آیه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ [70]
اى پيامبر! به كسانى كه در دست شما اسيرند بگو: «اگر خداوند، خيرى در دلهاى شما ببيند، [و نيّات پاكى داشته باشيد] بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مىدهد و شما را مىبخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است».
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ (علیه السلام) قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) بِمَالٍ دَرَاهِمَ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) لِلْعَبَّاسِ یَا عَبَّاسُ ابْسُطْ رِدَاکَ وَ خُذْ مِنْ هَذَا الْمَالِ طَرَفاً فَبَسَطَ رِدَاءَهُ فَأَخَذَ مِنْهُ طَائِفَهًًْ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَا عَبَّاسُ هَذَا مِنَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
پیامبر ( امام باقر (از امام سجّاد (نقل میکند که فرمود: برای پیامبر (مبلغی پول (درهم) آوردند. پیامبر (به عبّاس فرمود: «ای عبّاس! ردایت را پهن کن و مقداری از این پول را بردار». پس ردایش را پهن کرد و مقداری از آن را برداشت. سپس رسول خدا (فرمود: «ای عبّاس! این از پولی است که خدای تبارکوتعالی دربارهیآن چنین فرمود: قُل لِّمَن فِی أَیْدِیکُم مِّنَ الأَسْرَی إِن یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ».
الکاظم (علیه السلام)- لَمَّا أَمَرَ هَارُونُالرَّشِیدُ بِحَمْلِی دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَسَلَّمْتُ فَلَمْ یَرُدَّ السَّلَامَ وَ رَأَیْتُهُ مُغْضَباً ... فقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِکُمْ لَیْسَ لِلْعَمِّ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ مِیرَاثٌ فَقُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِحَقِّ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) أَنْ تُعْفِیَنِی مِنْ تَأْوِیلِ هَذِهِ الْآیَهًِْ وَ کَشْفِهَا وَ هِیَ عِنْدَ الْعُلَمَاءِ مَسْتُورَهًٌْ فَقَالَ إِنَّکَ قَدْ ضَمِنْتَ لِی أَنْ تُجِیبَ فِیمَا أَسْأَلُکَ وَ لَسْتُ أُعْفِیکَ فَقُلْتُ فَجَدِّدْ لِیَ الْأَمَانَ فَقَالَ قَدْ أَمَّنْتُکَ فَقُلْتُ إِنَّ النَّبِیَّ (صلی الله علیه و آله) لَمْ یُوَرِّثْ مَنْ قَدَرَ عَلَی الْهِجْرَهًِْ فَلَمْ یُهَاجِرْ وَ إِنَّ عَمِّیَ الْعَبَّاسَ قَدَرَ عَلَی الْهِجْرَهًِْ فَلَمْ یُهَاجِرْ وَ إِنَّمَا کَانَ فِی عَدَدِ الْأُسَارَی عِنْدَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ جَحَدَ أَنْ یَکُونَ لَهُ الْفِدَاءُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) یُخْبِرُهُ بِدَفِینٍ لَهُ مِنْ ذَهَبٍ فَبَعَثَ عَلِیّاً (علیه السلام) فَأَخْرَجَهُ مِنْ عِنْدِ أُمِّ الْفَضْلِ وَ أَخْبَرَ الْعَبَّاسَ بِمَا أَخْبَرَهُ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَأَذِنَ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) وَ أَعْطَاهُ عَلَامَهًَْ الَّذِی دُفِنَ فِیهِ فَقَالَ الْعَبَّاسُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا ابْنَ أَخِی مَا فَاتَنِی مِنْکَ أَکْثَرُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ (صلی الله علیه و آله) رَبِّ الْعَالَمِینَ فَلَمَّا أَحْضَرَ عَلِیٌّ (علیه السلام) الذَّهَبَ فَقَالَ الْعَبَّاسُ أَفْقَرْتَنِی یَا ابْنَ أَخِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ قَوْلَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا ثُمَّ قَالَ وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ فَرَأَیْتُهُ قَدِ اغْتَمَّ.
