیرَهًَْبْنِشُعْبَهًَْ ثُمَّ قَامَ یَمْشِی مُتَمَطِّیاً وَ هُوَ یَقُولُ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) عَلَی مَقَالَتِهِ وَ لَا نُقِرُّ لِعَلِیٍّ بِوَلَایَتِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی أَثَرِ کَلَامِهِ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی أَوْلی لَکَ فَأَوْلی ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَنْ یَرُدَّهُ وَ یَقْتُلَهُ ثُمَّ قَالَ جَبْرَئِیلُ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَکَتَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله).
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- حذیفةبنیمان گفت: «به خدا سوگند پیش روی پیامبر خدا نشسته بودم هنگامی که ما را در غدیر خم پیاده کرد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هرکس که من مولای او هستم علی (علیه السلام) مولای اوست، خدایا هرکس را که او را دوست بدارد دوست بدار و هرکس را که او را دشمن بدارد دشمن بدار و هرکس را که به او یاری کند، یاری کن و هرکس را که او را خوار سازد، خوار کن». به خدا سوگند که دیدم معاویه برخاست و خود را گرفت و درحال غضب دست راست خود را بر عبداللَّهبنقیس اشعری و دست چپ خود را بر مغیرةبنشعبه گذاشت و از روی تکبّر گام برداشت درحالیکه میگفت: ما سخن محمّد (صلی الله علیه و آله) را تصدیق نمیکنیم و به ولایت علی (علیه السلام) اقرار نمیکنیم. پس خدا این آیه را نازل کرد: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی (قیامت/۳۳-۳۱) پیامبر خواست که او را برگرداند و بکشد ولی جبرئیل به او گفت: لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ پس پیامبر از آن ساکت شد.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) دَعَا إِلَی بَیْعَهًِْ عَلِیٍّ (علیه السلام) یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَلَمَّا بَلَّغَ النَّاسَ وَ أَخْبَرَهُمْ فِی عَلِیٍّ (علیه السلام) مَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُخْبِرَهُمْ بِهِ رَجَعُوا النَّاسُ فَاتَّکَأَ مُعَاوِیَهًُْ عَلَی الْمُغِیرَهًِْبْنِشُعْبَهًَْ وَ أَبِیمُوسَیالْأَشْعَرِیِّ ثُمَّ أَقْبَلَ یَتَمَطَّی نَحْوَ أَهْلِهِ وَ یَقُولُ وَ اللَّهِ مَا نُقِرُّ لِعَلِیٍّ بِالْوَلَایَهًِْ أَبَداً وَ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) مَقَالَتَهُ فِیهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی أَوْلی لَکَ فَأَوْلی وَعِیداً لِلْفَاسِقِ فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ الْمِنْبَرَ وَ هُوَ یُرِیدُ الْبَرَاءَهًَْ مِنْهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ لَمْ یُسَمِّهِ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم، مردم را برای بیعتکردن با علی (علیه السلام) فرا خواند. وقتی آنها را از آنچه خداوند به وی دستور داده است، آگاه کرد، معاویه بر مغیرةبنشعبه و ابوموسی اشعری تکیه داد و سپس با تکبّر و غرور به طرف خانوادهاش به راه افتاد، درحالیکه میگفت: «به خداوند سوگند! هرگز به ولایت علی (علیه السلام) اعتراف نخواهیم کرد و گفتهی محمّد را در زمینهی او باور نمیکنیم. پس خداوند عزّوجلّ این آیات را نازل کرد: فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّی * وَلَکِن کَذَّبَ وَتَوَلَّی * ثُمَّ ذَهَبَ إِلَی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی * أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی. (قیامت/۳۳-۳۱) بندهی فاسق. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درحالیکه میخواست از وی اظهار بیزاری و برائت کند به بالای منبر رفت، و خداوند عزّوجلّ این آیه را نازل کرد: لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ بنابراین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چیزی نگفت و نامی از وی به میان نیاورد.
الباقر (علیه السلام)- قَال {هشام} لِأَبِی أَ لَسْنَا بَنِی عَبْدِ مَنَافٍ نَسَبُنَا وَ نَسَبُکُمْ وَاحِدٌ فَقَالَ أَبِی نَحْنُ کَذَلِکَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ اخْتَصَّنَا مِنْ مَکْنُونِ سِرِّهِ وَ خَالِصِ عِلْمِهِ بِمَا لَمْ یَخُصَّ بِهِ أَحَداً غَیْرَنَا فَقَالَ أَ لَیْسَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) مِنْ شَجَرَهًِْ عَبْدِ مَنَافٍ إِلَی النَّاسِ کَافَّهًًْ أَبْیَضِهَا وَ أَسْوَدِهَا وَ أَحْمَرِهَا مِنْ أَیْنَ وَرِثْتُمْ مَا لَیْسَ لِغَیْرِکُمْ وَ رَسُولُ اللَّهِ مَبْعُوثٌ إِلَی النَّاسِ کَافَّهًًْ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَی آخِرِ الْآیَهًِْ فَمِنْ أَیْنَ وَرِثْتُمْ هَذَا الْعِلْمَ وَ لَیْسَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ نَبِیٌّ (صلی الله علیه و آله) وَ لَا أَنْتُمْ أَنْبِیَاءُ (علیهم السلام) فَقَالَ مِنْ قَوْلِهِ تَعَالَی لِنَبِیِّهِ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَالَّذِی أَبْدَاهُ فَهُوَ لِلنَّاسِ کَافَّهًًْ وَ الَّذِی لَمْ یُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَهُ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یَخُصَّنَا بِهِ مِنْ دُونِ غَیْرِنَا فَلِذَلِکَ کَانَ یُنَاجِی أَخَاهُ عَلِیّاً مِنْ دُونِ أَصْحَابِه.
