آیه تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ [2]
اين كتابى است كه از سوى خداوند بخشندهی مهربان نازل شده است.
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) ... ثُمَّ قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِأَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) ثُمَّ قَرَأَ (علیه السلام) حم تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.
امام صادق (علیه السلام)- امام صادق (علیه السلام) فرمود: ... جبرئیل بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت امام بعد از او، علی (علیه السلام) است. سپس امام صادق (علیه السلام) سوره: حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را خواند.
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- لَمَّا نَزَلَتْ سُورَهًُْ الشُّعَرَاءِ فِی آخِرِهَا آیَهًُْ الْإِنْذَارِ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ أَمَرَنِی رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ: یَا عَلِیُّ (علیه السلام) اطْبُخْ وَ لَوْ کُرَاعَ شَاهًٍْ وَ لَوْ صَاعاً مِنْ طَعَامٍ و قَعْباً مِنْ لَبَنٍ وَ اعْمِدْ إِلَی قُرَیْشٍ. قَالَ: فَدَعَوْتُهُمْ وَ اجْتَمَعُوا أَرْبَعِینَ بَطَلًا بِزِیَادَهًٍْ وَ کَانَ فِیهِمْ أَبُوطَالِبٍ (رحمة الله علیه) وَ حَمْزَهًُْ (رحمة الله علیه) وَ الْعَبَّاسُ؛ فَحَضَرْتُ مَا أَمَرَنِی بِهِ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) مَعْمُولًا، فَوَضَعْتُهُ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ فَضَحِکُوا اسْتِهْزَاءً. فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله) بِأَرْبَعَهًِْ جَوَانِبِ الْجَفْنَهًِْ فَقَالَ کُلُوا وَ قُولُوا بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. فَقَالَ أَبُوجَهْلٍ: یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) مَا نَاکُلُ وَ أَحَدُنَا یَأْکُلُ الشَّاهًَْ مَعَ أَرْبَعَهًِْ أَصْوُعٍ مِنَ الطَّعَامِ؟ فَقَالَ: کُلْ وَ أَرِنِی أَکْلَکَ. فَأَکَلُوا حَتَّی تَمْلَؤُوا، وَ أَیْمُ اللَّهِ مَا یُرَی أَثَرُ أَکْلِ أَحَدِهِمْ وَ لَا نَقَصَ الزَّادُ. فَصَاحَ بِهِمْ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) کُلُوا. فَقَالُوا: وَ مَنْ یَقْدِرُ عَلَی أَکْثَرَ مِنْ هَذَا؟ فَقَالَ: ارْفَعْهُ یَا عَلِیُّ (علیه السلام). فَرَفَعْتُهُ فَدَنَا مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ: یَا قَوْمِ، اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ. فَصَاحَ أَبُولَهَبٍ، وَ قَالَ: قُومُوا إِنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) سَحَرَکُمْ. فَقَامُوا وَ مَضَوْا فَاسْتَعْقَبَهُمْ عَلِیُّبْنُأَبِیطَالِبٍ (علیه السلام) وَ أَرَادَ أَنْ یَبْطِشَ بِهِمْ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله): لَا یَا عَلِیُّ (علیه السلام) ادْنُ مِنِّی. فَتَرَکَهُمْ وَ دَنَا مِنْهُ. فَقَالَ لَهُ: أُمِرْنَا بِالْإِنْذَارِ لَا بِذَاتِ الْفِقَارِ، لِأَنَّ لَهُ وَقْتاً، وَ لَکِنِ اعْمَلْ لَنَا مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ مَا عَمِلْتَ وَ ادْعُ لِی مَنْ دَعَیْتَ {دَعَوْتَ}. فَلَمَّا أَتَی غَدٌ فَعَلْتُ مَا بِالْأَمْسِ فَعَلْتُ. فَلَمَّا اجْتَمَعُوا وَ أَکَلُوا کَمَا أَکَلُوا، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله): مَا أَعْلَمُ شَابّاً مِنَ الْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلِ مَا جِئْتُکُمْ بِهِ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهًِْ. قیِلَ: فَقَالَ أَبُوجَهْلٍ: قَدْ شَغَلَنَا أَمْرُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) فَلَوْ قَابَلْتُمُوهُ بِرَجُلٍ مِثْلِهِ یَعْرِفُ السِّحْرَ وَ الْکِهَانَهًَْ لَکُنَّا اسْتَرَحْنَا؛ فَقَطَعَ کَلَامَهُ عُتْبَهًُْبْنُرَبِیعَهًَْ وَ قَالَ: وَ اللَّهِ إِنِّی لَبَصِیرٌ بِمَا ذَکَرْتَهُ. فَقَالَ: لِمَ لَا تُبَاحِثْهُ؟ قَالَ: حَاشَا أَنْ کَانَ بِهِ مَا ذَکَرْتَ. فَقَالَ لَهُ: یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله)! أَنْتَ خَیْرٌ أَمْ هَاشِمٌ؟ أَنْتَ خَیْرٌ أَمْ عَبْدُالْمُطَّلِبِ؟ أَنْتَ خَیْرٌ أَمْ عَبْدُاللهِ؟ أَنْتَ خَیْرٌ أَمْ عَلِیُّبْنُأَبِیطَالِبٍ (علیه السلام) دَامِغُ {دافِعُ} الْجَبَابِرَهًِْ قَاصِمُ أَصْلَابِ أَکْبَرِهِمْ؟ فَلِمَ تُضِلُّ آبَائَنَا وَ تَشْتِمُ آلِهَتَنَا؟ فَإِنْ کُنْتَ تُرِیدُ الرِّئَاسَهًَْ عَقَدْنَا لَکَ أَوْلَوِیَّتَهَا وَ کُنْ رَئِیساً لَنَا مَا بَقِیتَ، وَ إِنْ کَانَ بِکَ الْبَاهُ زَوَّجْنَاکَ عَشَرَهًَْ نِسْوَهًٍْ مِنْ أَکْبَرِنَا، وَ إِنْ کُنْتَ تُرِیدُ الْمَالَ جَمَعْنَا لَکَ مِنْ أَمْوَالِنَا مَا یُغْنِیکَ أَنْتَ وَ عَقِبَکَ مِنْ بَعْدِکَ، فَمَا تَقُولُ؟ فَقَال (صلی الله علیه و آله) بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ حم* تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا ... فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ فَأَمْسَکَ عُتْبَهًُْ عَلَی فِیهِ، وَ رَجَعَ فَنَاشَدَهُ بِاللَّهِ اسْکُتْ، فَسَکَتَ، وَ قَامَ وَ مَضَی، فَقَامَ مَنْ کَانَ حَاضِراً خَلْفَهُ فَلَمْ یَلْحَقُوهُ، فَدَخَلَ وَ لَمْ یَخْرُجْ أَبَداً، فَغَدَوْهُ قُرَیْشٌ. فَقَالَ أَبُوجَهْلٍ: قُومُوا بِنَا إِلَیْهِ. فَدَخَلُوا وَ جَلَسُوا، فَقَالَ أَبُوجَهْلٍ: یَا عُتْبُهًُْ، مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) سَحَرَکَ. فَقَامَ قَائِماً عَلَی قَدَمَیْهِ وَ قَالَ: یَا لُکَعَ الرِّجَالِ، وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ تَکُنْ بِبَیْتِی لَقَتَلْتُکَ شَرَّ قِتْلَهًٍْ، یَا وَیْلَکَ، قُلْتَ: مُحَمَّدٌ سَاحِرٌ کَاهِنٌ شاعِرٌ، سِرْنَا إِلَیْهِ سَمِعْنَاهُ تَکَلَّمَ بِکَلَامٍ مِنْ رَبِّ السَّمَاءِ فَحَلَّفْتُهُ وَ أَمْسَکَ، وَ قَدْ سَمَّیْتُمُوهُ الصَّادِقَ الْأَمِینَ، هَلْ رَأَیْتُمْ مِنْهُ کَذِبَهًًْ؟ وَ لَکِنِّی لَوْ تَرَکْتُهُ یُتَمِّمُ مَا قَرَأَ، لَحَلَّ بِکُمْ الْعَذَابُ وَ الذَّهَابُ.
