آیه ۱ - سوره قمر

آیه اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ [1]

قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت!

قیامت نزدیک شد

۱ -۱
(قمر/ ۱)

علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قَالَ قَرُبَتِ الْقِیَامَهًُْ فَلَا یَکُونُ بَعْدَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) إِلَّا الْقِیَامَهًُْ وَ قَدِ انْقَضَتِ النُّبُوَّهًُْ وَ الرِّسَالَهًُْ قَوْلُهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ فَإِنَّ قُرَیْشاً سَأَلَتْ رسول الله (صلی الله علیه و آله) أَنْ یُرِیَهُمْ آیَهًًْ فَدَعَا اللَّهَ فَانْشَقَّ الْقَمَرُ بِنِصْفَیْنِ حَتَّی نَظَرُوا إِلَیْهِ ثُمَّ الْتَأَمَ فَقَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ أَیْ صَحِیحٌ وَ رُوِیَ أَیْضاً فِی قَوْلِهِ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قَالَ خُرُوجُ القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف).

علیّ‌ّبن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ، قیامت نزدیک است. پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چیزی به‌جز قیامت نخواهد بود. نبوّت و رسالت به پایان رسیده است. و انشَقَّ القَمَرُ، قبیله‌ی قریش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خواستند که آیه و نشانه‌ای به آن‌ها نشان دهد، او هم از خدا خواست و ماه به دو نیمه تقسیم شد و آن‌ها با چشم خود دیدند و سپس دو نیمه به هم چسبیدند. آنگاه گفتند: «این سحری مستمر است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۲۸
بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۵۱/ القمی، ج۲، ص۳۴۰/ نورالثقلین/ البرهان
۱ -۲
(قمر/ ۱)

الصّادق (علیه السلام)- الْمُفَضَّلِ‌بْنِ‌عُمَرَ، قَالَ: سَأَلْتُ سَیِّدِیَ الصَّادِقَ (علیه السلام) هَلْ لِلْمَأْمُولِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِیِّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ یَعْلَمُهُ النَّاسُ فَقَالَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعْلَمُهُ شِیعَتُنَا قُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَهًُْ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَر.

امام صادق (علیه السلام)- مفضّل‌بن‌عمر گوید: از آقایم امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «آیا مأموریّت مهدی منتظر (وقت معیّنی دارد که باید مردم بدانند کی خواهد بود»؟ فرمود: «حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معیّن کند که شیعیان ما آن را بدانند». عرض کردم: «آقا برای چه»؟ فرمود: «زیرا وقت ظهور او همان ساعتی است که خداوند می‌فرماید: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَر».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۲۸
بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱
۱ -۳
(قمر/ ۱)

المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- علی‌بن‌ابراهیم‌بن‌مهزیار (رحمة الله علیه) فی حدیث القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و قد ذکر (علیه السلام) بعض علاماته ... ثُمَّ تَلَا بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ فَقُلْتُ سَیِّدِی یَا ابْنَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) مَا الْأَمْرُ قَالَ نَحْنُ (علیه السلام) أَمْرُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ جُنُودُهُ قُلْتُ سَیِّدِی یَا ابْنَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) حَانَ الْوَقْتُ قَالَ وَ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ.

امام مهدی ( علیّ‌بن‌ابراهیم‌بن مهزیار در حدیثی درباره‌ی قائم (اشاره به بعضی از علامت‌های آن دارد ... سپس این خن خدای متعال را خواند: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، [ناگهان] فرمان ما، شب‌هنگام یا در روز، [برای نابودی آن] فرامی‌رسد [سرما یا صاعقه‌ای را بر آن مسلّط می‌سازیم] و آن چنان آن را درو می‌کنیم که گویی دیروز هرگز [چنین کشتزاری] نبوده است. (یونس/۲۴) گفتم: «ای آقای من و ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! مقصود از امر چیست»؟ فرمود: «ما امر خدا و لشکریان او هستیم». گفتم: «ای آقای من و ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا وقت آن نرسیده است»؟ فرمود: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۲۸
بحارالأنوار، ج۵۲، ص۴۵/ کمال الدین، ج۲، ص۴۶۸

و ماه از هم شکافت

۲ -۱
(قمر/ ۱)

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- سَأَلُوا أَهْلُ مَکَّهًَْ رَسُولَ الله (صلی الله علیه و آله) أَنْ یُرِیَهُمْ أَکْبَرَ الْآیَاتِ فَأَرَاهُمُ الْقَمَرَ فِرْقَتَیْنِ حَتَّی رَأَوْا حَرَاءَ بَیْنَهُمَا.