امام باقر (علیه السلام)- هشام به پدرم گفت: «مگر ما بنیعبدمناف از یک نژاد نیستیم»؟ پدرم فرمود: «چرا چنین است ولی خداوند ما را از علوم مخصوص به خود بهرهمند کرده و دیگران از این فیض بهرهای ندارند». هشام گفت: «مگر محمّد (صلی الله علیه و آله) که به نبوّت مبعوث شد از شجرهی عبدمناف نبود و او آمد و سفید و سیاه و سرخ را به اسلام دعوت کرد، شما از کجا وارث او شدید و دیگران از آن محروم شدند، درحالیکه پیامبر برای همهی مردم مبعوث شده است». و خداوند میفرماید: و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتاب مبین [در لوح محفوظ و علم بیپایان پروردگار] ثبت است!. (نمل/۷۵) شما از کجا این علم را به ارث بردید درحالیکه بعد از محمّد (صلی الله علیه و آله) پیامبری نیست و شما هم پیامبر نمیباشید». پدرم گفت: خداوند در قرآن مجید فرموده: لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ هرچه را که پیامبر آشکار کرد همهی مردم آن را دریافتند و آنچه را بر زبان جاری نساخت خداوند او را امر کرد تا آن مطالب را به ما یاد دهد و دیگران از آن علوم بهرهای ندارند و برای همین جهت گاهی با برادرش در خلوت قرار میگرفت و بدون حضور یارانش با وی گفتگو میکرد.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ کَانَ النَّبِیُّ یُحَرِّکُ شَفَتَیْهِ عِنْدَ الْوَحْیِ لِیَحْفَظَهُ وَ قِیلَ لَهُ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ یَعْنِی بِالْقُرْآنِ لِتَعْجَلَ بِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُفْرَغَ بِهِ مِنْ قِرَاءَتِهِ عَلَیْک.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- از ابنعبّاس (رحمة الله علیه) دربارهی سخن خداوند: لاتُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ [نقل شده است]: پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگام وحی لبهایش را حرکت میداد تا آن را حفظ کند؛ پس به او گفته شد: لاتُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ یعنی برای خواندن قرآن لِتَعْجَلَبِهِ قبل از آنکه قرائتش بر تو تمام شود.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- قَالَ ابْنُعَبَّاسٍ (رحمة الله علیه) کَانَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) إِذَا نَزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ تَلَقَّاهُ بِلِسَانِهِ وَ شَفَتَیْهِ کَانَ یُعَالِجُ مِنْ ذَلِکَ شِدَّهًًْ فَنَزَلَ لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- وقتی قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل میشد، آن را با زبان و لبهایش فرا میگرفت؛ با آن سختی [و سنگینی نزول قرآن] را چارهجویی میکرد؛ پس نازل شد: لاتُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- إِنَّهُ (علیه السلام) کَانَ یُعَالِجُ مِنَ التَّنْزِیلِ شِدَّهًًْ وَ کَانَ یَشْتَدُّ عَلَیْهِ حِفْظُهُ فَکَانَ یُحَرِّکُ لِسَانَهُ وَ شَفَتَیْهِ قَبْلَ فَرَاغِ جَبْرَائِیلَ مِنْ قَرَاءَهًِْ الْوَحْیِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ لَا تُحَرِّکْ بِهِ أَیْ بِالْوَحْیِ أَوْ بِالْقُرْآنِ لِسَانَکَ یَعْنِی الْقِرَاءَهًَْ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- پیامبر (صلی الله علیه و آله) با نزول [قرآن] سختی [حفظ آن] را چارهجویی میکرد. حفظش بر او سخت میشد؛ پس زبان و لبهایش را قبل از فراغت جبرئیل از قرائت وحی حرکت میداد؛ در نتیجه خداوند سبحانه فرمود: لاتُحَرِّکْ بِهِ یعنی برای خواندن وحی یا قرآن لِسانَکَ منظورش [برای] قرائت است.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- کَانَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) إِذَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ عَجَّلَ بِتَحْرِیکِ لِسَانِهِ لِحُبِّهِ إِیَّاهُ وَ حِرْصِهِ عَلَی أَخْذِهِ وَ ضَبْطِهِ مَخَافَهًَْ أَنْ یَنْسَاهُ فَنَهَاهُ اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی قرآن بر او نازل میشد، با حرکتدادن زبانش [برای خواندن آن] عجله میکرد؛ چون آن را دوست داشت و بر گرفتن و نگهداری آن علاقهی شدیدی داشت و میترسید آن را فراموش کند پس خداوند او را از آن نهی فرمود.