امام کاظم ( هنگامیکه هارونالرّشید دستور داد مرا نزد او ببرند، نزد او رفتم و سلام کردم، امّا جواب سلام مرا نداد و او را خشمگین دیدم. ... سپس گفت: «دربارهی این گفتهی شما، عمو با وجود فرزند، ارث نمیبرد؛ توضیح بده»! گفتم: «ای امیرمؤمنان! به خاطر خدا و به خاطر رسول خدا (به من اجازه دهید این آیه را تأویل نکرده و معنای آن را آشکار نکنم و این مسأله نزد علماء مشهور است». گفت: «تو به من قول دادی که به سؤالاتم پاسخ دهی و به تو اجازه نمیدهم». گفتم: «پس مجدّداً به من امان ده». گفت: «به تو امان میدهم». گفتم: «همانا پیامبر (برای کسی که توانایی هجرت داشت امّا هجرت نکرد، حقّ ارث قرار نداده است و همانا عمویم عبّاس توانایی هجرت داشت، امّا هجرت نکرد، بلکه از جمله اسرای پیامبر (بود و آزادشدن خود بهوسیلهی فدیه را انکار کرد. پس خدای تبارکوتعالی به پیامبر (وحی کرد و به او خبر داد که او گنجی از طلا دارد. پس پیامبر (علی (را فرستاد و آن را از نزد امّفضل بیرون آورد و آنچه را جبرئیل از خدای تبارکوتعالی خبر داده بود، به عبّاس خبر داد. آنگاه عبّاس گفت: «ای برادرزاده! از این بیشتر نباید فرصت را از دست بدهم. من گواهی میدهم که تو رسول پروردگار جهان هستی». هنگامیکه علی (طلا را آورد، عبّاس گفت: «ای برادرزاده! تو مرا بیچاره کردهای. چیزی را برایم باقی نگذاشتی». سپس خدای تبارکوتعالی این آیه: إِن یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ و این آیه: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا و این آیه: وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ را نازل فرمود. دیدم که هارون غمگین شد.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- أَسَرَ أَبُوبِشْر ٍالْأَنْصَارِیُّ الْعَبَّاسَبْنَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ عَقِیلَبْنَأَبِیطَالِبٍ فی غزوهًْ بدر وَ جَاءَ بِهِمَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ لَهُ أَعَانَکَ عَلَیْهِمَا أَحَدٌ قَالَ نَعَمْ رَجُلٌ عَلَیْهِ ثِیَابٌ بِیضٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ذَاکَ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ (صلی الله علیه و آله) لِلْعَبَّاسِ افْدِ نَفْسَکَ وَ ابْنَ أَخِیکَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَدْ کُنْتُ أَسْلَمْتُ وَ لَکِنَّ الْقَوْمَ اسْتَکْرَهُونِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِسْلَامِکَ إِنْ یَکُنْ مَا تَذْکُرُ حَقّاً فَإِنَّ اللَّهَ یُجْزِیکَ عَلَیْهِ فَأَمَّا ظَاهِرُ أَمْرِکَ فَقَدْ کُنْتَ عَلَیْنَا ثُمَّ قَالَ یَا عَبَّاسُ إِنَّکُمْ خَاصَمْتُمُ اللَّهَ فَخَصَمَکُمْ ثُمَّ قَالَ افْدِ نَفْسَکَ وَ ابْنَ أَخِیکَ وَ قَدْ کَانَ الْعَبَّاسُ أُخِذَ مَعَهُ أربعین {أَرْبَعُونَ} أُوقِیَّهًًْ مِنْ ذَهَبٍ فَغَنِمَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَلَمَّا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لِلْعَبَّاسِ افْدِ نَفْسَکَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) احْسُبْهَا مِنْ فِدَائِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَا ذَاکَ شَیْءٌ أَعْطَانَا اللَّهُ مِنْکَ فَافْدِ نَفْسَکَ وَ ابْنَأَخِیکَ فَقَالَ الْعَبَّاسُ فَلَیْسَ لِی مَالٌ غَیْرَ الَّذِی ذَهَبَ مِنِّی قَالَ بَلَی الْمَالُ الَّذِی خَلَّفْتَهُ عِنْدَ أُمِّ الْفَضْلِ بِمَکَّهًَْ فَقُلْتَ لَهَا إِنْ یَحْدُثْ عَلَیَّ حَدَثٌ فَاقْسِمُوهُ بَیْنَکُمْ فَقَالَ لَهُ أَتَتْرُکُنِی وَ أَنَا أَسْأَلُ النَّاسَ بِکَفِّی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) فِی ذَلِکَ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لِعَقِیلٍ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ یَا أبایَزِیدَ أَبَاجَهْلِبْنَهِشَامٍ وَ عُتْبَهًَْبْنَرَبِیعَهًَْ وَ شَیْبَهًَْبْنَرَبِیعَهًَْ وَ مُنَبِّهَ وَ نَبِیهَ ابنا {ابْنَیِ} الْحَجَّاجِ وَ نَوْفَلَبْنَخُوَیْلِدٍ وَ أُسِرَ سُهَیْلُبْنُعَمْرٍو وَ النَّضْرُبْنُالْحَارِثِبْنِکَلْدَهًَْ وَ عُقْبَهًُْبْنُأَبِیمُعَیْطٍ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌَ فَقَالَ عَقِیلٌ إِذاً لَا تُنَازَعُوا فِی تِهَامَهًَْ فَإِنْ کُنْتَ قَدْ أَثْخَنْتَ الْقَوْمَ وَ إِلَّا فَارْکَبْ أَکْتَافَهُمْ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مِنْ قَوْلِهِ وَ کَانَ الْقَتْلَی بِبَدْرٍ سَبْعِینَ وَ الْأُسَارَی سَبْعِینَ قَتَلَ مِنْهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) سَبْعَهًًْ وَ عِشْرِینَ.
