آیه وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللهُ سَريعُ الْحِسابِ [39]
كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير كه انسان تشنه [از دور] آن را آب مىپندارد؛ امّا هنگامىكه بهسراغ آن مىآيد چيزى نمىيابد، و خدا را نزد آن مىيابد كه حساب او را بهطور كامل مىدهد؛ و خداوند سريعالحساب است.
علیبنإبراهیم ( ثُمَّ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِأَعْمَالِ مَنْ نَازَعَهُمْ یَعْنِی عَلِیّاً (وَ وُلْدَهُ الْأَئِمَّهًَْ (فَقَالَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ وَ السَّرَابُ هُوَ الَّذِی تَرَاهُ فِی الْمَفَازَهًِْ یَلْمَعُ مِنْ بَعِیدٍ، کَأَنَّهُ الْمَاءُ وَ لَیْسَ فِی الْحَقِیقَهًِْ بِشَیْءٍ فَإِذَا جَاءَ الْعَطْشَانُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ الْبِقِیعَهًُْ الْمَفَازَهًُْ الْمُسْتَوِیَهًُْ.
علیّبنابراهیم ( خداوند برای اعمال کسانی که با علی (و فرزندانش یعنی ائمّه اطهار (سر نزاع داشتند، مَثلی زد و فرمود: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ؛ سراب آن چیزی است که در بیابان از دور میدرخشد و گویی آب است و در حقیقت چیزی نیست و هنگامیکه تشنه بهسراغ آن میآید، چیزی نمییابد و البَقِیعَة به بیابان صاف و هموار گفته میشود».
الباقر ( قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذِکْرُهُ فِی أَعْدَائِنَا النَّاصِبَهًِْ وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً وَ قَالَ جَلَّ جَلَالُهُ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً کَذَلِکَ النَّاصِبُ یَحْسَبُ مَا قَدَّمَ مِنْ عَمَلِهِ نَافِعَهًًْ حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً ثُمَّ ضَرَبَ مَثَلًا آخَرَ أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور.
امام باقر ( خدای عزّوجلّ دربارهی دشمنان ناصبی ما فرموده است: و ما بهسراغ اعمالی که انجام دادهاند میرویم، و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا قرار میدهیم!. (فرقان/۲۳) و فرموده است: میپندارند کار نیک انجام میدهند. (کهف/۱۰۴) و فرموده است: و گمان میکنند کاری میتوانند انجام دهند بدانید آنها دروغگویانند!. (مجادله/۱۸) و فرموده است: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً و بهدنبالش نمونهی دیگر آورده است: أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور.
أمیرالمؤمنین ( قَالَ الصَّادِقُ (: کَتَبَ مَلِکُ الرُّومِ إِلَی مُعَاوِیَهًَْ یَسْأَلُهُ عَنْ خِصَالٍ فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ لَا شَیْءٍ فَتَحَیَّرَ فَقَالَ عَمْرُوبْنُالْعَاصِ وَجِّهْ فَرَساً فَارِهاً إِلَی مُعَسْکَرِ عَلِیٍّ (لِیُبَاعَ فَإِذَا قِیلَ لِلَّذِی هُوَ مَعَهُ بِکَمْ یَقُولُ بِلَا شَیْءٍ فَعَسَی أَنْ تَخْرُجَ الْمَسْأَلَهًُْ فَجَاءَ الرَّجُلُ إِلَی عَسْکَرِ عَلِیٍّ (إِذْ مَرَّ بِهِ عَلِیٌّ (وَ مَعَهُ قَنْبَرٌ فَقَالَ یَا قَنْبَرُ سَاوِمْهُ فَقَالَ بِکَمِ الْفَرَسُ قَالَ بِلَا شَیْءٍ قَالَ یَا قَنْبَرُ خُذْ مِنْهُ قَالَ أَعْطِنِی لَا شَیْءَ فَأَخْرَجَهُ إِلَی الصَّحْرَاءِ وَ أَرَاهُ السَّرَابَ فَقَالَ ذَلِکَ لَا شَیْءَ قَالَ اذْهَبْ فَخَبِّرْهُ قَالَ وَ کَیْفَ قُلْتَ قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئا.
