آیه وَ أَنّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً [10]
و اينكه [با اين اوضاع] ما نمىدانيم آيا اراده شرّى دربارهی اهل زمين شده يا پروردگارشان خواسته است آنان را هدايت كند؟!
الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْحَسَنِبْنِزِیَادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ فِی قَوْلِهِ: وَ أَنَّا لا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً فَقَالَ: لَا بَلْ وَ اللَّهِ شَرٌّ أُرِیدَ بِهِمْ حِینَ بَایَعُوا مُعَاوِیَهًَْ وَ تَرَکُوا الْحَسَنَبْنَعَلِیٍّ (علیه السلام).
امام صادق (علیه السلام)- حسنبنزیاد گوید: امام صادق (علیه السلام) دربارهی این کلام خداوند: و َأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا؛ میفرمود: پس گفت: «خیر، بلکه به خدا سوگند! شرّی است که آنگاه که با معاویه بیعت کردند و حسنبنعلی (علیه السلام) را رها کردند برای آنان خواسته میشود».
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- لَمْ یَکُنِ السَّمَاءُ الدُّنْیَا تُحْرَسُ فِی الْفَتْرَهًِْ بَیْنَ عِیسَی (علیه السلام) وَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ کَانُوا یَقْعُدُونَ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) حُرِسَتِ السَّمَاءُ الدُّنْیَا حَرَساً شَدِیداً وَ رُجِمَتِ الشَّیَاطِینُ فَأَنْکَرُوا ذَلِکَ فَقَالُوا لا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً فَقَالَ إِبْلِیسُ لَقَدْ حَدَثَ فِی الْأَرْضِ حَدَثٌ فَاجْتَمَعَتْ إِلَیْهِ الْجِنُّ فَقَالَ تَفَرَّقُوا فِی الْأَرْضِ فَأَخْبِرُونِی مَا هَذَا الْحَدَثُ الَّذِی حَدَثَ فِی السَّمَاءِ وَ کَانَ أَوَّلَ بَعْثٍ بُعِثَ رَکْبٌ مِنْ أَهْلِ نَصِیبِینَ وَ هُمْ أَشْرَافُ الْجِنِّ وَ سَادَتُهُمْ فَبَعَثَهُمْ إِلَی تِهَامَهًَْ فَانْدَفَعُوا حَتَّی تَلَقَّوُا الْوَادِیَ وَادِیَ نَخْلَهًَْ فَوَجَدُوا نَبِیَّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یُصَلِّی صَلَاهًَْ الْغَدَاهًِْ بِبَطْنِ نَخْلَهًَْ فَاسْتَمَعُوا فَلَمَّا سَمِعُوهُ یَتْلُو الْقُرْآنَ قالُوا أَنْصِتُوا وَ لَمْ یَکُنْ نَبِیُّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَعْلَمُ أَنَّهُمُ اسْتَمَعُوا لَهُ وَ هُوَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ فَلَمَّا قُضِیَ یَقُولُ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاهًِْ وَلَّوْا إِلی قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ یَقُولُ مُؤْمِنِینَ.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- آسمان دنیا در فاصلهی زمانی میان عیسی (علیه السلام) و محمّد (صلی الله علیه و آله) پاسبانی نداشت و در آنجا شیاطین برای شنیدن وحی موضع میگرفتند، چون خداوند محمّد (صلی الله علیه و آله) را برانگیخت، نگهبانانی به شدّت از آسمان دنیا حراست میکردند و شیاطین را به تیر میزدند. آنان این مسئله را بیسابقه شمردند و گفتند: وَ أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً؛ ابلیس گفت: «در زمین حادثهای رخ داده». و پریان گرد او جمع شدند، گفت: «در زمین پراکنده شوید و به من گزارش دهید که این حادثه چیست که در آسمان رخ داده است». دستهی نخست کاروانی بودند از اهل نصیبین که اشراف و سروران پریان بودند. شیطان آنان را به تهامه فرستاد، رفتند تا به وادی نخله رسیدند و دیدند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در بطن نخله نماز صبح میخواند، پس به او گوش فرا دادند. چون خواندن قرآن را شنیدند، گفتند: «خاموش باشید»، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) زمانیکه قرآن میخواند، نمیدانست که آنان به او گوش میدهند، چون پیامبر از نماز فارغ شد، بهسوی قوم خود برگشتند و آنان را بیم دادند و خود مؤمن شدند.