آیه وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ [14]
و اصحاب ايكه (قوم شعيب) و قوم تبّع [كه در سرزمين يمن زندگى مىكردند]، هريك از آنها پيامبران را تكذيب كردند و وعدهی عذاب دربارهی آنان تحقّق يافت.
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ قَالَ: أَصْحَابُ الْغَیْظَهًِْ.
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ، [آنها] اصحاب غیظه (خشم) بودند.
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ عَلِیِّبْنِمُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) سُئِلَ لِمَ سُمِّیَ تُبَّعٌ تُبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ کَانَ غُلَاماً کَاتِباً وَ کَانَ یَکْتُبُ لِمَلِکٍ قِبَلَهُ وَ کَانَ إِذَا کَتَبَ کَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی خَلَقَ صُبْحاً وَ رِیحاً فَقَالَ الْمَلِکُ اکْتُبْ وَ ابْدَأْ بِاسْمِ مَلِکِ الرَّعْدِ فَقَالَ لَا أَبْدَأُ إِلَّا بِاسْمِ إِلَهِی ثُمَّ أَعْطِفُ عَلَی حَاجَتِکَ فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ ذَلِکَ فَأَعْطَاهُ مُلْکَ ذَلِکَ الْمَلِکِ فَتَابَعَهُ النَّاسُ عَلَی ذَلِکَ فَسُمِّیَ تُبَّعاً.
امام علی (علیه السلام)- مردی از اهالی شام از جای حرکت کرده گفت: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! من چند سؤال از تو دارم». و گفت: «چرا تبّع را تبّع گفتهاند»؟ فرمود: «او غلامی نویسنده بود و منشی پادشاه [بود]، هروقت نامهای مینوشت آغاز نامه را بسم الله الذی خلق صبحا و ریحا؛ به نام خداوندی که باد و فریاد را آفرید، قرار میداد». پادشاه گفت: «وقتی نامه مینویسی ابتدای آن را به نام ملک رعد بنویس». گفت: «جز به نام پروردگارم آغاز نمیکنم بعد هرچه مایلی بگو بنویسم، خداوند سپاس عقیدهی او را گذاشت و پاداش او را چنین قرار داد که پس از این پادشاه سلطنت به او رسید و مردم تابع و پیرو او شدند بههمینجهت تبّع نام گرفت».
الصّادق (علیه السلام)- إِنَ تُبَّعاً قَالَ لِلْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ کُونُوا هَاهُنَا حَتَّی یَخْرُجَ هَذَا النَّبِیُّ أَمَّا أَنَا فَلَوْ أَدْرَکْتُهُلَخَدَمْتُهُ وَ لَخَرَجْتُ مَعَهُ.
امام صادق (علیه السلام)- تبّع به اوس و خزرج گفت: «اینجا (مدینه) باشید تا اینکه این پیامبر قیام کند، امّا اگر من او را درک میکردم خدمتش مینمودم و با او بیرون میآمدم».
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- لَا یَشْتَبِهَنَ عَلَیْکُمْ أَمْرُ تُبَّعٍ فَإِنَّهُ کَانَ مُسْلِما.
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- امر تبّع بر شما اشتباه نشود، او مسلمان بود.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- لَا تَسُبُّوا تُبَّعاً فَإِنَّهُ کَانَ قَدْ أَسْلَم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- تبّع (پادشاه یمن) را سبّ و نفرین نکنید که او مسلمان بود.
