آیه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ [27]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! در خانههايى غير از خانهی خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد؛ اين براى شما بهتر است؛ شايد متذكّر شويد.
الصّادق ( عَبْدِ الرَّحْمَنِبْنِأَبِی عَبْدِاللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها قَالَ الِاسْتِینَاسُ وَقْعُ النَّعْلِ وَ التَّسْلِیم.
امام صادق ( عبدالرّحمنبنابیعبدالله گوید: از امام صادق (دربارهی این سخن خداوند که میفرماید: لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا، سؤال کردم و ایشان فرمود: «استئناس یعنی در را کوبیدن و سلامکردن».
الرّسول ( أَبِیأَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا مَا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی بِالِاسْتِینَاسِ فَقَالَ (إِذَا جَاءَ الرَّجُلُ إِلَی بَابِ الدَّارِ یُسَبِّحُ وَ یُهَلِّلُ حَتَّی یَعْلَمَ أَهْلُ الدَّارِ أَنَّهُ یُرِیدُ الدُّخُولَ فِیهَا.
پیامبر ( ابوایّوب انصاری گوید: از رسول خدا (پیرامون این کلام خداوند: حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا پرسیدم: «مراد خداوند متعال از استیناس (انسگرفتن) چیست»؟ پیامبر (فرمود: «هنگامیکه شخصی به در خانهای میآید، سُبْحانَ اللهِ و لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ بگوید تا اهل خانه بفهمند او قصد داخلشدن به خانه را دارد».
الرّسول ( عَنْ جَابِرِبْنِعَبْدِاللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (یُرِیدُ فَاطِمَهًَْ (وَ أَنَا مَعَهُ فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَی الْبَابِ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ فَدَفَعَهُ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَهًُْ (عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ ادْخُلْ یَا رَسُولَ اللَّهِ (قَالَ أَدْخُلُ أَنَا وَ مَنْ مَعِی فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ (لَیْسَ عَلَیَّ قِنَاعٌ فَقَالَ یَا فَاطِمَهًُْ (خُذِی فَضْلَ مِلْحَفَتِکِ فَقَنِّعِی بِهِ رَأْسَکِ فَفَعَلَتْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَهًُْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُول اللَّهِ (قَالَ أَنَا وَ مَنْ مَعِی قَالَتْ وَ مَنْ مَعَکَ قَالَ جَابِرٌ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (وَ دَخَلْتُ وَ إِذَا وَجْهُ فَاطِمَهًَْ (أَصْفَرُ کَأَنَّهُ بَطْنُ جَرَادَهًٍْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (مَا لِی أَرَی وَجْهَکِ أَصْفَرَ قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ (الْجُوعُ فَقَالَ (اللَّهُمَّ مُشْبِعَ الْجَوْعَهًِْ وَ دَافِعَ الضَّیْعَهًِْ أَشْبِعْ فَاطِمَهًَْ بِنْتَ مُحَمَّدٍ (قَالَ جَابِرٌ فَوَ اللَّهِ لَنَظَرْتُ إِلَی الدَّمِ یَنْحَدِرُ مِنْ قُصَاصِهَا حَتَّی عَادَ وَجْهُهَا أَحْمَرَ فَمَا جَاعَتْ بَعْدَ ذَلِکَ الْیَوْمِ.
