آیه إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ [25]
درآنزمان كه بر او وارد شدند و گفتند: «سلام بر تو»! او گفت: «سلام بر شما كه گروهى ناآشناييد»!
الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی حَمْزَهًَْ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا قَضَی عَذَابَ قَوْمِ لُوطٍ (علیه السلام) وَ قَدَّرَهُ أَحَبَّ أَنْ یُعَوِّضَ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) مِنْ عَذَابِ قَوْمِ لُوطٍ (علیه السلام) بِغُلامٍ عَلِیمٍ لِیُسَلِّیَ بِهِ مُصَابَهُ بِهَلَاکِ قَوْمِ لُوطٍ (علیه السلام) قَالَ فَبَعَثَ اللَّهُ رُسُلًا إِلَی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) یُبَشِّرُونَهُ بِإِسْمَاعِیلَ (علیه السلام) قَالَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ لَیْلًا فَفَزِعَ مِنْهُمْ وَ خَافَ أَنْ یَکُونُوا سُرَّاقاً فَلَمَّا رَأَتْهُ الرُّسُلُ فَزِعاً مَذْعُوراً قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ الْغُلَامُ الْعَلِیمُ هُوَ إِسْمَاعِیلُ (علیه السلام) مِنْ هَاجَرَ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) لِلرُّسُلِ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ قَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) لِلرُّسُلِ فَما خَطْبُکُمْ بَعْدَ الْبِشَارَهًِْ قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ قَوْمِ لُوطٍ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ لِنُنْذِرَهُمْ عَذَابَ رَبِّ الْعَالَمِینَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ قالَ إِبْرَاهِیم (علیه السلام) إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُإِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ ... .
امام باقر (علیه السلام)- ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: «وقتی خداوند بلند مرتبه و متعال عذاب قوم لوط (علیه السلام) را مقدّر و حتمی ساخت، دوست داشت که در عوض آن به ابراهیم (علیه السلام) پسری دانا ارزانی دارد تا بدین وسیله او را در مصیبتی که با نابودی قوم لوط (علیه السلام) بر او وارد شده بود، تسلیت بخشد». حضرت فرمود: «از این رو خداوند، فرستادگانی را نزد ابراهیم (علیه السلام) فرستاد تا به او اسماعیل (علیه السلام) را مژده دهند. آنان شبانه بر او وارد شدند؛ از این رو از آنان ترسید و بیم آن داشت که دزد باشند. وقتی فرستادگان الهی او را هراسان و پریشان دیدند سلام گفتند. ابراهیم (علیه السلام) سلام گفت و فرمود: «ما از شما بیمناکیم». گفتند: «نترس که ما تو را به پسری دانا مژده میدهیم». امام باقر (علیه السلام) فرمود: «مقصود از آن پسر دانا، اسماعیل پسر هاجر است. ابراهیم (علیه السلام) به آن فرستادگان فرمود: گفت: «آیا به من (چنین) بشارت میدهید با اینکه پیر شدهام؟! به چه چیز بشارت میدهید؟! گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم از مأیوسان مباش!»، (حجر/۵۵۵۴) ابراهیم (علیه السلام) به آنان فرمود: «کار دیگرتان پس از مژده دادن چیست»؟ گفتند: «ما به سوی گروه مجرمان یعنی قوم لوط (علیه السلام) که قومی فاسق بودند، فرستاده شدهایم تا آنان را از عذاب پروردگار جهانیان بیم دهیم». امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «در این آبادی لوط است!» گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاهتریم! او و خانوادهاش را نجات میدهیم جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقی خواهد ماند. (عنکبوت/۳۲)».
الباقر (علیه السلام)- فَلَمَّا اشْتَدَّ أَسَفُ اللَّهِ عَلَی قَوْمِ لُوطٍ (علیه السلام) وَ قَدَّرَ عَذَابَهُمْ وَ قَضَی أَنْ یُعَوِّضَ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) مِنْ عَذَابِ قَوْمِ لُوطٍ (علیه السلام) بِغُلَامٍ علیهم {عَلِیمٍ} فَیُسَلِّیَ بِهِ مُصَابَهُ بِهَلَاکِ قَوْمِ لُوطٍ (علیه السلام) فَبَعَثَ اللَّهُ رُسُلًا إِلَی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) یُبَشِّرُونَهُ بِإِسْمَاعِیلَ (علیه السلام) فَدَخَلُوا عَلَیْهِ لَیْلًا یَفْزَعُ مِنْهُمْ وَ خَافَ أَنْ یَکُونُوا سُرَّاقاً فَلَمَّا رَأَتْهُ الرُّسُلُ فَزِعاً مَذْعُوراً فَقالُوا سَلاماً قَالَ سَلَام.