الصّادق (علیه السلام)- إِسْمَاعِیلُبْنُجَابِرٍ قَالَ: کُنْتُ فِیمَا بَیْنَ مَکَّهًَْ وَ الْمَدِینَهًِْ أَنَا وَ صَاحِبٌ لِی فَتَذَاکَرْنَا الْأَنْصَارَ فَقَالَ أَحَدُنَا هُمْ نُزَّاعٌ مِنْ قَبَائِلَ وَ قَالَ أَحَدُنَا هُمْ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ قَالَ فَانْتَهَیْنَا إِلَی أَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) وَ هُوَ جَالِسٌ فِی ظِلِّ شَجَرَهًٍْ فَابْتَدَأَ الْحَدِیثَ وَ لَمْ نَسْأَلْهُ فَقَالَ إِنَّ تُبَّعاً لَمَّا أَنْ جَاءَ مِنْ قِبَلِ الْعِرَاقِ وَ جَاءَ مَعَهُ الْعُلَمَاءُ وَ أَبْنَاءُ الْأَنْبِیَاءِ فَلَمَّا انْتَهَی إِلَی هَذَا الْوَادِیلِهُذَیْلٍ أَتَاهُ أُنَاسٌ مِنْ بَعْضِ الْقَبَائِلِ فَقَالُوا إِنَّکَ تَأْتِی أَهْلَ بَلْدَهًٍْ قَدْ لَعِبُوا بِالنَّاسِ زَمَاناً طَوِیلًا حَتَّی اتَّخَذُوا بِلَادَهُمْ حَرَماً وَ بُنْیَتَهُمْ رَبّاً أَوْ رَبَّهًًْ فَقَالَ إِنْ کَانَ کَمَا تَقُولُونَ قَتَلْتُ مُقَاتِلِیهِمْ وَ سَبَیْتُ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ هَدَمْتُ بُنْیَتَهُمْ قَالَ فَسَالَتْ عَیْنَاهُ حَتَّی وَقَعَتَا عَلَی خَدَّیْهِ قَالَ فَدَعَا الْعُلَمَاءَ وَ أَبْنَاءَ الْأَنْبِیَاءِ فَقَالَ انْظُرُونِی وَ أَخْبِرُونِی لِمَا أَصَابَنِی هَذَا قَالَ فَأَبَوْا أَنْ یُخْبِرُوهُ حَتَّی عَزَمَ عَلَیْهِمْ قَالُوا حَدِّثْنَا بِأَیِّ شَیْءٍ حَدَّثْتَ نَفْسَکَ قَالَ حَدَّثْتُ نَفْسِی أَنْ أَقْتُلَ مُقَاتِلِیهِمْ وَ أَسْبِیَ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَهْدِمَ بُنْیَتَهُمْ فَقَالُوا إِنَّا لَا نَرَی الَّذِی أَصَابَکَ إِلَّا لِذَلِکَ قَالَ وَ لِمَ هَذَا قَالُوا لِأَنَّ الْبَلَدَ حَرَمُ اللَّهِ وَ الْبَیْتَ بَیْتُ اللَّهِ وَ سُکَّانَهُ ذُرِّیَّهًُْ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ صَدَقْتُمْ فَمَا مَخْرَجِی مِمَّا وَقَعْتُ فِیهِ قَالُوا تُحَدِّثُ نَفْسَکَ بِغَیْرِ ذَلِکَ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَرُدَّ عَلَیْکَ قَالَ فَحَدَّثَ نَفْسَهُ بِخَیْرٍ فَرَجَعَتْ حَدَقَتَاهُ حَتَّی ثَبَتَتَا مَکَانَهُمَا قَالَ فَدَعَا بِالْقَوْمِ الَّذِینَ أَشَارُوا عَلَیْهِ بِهَدْمِهَا فَقَتَلَهُمْ ثُمَّ أَتَی الْبَیْتَ وَ کَسَاهُ وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ ثَلَاثِینَ یَوْماً کُلَّ یَوْمٍ مِائَهًَْ جَزُورٍ حَتَّی حُمِلَتِ الْجِفَانُ إِلَی السِّبَاعِ فِی رُءُوسِ الْجِبَالِ وَ نُثِرَتِ الْأَعْلَافُ فِی الْأَوْدِیَهًِْ لِلْوُحُوشِ ثُمَّ انْصَرَفَ مِنْ مَکَّهًَْ إِلَی الْمَدِینَهًِْ فَأَنْزَلَبِهَا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ مِنْ غَسَّانَ وَ هُمُ الْأَنْصَار.