امام علی ( امام صادق (فرمود: پادشاه روم به معاویه نامه نوشت و از او در باب چند خصلت سؤال کرد. از آن جمله از او خواست تا دربارهی «هیچچیز» او را آگاه کند. معاویه در جواب دادن به او متحیّر ماند، پس عمروبنعاص گفت: «اسبی تندرو و چابک را برای فروش به اردوگاه علی (بفرست، و هنگامیکه از سوار کار پرسیدند قیمت اسب چقدر است»؟ او بگوید: «هیچچیز و شاید از این راه بتوان جواب سؤال را پیدا کرد». آن مأمور به اردوگاه امام علی (آمد. هنگامی علی (بر او گذشت که قنبر نیز همراه او بود. به قنبر فرمود: «ای قنبر! با او معامله کن». پس قنبر گفت: «اسبت را به چند میفروشی»؟ گفت: «هیچچیز». آن حضرت (فرمود: «ای قنبر، اسب را از او بخر». مرد فروشنده گفت: «بهای اسب را که هیچچیز است بر من عطا کن». پس علی (دست او را گرفت و به صحرا برد و سراب را به او نشان داد و فرمود: «این سراب است که هیچچیز است». و فرمود: «برو و او را خبر ده». آن مرد خطاب به علی (گفت: «بر چه اساس این نظر را دادی»؟ آن حضرت فرمود: «آیا نشنیدهای که خداوند متعال در قرآن میفرماید: یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا».
الصّادق ( عَنْ سَمَاعَهًَْ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَاحَنِیفَهًَْ عَنِ الشَّیْءِ وَ عَنْ لَا شَیْءٍ وَ عَنِ الَّذِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ غَیْرَهُ فَأَخْبَرَ عَنِ الشَّیْءِ وَ عَجَزَ عَنْ لَا شَیْءٍ فَقَالَ اذْهَبْ بِهَذِهِ الْبَغْلَهًِْ إِلَی إِمَامِ الرَّافِضَهًِْ فَبِعْهَا مِنْهُ بِلَا شَیْءٍ وَ اقْبِضِ الثَّمَنَ فَأَخَذَ بِعِذَارِهَا وَ أَتَی بِهَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ (فَقَالَ لَهُ أَبُوعَبْدِاللَّهِ ( اسْتَأْمِرْ أَبَاحَنِیفَهًَْ فِی بَیْعِ هَذِهِ الْبَغْلَهًِْ قَالَ قَدْ أَمَرَنِی بِبَیْعِهَا قَالَ بِکَمْ قَالَ بِلَا شَیْءٍ قَالَ لَهُ مَا تَقُولُ قَالَ الْحَقَّ أَقُولُ فَقَالَ قَدِ اشْتَرَیْتُهَا مِنْکَ بِلَا شَیْءٍ قَالَ وَ أَمَرَ غُلَامَهُ أَنْ یُدْخِلَهُ الْمَرْبِطَ قَالَ فَبَقِیَ مُحَمَّدُبْنُالْحَسَنِ سَاعَهًًْ یَنْتَظِرُ الثَّمَنَ فَلَمَّا أَبْطَأَهُ الثَّمَنُ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ الثَّمَنَ قَالَ الْمِیعَادُ إِذَا کَانَ الْغَدَاهًُْ فَرَجَعَ إِلَی أَبِیحَنِیفَهًَْ فَأَخْبَرَهُ فَسُرَّ بِذَلِکَ فَرَضِیَهُ مِنْهُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ وَافَی أَبُوحَنِیفَهًَْ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (جِئْتَ لِتَقْبِضَ ثَمَنَ الْبَغْلَهًِْ لَا شَیْءَ قَالَ نَعَمْ وَ لَا شَیْءَ ثَمَنُهَا قَالَ نَعَمْ فَرَکِبَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (الْبَغْلَهًَْ وَ رَکِبَ أَبُوحَنِیفَهًَْ بَعْضَ الدَّوَابِّ فَتَصَحَّرَا جَمِیعاً فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ نَظَرَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (إِلَی السَّرَابِ یَجْرِی قَدِ ارْتَفَعَ کَأَنَّهُ الْمَاءُ الْجَارِی فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (یَا أَبَاحَنِیفَهًَْ مَا ذَا عِنْدَ الْمِیلِ کَأَنَّهُ یَجْرِی قَالَ ذَاکَ الْمَاءُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمَّا وَافَیَا الْمِیلَ وَجَدَاهُ أَمَامَهُمَا فَتَبَاعَدَ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (اقْبِضْ ثَمَنَ الْبَغْلَهًِْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْه شَیْئاً وَ وَجَدَ اللهَ عِنْدَه.
