آیه ۱۱ - سوره احقاف

آیه وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَديمٌ [11]

كافران درباره‌ی مؤمنان چنين گفتند: «اگر [اسلام] چيز خوبى بود، هرگز آن‌ها در پذيرش آن بر ما پيشى نمى‌گرفتند». و چون خودشان به‌وسيله‌ی آن هدايت نشدند مى‌گويند: «اين يك دروغ [و افسانه‌اى] قديمى است».

سبب نزول

۱
(احقاف/ ۱۱)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عُرْوَهًُْ‌بْنُ‌الزُّبَیْرِ عَنْ زُهْرَهًَْ قَالَ أَسْلَمَتْ فَأُصِیبَ بَصَرُهَا فَقَالُوا لَهَا أَصَابَکِ اللَّاتُ وَ الْعُزَّی فَرَدَّ (صلی الله علیه و آله) عَلَیْهَا بَصَرَهَا فَقَالَتْ قُرَیْشٌ لَوْ کَانَ مَا جَاءَ مُحَمَّدٌ خَیْراً مَا سَبَقَتْنَا إِلَیْهِ زُهْرَهًُْ فَنَزَلَ وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ الْآیَهًَْ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- عروهًْ‌بن‌زبیر از زهره نقل کرده که گوید: او اسلام آورد و چشمش آسیب دید. به او گفتند: «لات و عزّی به تو آسیب رساندند». پیامبر (صلی الله علیه و آله) چشمش را به حال اوّل بازگرداند. پس قریش گفتند: «اگر آنچه محمّد آورده خوب بود، زهره پیش از ما بدان تمایل پیدا نمیکرد». پس این آیه نازل شد: وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدیمٌ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۵۸
وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۴۶

کافران درباره‌ی مؤمنان چنین گفتند: «اگر [اسلام] چیز خوبی بود، هرگز آن‌ها در پذیرش آن بر ما پیشی نمی‌گرفتند». و چون خودشان به‌وسیله‌ی آن هدایت نشدند می‌گویند: «این یک دروغ [و افسانه‌ای] قدیمی است»

۱ -۱
(احقاف/ ۱۱)

الصّادق (علیه السلام)- عَن عَبْدِ الْمَلِکِ‌بْنِ‌عَمْرٍو قَالَ قَالَ لِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) یَا عَبْدَ الْمَلِکِ مَا لِی لَا أَرَاکَ تَخْرُجُ إِلَی هَذِهِ الْمَوَاضِعِ الَّتِی یَخْرُجُ إِلَیْهَا أَهْلُ بِلَادِکَ قَالَ قُلْتُ وَ أَیْنَ قَالَ جُدَّهًُْ وَ عَبَّادَانُ وَ الْمَصِّیصَهًُْ وَ قَزْوِینُ فَقُلْتُ انْتِظَاراً لِأَمْرِکُمْ وَ الِاقْتِدَاءِ بِکُمْ فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ فَإِنَّ الزَّیْدِیَّهًَْ یَقُولُونَ لَیْسَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ جَعْفَرٍ خِلَافٌ إِلَّا أَنَّهُ لَا یَرَی الْجِهَادَ فَقَالَ أَنَا لَا أَرَاهُ بَلَی وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَاهُ وَ لَکِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَدَعَ عِلْمِی إِلَی جَهْلِهِمْ.

امام صادق (علیه السلام)- عبدالملک‌بن‌عمرو گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «ای عبدالملک! چرا مانند همشهریان خود [که به خیال خود برای جهاد می‌روند] به سرزمین‌هایی که می‌روند، نمی‌روی [و با آن‌ها همراه نمی‌شوی]؟ گفتم: «کجا»؟ فرمود: «جُده؛ عبّادان و مصیصه و قزوین». گفتم: «به خاطر اینکه منتظر فرمان شما [برای جهاد] هستم و [منتظر] اقتدا به شما هستم». فرمود: «آری [خوب کاری می‌کنی]؛ به خدا سوگند! اگر [اسلام] چیز خوبی بود، هرگز آن‌ها در پذیرش آن بر ما پیشی نمی‌گرفتند». به امام عرض کردم: «زیدیّه (کسانی که بعد از امام سجاد (علیه السلام) معتقد به امامت زیدبن‌علی فرزند امام سجاد (علیه السلام) شدند و امامت امام باقر (علیه السلام) را نپذیرفتند) می‌گویند: میان ما و جعفر (امام صادق (علیه السلام)) اختلافی نیست جز اینکه او اعتقاد به جهاد با دشمنان ندارد». فرمود: «من اعتقاد به آن ندارم؟! بلکه سوگند به خداوند من اعتقاد به آن (جهاد) دارم ولی کراهت دارم از اینکه علمم را رها کنم و به‌سوی جهل آن‌ها (زیدیّه) بروم [علم دارم به اینکه این جهاد آن‌ها، جهاد واقعی نیست]».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۶۰
وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۴۶/ بحارالأنوار، ج۱۸، ص۴۰؛ «بتفاوت»/ المناقب، ج۱، ص۱۱۷؛ «بتفاوت»
بیشتر