آیه وَ لَقَدْ آتَيْنا لقمان الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ حَميدٌ [12]
صلی الله علیه و آله) ما به لقمان حكمت داديم؛ [و به او گفتيم]: شكر خدا را بهجاى آور. هركس شكرگزارى كند، تنها به سود خويش شكر مىكند؛ و آنكس كه كفران كند، [زيانى به خدا نمىرساند]؛ چرا كه خداوند بىنياز و ستوده است.
الکاظم (علیه السلام)- عَنْ هِشَامِبْنِالْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُوالْحَسَنِ مُوسَیبْنُجَعْفَرٍ (علیه السلام): یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ فِی کِتَابِهِ وَ لَقَدْ آتَیْنا لقمان الْحِکْمَةَ قَالَ الْفَهْمَ وَ الْعَقْلَ.
امام کاظم (علیه السلام)- هشامبنحکم، گفت: امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: ای هشام! همانا خداوند متعال در کتاب خود قرآن فرمود: وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ و منظور از حکمت] فهم و عقل است.
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عَلِیِّبْنِالْقَصِیرِ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک قوله وَ لَقَدْ آتَیْنا لقمان (علیه السلام) الْحِکْمَةَ قَالَ أُوتِیَ مَعْرِفَهًَْ إِمَامِ زَمَانِه.
امام صادق (علیه السلام)- علیبن قصیر گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! آیه وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ به چه معناست»؟ فرمود: «معرفت امام زمانش به وی داده شد».
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ حَمَّادٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ لُقْمَانَ وَ حِکْمَتِهِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا أُوتِیَ لُقْمَانُ الْحِکْمَهًَْ بِحَسَبٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَا أَهْلٍ وَ لَا بَسْطٍ فِی جِسْمٍ وَ لَا جَمَالٍ وَ لَکِنَّهُ کَانَ رَجُلًا قَوِیّاً فِی أَمْرِ اللَّهِ مُتَوَرِّعاً فِی اللَّهِ سَاکِتاً سَکِیناً عَمِیقَ النَّظَرِ طَوِیلَ الْفِکْرِ حَدِیدَ النَّظَرِ مُسْتَعْبِراً بِالْعِبَرِ لَمْ یَنَمْ نَهَاراً قَطُّ وَ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ عَلَی بَوْلٍ وَ لَا غَائِطٍ وَ لَا اغْتِسَالٍ لِشِدَّهًِْ تَسَتُّرِهِ وَ عُمْقِ نَظَرِهِ وَ تَحَفُّظِهِ فِی أَمْرِهِ وَ لَمْ یَضْحَکْ مِنْ شَیْءٍ قَطُّ مَخَافَهًَْ الْإِثْمِ، وَ لَمْ یَغْضَبْ قَطُّ وَ لَمْ یُمَازِحْ إِنْسَاناً قَطُّ وَ لَمْ یَفْرَحْ بِشَیْءٍ إِنْ أَتَاهُ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ لَا حَزِنَ مِنْهَا عَلَی شَیْءٍ قَطُّ، وَ قَدْ نَکَحَ مِنَ النِّسَاءِ وَ وُلِدَ لَهُ مِنَ الْأَوْلَادِ الْکَثِیرَهًِْ وَ قَدَّمَ أَکْثَرَهُمْ أَفْرَاطاً، فَمَا بَکَی عَلَی مَوْتِ أَحَدٍ مِنْهُمْ، وَ لَمْ یَمُرَّ بِرَجُلَیْنِ یَخْتَصِمَانِ أَوْ یَقْتَتِلَانِ إِلَّا أَصْلَحَ بَیْنَهُمَا وَ لَمْ یَمْضِ عَنْهُمَا حَتَّی یُحَابَّا، وَ لَمْ یَسْمَعْ قَوْلًا قَطُّ مِنْ أَحَدٍ اسْتَحْسَنَهُ إِلَّا سَأَلَ عَنْ تَفْسِیرِهِ وَ عَمَّنْ أَخَذَهُ، وَ کَانَ یُکْثِرُ مُجَالَسَهًَْ الْفُقَهَاءِ وَ الْحُکَمَاءِ، وَ کَانَ یَغْشَی الْقُضَاهًَْ وَ الْمُلُوکَ وَ السَّلَاطِینَ، فَیَرْثِی لِلْقُضَاهًِْ مَا ابْتُلُوا بِهِ وَ یَرْحَمُ لِلْمُلُوکِ وَ السَّلَاطِینِ لِعِزَّتِهِمْ بِاللَّهِ وَ طُمَأْنِینَتِهِمْ فِی ذَلِکَ وَ یَعْتَبِرُ وَ یَتَعَلَّمُ مَا یَغْلِبُ بِهِ نَفْسَهُ وَ یُجَاهِدُ بِهِ هَوَاهُ وَ یَحْتَرِزُ بِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ فَکَانَ یُدَاوِی قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ یُدَاوِی نَفْسَهُ بِالْعِبَرِ وَ کَانَ لَا یَظْعَنُ إِلَّا فِیمَا یَنْفَعُهُ فَبِذَلِکَ أُوتِیَ الْحِکْمَهًَْ وَ مُنِحَ الْعِصْمَهًَْ، فَإِن اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَمَرَ طَوَائِفَ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ حِینَ انْتَصَفَ النَّهَارُ وَ هَدَأَتِ الْعُیُونُ بِالْقَائِلَهًِْ فَنَادَوْا لُقْمَانَ حَیْثُ یَسْمَعُ وَ لَا یَرَاهُمْ فَقَالُوا: یَا لُقْمَانُ هَلْ لَکَ أَنْ یَجْعَلَکَ اللَّهُ خَلِیفَهًًْ فِی الْأَرْضِ تَحْکُمُ بَیْنَ النَّاسِ فَقَالَ لُقْمَانُ: إِنْ أَمَرَنِیَ اللَّهُ بِذَلِکَ فَالسَّمْعَ وَ الطَّاعَهًَْ لِأَنَّهُ إِنْ فَعَلَ بِی ذَلِکَ أَعَانَنِی عَلَیْهِ وَ عَلَّمَنِی وَ عَصَمَنِی وَ إِنْ هُوَ خَیَّرَنِی قَبِلْتُ الْعَافِیَهًَْ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَهًُْ یَا لُقْمَانُ لِمَ قُلْتَ ذَلِکَ قَالَ: لِأَنَّ الْحُکْمَ بَیْنَ النَّاسِ مِنْ أَشَدِّ الْمَنَازِلِ مِنَ الدِّینِ وَ أَکْثَرُهَا فِتَناً وَ بَلَاءً مَا یُخْذَلُ وَ لَا یُعَانُ وَ یَغْشَاهُ الظُّلَمُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ صَاحِبُهُ فِیهِ بَیْنَ أَمْرَیْنِ إِنْ أَصَابَ فِیهِ الْحَقَّ فَبِالْحَرِیِّ أَنْ یَسْلَمَ وَ إِنْ أَخْطَأَ أَخْطَأَ طَرِیقَ الْجَنَّهًِْ وَ مَنْ یَکُنْ فِی الدُّنْیَا ذَلِیلًا وَ ضَعِیفاً کَانَ أَهْوَنَ عَلَیْهِ فِی الْمَعَادِ أَنْ یَکُونَ فِیهِ حَکَماً سَرِیّاً شَرِیفاً وَ مَنِ اخْتَارَ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَهًِْ یَخْسَرُهُمَا کِلْتَیْهِمَا تَزُولُ هَذِهِ وَ لَا تُدْرَکُ تِلْکَ، قَالَ فَتَعَجَّبَتِ الْمَلَائِکَهًُْ مِنْ حِکْمَتِهِ وَ اسْتَحْسَنَ الرَّحْمَنُ مَنْطِقَهُ، فَلَمَّا أَمْسَی وَ أَخَذَ مَضْجَعَهُ مِنَ اللَّیْلِ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْحِکْمَهًَْ فَغَشَّاهُ بِهَا مِنْ قَرْنِهِ إِلَی قَدَمِهِ وَ هُوَ نَائِمٌ وَ غَطَّاهُ بِالْحِکْمَهًِْ غِطَاءً فَاسْتَیْقَظَ وَ هُوَ أَحْکَمُ النَّاسِ فِی زَمَانِهِ، وَ خَرَجَ عَلَی النَّاسِ یَنْطِقُ بِالْحِکْمَهًِْ وَ یُثْبِتُهَا فِیهَا. قَالَ: فَلَمَّا أُوتِیَ الْحُکْمَ بِالْخِلَافَهًِْ وَ لَمْ یَقْبَلْهَا أَمَرَ اللَّهُ الْمَلَائِکَهًَْ فَنَادَتْ دَاوُدَ بِالْخِلَافَهًِْ فَقَبِلَهَا وَ لَمْ یَشْتَرِطْ فِیهَا بِشَرْطِ لُقْمَانَ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ الْخِلَافَهًَْ فِی الْأَرْضِ وَ ابْتُلِیَ فِیهَا غَیْرَ مَرَّهًٍْ وَ کُلَّ ذَلِکَ یَهْوِی فِی الْخَطَإِ یَقْبَلُهُ اللَّهُ وَ یَغْفِرُ لَهُ، وَ کَانَ لُقْمَانُ یُکْثِرُ زِیَارَهًَْ دَاوُدَ (علیه السلام) وَ یَعِظُهُ بِمَوَاعِظِهِ وَ حِکْمَتِهِ وَ فَضْلِ عِلْمِهِ وَ کَانَ دَاوُدُ (علیه السلام) یَقُولُ لَهُ: طُوبَی لَکَ یَا لُقْمَانُ أُوتِیتَ الْحِکْمَهًَْ وَ صُرِفَتْ عَنْکَ الْبَلِیَّهًُْ وَ أُعْطِیَ دَاوُدُ (علیه السلام) الْخِلَافَهًَْ وَ ابْتُلِیَ بِالْحُکْمِ وَ الْفِتْنَهًِْ.
امام صادق (علیه السلام)- حمّاد گوید: از امام صادق (علیه السلام)، از لقمان و حکمتی که خدای عزّوجلّ ذکر فرموده، سؤال کردم، فرمود: «به خدا سوگند، حکمت را به خاطر حسب و نسب یا مال یا خویشاوندان و یا قدرت بدنی، یا زیبایی ندادند، بلکه چون مردی قوی در کار خدا بود، پرهیزکار برای خدا، بسیار کم سخن، ژرفنگر، بلند نظر، تیزبین، بینیاز از دیگران، هرگز در روز نخوابید، هیچکسی او را در حال ادراکردن، قضای حاجت یا غسلکردن ندید، حکمت را به او دادند؛ چون بسیار خوددار و ژرفنگر بود و به کار خویش سرگرم بود؛ از ترس گناه به چیزی نخندید و هرگز خشمگین نشد و با انسانی شوخی نکرد و به خاطر برخوردارشدن از نعمتهای دنیا خوشحال نشد و به خاطر امور دنیوی هرگز غم و اندوه به خود راه نداد. او زنانی به همسری گرفت و فرزندانی بسیار یافت و بسیاری از ایشان در کودکی مردند و بر مرگ هیچکدام از آنها نگریست. و بر دو مرد درحال دعوا و جدل نگذشت، مگر اینکه آنان را با هم آشتی داد و از آنجا نمیرفت، مگر اینکه میانشان صلح برقرار میکرد. او هرگز سخنی نشنید و نپسندید، تا اینکه تفسیر آن را طلب کند و نام راوی آن را بپرسد. او بسیار همنشین فقها و دانشمندان میشد و نزد قاضیان و پادشاهان و حکّام و سلاطین، رفتوآمد بسیار داشت. قاضیان را به خاطر امتحان سختی که در پیش داشتند، رثا