آیه ۲۱ - سوره احقاف

آیه وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ [21]

برادر قوم عاد را ياد كن، آن زمان كه قومش را در سرزمين «احقاف» انذار كرد، در‌حالى‌كه پيامبران انذاركننده‌اى قبل از او در گذشته‌هاى دور و نزديك آمده بودند [و گفت]: جز خداى يگانه را نپرستيد، زيرا من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى‌ترسم!

۱
(احقاف/ ۲۱)

الهادی (علیه السلام)- وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ الْأَحْقَافُ مِنْ بِلَادِ عَادٍ مِنَ الشُّقُوقِ إِلَی الْأَجْفَرِ وَ هِیَ أَرْبَعَهًُْ مَنَازِلَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ أَمَرَ الْمُعْتَصِمُ أَنْ یُحْفَرَ بِالْبَطَایِنَهًِْ بِئْرٌ فَحَفَرُوا ثَلَاثَ مِائَهًِْ قَامَهًٍْ فَلَمْ یَظْهَرِ الْمَاءُ فَتَرَکَهُ وَ لَمْ یَحْفِرْهُ فَلَمَّا وُلِّیَ الْمُتَوَکِّلُ أَمَرَ أَنْ یُحْفَرَ ذَلِکَ الْبِئْرُ أَبَداً حَتَّی یَبْلُغَ الْمَاءَ فَحَفَرُوا حَتَّی وَضَعُوا فِی کُلِّ مِائَهًِْ قَامَهًٍْ بَکَرَهًًْ حَتَّی انْتَهَوْا إِلَی صَخْرَهًٍْ فَضَرَبُوهَا بِالْمِعْوَلِ فَانْکَسَرَتْ فَخَرَجَ عَلَیْهِمْ مِنْهَا رِیحٌ بَارِدَهًٌْ فَمَاتَ مَنْ کَانَ بِقُرْبِهَا فَأَخْبَرُوا الْمُتَوَکِّلَ بِذَلِکَ فَلَمْ یَعْلَمْ مَا ذَاکَ فَقَالُوا سَلِ ابْنَ الرِّضَا (علیه السلام) عَنْ ذَلِکَ وَ هُوَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ‌بْنُ‌مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ (علیه السلام) فَکَتَبَ إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ تِلْکَ بِلَادُ الْأَحْقَافِ وَ هُمْ قَوْمُ عَادٍ الَّذِینَ أَهْلَکَهُمُ اللَّهُ بِالرِّیحِ الصَّرْصَر.

امام هادی (علیه السلام)- احقاف، نام سرزمین عاد است که از شقوق تا اجفر ادامه دارد و طول آن چهار منزل است. معتصم دستور داد تا در منطقه بطانیه چاهی بکنند. زیردستانش یک چاه با عمقی معادل قامت سیصد مرد حفر کردند. امّا از آب خبری نشد. آن‌ها چاه را به حال خود رها کردند. زمانی‌که متوکّل به حکومت رسید، دستور داد تا زمان رسیدن به آب، به حفر آن چاه ادامه دهند. آن‌ها نیز به حفر آن ادامه دادند و پس از حفر هر صد قامت علامتی می‌گذاشتند تا اینکه به صخره‌ای رسیدند. آن‌ها به کمک کلنگ و اهرم، آن سنگ را شکستند. باد سردی از زیر آن خارج شد. همه کسانی که در آنجا کار می‌کردند در اثر آن باد کشته شدند. جریان را به متوکّل اطلاع دادند. نسبت به علّت آن اظهار بی‌اطّلاعی کرد. گفتند: از نوه‌ی امام رضا (علیه السلام) دراین‌باره سؤال کنید. آن‌ها نیز خدمت امام هادی (علیه السلام) رسیدند. امام (علیه السلام) فرمود: «آن منطقه، احقاف، سرزمین قوم عاد بود که خداوند به‌وسیله‌ی بادی سرد آن‌ها را هلاک کرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۷۶
بحارالأنوار، ج۱۱، ص۳۵۳/ نورالثقلین/ البرهان؛ فیه: «بطانیهًْ» بدل «بطاینهًْ»
۲
(احقاف/ ۲۱)

الکاظم (علیه السلام)- رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ‌بْنِ‌یَقْطِینٍ أَنَّهُ قَالَ: أَمَرَ أَبُوجَعْفَرٍ الدَّوَانِیقِیُّ یَقْطِینَ أَنْ یَحْفِرَ بِئْراً بِقَصْرِ الْعِبَادِیِ فَلَمْ یَزَلْ یَقْطِینٌ فِی حَفْرِهَا حَتَّی مَاتَ أَبُوجَعْفَرٍ وَ لَمْ یَسْتَنْبِطْ مِنْهَا الْمَاءَ فَأَخْبَرَ الْمَهْدِیَّ بِذَلِکَ فَقَالَ لَهُ: احْفِرْ أَبَداً حَتَّی تَسْتَنْبِطَ الْمَاءَ وَ لَوْ أَنْفَقْتَ عَلَیْهَا جَمِیعَ مَا فِی بَیْتِ الْمَالِ. قَالَ: فَوَجَّهَ یَقْطِینٌ أَخَاهُ أَبَامُوسَی فِی حَفْرِهَا فَلَمْ یَزَلْ یَحْفِرُ حَتَّی ثَقَبُوا ثَقْباً فِی أَسْفَلِ الْأَرْضِفَخَرَجَتْ مِنْهُ الرِّیحُ. قَالَ: فَهَالَهُمْ ذَلِکَ فَأَخْبَرُوا بِهِ أَبَامُوسَی فَقَالَک أَنْزِلُونِی. قَالَ: وَ کَانَ رَأْسُ الْبِئْرِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً فِی أَرْبَعِینَ ذراع {ذِرَاعاً} فَأُجْلِسَ فِی شِقِّ مَحْمِلٍ وَ دُلِّیَ فِی الْبِئْرِ فَلَمَّا صَارَ فِی قَعْرِهَا نَظَرَ إِلَی هَوْلٍ وَ سَمِعَ دَوِیَّ الرِّیحِ فِی أَسْفَلِ ذَلِکَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یُوَسِّعُوا الْخَرْقَ فَجَعَلُوهُ شِبْهَ الْبَابِ الْعَظِیمِ ثُمَّ دُلِّیَ فِیهِ رَجُلَانِ فِی شِقِّ مَحْمِلٍ فَقَالَ: ائْتُونِی بِخَبَرِ هُنَا مَا هُوَ؟ قَالَ: فَنَزَلَا فِی شِقِّ مَحْمِلٍ فَمَکَثَا مَلِیّاً ثُمَّ حَرَّکَا الْحَبْلَ فَأُصْعِدَا فَقَالَ لَهُمَا: مَا رَأَیْتُمَا؟ قَالا: أَمْراً عَظِیماً رِجَالًا وَ نِسَاءً وَ بُیُوتاً وَ آنِیَهًًْ وَ مَتَاعاً کُلُّهُ مُسُوخٌ مِنْ حِجَارَهًٍْ فَأَمَّا الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ فَعَلَیْهِمْ ثِیَابُهُمْ فَمِنْ بَیْنِ قَاعِدٍ وَ مُضْطَجِعٍ وَ مُتَّکِئٍ فَلَمَّا مَسِسْنَاهُمْ إِذَا ثِیَابُهُمْ تَتَفَشَّی شِبْهَ الْهَبَاءِ وَ مَنَازِلُ قَائِمَهًٌْ قَالَ: فَکَتَبَ بِذَلِکَ أَبُومُوسَی إِلَی الْمَهْدِیِّ فَکَتَبَ الْمَهْدِیُّ إِلَی الْمَدِینَهًِْ إِلَی مُوسَی‌بْنِ‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) یَسْأَلُهُ أَنْ یَقْدَمَ عَلَیْهِ فَقَدِمَ عَلَیْهِ فَأَخْبَرَهُ فَبَکَی بُکَاءً شَدِیداً وَ قَالَ: یَا أَمِیرَ‌الْمُؤْمِنِینَ هَؤُلَاءِ بَقِیَّهًُْ قَوْمِ عَادٍ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَسَاخَتْ بِهِمْ مَنَازِلُهُمْ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُ الْأَحْقَافِ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِیُّ: یَا أَبَاالْحَسَنِ وَ مَا الْأَحْقَافُ؟ قَالَ: الرَّمْل.

