آیه وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَريءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللهَ وَ اللهُ شَديدُ الْعِقابِ [48]
و [به يادآور] هنگامى را كه شيطان، اعمال آنها (مشركان) را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هيچكس از مردم بر شما پيروز نمىگردد و من در كنار شما [و پناه دهندهی شما] هستم». امّا هنگامىكه دو گروه [كافران و مؤمنان] در برابر يكديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما [پيروانم] بيزارم من چيزى مىبينم كه شما نمىبينيد من از خدا مىترسم، خداوند سخت كيفر است»!
السّجّاد (علیه السلام)- أَمَّا عَطِشَ الْقَوْمُ یَوْمَ بَدْرٍ انْطَلَقَ عَلِیٌّ بِالْقِرْبَهًِْ یَسْتَقِی وَ هُوَ عَلَی الْقَلِیبِ إِذْ جَاءَتْ رِیحٌ شَدِیدَهًٌْ ثُمَّ مَضَتْ فَلَبِثَ مَا بَدَا لَهُ ثُمَّ جَاءَتْ رِیحٌ أُخْرَی ثُمَّ مَضَتْ ثُمَّ جَاءَتْهُ أُخْرَی کَادَتْ أَنْ تَشْغَلَهُ وَ هُوَ عَلَی الْقَلِیبِ ثُمَّ جَلَسَ حَتَّی مَضَی فَلَمَّا رَجَعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَخْبَرَهُ بِذَلِکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَمَّا الرِّیحُ الْأُولَی فِیهَا جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) مَعَ أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ وَ الثَّانِیَهًُْ فِیهَا مِیکَائِیلُ مَعَ أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ وَ الثَّالِثَهًُْ فِیهَا إِسْرَافِیلُ مَعَ أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ وَ قَدْ سَلَّمُوا عَلَیْکَ وَ هُمْ مَدَدٌ لَنَا وَ هُمُ الَّذِینَ رَآهُمْ إِبْلِیسُ فَنَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ یَمْشِی الْقَهْقَرَی حِینَ یَقُولُ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللهَ وَ اللهُ شَدِیدُ الْعِقابِ.
امام سجّاد ( هنگامیکه قوم در روز بدر دچار تشنگی شدند، علی (مَشک را برداشت و برای آوردن آب به راه افتاد. هنگامیکه بر سر چاه بود، ناگهان بادی شدید وزید و سپس فرونشست. پس منتظر ماند. باد دیگری وزید و رفت و سپس باد دیگری آمد که نزدیک بود او را درحالیکه سر چاه بود، به داخل چاه بیندازد. پس نشست تا آن باد تمام شد. هنگامیکه بهسوی رسول خدا (برگشت، به او خبر داد. رسول خدا (فرمود: «باد نخست، جبرئیل بود با هزار نفر از فرشتگان. باد دوّم میکائیل بود با هزار نفر از فرشتگان. باد سوّم اسرافیل بود با هزار نفر از فرشتگان. آنان به تو سلام کردند و آنان به یاری ما آمدند و ایشان همان کسانی هستند که ابلیس آنان را دید و عقب نشست و در حالت عقبنشینی چنین میگفت: إِنِّی أَرَی مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّیَ أَخَافُ اللهَ وَ اللهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ.
الباقر (علیه السلام)- إِنْتَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) النَّاسَ لَیْلَهًَْ الْبَدْرِ إِلَی الْمَاءِ فَانْتَدَبَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَخَرَجَ وَ کَانَتْ لَیْلَهًًْ بَارِدَهًًْ ذَاتَ رِیحٍ وَ ظُلْمَهًٍْ فَخَرَجَ بِقِرْبَتِهِ فَلَمَّا کَانَ إِلَی الْقَلِیبِ لَمْ یَجِدْ دَلْواً فَنَزَلَ فِی الْجُبِّ تِلْکَ السَّاعَهًَْ فَمَلَأَ قِرْبَتَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ رِیحٌ شَدِیدَهًٌْ فَجَلَسَ حَتَّی مَضَتْ ثُمَّ قَامَ ثُمَّ مَرَّتْ بِهِ أُخْرَی فَجَلَسَ حَتَّی مَضَتْ ثُمَّ قَامَ ثُمَّ مَرَّتْ بِهِ أُخْرَی فَجَلَسَ حَتَّی مَضَتْ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مَا حَبَسَکَ یَا أَبَاالْحَسَنِ (علیه السلام) قَالَ لَقِیتُ رِیحاً ثُمَّ رِیحاً ثُمَّ رِیحاً شَدِیدَهًًْ فَأَصَابَتْنِی قَشْعَرِیرَهًٌْ فَقَالَ أَتَدْرِی مَا کَانَ ذَاکَ یَا عَلِیُّ فَقَالَ لَافَقَالَ ذَاکَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فِی أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ وَ قَدْ سَلَّمَ عَلَیْکَ وَ سَلَّمُوا ثُمَّ مَرَّ مِیکَائِیلُ فِی أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ فَسَلَّمَ عَلَیْکَ وَ سَلَّمُوا ثُمَّ مَرَّ إِسْرَافِیلُ وَ أَلْفٌ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ فَسَلَّمَ عَلَیْکَ وَ سَلَّمُوا.
امام باقر ( در شب جنگ بدر، رسول خدا (از میان مسلمانان داوطلبی خواست که به دنبال آب برود، علی (داوطلب شد و در آن شب که شبی سرد و تاریک بود و بادی میوزید با مَشک آبش خارج شد و چون به چاه آب رسید دَلْوی [برای آبکشی] نیافت، به ناچار خود در آن تاریکی درون چاه رفته و مَشکش را پُر از آب کرده [و از چاه بیرون آمد] و به راه افتاد که ناگهان با باد شدیدی مواجه شد، اندکی نشست تا باد فروکش کرد، برخاست [که بازگردد] باد شدید دیگری وزید، دوباره نشست تا باد فروکش کرد، باز برخاست که باد شدید دیگری وزیدن گرفت و حضرت (نشست تا فروکش کرد. چون [به نزد پیامبر (] آمد پیامبر (از او پرسید: «ای ابالحسن (! علّت تأخیرت چه بود»؟ عرضه داشت: «سه مرتبه با بادهای شدیدی مواجه شدم بهطوری که لرزه بر اندامم افتاد»! پیامبر (فرمود: «ای علی (! آیا میدانی آن بادها چه بود»؟ عرض کرد: «نه نمیدانم»! فرمود: «[بار اوّل] جبرئیل به همراه هزار فرشته بود که جملگی بر تو سلام کردند، سپس میکائیل با هزار فرشته عبور کرده و جملگی بر تو سلام کردند، آنگاه اسرافیل با هزار فرشته عبورکرده و جملگی بر تو سلام کردند».
ابنعباس (رحمة الله علیه)- أَنَّهُ لَمَّا تَمَثَّلَ إِبْلِیسُ لِکُفَّارِ مَکَّهًَْ یَوْمَ بَدْرٍ عَلَی صُورَهًِْ سُرَاقَهًَْبْنِمَالِکٍ وَ کَانَ سَابِقَ عَسْکَرِهِمْ إِلَی قِتَالِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) فَهَبَطَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ مَعَهُ أَلْفٌ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ فَقَامَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) عَنْ یَمِینِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَکَانَ إِذَا حَمَلَ عَلِیٌّ (علیه السلام) حَمَلَ مَعَهُ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَبَصُرَ بِهِ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوَلَّی هَارِباً وَ قَالَ إِنِّی أَرَی مَا لَا تَرَوْنَ قَالَ ابْنُمَسْعُودٍ وَ اللَّهِ مَا هَرَبَ إِبْلِیسُ إِلَّا حِینَ رَأَی أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَخَافَ أَنْ یَأْخُذَهُ وَ یَسْتَأْسِرَهُ وَ یَعْرِفَهُ النَّاسُ فَهَرَبَ وَ کَانَ أَوَّلَ مُنْهَزِمٍ وَ قالَ ... إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللهَ فِی قِتَالِهِ وَ اللهُ شَدِیدُ الْعِقابِ لِمَنْ حَارَبَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام).