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- اهل مکّه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خواستند که بزرگ‌ترین نشانه‌ها را به آن‌ها نشان دهد. او هم ماه را به‌صورت دو تکّه به آن‌ها نشان داد و آن‌ها کوه حرا را در وسط آن دو تکّه دیدند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۲۸
البرهان
۲ -۲
(قمر/ ۱)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- اجْتَمَعَ الْمُشْرِکُونَ إِلَی رسول الله (صلی الله علیه و آله) فَقَالُوا إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فَشُقَّ لَنَا الْقَمَرَ فِلْقَتَیْنِ فَقَالَ لَهُمْ رسول الله (صلی الله علیه و آله) إِنْ فَعَلْتُ تُؤْمِنُونَ قَالُوا نَعَمْ وَ کَانَتْ لَیْلَهًُْ بَدْرٍ فَسَأَلَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) رَبَّهُ أَنْ یُعْطِیَهُ مَا قَالُوا فَانْشَقَّ الْقَمَرُ فِلْقَتَیْنِ وَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) یُنَادِی یَا فُلَانُ یَا فُلَانُ اشْهَدُوا وَ قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ انْشَقَّ الْقَمَرُ عَلَی عَهْدِ رسول الله (صلی الله علیه و آله) شِقَّتَیْنِ فَقَالَ لَنَا رسول الله (صلی الله علیه و آله) اشْهَدُوا اشْهَدُوا وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ أَنَّهُ قَالَ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ رَأَیْتُ الْحَرَاءَ بَیْنَ فِلْقَیِ الْقَمَرِ وَ عَنْ جُبَیْرِ‌بْنِ‌مُطْعِمٍ قَالَ انْشَقَّ الْقَمَرُ عَلَی عَهْدِ رسول الله (صلی الله علیه و آله) حَتَّی صَارَ فِرْقَتَیْنِ عَلَی هَذَا الْجَبَلِ فَقَالَ أُنَاسٌ سَحَرَنَا مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ رَجُلٌ إِنْ کَانَ سَحَرَکُمْ فَلَمْ یَسْحَرِ النَّاسَ کُلَّهُم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- در شب بدری [که ماه کامل است]، مشرکان با محمّد (صلی الله علیه و آله) نشسته بودند و گفتند: «اگر تو راست می‌گویی، ماه را برای ما دو نیمه کن». فرمود: «اگر این کار را بکنم ایمان می‌آورید». گفتند: «بلی»! آنگاه با انگشت خود به ماه اشاره کرد و به دو قسمت تقسیم شد. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ندا سر داد که ای فلانی و ای فلانی شهادت دهید». و ابن مسعود گفته: ماه در روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دو نیم شکافته شد و حضرت به ما فرمود: «شهادت دهید! شهادت دهید»! همچنین از وی روایت شده: «به خدایی که جانم در دست اوست، سوگند! من حراء را از میان دو نیمه ماه دیدم». و از جُیَیربن‌مُطعِم روایت شده: «در روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ماه شکافته شد و دو پاره شد بر این کوه و بر این کوه. مردم گفتند: «محمد ما را سِحر کرده است». آنگاه کسی گفت: «اگر شما را سِحر کرده، همه مردم را که سِحر نکرده است»»!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۲۸
بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۴۷
۲ -۳
(قمر/ ۱)