امام کاظم (علیه السلام)- علیّ‌بن‌یقطین روایت کرده است: زمانی ابوجعفر دوانیقی به یقطین دستور داد تا در قصر عبادی چاهی حفر کند. درحالی‌که یقطین همچنان درحال حفر چاه بود، ابوجعفر از دنیا رفت و از آب آن استفاده‌ای نکرد. این امر را به مهدی خلیفه‌ی عبّاسی اطلاع دادند. مهدی به یقطین دستور داد تا زمانی‌که به آب برسی، به حفر چاه ادامه بده؛ حتّی اگر این کار منجر به هزینه‌شدن کل اموال بیت المال شود. یقطین برادرش ابوموسی را نیز برای کمک به حفر چاه فرا خواند و همچنان به حفر آن ادامه داد تا اینکه در کف چاه سوراخی ایجاد کردند. ناگهان از آن حفره بادی خارج شد. این باد به حدّی سرد و شدید بود که او بسیار دچار ترس و وحشت شد. این امر را به اطّلاع ابوموسی رساندند. او گفت: مرا به کف چاه بفرستید. دهانه چاه چهل ذراع در چهل ذراع وسعت داشت. او را در یک طرف کجاوه‌ای گذاشتند و به کف چاه فرستادند. زمانی‌که به آنجا رسید با ترس به اطراف نگریست و صدای باد را از کف چاه شنید. دستور داد تا آن سوراخ را بزرگ‌تر و آن را به صورت یک ورودی بزرگ در آورند. سپس دو نفر را در طرفین کجاوه شتر بگذارند و به‌وسیله‌ی طناب آن‌ها را به درون سوراخ کف چاه بفرستند تا حقیقت امر را کشف کنند. آن‌ها به درون چاه رفتند و پس از مدّتی طناب را تکان دادند. افراد حاضر در کف چاه آن‌ها را بالا کشیدند. ابوموسی از آن‌ها پرسید: «چه چیزی را دیدید»؟ پاسخ دادند: «امر بسیار عظیم و مهمّی را دیدیم. در آنجا مردان، زنان، خانه‌ها، ظرف‌ها و کالاهایی را دیدیم که همگی به‌صورت سنگ در آمده بودند. مردان و زنان درحالی‌که لباس‌هایشان را بر تن داشتند، عدّه‌ای نشسته، گروهی ایستاده و برخی تکیه داده بودند. وقتی به آن‌ها دست زدیم، دیدیم که لباس‌هایشان کاملاً پوسیده و مانند پشم نرم شده است و خانه‌هایشان هنوز پابرجاست. ابوموسی جریان را به صورت مکتوب به مهدی گزارش داد. مهدی نیز به امام موسی کاظم (علیه السلام) در مدینه نامه نوشت و از او خواست تا به بغداد بیاید. امام به بغداد رفت. مهدی جریان را برای آن حضرت تعریف کرد. امام بسیار گریست سپس فرمود: «ای امیرالمؤمنین! آن‌ها بقایای قوم عاد هستند که خداوند بر آن‌ها خشم گرفت. در نتیجه خانه‌هایشان آن‌ها را در خود فرو برد. آن‌ها یاران احقاف هستند». مهدی از امام (علیه السلام) پرسید: «ای ابوالحسن (علیه السلام)! احقاف چیست»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «شن».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۷۸
بحارالأنوار، ج۱۱، ص۳۵۶/ البرهان
۳
(احقاف/ ۲۱)