ابنعبّاس ( از ابنعبّاس (روایت است: چون ابلیس در جنگ بدر برای کافران مکّه با چهرهی سراقهًْبنمالک نمایان شد و پیشاپیش لشکر آنها برای پیکار با پیامبر (حرکت میکرد خداوند به جبرئیل دستور فرموده و او بر رسول خدا (با هزار فرشته فرود آمد و طرف راست امیرالمؤمنین (قرار گرفت و کارش این بود که هرگاه علی ([بر دشمن] حملهور میشد جبرئیل نیز همراه ایشان حمله میکرد. چون ابلیس جبرئیل را مشاهده کرد پا به فرار گذاشته و گفت: إِنِّی أَرَی مَا لَا تَرَوْنَ. ابنمسعود گوید: «به خدا قسم ابلیس فرار نکرد مگر هنگامیکه امیرالمؤمنین (را مشاهده کرد و ترسید که علی (او را گرفته و دربند نماید و مردم او را بشناسند، بههمینخاطر فرار کرد و اوّلین کسی بود که [در جنگ بدر] شکست را متحمّل شد. إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللهَ من از اینکه با علی (پیکار نمایم میترسم برای کسیکه با امیرالمؤمنین (جنگ نماید شدیدالعقاب است».
الصّادق (علیه السلام)- إِذَا کَانَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ کَرَّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی أَصْحَابِهِ وَ جَاءَ إِبْلِیسُ فِی أَصْحَابِهِ وَ یَکُونُ مِیقَاتُهُمْ فِی أَرْضٍ مِنْ أَرَاضِی الْفُرَاتِ یُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ قَرِیبٌ مِنْ کُوفَتِکُمْ فَیَقْتَتِلُونَ قِتَالًا لَمْ یُقْتَتَلْ مِثْلُهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الْعَالَمِینَ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَصْحَابِ عَلِیٍّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَدْ رَجَعُوا إِلَی خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَی مِائَهًَْ قَدَمٍ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ قَدْ وَقَعَتْ بَعْضُ أَرْجُلِهِمْ فِی الْفُرَاتِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَهْبِطُ الْجَبَّارُ عَزَّوَجَلَّ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَهًُْ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ. وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَمَامَهُ بِیَدِهِ حَرْبَهًٌْ مِنْ نُورٍ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِ إِبْلِیسُ رَجَعَ الْقَهْقَرَی نَاکِصاً عَلَی عَقِبَیْهِ فَیَقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ أَیْنَ تُرِیدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ فَیَقُولُ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمِینَ فَیَلْحَقُهُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) فَیَطْعُنُهُ طَعْنَهًًْ بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَیَکُونُ هَلَاکُهُ وَ هَلَاکُ جَمِیعِ أَشْیَاعِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُعْبَدُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ لَا یُشْرَکُ بِهِ شَیْئاً.
امام صادق ( هنگامیکه وقت معیّن [که ابلیس تا آن روز مهلت داده شده] فرا رسد امیرالمؤمنین (همراه یارانش بازگشته و ابلیس [نیز] همراه یارانش میآید و وعدهگاهشان سرزمینی از سرزمینهای اطراف رود فرات به نام روحاء در نزدیکی شهر کوفه میباشد، دو گروه چنان با یکدیگر نبرد میکنند که از روزی که خداوند عزّوجلّ عالمیان را آفریده آنچنان نبردی درنگرفته باشد، گویی یاران امیرالمؤمنین علی (را میبینم که صد گام عقبنشینی کردهاند و گویی میبینم که آنها [آنقدر به عقب رفتهاند که] بخشی از پاهایشان در فرات قرار گرفته است، در اینهنگام خداوندِ جبّار به همراه فرشتگان، در سایبانهایی از ابر بهسوی آنان آیند و کار یکسره شود و رسول خدا (پیشاپیش با سلاحی از نور آید، چون ابلیس ایشان را ببیند به عقب برگشته و پا به فرار گذارد، یارانش به او گویند: «تو که پیروزی! به کجا فرار میکنی»؟ ابلیس گوید: «من چیزی میبینم که شما نمیبینید». من از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم. (حشر/۱۶)». دراینحال پیامبر (خود را به او رسانده و با نیزه ضربهای میان دو کتفش میزند که در اثر آن، ابلیس و تمامی پیروانش به هلاکت رسند، از آن به بعد فقط خداوند عبادت شده و چیزی شریک او قرار داده نمیشود».
