آیه سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ [26]
ولى فردا مىفهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است!
الصّادق (علیه السلام)- هَارُونَ الزَّیَّاتِ قَالَ کُنْتُ أَطُوفُ بِالْکَعْبَهًِْ فَرَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَقُلْتُ فِی نَفْسِی هَذَا هُوَ الَّذِی یُتَّبَعُ وَ الَّذِی هُوَ کَذَا وَ کَذَا قَالَ فَمَا عَلِمْتُ بِهِ حَتَّی ضَرَبَ یَدَهُ عَلَی مَنْکِبِی ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ وَ قَالَ أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُر.
امام صادق (علیه السلام)- جعفربنهارون زیات گفت: اطراف کعبه طواف میکردم چشمم به حضرت صادق (علیه السلام) افتاد با خود گفتم این همان شخصی است که مردم تابع و پیرو اویند و دربارهاش چنینوچنان میگویند. ناگاه دیدم دست روی شانهی من گذاشت و به من فرمود: أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ.
الرّضا (علیه السلام)- لَمَّا تُوُفِّیَ مُوسَی (علیه السلام) وَقَفَ النَّاسُ فِی أَمْرِهِ فَحَجَجْتُ فِی تِلْکَ السَّنَهًِْ فَإِذَا أَنَا بِالرِّضَا (علیه السلام) فَأَضْمَرْتُ فِی قَلْبِی أَمْراً فَقُلْتُ أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ الْآیَهًَْ فَمَرَّ (علیه السلام) کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ عَلَیَّ فَقَالَ أَنَا وَ اللَّهِ الْبَشَرُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْکَ أَنْ تَتَّبِعَنِی فَقُلْتُ مَعْذِرَهًًْ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَیْکَ فَقَالَ مَغْفُورٌ لَکَ.
امام رضا (علیه السلام)- ابنأبی کثیر گوید: بعد از درگذشت امام کاظم (علیه السلام) مردم دربارهی جانشین او متوقّف شدند. من در همان سال به مکّه رفتم؛ حضرت رضا (علیه السلام) را دیدم؛ در دل فکری به خاطرم رسید گفتم: أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ در این موقع امام (علیه السلام) مثل برق از جلوی من رد شده فرمود: «به خدا قسم! من همان بشری هستم که بر تو واجب است از من پیروی کنی». عرض کردم: «پوزش میخواهم از خدا و از شما». فرمود: «اشکالی ندارد گناهت بخشیده است».
الجواد (علیه السلام)- قَالَ قَاسِمُبْنُعَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ کَانَ زَیْدِیّاً قَالَ خَرَجْتُ إِلَی بَغْدَادَ فَبَیْنَا أَنَا بِهَا إِذْ رَأَیْتُ النَّاسَ یَتَعَادَوْنَ وَ یَتَشَرَّفُونَ وَ یَقِفُونَ فَقُلْتُ مَا هَذَا فَقَالُوا ابْنُ الرِّضَا (علیه السلام) فَقُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَنْظُرَنَّ إِلَیْهِ فَطَلَعَ عَلَی بَغْلٍ أَوْ بَغْلَهًٍْ فَقُلْتُ لَعَنَ اللَّهُ أَصْحَابَ الْإِمَامَهًِْ حَیْثُ یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ طَاعَهًَْ هَذَا فَعَدَلَ إِلَیَّ وَ قَالَ یَا قَاسِمَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی سَاحِرٌ وَ اللَّهِ فَعَدَلَ إِلَیَّ فَقَالَ أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ قَالَ فَانْصَرَفْتُ وَ قُلْتُ بِالْإِمَامَهًِْ وَ شَهِدْتُ أَنَّهُ حُجَّهًُْ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ اعْتَقَدْتُ.
امام جواد (علیه السلام)- قاسمبنعبد الرحمن که زیدی مذهب بود میگوید: در ایامی که در بغداد بودم؛ روزی دیدم مردم ازدحامی کردهاند و میروند و میآیند و خود را به بلندیها میرسانند و میایستند. گفتم: «چه خبر است»؟! گفتند: «ابن الرضاست! ابن الرضا (علیه السلام) است». تصمیم گرفتم که ایشان را ببینم. ناگهان دیدم سوار بر قاطری است و میآید. گفتم: «خدا لعنت کند معتقدین به امامت را که میگویند: خدا اطاعت چنین شخصی را بر ما واجب نموده»! در این موقع دیدم رو به جانب من نموده فرمود: «قاسم بنعبد الرحمن! أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ با خود گفتم: «عجب ساحری است»! به خدا باز متوجه من شده فرمود: آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، او دروغگوی هوسبازی است. (روم/۲۵) از آنجا برگشتم و معتقد به امامت شدم و یقین کردم او حجّت خدا و امام بر مردم است و ایمان آوردم.