امام صادق (علیه السلام)- اسماعیلبنجابر گوید: همراه یکی از دوستان در راه مکّه و مدینه بودم که سخن از انصار به میان آمد. یکی از ما گفت: «آنها نازعین (دور افتادگان) هر قبیلهاند». و دیگری گفت: «آنها اهل یمناند». تا اینکه نزد امام صادق (علیه السلام) رسیدیم. امام در زیر سایهی درختی نشسته بود، بدون اینکه ما چیزی از حضرت بپرسیم، امام خود سخن آغاز کرد و فرمود: «وقتی تبّع (پادشاه یمن) از سوی عراق، به همراه علماء و فرزندان پیامبران (علیهم السلام) به وادی هذیل آمد، گروهی از قبایل نزد او آمدند و گفتند: «تو به سرزمینی آمدهای که اهل آن مدّتی طولانی است مردم را به بازی گرفتهاند، چنانکه سرزمین خود را حرم قرار داده و ساختهی دست خود را خدا و الهه میپندارند». پادشاه گفت: «اگر اینگونه که شما میگویید باشد، با جنگجویان آنها میجنگم و فرزندان آنها را اسیر و بناهایشان را خراب میکنم». در این حین چشمانش سرازیر شد و روی گونههای او افتاد. علماء و پیامبرزادگان را فرا خواند و گفت: «به من بنگرید و بگویید چه بر سر من آمده است»؟ آنها از پاسخدادن به او امتناع کردند تا اینکه پادشاه آنها را سوگند داد. آنگاه گفتند: «به ما بگو با خود چه اندیشیدهای»؟ گفت: «با خود اندیشیدم که مردان این سرزمین را بکشم و خانوادهایشان را اسیر و خانههایشان را خراب کنم». گفتند: «به نظر ما تنها دلیل بیماری شما، همین اندیشه و تصمیم است». پرسید: «چرا»؟! گفتند: «زیرا این سرزمین، حرم خداست و خانه، خانهی خداست و ساکنان آن ذرّیّه و فرزندان ابراهیم خلیل الرّحمان (علیه السلام) هستند». گفت: «راست میگویید!؟ حال چارهی این درد من چیست»؟ گفتند: «با خود بهگونهای دیگر اندیشه کن، امید است که خداوند، این مصیبت را از تو بازگرداند». پادشاه دربارهی ایشان اندیشه خیر و نیک کرد و بلافاصله چشمانش به حالت اوّل بازگشت و در سر جای خود قرار گرفت. سپس کسانی را که به او نصیحت کرده بودند کعبه را خراب کند و ساکنان آن را بکشد، فرا خواند و آنان را کشت. سپس بهسوی کعبه رفت و پوششی بر آن انداخت و به مدّت سی روز به مردم طعام داد. او هر روز صد شتر قربانی کرد تا به آنجا که گوشت قربانی را برای حیوانات وحشی به قلّهی کوهها میبردند و علفها را میچیدند و برای علفخواران در میان دشت، میگستراندند. سپس از مکّه به مدینه رفت و گروهی از غسّانیان اهل یمن در آنجا (مدینه) ساکن شدند که آنها را انصار مینامند.