الکاظم (علیه السلام)- أَنَّ الْمَهْدِیَّ أَمَرَ بِحَفْرِ بِئْرٍ بِقُرْبِ قَبْرِ الْعِبَادِیِ لِعَطَشِ الْحَاجِّ هُنَاکَ فَحُفِرَتْ أَکْثَرَ مِنْ مِائَهًِْ قَامَهًٍْ فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ یَحْفِرُونَ إِذْ خَرَقُوا خَرْقاً فَإِذَا تَحْتَهُ هَوَاءٌ لَا یُدْرَی مَا قَعْرُهُ فَإِذَا هُوَ مُظْلِمٌ وَ لِلرِّیحِ فِیهِ دَوِیٌّ. فَأَدْلُوا رَجُلَیْنِ إِلَی مُسْتَقَرِّهِ فَلَمَّا خَرَجَا تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمَا وَ قَالا رَأَیْنَا دَوِیَّ هَوَاءٍ وَاسِعاً وَ رَأَیْنَا بُیُوتاً قَائِمَهًًْ وَ رِجَالًا وَ نِسَاءً وَ إِبِلًا وَ بَقْراً وَ غَنَماً کُلَّمَا مَسِسْنَا شَیْئاً مِنْهَا رَأَیْنَاهُ هَبَاءً فَسُئِلَ الْفُقَهَاءُ عَنْ ذَلِکَ فَلَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَا هُوَ. فَقَدِمَ أَبُوالْحَسَنِ مُوسَی (علیه السلام) عَلَی الْمَهْدِیِّ فَسَأَلَهُ عَنْهُ فَقَالَ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْأَحْقَافِ هُمْ بَقِیَّهًٌْ مِنْ قَوْمِ عَادٍ سَاخَتْ بِهِمْ مَنَازِلُهُمْ وَ ذَکَرَ عَلَی مِثْلِ مَا قَالَ الرَّجُلَان.

امام کاظم (علیه السلام)- روایت شده که مهدی خلیفه‌ی عبّاسی دستور داد چاهی نزدیک قبر عبادی بکنند که حجّاج از آب آن استفاده نمایند؛ بیش از صد قامت حفر کردند. در بین حفرکردن ناگهان روزنه‌ی بزرگی باز شد که از داخل آن هوا خارج می‌شد؛ بسیار گود و تاریک، بادی که خارج می‌شد صدایی داشت. دو نفر را داخل آن کردند وقتی خارج شدند رنگشان پریده بود گفتند: در آنجا هوا بود و منزل‌هایی که در آن‌ها مردان و زنانی قرار داشتند و چهارپایانی از قبیل شتر و گاو و گوسفند نیز بود به هرکدام دست می‌زدیم از هم می‌پاشیدند، از علما پرسیدند: «هیچ کدام نتوانستند جواب بدهند». روزی امام کاظم (علیه السلام) پیش مهدی رفت از آن جناب سؤال کرد، فرمود: «آن‌ها اصحاب احقاف باقیمانده‌ی قوم عاد هستند که زمین آن‌ها را با خانه‌هایشان فرو برد و آنچه آن دو مرد دیده بودند امام (علیه السلام) نیز توضیح داد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۷۸
الخرایج و الجرایح، ج۲، ص۶۵۵/ نورالثقلین
۴
(احقاف/ ۲۱)