امام صادق ( سماعه گوید: مردی از ابوحنیفه در خصوص «چیز» و «هیچچیز» سؤال کرد و همچنین از کارهایی که خداوند، چیزی جز آنها را نمیپذیرد. ابوحنیفه او را از معنای چیز خبر داد، امّا از جوابدادن به اینکه هیچچیز چیست، ناتوان ماند، پس به سؤالکننده گفت: «این قاطر را نزد امام رافضیها (امام صادق () ببر و به بهای «هیچچیز» به او بفروش». پس آن مرد لگام قاطر را گرفت و آن را نزد امام صادق (برد. امام صادق (به او فرمود: «در فروش این قاطر نظر ابوحنیفه را جویا شو». آن مرد گفت: «ابوحنیفه مرا به فروش آن امر کرده است». امام (فرمود: «چند میفروشی»؟ آن مرد گفت: «هیچچیز». امام (فرمود: «چه میگویی»؟ گفت: «حق را میگویم». امام (فرمود: «آن را به بهای هیچچیز خریدم». پس به غلامش دستور داد که قاطر را به آغل ببرد. محمّدبنحسن ساعتی برای گرفتن بهای قاطر منتظر ماند. هنگامیکه دید امام (در پرداختن قیمت قاطر تعلّل میورزد، گفت: «جانم به فدایت، آیا بهای قاطر را نمیپردازی»؟ امام صادق (فرمود: «وعدهی ما فردا صبح». پس آن مرد بهسوی ابوحنیفه بازگشت و او را خبردار کرد و او از این خبر شاد شده و از آن راضی گشت. صبح که شد، ابوحنیفه نزد امام صادق (آمد. آن حضرت (فرمود: «آمدهای که هیچچیز را که بهای قاطر است بگیری»؟ گفت: «آری»، آن حضرت فرمود: «آیا بهای آن هیچچیز است»؟ ابوحنیفه گفت: «بله»، پس امام صادق (بر قاطر سوار شد و ابوحنیفه هم بر مرکبی سوار شد و با هم به صحرا رفتند. هنگامیکه خورشید بالا آمد، امام صادق (به سراب که همچون آب، روان بود نگاه کرد و فرمود: «ای ابوحنیفه! آنچه که بر شنها جاری است چیست»؟ ابوحنیفه گفت: «ای فرزند رسول خدا (! آنچه میگویی آب است، هنگامیکه به شنزار رسیدند، دیدند آنچه که به مانند آب مینمود، به تدریج دور شد». پس امام صادق (فرمود: «بهای قاطر را بگیر، خداوند متعال فرموده است: کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَ وَجَدَ اللهَ عِندَهُ».
الصّادق ( إِیَّاکَ وَ صُحْبَهًَْ الْأَحْمَقِ الْکَذَّابِ فَإِنَّهُ یُرِیدُ نَفْعَکَ فَیَضُرُّکَ وَ یُقَرِّبُ مِنْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ مِنْکَ الْقَرِیبَ إِنِ ائْتَمَنْتَهُ خَانَکَ وَ إِنِ ائْتَمَنَکَ أَهَانَکَ وَ إِنْ حَدَّثَکَ کَذَبَکَ وَ إِنْ حَدَّثْتَهُ کَذَّبَکَ وَ أَنْتَ مِنْهُ بِمَنْزِلَهًِْ السَّرَابِ الَّذِی یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً.
امام صادق ( از همنشینی با احمقی دروغگو بپرهیز زیرا او تصمیم میگیرد به تو سودی برساند ولی زیان میرساند، و دور را برایت نزدیک و نزدیک را دور جلوه میدهد؛ اگر به او اعتماد کنی خیانت میکند، اگر او به تو امانت سپارد توهین میکند، و اگر جریانی را برایت بگوید دروغپردازی میکند. و اگر برایش چیزی را نقل کنی تکذیبت میکند. تو نسبت به او همچون سرابی خواهی بود که تشنه خیال میکند آب است ولی وقتی جلو میآید چیزی را نمیبیند.