امام علی (علیه السلام)- زمانیکه سورهی شعراء که در آخر آن آیه: و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!. (شعراء/۲۱۴)، آمده است نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من دستور داد و فرمود: «ای علی (علیه السلام)! غذایی تهیّه کن حتّی اگر کلّه پاچهی چهارپایان یا مشتی حبوبات و کاسهای شیر باشد و بهسوی قریشیان برو و آنها را دعوت کن. من نیز آنها را دعوت نمودم. آنها که بیش از چهل مرد بودند، جمع شدند. در میان آنان ابوطالب (حمزه (و عبّاس (نیز حضور داشتند. غذایی را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دستور پخت آن را داده بود آماده کردم و آن را جلویشان گذاشتم. آنها به نشانهی تمسخر و استهزاء خندیدند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) انگشتش را در چهار گوشهی کاسه فرو برد و فرمود: «بهنام خداوند بخشنده بخشایشگر بگویید و بخورید». ابوجهل گفت: «ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! چه چیزی بخوریم؛ حال آنکه هرکدام از ما یک گوسفند را به همراه چهار کاسه غذا میخورد»!؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پاسخ داد: «بخور و غذاخوردنت را به من نشان بده». آنها غذا خوردند تا اینکه خسته شدند. ولی به خدا قسم! اثر غذاخوردن هیچکدام از آنها در کاسه مشخص نبود و غذا هم اصلاً کم نشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به آنها تعارف کرد: «بخورید»! آنها پاسخ دادند: «چه کسی بیش از این میتواند غذا بخورد»؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) به من دستور داد آن را بردارم. من نیز آن را برداشتم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها نزدیک شد و فرمود: «ای قوم من! بدانید که الله خدای من و شما است». ابولهب فریاد زد: «برخیزید که محمّد شما را جادو کرده است». آنها برخاستند و رفتند. من آنها را دنبال کردم و خواستم به آنها حمله کنم. امّا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمود: «ای علی (علیه السلام)! این کار را نکن. به من نزدیک شو». من آنها را به حال خودشان رها کرده و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک شدم. آن حضرت به من فرمود: «به ما دستور داده شده است آنها را از عذاب الهی بترسانیم نه اینکه با آنها بجنگیم. زیرا آن کار نیز وقت و زمان خاصّی دارد. بهجای این کار، برای ما غذای دیگری شبیه همین غذا تهیّه و افرادی را که به مهمانی دعوت کرده بودی، مجدّداً دعوت کن. فردای آن روز نیز مانند روز اوّل عمل کردم. زمانیکه مهمانان گرد هم آمدند و غذا خوردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها فرمود: «من هیچ جوان عربی را نمیشناسم که برای قوم خود چیزی آورده باشد که از آنچه که من در زمینهی دنیا و آخرت برایتان آوردهام، بهتر باشد». ابوجهل گفت: «مسألهی محمّد (صلی الله علیه و آله)، ما را به خود مشغول کرده است. اگر با او بهوسیلهی فردی که مانند او سحر و کهانت بلد باشد برخورد کنید، از دست او راحت میشویم». عقبهبنربیعه سخن او را قطع کرد و گفت: «به خدا قسم! من از آنچه گفتی اطّلاع دارم». ابوجهل گفت: «پس چرا با او بحث نمیکنی»؟ عتبه گفت: «من گمان نمیکنم او ساحر یا کاهن باشد». ابوجهل خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! آیا تو بهتری یا هاشم؟ تو بهتری یا عبدالمطلب؟ تو بهتری یا عبدالله؟ تو بهتری یا علیّبنابیطالب (علیه السلام)، درهم کوبندهی گردنکشان و شکنندهی کمر بزرگترینشان؟ پس چرا پدران ما را گمراه میدانی و به خدایانمان دشنام میدهی؟ اگر درپی رسیدن به ریاست و سروری هستی، آن را در اختیار تو قرار میدهیم و تا پایان عمر سرور ما باش. اگر زن میخواهی، ده تن از با اصل و نسبترین زنان را به همسری تو درمیآوریم. اگر ثروت میخواهی، برایت ثروتی گرد هم میآوریم که تو و فرزندانت را بینیاز کند. حال چه میگویی»؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پاسخ داد: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم* حم* تَنزِیل مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* کِتَابٌ فُصِّلتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا ... فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُل أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْل صَاعِقَةِ عَادٍ و ثَمُودَ؛ در این هنگام عتبه جلوی دهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را گرفت و او را به خدا قسم داد که دیگر ادامه ندهد و سکوت کند. آنگاه برخاست و رفت. پس از او همه حاضران برخاستند. امّا به او نپیوستند. او به خانهاش رفت و از آنجا خارج نشد. صبح هنگام قریشیان نزد او رفتند. ابوجهل گفت: «برخیزید نزد او برویم». آنها بر او وارد شده و نشستند. ابوجهل گفت: «ای عتبه! محمّد (صلی الله علیه و آله) تو را جادو کرده است»! عتبه از جایش برخاست و گفت: «ای پست فطرت! به خدا قسم! اگر در خانهی من نبودی، تو را به بدترین شیوه میکشتم! وای بر تو! گفتی محمّد (صلی الله علیه و آله) ساحر، کاهن و شاعر است. از تو اطاعت کردیم. شنیدیم که او با کلامی از سوی پروردگار آسمان با ما سخن گفت. من او را قسم دادم که دیگر ادامه ندهد. او هم سکوت کرد. این درحالی است که شما خودتان او را راستگوی امانتدار نامیدهاید. آیا هرگز دروغی از او دیدهاید؟ ولی اگر من اجازه میدادم که آنچه را میخواند به پایان ببرد، قطعاً عذاب و نابودی شما را در برمیگرفت».