الصّادق (علیه السلام)- اجْتَمَعُوا أَرْبَعَهًَْ عَشَرَ رَجُلًا أَصْحَابُ الْعَقَبَهًِْ لَیْلَهًَْ أَرْبَعَهًَْ عَشَرَ مِنْ ذِی الْحِجَّهًِْ فَقَالُوا لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) مَا مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ لَهُ آیَهًٌْ فَمَا آیَتُکَ فِی لَیْلَتِکَ هَذِهِ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مَا الَّذِی تُرِیدُونَ فَقَالُوا إِنْ یَکُنْ لَکَ عِنْدَ رَبِّکَ قَدْرٌ فَأْمُرِ الْقَمَرَ أَنْ یَنْقَطِعَ قِطْعَتَیْنِ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یا محمد (صلی الله علیه و آله) اللَّهُ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی قَدْ أَمَرْتُ کُلَّ شَیْءٍ بِطَاعَتِکَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَأَمَرَ الْقَمَرَ أَنْ یَنْقَطِعَ قِطْعَتَیْنِ فَانْقَطَعَ قِطْعَتَیْنِ فَسَجَدَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) شُکْراً لِلَّهِ وَ سَجَدَ شِیعَتُنَا ثُمَّ رَفَعَ النَّبِیُّ رَأْسَهُ وَ رَفَعُوا رُءُوسَهُمْ فَقَالُوا یَعُودُ کَمَا کَانَ فَعَادَ کَمَا کَانَ ثُمَّ قَالُوا یَنْشَقُّ رَأْسُهُ فَأَمَرَهُ فَانْشَقَّ فَسَجَدَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) شُکْراً لِلَّهِ وَ سَجَدَ شِیعَتُنَا فَقَالُوا یا محمد (صلی الله علیه و آله) حِینَ تَقَدَّمَ سُفَّارُنَا مِنَ الشَّامِ وَ الْیَمَنِ نَسْأَلُهُمْ مَا رَأَوْا فِی هَذِهِ اللَّیْلَهًِْ فَإِنْ یَکُونُوا رَأَوْا مِثْلَ مَا رَأَیْنَا عَلِمْنَا أَنَّهُ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ یَرَوْا مِثْلَ مَا رَأَیْنَا عَلِمْنَا أَنَّهُ سِحْرٌ سَحَرْتَنَا بِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ إِلَی آخِرِ السُّورَهًِْ.

امام صادق (علیه السلام)- از یونس روایت شده که وی گفت: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «چهارده تن از اصحاب عقبه در شب چهاردهم ذی الحجّه جمع شدند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردند: «هر پیامبری حتما نشانهای دارد، امشب نشانه‌ی تو چیست»؟ حضرت فرمود: «چه میخواهید»؟ عرض کردند: «اگر تو نزد پروردگارت مقامی داری به ماه فرمان بده که دو نیم شود». در آن دم جبرئیل فرود آمد و عرض کرد: «ای محمد (صلی الله علیه و آله)! خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: «من به همه چیز دستور دادهام که به فرمان تو باشند». آنگاه حضرت سرش را بالا برد و به ماه دستور داد که دو نیم شود. ناگاه ماه دو نیم شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) سجده‌ی شکر گذاشت و شیعیان ما نیز به سجده افتادند. سپس حضرت سر بلند کرد و آنان نیز سر برداشتند. گفتند: «مثل قبل شود». ماه مثل قبل شد. گفتند: «سرش جدا شود». سرش جدا شد. و پیامبر (صلی الله علیه و آله) سجده شکر گذاشت و شیعیان ما نیز به سجده افتادند. عرض کردند: «ای محمد (صلی الله علیه و آله)! وقتی مسافران ما از شام و یمن بازگشتند از آنها میپرسیم در چنین شبی چه دیدهاند، اگر همین چیزی را که ما دیدیم آنها نیز دیده باشند میفهمیم که این اتفاق از جانب پروردگارت بوده، امّا اگر ندیده باشند میفهمیم که این اتفاق سِحر بوده و تو با آن ما را سِحر کردهای». آنگاه خداوند نازل فرمود: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ ...

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۳۰
بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۵۱/ القمی، ج۲، ص۳۴۰
۲ -۴
(قمر/ ۱)

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- انْشَقَّ الْقَمَرُ عَلَی عَهْدِ رسول الله (صلی الله علیه و آله) حَتَّی صَارَ بِنِصْفَیْنِ وَ نَظَرَ إِلَیْهِ النَّاسُ وَ أَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی جَلَّ ذِکْرُهُ وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ فَقَالَ الْمُشْرِکُونَ سَحَرَ الْقَمَرَ سَحَرَ الْقَمَرَ.

ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه)- ماه در روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شکافته شد و دو نیم شد. مردم آن را دیدند امّا بیشترشان روی برگرداندند، آنگاه خداوند متعال نازل فرمود: وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ مشرکان گفتند: «ماه را سحِر کرد! ماه را سِحر کرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۳۰
بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۵۴/ قصص الأنبیاءللراوندی، ص۲۹۴
۲ -۵
(قمر/ ۱)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِر (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا أَظْهَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الرِّسَالَهًَْ وَ الْوَحْیَ بِمَکَّهًَْ وَ أَرَاهُمُ الْآیَاتِ الْعَظِیمَهًَْ وَ الْبَرَاهِینَ الْمُبْهِرَهًَْ تَحَیَّرَتْ قَبَائِلُ قُرَیْشٍ مِنْ بَنِی أُمَیَّهًَْ وَ بَنِی تَیْمٍ وَ عَدِیٍّ فِیمَا أَتَی بِهِ النَّبِیُ (صلی الله علیه و آله) اجْتَمَعَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا لِذِی الرَّأْیِ مِنْهُمْ مَا ذَا تَرَوْنَ مِنَ الرَّأْیِ فِی مَا یَأْتِی بِهِ مُحَمَّدٌ مِمَّا لَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ أَحَدٌ مِنَ السَّحَرَهًِْ وَ الْکَهَنَهًِْ وَ الْجِنِّ وَ أَتَی بِشَیْءٍ لَا یَقْدِرُ أَنْ یَأْتِیَ بِهِ مِمَّنْ ذَکَرْنَاهُ أَحَدٌ حَتَّی نَسْأَلَ مُحَمَّداً مِنْ أَیْنَ أَتَی بِهِ فَلَمْ یُدْعَ بِدِینِهِ إِلَی الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ وَ لَا الْکَهَنَهًِْ وَ السَحَرَهًِْ وَ لَا الْجِنِّ الْمُسَخَّرَهًِْ لِسُلَیْمَانَ‌بْنِ‌دَاوُدَ وَ لَا مُعْجِزَهًٍْ إِلَّا وَ قَدْ أَتَاهُمُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) بِمِثْلِهَا وَ أَعْظَمَ مِنْهَا فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: اجْمَعُوا عَلَی أَنْ نَسْأَلَهُ أَنْ یَشُقَّ لَنَا الْقَمَرَ فِی السَّمَاءِ وَ یُنْزِلَهُ إِلَی الْأَرْضِ شُعْبَتَیْنِ فَإِنَّ الْقَمَرَ مَا سَمِعْنَا مِنْ سَائِرِ النَّبِیِّینَ أَحَداً یَقْدِرُ عَلَیْهِ کَمَا قَدَرَ عَلَی الشَّمْسِ فَإِنَّهَا رَجَعَتْ لِیُوشَعَ‌بْنِ‌نُونٍ (علیه السلام) وَصِیِّ مُوسَی‌بْنِ‌عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ کَانُوا یَظُنُّونَ أَنَّ الشَّمْسَ لَا تُرَدُّ مِنْ مَغْرِبِهَا، فَمِنْ ذَلِکَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ هُوَ النُّمْرُودُ ثُمَّ رُدَّتْ عَلَی یُوشَعَ‌بْنِ‌نُونٍ عَلَی عَهْدِ مُوسَی (علیه السلام) فَأَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ جَاؤُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالُوا لَهُ: یَا مُحَمَّدُ قَدْ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَنَا آیَهًًْ إِنْ أَتَیْتَ بِهَا آمَنَّا بِکَ وَ صَدَّقْنَاکَ، قَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ اسْأَلُونِی فَإِنِّی أُنَبِّئُکُمْ بِکُلِّ آیَهًٍْ لَوْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِه فَقَالُوا: یَا مُحَمَّدُ الْوَعْدُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ سَوَادُ اللَّیْلِ وَ طُلُوعُ الْقَمَرِ، تَقِفُ عَلَی الْمَشْعَرَیْنِ فَتَسْأَلُ رَبَّکَ الَّذِی تَقُولُ إِنَّهُ أَرْسَلَکَ رَسُولًا أَنْ یَشُقَّ لَکَ الْقَمَرَ شُعْبَتَیْنِ، وَ یُنْزِلَهُ مِنَ السَّمَاءِ حَتَّی یَنْقَسِمَ قِسْمَیْنِ، وَ یَقَعَ الْقِسْمُ الْوَاحِدُ عَلَی الْمَشْعَرَیْنِ، وَ الْقِسْمُ الثَّانِی عَلَی الصَّفَا. فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله): فَهَلْ أَنْتُمْ مُؤْمِنُونَ بِمَا قُلْتُمْ إِنَّکُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ. قَالُوا: نَعَمْ یَا مُحَمَّدُ، وَ تَسَامَعَ النَّاسُ وَ أَتَوْا إِلَی سَوَادِ اللَّیْلِ فَأَقْبَلَ النَّاسُ یُهْرَعُونَ إِلَی الْبَیْتِ وَ حَوْلِهِ حَتَّی أَقْبَلَ اللَّیْلُ وَ اسْوَدَّ وَ طَلَعَ الْقَمَرُ وَ أَنَارَ، وَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ یَطُوفُونَ حَوْلَ الْبَیْتِ، فَأَقْبَلَ أَبُو جَهْلٍ وَ أَبُو سُفْیَانَ عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) قَالُوا لَهُ: الْآنَ بَطَلَ سِحْرُکَ وَ کِهَانَتُکَ، هَذَا الْقَمَرُ فَأَوْفِ بِعَهْدِکَ، فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله): قُمْ یَا أَبَا الْحَسَنِ قِفْ بِجَانِبِ الصَّفَا، وَ هَرْوِلْ إِلَی الْمَشْعَرَیْنِ وَ نَادِ بِهَذَا إِظْهَاراً وَ قُلْ فِی نِدَائِکَ: «اللَّهُمَّ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ الْبَلَدِ الْحَرَامِ وَ زَمْزَمَ وَ الْمَقَامِ وَ مُرْسِلَ هَذَا الرَّسُولِ التِّهَامِیِّ ائْذَنْ لِلْقَمَرِ أَنْ یَنْشَقَّ وَ یَنْزِلَ إِلَی الْأَرْضِ فَیَقَعَ نِصْفُهُ عَلَی الصَّفَا وَ نِصْفُهُ عَلَی الْمَشْعَرَیْنِ فَقَدْ سَمِعْتَ سِرَّنَا وَ نَجْوَانَا وَ أَنْتَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ». فَتَضَاحَکَتْ قُرَیْشٌ وَ قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً اسْتَشْفَعَ بِعَلِیٍّ لِأَنَّهُ لَمْ یَبْلُغِ الْحُلُمَ، وَ لَا ذَنْبَ لَهُ فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ (لَعَنَهُ اللَّهُ) لَقَدْ أَشْمَتَنَا اللَّهُ بِکَ یَا ابْنَ أَخِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَهًِْ. فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) اخْسَأْ یَا مَنْ أَتَبَّ اللَّهُ یَدَیْهِ، وَ لَمْ یَنْفَعْهُ مَالُهُ وَ لَا بَنُوهُ، وَ تَبَیَّنَ مَقْعَدَهُ فِی النَّارِ. فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ: لَأَفْضَحَنَّکَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَهًِْ بِالْقَمَرِ وَ شَقِّهِ وَ إِنْزَالِهِ إِلَی الْأَرْضِ وَ لَأَفْلَتَ کَلَامُکَ هَذَا الَّذِی إِذَا کَانَ غَداً جَعَلْتَهُ سُورَهًًْ، وَ قُلْتَ هَذَا أُوحِیَ إِلَی أَبِی لَهَبٍ. قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) امْضِ یَا عَلِیُّ فِیمَا أَمَرْتُکَ وَ اسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الْجَاهِلِینَ، ثُمَّ هَرْوَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنَ الصَّفَا إِلَی الْمَشْعَرَیْنِ، وَ نَادَی وَ أَسْمَعَ بِالدُّعَاءِ فَمَا اسْتَتَمَّ کَلَامَهُ حَتَّی کَادَتِ الْأَرْضُ أَنْ تَسِیخَ بِأَهْلِهَا وَ السَّمَاءُ أَنْ تَقَعَ فَقَالُوا: یَا مُحَمَّدُ لَقَدْ أَعْجَزَکَ شَقُّ الْقَمَرِ أَتَیْتَنَا بِسِحْرِکَ لِتَفْتِنَّا فِیهِ، فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) هَانَ عَلَیْکُمْ بِمَا دَعَوْتُ بِهِ فَإِنَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ لَا یُهَوَّنُ عَلَیْهِمَا بِذَلِکَ وَ لَا یُطِیقَانِ سَمَاعَهُ، فَقُومُوا بِأَجْمَعِکُمْ وَ انْظُرُوا إِلَی الْقَمَرِ قَالَ: ثُمَّ إِنَّ الْقَمَرَ انْشَقَ‌نِصْفَیْنِ نِصْفاً وَقَعَ عَلَی الصَّفَا وَ نِصْفاً وَقَعَ عَلَی الْمَشْعَرَیْنِ، فَأَضَاءَتْ دَاخِلَ مَکَّهًَْ وَ أَوْدِیَتَهَا وَ صَاحَ الْمُنَافِقُونَ: أَهْلَکَنَا مُحَمَّدٌ بِسِحْرِهِ یَا مُحَمَّدُ افْعَلْ مَا شِئْتَ فَلَنْ نُؤْمِنَ بِکَ وَ لَا بِمَا جِئْتَنَا بِهِ. ثُمَّ رَجَعَ الْقَمَرُ إِلَی مَنْزِلِهِ مِنَ الْفَلَکِ، وَ أَصْبَحَ النَّاسُ یَلُومُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یَقُولُونَ بِرَأْیِهِمْ: وَ اللَّهِ لَنُؤْمِنَنَّ بِمُحَمَّدٍ وَ لَنُقَاتِلَنَّکُمْ مَعَهُ مُؤْمِنِینَ فَقَدْ سَقَطَتِ الْحُجَّهًُْ وَ تَبَیَّنَ الْأَعْذَارُ وَ أُنْزِلَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ سُورَهًُْ أَبِی لَهَبٍ وَ اتَّصَلَتْ بِهِ فَقَالَ: إِنَّ مُحَمَّداً فَعَلَ مَا قُلْتُهُ لَهُ فِی تَأْلِیفِهِ لَهُ فِی هَذَا الْکَلَامِ لِیَشْنَعَنِی بِهِ، وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّ مُحَمَّداً یُعَادِینِی لِکُفْرِی بِهِ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ أَلَّفَ هَذَا وَ یَزْعُمُ أَنَّهَا سُورَهًٌْ أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ، فَوَ حَقِّ اللَّاتِ وَ الْعُزَّی لَوْ أَتَی مُحَمَّدٌ بِمَا یَمْلَأُ الْأُفُقَ مِنَ الْمَدْحِ مَا آمَنْتُ بِهِ وَ لَا فِیمَا جَاءَ بِهِ وَ لَوْ عَذَّبَنِی رَبُّ الْکَعْبَهًِْ بِالنَّارِ. فَآمَنَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ سِتُّمِائَهًٍْ وَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا وَ أَکْثَرُهُمْ أَسَرَّ إِیمَانَهُ وَ کَتَمَهُ إِلَی أَنْ جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِلَی الْمَدِینَهًِْ وَ مَاتَ أَبُو لَهَبٍ وَ قُتِلَ أَبُو جَهْلٍ وَ أَسَرَّ أَبُو سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَهًُْ یَوْمَ فَتْحِ مَکَّهًَْ وَ الْعَبَّاسُ وَ زَیْدُ‌بْنُ‌الْخَطَّابِ وَ عَقِیلُ‌بْنُ‌أَبِی طَالِبٍ وَ أَسَرَّ کَثِیرٌ مِنْهُمْ مِقْدَارَ ثَمَانِینَ رَجُلًا تَحْتَ الْقَدَمِ فَکَانُوا طُلَقَاءَ لَمْ یَنْفَعْهُمْ إِیمَانُهُمْ وَ هُمْ لَا یُنْظَرُون.