میگفت و بر ملوک و سلاطین به خاطر غرورشان و اطمینان از بقای آنها در این مقامها، دلسوزی میکرد و از آنان عبرت میگرفت و میآموخت که اسباب غلبه او بر نفسش باشد و بهوسیلهی آن با هوای نفس مبارزه میکرد و از شیطان دوری میگزید. او قلبش را با اندیشیدن درمان میکرد و با عبرتها خود را درمان مینمود، و وارد موضوعی نمیشد، مگر مربوط به وی باشد؛ ازاینرو به وی حکمت داده شد و عصمت به وی هدیه گشت؛ زیرا خدای تبارکوتعالی به گروههای ملائکه فرمان داد تا آنگاه که روز به نیمه رسید و چشمها به خواب قیلوله آرام گرفتند، لقمان را بیآنکه آنها را ببیند ولی [صدایشان را] بشنود، صدا کرده و گفتند: «ای لقمان! آیا میخواهی خدا تو را خلیفهی خود بر روی زمین قرار دهد تا در آن، میان مردم قضاوت کنی»؟ لقمان گفت: «اگر خدا مرا به این کار فرمان دهد، اطاعت میکنم؛ زیرا اگر مرا به این کار وادارد، به یاری من خواهد شتافت و مرا علم داده، عصمت و خویشتنداری عنایت میفرماید. امّا اگر مرا مختار بگذارد، قطعاً عافیت طلبی را میپذیرم». پس فرشتگان گفتند: «ای لقمان! چرا چنین گفتی»؟ گفت: «چون قضاوت کردنم میان مردم سختترین منازل دین است و پُر فتنه و پُر بلاترین آنها؛ قاضی تنها است بیآنکه یاوری داشته باشد، ستم از هر سو او را احاطه کرده و پیوسته بر سر دو راهی است؛ اگر به حق قضاوت کند، سزاوار است که راه سلامت بپیماید و اگر به اشتباه قضاوت کند، راه بهشت را گم کرده است و هرکه در دنیا ذلیل و ضعیف باشد، برای وی آسانتر خواهد بود که در آن دنیا حکیم و دانا و شریف باشد و هرکه دنیا را بر آخرت برگزیند، هر دو را میبازد، این [دنیا] میگذرد و به آن یکی هم نمیرسد». فرمود: پس فرشتگان از حکمت و دانش او در شگفت شدند و خدای رحمان، منطق او را پسندید. چون شب فرا رسید و در بستر آرمید، حکمت را بر وی نازل فرمود بهگونهای که او را از سر تا پا دربرگرفت. هنگامیکه از خواب بیدار شد، داناترین مردم زمان خود بود و از آن پس در میان مردم به حکمت میان مردم سخن میگفت و آن را بین مردم رواج میداد. فرمود: و چون قضاوت بر او عرضه شد و نپذیرفت، خداوند فرشتگان را امر فرمود تا داود را به پذیرش خلافت فرا خوانند. او آن را پذیرفت بیآنکه شرایط لقمان را مطرح کند، پس خداوند خلافت و حکومت زمین را به وی عطا فرمود و بارها او را آزمود؛ امّا هر بار دچار اشتباه میشد، خداوند از او درمیگذشت. لقمان بسیار به دیدار داود (علیه السلام) میرفت و با موعظهها و علم خود، وی را پند و اندرز میداد و داود (علیه السلام) به وی میگفت: «ای لقمان! خوشا به حالت! حکمت را به تو دادند و از بلاها تو را معاف کردند؛ امّا خلافت به داود (علیه السلام) داده شد و به حکومت و فتنه مبتلا گشت».
الباقر (علیه السلام)- قِیلَ لِلُقْمَانَ مَا الَّذِی أَجْمَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ حِکْمَتِکَ قَالَ قَالَ لَا أَتَکَلَّفُ مَا قَدْ کُفِیتُهُ وَ لَا أُضِیعُ مَا وُلِّیتُهُ.
امام باقر (علیه السلام)- به لقمان گفتند: «به کدام بخش از حکمتت اجماع داری (بیشتر عمل میکنی)»؟ گفت: «بیشتر از آنچه که نیاز من است تقلّا نمیکنم و آنچه را به من محوّل شده ضایع نمیکنم (درست انجام میدهم)».
الکاظم (علیه السلام)- قِیلَ لِلُقْمَانَ مَا یَجْمَعُ مِنْ حِکْمَتِکَ قَالَ لَا أَسْأَلُ عَمَّا کُفِیْتُهُ وَ لَا أَتَکَلَّفُ مَا لَا یَعْنِینِی.
امام کاظم (علیه السلام)- به لقمان گفته شد: «چکیدهی حکمت تو چیست»؟ گفت: «در مورد آنچه میدانم سؤال نمیپرسم و در مورد آن چیزی که به من مربوط نیست، خودم را به زحمت نمیاندازم».
الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ الْحِکْمَهًَْ الْمَعْرِفَهًُْ وَ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْکُمْ فَهُوَ حَکِیمٌ وَ مَا أَحَدٌ یَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَی إِبْلِیسَ مِنْ فَقِیهٍ.
امام صادق (علیه السلام)- حکمت عبارت است از معرفت و تفقّه در دین. هرکدام از شما فقیه در دین باشد حکیم است. شیطان از مردن هیچ کس در جهان به اندازهی مردن یک فقیه خوشحال نمیشود.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- مَنْ أَرَادَ الْحِکْمَهًَْ فَلْیُحِبَ أَهْلَ بَیْتِی.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- هرکه جویای حکمت باشد، اهل بیتم را دوست بدارد.
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ شُکْرُ کُلِ نِعْمَهًٍْ وَ إِنْ عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهَا.
امام صادق (علیه السلام)- عمربن یزید گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) فرمود: شکر هر نعمتی هرچند که بزرگ باشد آن است که خدا را بر آن حمد گویی.
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِیبَصِیرٍ قَال: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) هَلْ لِلشُّکْرِ حَدٌّ إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ کَانَ شَاکِراً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَا هُوَ قَالَ یَحْمَدُ اللَّهَ عَلَی کُلِ نِعْمَهًٍْ عَلَیْهِ فِی أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ إِنْ کَانَ فِیمَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ فِی مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاه.
امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «آیا شکر حدّی دارد که هرگاه بندهای آن را انجام داد شاکر محسوب گردد»، فرمود: «آری». عرض کردم: «آن چیست»؟ فرمود: «خداوند را حمد میکند در هر نعمتی که به او و خاندانش میرسد، اگرچه مالی که به او رسیده حقّش را اداء کرده باشد».
الصّادق (علیه السلام)- مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَهًٍْ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَدَّی شُکْرَهَا.
امام صادق (علیه السلام)- هرکس که خداوند نعمتی به او عنایت فرماید و بفهمد که این نعمت از طرف خدا است و منعم و نعمت دهندهی حقیقی او است، قطعاً شکر نعمت را ادا کرده است.
الصّادق (علیه السلام)- أَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی مُوسَی (علیه السلام) یَا مُوسَی (علیه السلام) اشْکُرْنِی حَقَّ شُکْرِی فَقَالَ یَا رَبِّ وَ کَیْفَ أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ وَ لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ أَشْکُرُکَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَ قَالَ یَا مُوسَی (علیه السلام) الْآنَ شَکَرْتَنِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ مِنِّی.