امام باقر (علیه السلام)- وقتی در اثر کثرت انجام گناه غضب حقّ تعالی بر قوم لوط (علیه السلام) شدید شد و بر آنها عذاب مقدّر فرمود و وقتی ابراهیم (علیه السلام) از حکم الهی به عذاب قوم لوط (علیه السلام) مطّلع شد سخت محزون و اندوهگین گردید و پروردگار مهربان به منظور تسلّی خاطر پیامبرش (علیه السلام) و اینکه آن حضرت (علیه السلام) را از غم و اندوه بیرون آورد فرشتگانی را به رسالت نزد آن حضرت (علیه السلام) فرستاد که به او بشارت دهند بهزودی فرزندی دانا به وی عنایت خواهد شد و حضرت اسماعیل (علیه السلام) را به او خواهد داد فرشتگان بر ابراهیم (علیه السلام) شب داخل شدند، آن حضرت (علیه السلام) ترسید و پنداشت که دزدان به خانهاش آمدهاند، رسولان وقتی فزع و وحشت آن حضرت (علیه السلام) را دیدند و گفتند: «سلام بر تو»! او گفت: «سلام بر شما».
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فَدَعَا عَلَیْهِمْ لُوطٌ (علیه السلام) فَبَیْنَا إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) قَاعِدٌ فِی مَوْضِعِهِ الَّذِی کَانَ فِیهِ وَ قَدْ کَانَ أَضَافَ قَوْماً وَ خَرَجُوا وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ شَیْءٌ فَنَظَرَ إِلَی أَرْبَعَهًِْ نَفَرٍ قَدْ وَقَفُوا عَلَیْهِ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ فَقالُوا سَلاماً فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) سَلَامٌ فَجَاءَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) إِلَی سَارَهًَْ فَقَالَ لَهَا قَدْ جَاءَنِی أَضْیَافٌ لَا یُشْبِهُونَ النَّاسَ فَقَالَتْ مَا عِنْدَنَا إِلَّا هَذَا الْعِجْلُ فَذَبَحَهُ وَ شَوَاهُ وَ حَمَلَهُ إِلَیْهِمْ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- لوط (علیه السلام) نیز مجبور شد تا آنها را مورد نفرین خویش قرار دهد. از طرفی ابراهیم (علیه السلام) در همان نزدیکی مشغول ضیافت میهمانان خویش بود. روزی دیدهاش بر چهار نفر افتاد که شباهتی به انسانها نداشتند. امّا آنها سلام دادند و آن حضرت (علیه السلام) نیز پاسخ آنها را داد و سپس به نزد ساره آمده و گفت: «تعدادی میهمان داریم امّا به انسانها نمیمانند». ساره گفت: «در منزل جز این گوساله را نداریم بهتر است آن را ذبح نموده و برای آنها کباب نمایی».
الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَ أَرْبَعَهًَْ أَمْلَاکٍ فِی إِهْلَاکِ قَوْمِ لُوطٍ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ کَرُوبِیلَ فَمَرُّوا بِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ هُمْ مُعْتَمُّونَ فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ فَلَمْ یَعْرِفْهُمْ وَ رَأَی هَیْئَهًًْ حَسَنَهًًْ فَقَالَ لَا یَخْدُمُ هَؤُلَاءِ إِلَّا أَنَا بِنَفْسِی وَ کَانَ صَاحِبَ ضِیَافَهًٍْ فَشَوَی لَهُمْ عِجْلًا سَمِیناً حَتَّی أَنْضَجَهُ ثُمَّ قَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا وَضَعَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةًً فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ جَبْرَئِیلُ حَسَرَ الْعِمَامَهًَْ عَنْ وَجْهِهِ فَعَرَفَهُ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) فَقَالَ أَنْتَ هُوَ قَالَ نَعَمْ وَ مَرَّتْ سَارَهًُْ امْرَأَتُهُ فَبَشَّرَهَا بِإِسْحاقَ (علیه السلام) وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ (علیه السلام).
امام صادق (علیه السلام)- خداوند متعال برای هلاک قوم لوط (علیه السلام) چهار فرشته فرستاد: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل و اینها عمّامه بسته از کنار ابراهیم (علیه السلام) گذر کردند و بر او سلام دادند. و [ابراهیم] آنها را نشناخت و وضع زیبایی در آنها دید و گفت: «خودم باید به آنها خدمت کنم مهماننواز بود، یک گوسالهی فربه برای آنها سر برید و پخت و نزد آنها برد و چون در مقابل آنها نهاد و هنگامی که دید دست آنها به آن نمیرسد (و از آن نمیخورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. چون جبرئیل این وضعیّت را دید عمّامه از رو و از سر برداشت و ابراهیم (علیه السلام) او را شناخت». گفت: «تو او هستی»، گفت: «آری»! و زنش ساره گذر کرد و او را به اسحاق (علیه السلام) و پس از او به یعقوب (علیه السلام) مژده داد و گفت: آنچه را خدا در قرآن فرموده و آنها پاسخش دادند به آنچه در قرآن است».
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- قَوْمٌ مُنْکَرُونَ أَیْ قَالَ فِی نَفْسِهِ: هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا نَعْرِفُهُمْ. وَ ذَلِکَ أَنَّهُ ظَنَّهُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ لَمْ یَعْرِفْهُمْ.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- قَوْمٌ مُنْکَرُون؛ یعنی با خودش گفت: «اینها قومی هستند که آنها را نمیشناسیم». و این به خاطر این است که گمان میکرد آنها انسان هستند و آنها را نشناخته است.