ابنعباس (رحمة الله علیه)- لَمَّا تَوَاقَفَ النَّاسُ یَوْمَ بَدْرٍ أُغْمِیَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) سَاعَهًًْ ثُمَّ کُشِفَ عَنْهُ فَبَشَّرَ النَّاسَ بِجَبْرَئِیلَ (علیه السلام) فِی جُنْدٍ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ مَیْمَنَهًَْ النَّاسِ وَ مِیکَائِیلَ فِی جُنْدٍ آخَرَ مَیْسَرَهًَْ النَّاسِ وَ إِسْرَافِیلَ فِی جُنْدٍ آخَرَ وَ إِبْلِیسُ قَدْ تَصَوَّرَ فِی صُورَهًِْ سُرَاقَهًَْبْنِمَالِکٍ الْمُدْلِجِیِّ یُؤَیِّدُ الْمُشْرِکِینَ وَ یُخْبِرُ أَنَّهُ لاغالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ فَلَمَّا أَبْصَرَ عَدُوُّ اللَّهِ الْمَلَائِکَهًَْ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ فَتَثَبَّتَ بِهِ الْحَرْثُبْنُهِشَامٍ وَ هُوَ یَرَی أَنَّهُ سُرَاقَهًُْ لَمَّا سَمِعَ مِنْ کَلَامِهِ فَضَرَبَ فِی صَدْرِ الْحَرْثِ فَسَقَطَ الْحَرْثُ وَ انْطَلَقَ إِبْلِیسُ لَا یُرَی حَتَّی سَقَطَ فِی الْبَحْرِ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ یَا رَبِّ مَوْعِدَکَ الَّذِی وَعَدْتَنِی.
ابنعبّاس ( هنگامیکه دو لشکر در بدر روبروی هم قرار گرفتند به رسول خدا (وحی آمد که از هوش رفت، وقتی به هوش آمد، به مردم مژده داد که جبرئیل با لشکری از فرشتهها در جناح راست لشکر است و میکائیل با لشکری دیگر در چپ و اسرافیل در لشکری دیگر. ابلیس بهصورت سراقهًْبنمالک شده و کمک مشرکان است و میگوید: «امروز از مردم کسی بر شما چیره نشود و چون دشمن خدا فرشتهها را دید پس رفت و گفت: إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ»، حارثبنهشام به گمان اینکه سراقه است او را بازداشت چون سخن او را شنید و به سینهی حارث زد و او را انداخت و رفت تا خود را به دریا افکند و دو دست را برداشت و گفت: «پروردگارا! از تو موعدی که به من وعده کردی را میخواهم».
ابنعباس (رحمة الله علیه)- جَاءَ إِبْلِیسُ فِی جُنْدٍ مِنَ الشَّیَاطِینِ وَ مَعَهُ رَایَهًٌْ فِی صُورَهًِْ رِجَالٍ مِنْ بَنِیمُدْلِجٍ وَ الشَّیْطَانُ فِی صُورَهًِْ سُرَاقَهًَْبْنِمَالِکِبْنِجُعْشُمٍ فَقَالَ الشَّیْطَانُ لاغالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ وَ أَقْبَلَ جِبْرِیلُ (علیه السلام) عَلَی إِبْلِیسَ فَلَمَّا رَآهُ وَ کَانَتْ یَدُهُ فِی یَدِ رَجُلٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ انْتَزَعَ إِبْلِیسُ یَدَهُ وَ وَلَّی مُدْبِراً وَ شِیعَتَهُ فَقَالَ الرَّجُلُ یَا سُرَاقَهًُْ إِنَّکَ جَارٌ لَنَا فَقَالَ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ وَ ذَلِکَ حِینَ رَأَی الْمَلَائِکَهًَْ إِنِّی أَخافُ اللهَ وَ اللهُ شَدِیدُ الْعِقابِ.
ابنعبّاس ( ابلیس در سپاهی از دیوان و پرچمی به صورت مردان بنیمدلج که خود به شکل سراقهًْبنمالکبنجعشم بود آمد و گفت: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ و جبرئیل رو به ابلیس آمد که با مشرکی دست بر دست بود و چون جبرئیل را دید، دستش را کشید و با پیروانش گریخت، آن مرد گفت: «ای سراقه! تو پناه ما بودی». گفت: «من چیزی میبینم که شما نمیبینید». و آن وقت بود که فرشتهها را دید و گفت: من از خدا میترسم، خداوند سخت کیفر است.