الهادی (علیه السلام)- عَلِیُّ‌بْنُ‌إِبْرَاهِیمَ (رحمة الله علیه) قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ أَمَرَ الْمُعْتَصِمُ أَنْ یُحْفَرَ بِالْبَطَایِنَهًِْ بِئْرٌ فَحَفَرُوا ثَلَاثَ مِائَهًِْ قَامَهًٍْ فَلَمْ یَظْهَرِ الْمَاءُ فَتَرَکَهُ وَ لَمْ یَحْفِرْهُ فَلَمَّا وُلِّیَ الْمُتَوَکِّلُ أَمَرَ أَنْ یُحْفَرَ ذَلِکَ الْبِئْرُ أَبَداً حَتَّی یَبْلُغَ الْمَاءَ فَحَفَرُوا حَتَّی وَضَعُوا فِی کُلِّ مِائَهًِْ قَامَهًٍْ بَکَرَهًًْ حَتَّی انْتَهَوْا إِلَی صَخْرَهًٍْ فَضَرَبُوهَا بِالْمِعْوَلِ فَانْکَسَرَتْ فَخَرَجَ عَلَیْهِمْ مِنْهَا رِیحٌ بَارِدَهًٌْ فَمَاتَ مَنْ کَانَ بِقُرْبِهَا فَأَخْبَرُوا الْمُتَوَکِّلَ بِذَلِکَ فَلَمْ یَعْلَمْ مَا ذَاکَ فَقَالُوا سَلِ ابْنَ‌الرِّضَا (علیه السلام) عَنْ ذَلِکَ وَ هُوَ أَبُوالْحَسَنِ عَلِیُّ‌بْنُ‌مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ (علیه السلام) فَکَتَبَ إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ أَبُوالْحَسَنِ (علیه السلام): تِلْکَ بِلَادُ الْأَحْقَافِ وَ هُمْ قَوْمُ عَادٍ الَّذِینَ أَهْلَکَهُمُ اللَّهُ بِالرِّیحِ الصَّرْصَرِ ثُمَّ حَکَی اللَّهُ قَوْلَ قَوْمِ عَادٍ قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا أَیْ تُزِیلَنَا بِکَذِبِکَ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا مِنَ الْعَذَابِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ وَ کَانَ نَبِیُّهُمْ هُوداً (علیه السلام) وَ کَانَتْ بِلَادُهُمْ کَثِیرَهًَْ الْخَیْرِ خِصْبَهًًْ فَحَبَسَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْمَطَرَ سَبْعَ سِنِینَ حَتَّی أَجْدَبُوا وَ ذَهَبَ خَیْرُهُمْ مِنْ بِلَادِهِمْ وَ کَانَ هُودٌ یَقُولُ لَهُمْ مَا حَکَی اللَّهُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِلَی قَوْلِهِ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ فَلَمْ یُؤْمِنُوا وَ عَتَوْا فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی هُودٍ (علیه السلام) أَنَّهُ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فِی وَقْتِ کَذَا وَ کَذَا رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ فَلَمَّا کَانَ ذَلِکَ الْوَقْتُ نَظَرُوا إِلَی سَحَابٍ قَدْ أَقْبَلَتْ فَفَرِحُوا فَقَالُوا: هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا السَّاعَهًَْ یُمْطِرُ فَقَالَ لَهُمْ هُودٌ (علیه السلام) بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ فِی قَوْلِهِ فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ. رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَلَفْظُهُ عَامٌّ وَ مَعْنَاهُ خَاصٌّ لِأَنَّهَا تَرَکَتْ أَشْیَاءَ کَثِیرَهًًْ لَمْ تُدَمِّرْهُ وَ إِنَّمَا دَمَّرَتْ مَا لَهُمْ کُلَّهُ فَکَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ فَأَصْبَحُوا لا یُری إِلَّا مَساکِنُهُمْ وَ کُلُّ هَذِهِ الْأَخْبَارِ مِنْ هَلَاکِ الْأُمَمِ تَخْوِیفٌ وَ تَحْذِیرٌ لِأُمَّهًِْ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله).