الصّادق (علیه السلام)- أَنَّ تُبَّعَ قَالَ فِی مَسِیرِهِ: حَتَّی أَتَانِی مِنْ قُرَیْظَهًَْ عَالِمٌ حِبْرٌ لَعَمْرُکَ فِی الْیَهُودِ مُسَدَّدٌ قَالَ ازْدَجِرْ عَنْ قَرْیَهًٍْ مَحْجُوبَهًٍْ لِنَبِیِّ مَکَّهًَْ مِنْ قُرَیْشٍ مُهْتَدٍ فَعَفَوْتُ عَنْهُمْ عَفْوَ غَیْرِ مُثَرَّبٍ وَ تَرَکْتُهُمْ لِعِقَابِ یَوْمٍ سَرْمَدٍ وَ تَرَکْتُهَا لِلَّهِ أَرْجُو عَفْوَهُ یَوْمَ الْحِسَابِ مِنَ الْحَمِیمِ الْمُوقَدِ فَلَقَدْ تَرَکْتُ لَهُ بِهَا مِنْ قَوْمِنَا نَفَراً أُولِی حَسَبٍ وَ مِمَّنْ یُحْمَدُ نَفَراً یَکُونُ النَّصْرُ فِی أَعْقَابِهِمْ أَرْجُو بِذَاکَ ثَوَابَ رَبِّ مُحَمَّدٍ مَا کُنْتُ أَحْسَبُ أَنَّ بَیْتاً طَاهِراً لِلَّهِ فِی بَطْحَاءِ مَکَّهًَْ یُعْبَدُ قَالُوا بِمَکَّهًَْ بَیْتُ مَالٍ دَاثِرٍ وَ کُنُوزُهُ مِنْ لُؤْلُؤٍ وَ زَبَرْجَدٍ فَأَرَدْتُ أَمْراً حَالَ رَبِّی دُونَهُ وَ اللَّهُ یَدْفَعُ عَنْ خَرَابِ الْمَسْجِدِ فَتَرَکْتُ مَا أَمَّلْتُهُ فِیهِ لَهُمْ وَ تَرَکْتُهُمْ مِثْلًا لِأَهْلِ الْمَشْهَدِ قَالَ أَبُوعَبْداللَّهِ (علیه السلام) کَانَ الْخَبَرَ أَنَّهُ سَیَخْرُجُ مِنْ هَذِهِ یَعْنِی مَکَّهًَْ نَبِیٌّ (صلی الله علیه و آله) یَکُونُ مُهَاجَرُهُ یَثْرِبَ فَأَخَذَ قَوْماً مِنْ الْیَمَنِ فَأَنْزَلَهُمْ مَعَ الْیَهُودِ لِیَنْصُرُوهُ إِذَا خَرَجَ وَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ: شَهِدْتُ عَلَی أَحْمَدَ أَنَّهُرَسُولٌ مِنَ اللَّهِ بَارِئِ النَّسَمِ فَلَوْ مُدَّ عُمُرِی إِلَی عُمُرِهِ لَکُنْتُ وَزِیراً لَهُ وَ ابْنَ عَمٍ وَ کُنْتُ عَذَاباً عَلَی الْمُشْرِکِینَ أَسْقِیهِمْ کَأْسَ حَتْفٍ وَ غَم.
امام صادق (علیه السلام)- تبّع دربارهی پیامبر اسلام این شعر را سروده است: تا از طائفهی بنیقریظه دانشمندی حبری نزدم آمد که به جان تو در میان یهود بزرگوار بود. من از آنها درگذشتم و یثرب نخواستم و آنها را برای روز سرمد وانهادم. یثرب را برای خدا ترک کردم و امید عفو او را دارم در روز قیامت از دوزخ افروخته. در آن چند تن از قوم خود را بهجا گذاشتم که خانوادهدار بودند و کسانی قابل ستایش. افرادی که نژاد یاریکننده بیاورند و با این عمل امیدوارم مزد از پروردگار محمّد (صلی الله علیه و آله) بگیرم من گمان ندارم که خانهی درخشان خدا در درّهی مکّه محلّ پرستش گردد. گفتند در مکّه یک خزانهی دارایی کهنهای است و گنجهای آن از دُرّ و زبرجد است. من قصدی کردم که پروردگارم جلویش را گرفت و خدا از ویرانکردن مسجد دفاع میکند. من هم آرزوی خود را به آنها واگذاشتم و آنها را نمونهی اهل زیارتگاه مکّه قرار دادم فرمود: «خبر داده است که از این شهر یعنی مکّه پیغمبری بیرون آید که یثرب هجرتگاه اوست بههمین جهت جمعی از اعراب یمن را در آنجا با یهودیان سکونت داد تا موقعی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مبعوث شود او را یاری کنند و دراینباره هم شعری گفته: گواهم بر احمد (صلی الله علیه و آله) که او فرستاده از جانب خدای آفرینندهی مردم است. اگر عمرم باقی باشد تا زمان او من پشتیبان او و پسر عمّ او خواهم بود. و من عذاب بر مشرکین باشم و جام مرگ و اندوه به کام آنها بریزم