امام صادق (علیه السلام)- وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای انجام رسالت آمد و مردم را به‌سوی خداوند متعال دعوت نمود، قبایل قریش تعجّب کردند و برخی از آن‌ها به برخی دیگر گفتند: «نظر شما درباره‌ی کاری که محمّد (صلی الله علیه و آله) هر از گاهی انجام می‌دهد چیست؟ کاری که ساحران و جادوگران نمی‌توانند انجام دهند»؟ و جمع شدند تا از او بخواهند که ماه را در آسمان به دو نیم قسمت کند و آن دو تکّه را از آسمان بر زمین بیندازد و با خود گفتند: «درباره‌ی ماه نشنیده‌ایم که هیچ‌کدام از پیامبران توانسته باشند کاری انجام دهند که درباره‌ی خورشید صورت گرفته است که آن هم به درخواست یوشع‌بن‌نون، جانشین موسی (علیه السلام) انجام شد». مردم فکر می‌کردند که خورشید از جایش تکان نمی‌خورد، ولی به خاطر یوشع‌بن‌نون (علیه السلام)، خورشید تکان خورد و این کار انجام گرفت. به‌هرحال آن‌ها تصمیم گرفتند و به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتند و گفتند: «ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! بین ما و بین خودت آیه و نشانه‌ای قرار بده. اگر آن را انجام بدهی به تو ایمان می‌آوریم و تو را تصدیق می‌کنیم». پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آن‌ها گفت: «درخواست کنید، هرچه بخواهید برای شما انجام می‌دهم». گفتند: «وعده‌ی ما با تو در تاریکی شب هنگام طلوع ماه و آن اینکه در منطقه مشعرین بایستی و از پروردگارت که تو را فرستاده است بخواهی که ماه را به دو نیمه کند و از آسمان به زمین بیندازد، به‌طوری‌که به دو قسمت تبدیل شود و یک تکّه آن بر مشعرین بیفتد و تکّه دیگر آن بر صفا». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پاسخ داد: «خداوند عزّوجلّ، بزرگ‌ترین است. من به عهد خود وفادار هستم. آیا شما نیز به آنچه گفتید و اینکه به خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله) ایمان می‌آورید وفادار هستید»؟ گفتند: «بلی، ای محمّد (صلی الله علیه و آله)»! مردم، خبر را به گوش یکدیگر رساندند و قرار گذاشتند که در تاریکی شب این کار را انجام دهند. مردم با عجله به کعبه و اطراف آن رفتند تا اینکه شب فرا رسید و تاریک شد و ماه طلوع کرد و نورافشانی نمود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و کسانی که به خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله) ایمان آورده بودند، پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز می‌خواندند و کعبه را طواف می‌کردند. ابولهب و ابوجهل و ابوسفیان نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «الان سحر و جادو و حیله و نیرنگ تو باطل می‌شود. این هم ماه. پس به عهدت وفا کن». پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «ای ابوالحسن! بلند شو و به طرف کوه «صفا» بایست و به طرف «مشعرین بدو و با صدای بلند فریاد کن و در فریاد بگو: بار خدایا! ای پروردگار کعبه و ای پروردگار مکّه و زمزم و مقام و ای فرستنده‌ی پیامبر تهامی، به ماه اجازه بده که دو نیمه شود و بر زمین بیفتد، به‌گونه‌ای که نصف آن بر «صفا» و نیمه‌ی دیگر آن بر «مشعرین فرو افتد. تو راز و نجوای ما را شنیدی و تو به هر چیز آگاهی». قریش خندیدند و گفتند: «محمّد (صلی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) را به شفاعت و کمک طلبیده است زیرا هنوز بچّه است و بی‌گناه و خواسته‌ی او برآورده می‌گردد». ابولهب گفت: «ای برادر زاده! امشب خداوند مرا با خوارکردن تو خوشحال خواهد کرد». آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: «ساکت شو! ای کسی که خداوند دستانش را بریده است و دیگر مالش هم سودی به حالش ندارد و جایگاهش نیز در آتش است». ابولهب گفت: «امشب تو را با این ماه و دو نیمه کردن آن و انداختن آن بر روی زمین، ضایع خواهم کرد وگرنه همین کلامت را