امام صادق (علیه السلام)- خداوند به موسی (علیه السلام) وحی فرمود: «ای موسی (علیه السلام)، شکری که سزاوار من است بجا آور». موسی (علیه السلام) عرض کرد: «چگونه شکر کنم تا شایستهی مقام احدیّت باشد، درصورتیکه همان شکرکردن به تو هم نعمت است، و باید شکر آن را هم بجا بیاورم»؟ خطاب آمد: «یا موسی (علیه السلام)، همین حالا که گفتی، این شکر هم نعمتی از جانب من است شکر مرا ادا کردی»؟
الرّضا (علیه السلام)- وَ أَمَرَ بِالشُّکْرِ لَهُ وَ لِلْوَالِدَیْنِ فَمَنْ لَمْ یَشْکُرْ وَالِدَیْهِ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ.
امام رضا (علیه السلام)- و به شکر خودش، به همراه شکر والدین امر کرده؛ پس هرکس که شکر والدین نکند، شکر خداوند را نیز نکرده است.
الرّضا (علیه السلام)- مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ.
امام رضا (علیه السلام)- کسی که از احسان مردم تشکّر نکند شکر خداوند را بجا نیاورده است.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) یُؤْتَی بِعَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ فَیُوقَفُ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَیَأْمُرُ بِهِ إِلَی النَّارِ فَیَقُولُ أَیْ رَبِّ أَمَرْتَ بِی إِلَی النَّارِ وَ قَدْ قَرَأْتُ الْقُرْآنَ فَیَقُولُ اللَّهُ أَیْ عَبْدِی إِنِّی أَنْعَمْتُ عَلَیْکَ فَلَمْ تَشْکُرْ نِعْمَتِی فَیَقُولُ أَیْ رَبِّ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ بِکَذَا فَشَکَرْتُکَ بِکَذَا وَ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ بِکَذَا وَ شَکَرْتُکَ بِکَذَا فَلَا یَزَالُ یُحْصِی النِّعَمَ وَ یُعَدِّدُ الشُّکْرَ فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی صَدَقْتَ عَبْدِی إِلَّا أَنَّکَ لَمْ تَشْکُرْ مَنْ أَجْرَیْتُ لَکَ نِعْمَتِی عَلَی یَدَیْهِ وَ إِنِّی قَدْ آلَیْتُ عَلَی نَفْسِی أَنْ لَا أَقْبَلَ شُکْرَ عَبْدٍ لِنِعْمَهًٍْ أَنْعَمْتُهَا عَلَیْهِ حَتَّی یَشْکُرَ سَائِقَهَا مِنْ خَلْقِی إِلَیْهِ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- روز قیامت بندهای را میآورند و در پیشگاه خدای متعال نگه میدارند، و خداوند فرمان میدهد او را بهسوی آتش [دوزخ برند]، آن بنده عرض میکند: «پروردگارا، فرمان دادی مرا بهسوی آتش برند درحالیکه من قرآن تلاوت میکردم». خداوند میفرماید: «بندهی من همانا من به تو نعمت عطا کردم و تو سپاس آن بجا نیاوردی». آن بنده عرض میکند: «پروردگارا فلان نعمت را به من مرحمت فرمودی و من از تو به فلان نحو سپاسگزاری کردم، و فلان نعمت را [نیز] به من عطا فرمودی و من [نیز] به فلان قسم از تو سپاسگزاری نمودم»، و بههمینترتیب نعمتهایی که به او عطا شده و سپاسگزاریهایی که در مقابل آن نعمتها نموده ذکر میکند، خداوند میفرماید: «بندهی من راست گفتی ولی تو از کسی که نعمت من بهوسیلهی او به تو رسیده بود سپاسگزاری نکردی، و همانا من به ذات مقدّس خود سوگند خوردهام که شکر بندهای را به جهت نعمتی که به او عطا کردهام، نپذیرم تا زمانیکه آن بنده از مخلوق و آفریدهی من که وسیلهی رسیدن آن نعمت به او شده سپاسگزاری نماید».