امام هادی (علیه السلام)- علیّ‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه) گوید: پدرم برایم نقل کرده که معتصم عبّاسی امر کرد که در بطانیه چاهی حفر کنند و آن‌ها به‌اندازه‌ی سیصد قامت پایین رفتند ولی به آب نرسیدند، بنابراین حفر آن را رها کردند تا وقتی که متوکّل به خلافت رسید و فرمان داد که آن چاه را آنقدر بکنند تا به آب برسند، بنابراین به کندن چاه ادامه دادند و هر صد قامت قرقره و تسمه نصب کردند تا وقتی‌که به صخره‌ی محکمی رسیدند و آن را به ضرب کلنگ شکستند ناگهان از میان آن سنگ، باد سردی وزید که هرکس در آن نزدیکی بود، هلاک شد، این امر را به متوکّل خبر دادند و او علّت را نمی‌دانست، مشاوران گفتند: این مطلب را از ابن‌الرضا (امام هادی (علیه السلام)) باید پرسید، سؤال کردند، آن حضرت فرمود: «آنجا سرزمین احقاف (شن) یعنی سرزمین قوم عاد است که خداوند آنان را به‌وسیله‌ی باد صرصر هلاک کرد و پیامبر ایشان هود (علیه السلام) بود و شهرهایی آباد و با برکت داشتند، لیکن به علّت عصیانی که نمودند خداوند تا هفت سال بارش باران را از ایشان منع کرد و آنان دچار قحطی شدند و هرچه هود آنان را دعوت می‌کرد او را اجابت نمی‌کردند تا اینکه خداوند به هود وحی نمود که عذاب در فلان وقت نازل خواهد شد و آن بادی سرد و شدید بود که عذابی دردناک به همراه داشت، وقتی آن زمان فرا رسید ابر سیاهی بر فراز شهر ظاهر شد، مردم پنداشتند آن ابر مقدّمه‌ی باران است، خوشحال شدند و به یکدیگر مژده‌ی بارش باران را می‌دادند، لیکن هود (علیه السلام) به آن‌ها فرمود: «خیر، بلکه این عذابی است که شما در آمدن آن تعجیل می‌کردید، آنگاه صبح کردند درحالی‌که فقط خانه‌هایشان باقی مانده بود و همه‌ی این اخبار از هلاکت امّت‌های سابقه به‌جهت انذار و تحذیر امّت محمّد (صلی الله علیه و آله) است». و آن حضرت فرمود: «بادها بر پنج نوع هستند که یکی از آن‌ها باد عقیم است، یعنی بادی که پس از وزش آن هیچ گیاهی نمی‌روید و از شرّ آن به خدا پناه می‌بریم». و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هیچ بادی نمی‌وزد مگر به قدر معیّن و محدود، مگر بادی که به امر الهی در زمان قوم عاد وزیدن گرفت و مانند سر سوزن گزنده بود و از منافذ بی‌شمار وزیدن گرفت و قوم عاد را هلاک کرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۷۸
بحارالأنوار، ج۱۱، ص۳۵۳
۵
(احقاف/ ۲۱)

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- وَ اذْکُرْ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) أَخَا عادٍ یَعْنِی هُوداً (علیه السلام) إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ أَیْ خَوَّفَهُمْ بِاللَّهِ تَعَالَی وَ دَعَاهُمْ إِلَی طَاعَتِهِ بِالْأَحْقَافِ وَ هُوَ وَادٍ بَیْنَ عُمَانَ وَ مُهَیْرَهًَْ.

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! [سرگذشت] برادر قوم عاد، یعنی هود (علیه السلام) را یاد آوری کن آن زمان که قومش را انذار کرد یعنی آن‌ها را از خداوند تعالی ترساند و آن‌ها را در سرزمین احقاف که منطقه‌ای است میان عمان و مهیره به طاعت خدا دعوت کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۸۰
بحرالعرفان، ج۱۴، ص۲۳۲
۶
(احقاف/ ۲۱)

علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- وَ اذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ الْأَحْقَافُ بِلَادُ عَادٍ مِنَ الشُّقُوقِ إِلَی الْأَجْفَرِ وَ هِیَ أَرْبَعَهًُْ مَنَازِلَ.

علیّ‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- احقاف، نام سرزمین عاد است که از شقوق تا اجفر ادامه دارد و طول آن چهار منزل است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۸۰
القمی، ج۲، ص۲۹۸/ البرهان
بیشتر