می‌گیرم و آن را تبدیل به سوره‌ای می‌کنم و از قول تو می‌گویم که این کلام درباره‌ی ابولهب به من وحی شده است». آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: «ای علی (علیه السلام)! برو و کاری را که به تو گفتم انجام بده و از دست جاهلان به خدا پناه ببر». علی (علیه السلام) از «صفا» به طرف «مشعرین شتافت و فریاد زد و به گوش همگان رساند و درخواست کرد. هنوز کلامش به پایان نرسیده بود که نزدیک بود زمین ساکنان خود را فرو بلعد و آسمان بر روی زمین سقوط کند. آنگاه گفتند: «ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! چون نمی‌توانی ماه را به دو نیم تقسیم کنی، ما را جادو کرده‌ای تا بتوانی ما را بفریبی». پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «آیا کاری را که از خدا خواسته‌ام، انجام آن برای شما آسان است؟ درحالی‌که آسمان و زمین نمی‌توانند آن کار را انجام دهند و طاقت شنیدن آن را هم ندارند؟ در مکان‌های خود بایستید و به ماه نگاه کنید». امام صادق (علیه السلام) فرمود: «سپس ماه به دو نیم تقسیم شد؛ تکّه‌ای از آن بر کوه صفا فرود آمد و تکّه‌ای دیگر بر مشعرین». داخل شهر مکّه و بیابان‌ها و درّه‌هایش را روشن کرد و مردم از هر طرف فریاد زدند: «به خدا و رسول او ایمان آوردیم و منافقان فریاد زدند؛ با جادوی خودت ما را نابود کردی، هر کاری می‌خواهی بکن، با این کار که انجام داده‌ای هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم». سپس، ماه به جایگاه خودش در آسمان برگشت و برخی از مردم، برخی دیگر را سرزنش می‌کردند و به بزرگان آن‌ها می‌گفتند: «به خدا قسم! حتماً و حتماً به محمّد (صلی الله علیه و آله) ایمان می‌آوریم و درحالی‌که به او ایمان آورده‌ایم با شما می‌جنگیم و مبارزه می‌کنیم. همانا، دلیل و برهان نازل شد و عذر و بهانه‌ها آشکار گردید و حق نمایان شد. در همان روز خداوند عزّوجلّ سوره‌ی ابولهب را نازل کرد و خبرش به او رسید. ابولهب گفت: «وای بر محمّد (صلی الله علیه و آله)! او در بافتن این کلام به حرف خود من توجّه کرده است. به خدا قسم که محمّد (صلی الله علیه و آله) به خاطر اینکه به او کافر هستم و او را تکذیب می‌کنم، به دشمنی با من برخاسته است. محمّد (صلی الله علیه و آله) شعر گفته و این کلام را بافته و فکر کرده سوره‌ای است که خداوند درباره‌ی من بر او نازل کرده است. به حقّ لات و عزّی قسم، اگر محمّد (صلی الله علیه و آله) در مدح من چیزی بگوید که تمام افق را با آن پر کند، دیگر به او ایمان نمی‌آورم و همین مرا بس است که با محمّد (صلی الله علیه و آله) در میان خانواده‌اش با کارهایی که انجام می‌دهد، مخالفت کنم. هرچند که پروردگار کعبه مرا با آتش، دچار عذاب سازد». در آن روز ششصد و دوازده مرد ایمان آوردند که بیشتر آن‌ها، ایمان خود را پنهان کردند تا اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هجرت کرد. ابولهب بر کفر خود مرد و ابوجهل کشته شد و ابوسفیان و معاویه و عتبه در روز فتح مکّه ایمان آوردند و عبّاس و زیدبن‌خطاب و عقیل‌بن‌ابی‌طالب و بسیاری از آن‌ها در زیر فشار مرگ ایمان آوردند. آن‌ها هشتاد نفر هستند که به طلقاء یعنی آزاد شدگان معروف هستند که ایمان آن‌ها هیچ سودی به حالشان ندارد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۳۰
الهدایه الکبری، ص۷۰/ البرهان
۲ -۶
(قمر/ ۱)

الباقر (علیه السلام)- وَ قَدْ شَقَّ الْقَمَرَ لِنَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) وَرَدَّ الشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِیُوشَعَ‌بْنِ‌نُون (علیه السلام).

امام باقر (علیه السلام)- ماه برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شکافته شد و قبل از او خورشید برای یوشع‌بن‌نون (علیه السلام) برگردانده شد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۳۳۴
نورالثقلین
بیشتر