پیامبر ( جابربنعبداللَّه انصاری (گوید: «روزی رسول خدا (بهسوی خانهی فاطمه (رفت و من هم با او همراه بودم، پس هنگامیکه به در خانه رسیدیم رسول خدا (در زد و گفت: «السّلام علیکم». فاطمه گفت: «علیک السلام، ای رسول خدا (»! سؤال فرمود: «داخل شوم»؟ پاسخ داد: «داخل شوید ای رسول خدا (». پیامبر فرمود: «آیا با این شخصی که همراه من است داخل شوم»؟ فاطمه گفت: «ای رسول خدا! من مقنعهای بر سر ندارم». پیامبر فرمود: «گوشهی ملافه یا روپوش خود را مقنعه قرار بده و سرت را بپوشان». هنگامیکه فاطمه (چنان کرد، پیامبر مجدّداً سلام کرده اجازهی ورود خواست و فاطمه (گفت: «ای رسول خدا (! داخل شوید». پیامبر (گفت: «بله، آیا داخل شوم با کسی که همراه من است»؟ فاطمه (گفت: «بله». جابر میگوید: «رسول خدا (و من داخل شدیم و دراینحال متوجّه شدم که چهرهی فاطمه (زرد است مثل شکم ملخ زرد»، رسول خدا (گفت: «چرا صورتت رنگ پریده و زرد است»؟ فاطمه (گفت: «ای رسول خدا (! از گرسنگی». سپس پیامبر خدا (دعا نموده و فرمود: «ای خدایی که گرسنگان را سیر میکنی، و افتادگان را دستگیری مینمایی، فاطمه (را سیر نما». جابر میگوید: «به خداوند سوگند با این دعا خون در چهرهی فاطمه (چنان جریان یافت که صورتش قرمز و گلگون گردید و بعد از آن روز هرگز گرسنه نشد».
الرّسول ( إِنَّ رَجُلًا اسْتَأْذَنَ عَلَی رَسُولِ الله (فَتَنَحْنَحَ فَقَالَ لِامْرَأَهًٍْ یُقَالُ لَهَا رَوْضَهًُْ: قَوْمِی إِلَی هَذَا فَعَلِّمِیهِ وَ قُولِی لَهُ: قُلِ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَ أَدْخُلُ؟ فَسَمِعَهَا الرَّجُلُ فَقَالَهَا، فَقَالَ (: ادْخُلْ.
پیامبر ( مردی از رسول خدا (اجازهی ورود خواست و [برای اینکار] سینهاش را [با درآوردن صدا] صاف کرد. پیامبر (به زنی که نامش روضه بود، فرمود: «نزد این مرد برو و به وی آموزش داده و بگو: [هنگام اجازهی ورود خواستن، چنین] بگو: سلام علیکم، آیا وارد بشوم»؟ آن مرد این کلام پیامبر (را شنیده و آن جمله را تکرار نمود؛ پیامبر (نیز فرمود: «[اکنون] داخل شو».
الرّسول ( نَهَی رَسُولُ اللهِ (أَنْ یَدْخُلَ الرَّجُلُ عَلَی النِّسَاءِ إِلَّا بِإِذْنِ أَوْلِیَائِهِنَّ.
پیامبر ( رسول خدا (از اینکه مردی به دیدار زنان بدون اجازهی سرپرستانشان برود نهی فرمود.
الصّادق ( عَنْ مُحَمَّدِبْنِعَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ (الرَّجُلُ یَسْتَأْذِنُ عَلَی أَبِیهِ قَالَ نَعَمْ قَدْ کُنْتُ أَسْتَأْذِنُ عَلَی أَبِی وَ لَیْسَتْ أُمِّی عِنْدَهُ إِنَّمَا هِیَ امْرَأَهًُْ أَبِی تُوُفِّیَتْ أُمِّی وَ أَنَا غُلَامٌ وَ قَدْ یَکُونُ مِنْ خَلْوَتِهِمَا مَا لَا أُحِبُّ أَنْ أَفْجَأَهُمَا عَلَیْهِ وَ لَا یُحِبَّانِ ذَلِکَ مِنِّی السَّلَامُ أَصْوَبُ وَ أَحْسَنُ.
امام صادق ( محمّدبنعلی حلبی گوید: از امام صادق (پرسیدم: «آیا انسان هنگام ورود بر پدرش باید از او اجازه بگیرد»؟ امام (فرمود: «آری! من همواره هنگام ورود بر پدرم از او اجازه میگرفتم با اینکه مادرم نزد او نبود بلکه زن پدرم نزد ایشان بود، من پسر خردسالی بودم که مادرم از دنیا رفت؛ [با اینحال هنگام ورود بر پدرم اجازه میگیرم چون] چه بسا آنان در تنهایی خویش به کاری مشغول باشند که نه من میپسندم در آن حالت آنان را غافلگیر سازم و نه آنان این کار را بر من میپسندند؛ و [در این موارد برای اجازه خواستن] سلامکردن، صحیحتر و نیکوتر است».
الرّسول ( عَن سَهْلِبْنِسَعْدٍ السَّاعِدِیَّ یَقُولُ اطَّلَعَ رَجُلٌ مِنْ جُحْرٍ فِی حُجْرَهًِْ النَّبِیِّ (وَ مَعَهُ مِدْرًی یَحُکُّ بِهِ رَأْسَهُ، فَقَالَ: لَوْ أَنِّی أَعْلَمُ أَنْ تَنْظُرَ لَطَعَنْتُ بِهِ فِی عَیْنِکَ، إِنَّمَا جُعِلَ الِاسْتِئْذَانُ مِنْ أَجَلِ النَّظَرِ.
پیامبر ( سهلبنسعد ساعدی گوید: مردی از سوراخی به داخل حُجره پیامبر (نگاه میکرد و در آن حال، پیامبر (با شانهای که داشت سر خویش را میخاراند؛ پیامبر (فرمود: «اگر میدانستم که [به درون حجره] مینگری این شانه را درون چشمت فرو میکردم؛ اجازه گرفتن [هنگام واردشدن به جایی] به خاطر [همین] نگاهکردن قرار داده شده است».
الرّسول ( انَّ رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِیِّ (أستَأذِنُ عَلَی أُمِّی؟ فَقَالَ: نَعَمْ. قَالَ: أَنَّهَا لَیْسَ لَهَا خَادِمٌ غَیْرِی أفَاستَأذِنُ عَلَیْهَا کُلَّما دَخَلْتُ؟ قَالَ: أَ تُحِبُّ أن تَرَاهَا عُریَانَهًَْ؟ قَالَ الرَّجُلُ: لَا، قَالَ: فَاستَأذِن عَلَیْهَا.
پیامبر ( مردی به حضور رسول خدا (رسید و سؤال کرد: «آیا هر وقت میخواهم وارد اتاق مادرم شوم، باید اذن بگیریم»؟ رسول خدا (فرمود: «آری». مرد پرسید: «علّت آن چیست»؟ رسول خدا (فرمود: «آیا خوشحال میشوی وقتی وارد شدی، او را عریان ببینی»؟ مرد پاسخ داد: «نه». آنگاه رسول خدا (فرمود: «پس با اذن و اطّلاع وارد شو».
الصّادق ( یَسْتَأْذِنُ الرَّجُلُ إِذَا دَخَلَ عَلَی أَبِیهِ وَ لَا یَسْتَأْذِنُ الْأَبُ عَلَی الِابْنِ قَالَ وَ یَسْتَأْذِنُ الرَّجُلُ عَلَی ابْنَتِهِ وَ أُخْتِهِ إِذَا کَانَتَا مُتَزَوِّجَتَیْنِ.
امام صادق ( امام صادق (فرمود: «مرد باید برای داخلشدن بر اتاق پدرش اجازه بگیرد ولی پدر نیازی به اجازه بر پسر ندارد. مرد باید از دختر و خواهرش که شوهر دارند اجازهی ورود بخواهد».
علیبنإبراهیم ( أَمَّا قَولُهُ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها قَالَ الاستِینَاسُ هُوَ الاستِئذَانُ.
علیّبنابراهیم ( حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا، استئناس همان اجازه خواستن است.
علیبنإبراهیم ( قَالَ عَلِیُّبْنُإِبْرَاهِیمَ (فِی قَوْلِهِ فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً قَالَ هُوَ سَلَامُکَ عَلَی أَهْلِ الْبَیْتِ وَ رَدُّهُمْ عَلَیْکَ فَهُوَ سَلَامُکَ عَلَی نَفْسِکَ.
علیّبنابراهیم ( فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً؛ سلام بر اهل خانه است و جواب آنها به تو که در حکم سلام بر خود است.