پیامبر ( در جنگ بدر ابوبشر انصاری، عبّاسبنعبدالمطلّب و عقیلبنابیطالب را اسیرکرده و آن دو را نزد رسول خدا (آورد. حضرت (از او پرسید: «آیا کسی تو را در اسیرکردن آنها یاری ساخت»؟ عرض کرد: «آری شخصی با لباسهای سفید»! پیامبر (فرمود: «او یکی از فرشتگان بوده است»؛ سپس به عبّاس فرمود: «باید از طرف خود و برادرزادهات [عقیل] فدیه بدهی». عبّاس گفت: «ای رسول خدا (! من قبل از این اسلام آورده بودم ولی قریش مرا مجبور [به همراهی با خود در جنگ] کردند». رسول خدا (فرمود: «خداوند به اسلام تو آگاهتر است، اگر آنچه میگویی حقیقت داشته باشد خداوند در مقابل آن به تو پاداش خواهد داد، ولی در ظاهر چنین است که تو در جبههی مقابل ما بودی». و در ادامه فرمود: «ای عبّاس! شما [قریش] با خداوند ستیز کردید و او نیز در مقابل با شما ستیز نمود». آنگاه فرمود: «از طرف خود و برادرزادهات فدیه بده». این در صورتی بود که از عبّاس هنگام اسیرشدن چهل اوقیه (وزنی معادل یک دوازدهم رِطْل، حدود ۷هفت مثقال) طلا گرفته شده و رسول خدا (آنها را بهعنوان غنیمت گرفته بود، بههمینخاطر هنگامیکه رسول خدا (به عبّاس فرمود: «از طرف خودت فدیه پرداخت کن». عبّاس گفت: «ای رسول خدا (! آن چهل اوقیهی طلا را بهعنوان فدیهی من حساب کن». رسول خدا (فرمود: «امکان ندارد، آن طلاها چیزی بوده که خداوند از تو به ما رسانده است، باید از طرف خود و برادرزادهات فدیه پرداخت کنی». عبّاس گفت: «من غیر از آن طلاها مال دیگری ندارم». پیامبر (فرمود: «چرا؟! آن مالی که در مکّه نزد [همسرت] امّالفضل گذاشته و به او گفتی اگر برای من اتّفاقی افتاد این مال را میان خودتان تقسیم کنید». عبّاس گفت: «هنگامی مرا رها میکنی که [همهی اموالم را گرفته و من فقیر شده و] دست گدایی جلوی مردم دراز کرده باشم»؟! در اینهنگام خداوند این آیه را بر پیامبر (نازل فرمود: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. آنگاه رسول خدا (به عقیل فرمود: «ای ابایزید! خداوند ابوجهلبنهشام، عتبهبنربیعه، شیبهبنربیعه، منبّه و نبیّه دو فرزند حجّاج و نوفلبنخویلد را به هلاکت رساند و سهیلبنعمرو، نضربنحارثبنکلده، عقبهًْبنابیمعیط و فلان و فلان به اسارت گرفته شدند». عقیل گفت: «پس از این به بعد در مورد مکّه با هم اختلافی نخواهید داشت، حال اگر اسیران را با جراحتهایی که به ایشان وارد شده ضعیف ساختهای [در نتیجه دیگر قادر به فرارکردن نیستند، پس رهایشان کن] و اگر نتوانستهای ضعیفشان سازی پس آنها را محکم ببند تا فرار نکنند و بر آنها مسلّط باشی». از این حرفِ عقیل، لبخند بر لبان رسول خدا (نشست. کُشتهشدگان [از قریش] در جنگ بدر هفتاد نفر و اسیران [نیز] هفتاد نفر بودند و از هفتاد نفری که کُشته شدند بیستوهفت نفرشان توسّط امیرمؤمنان (به هلاکت رسیدند.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- الْکَلْبِیُ فِی قَوْلِهِ فَشُدُّوا الْوَثاقَ ثُم نَزَلَتْ فِی الْعَبَّاسِ لَمَّا أُسِرَ فِی یَوْمِ بَدْرٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) افْدِ نَفْسَکَ وَ ابْنَیْ أَخِیکَ یَعْنِی عَقِیلًا وَ نَوْفَلًا وَ حَلِیفَکَ یَعْنِی عُتْبَهًَْبْنَأَبِیجَحْدَرٍ فَإِنَّکَ ذُومَالٍ فَقَالَ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَکْرَهُونِی وَ لَا مَالَ عِنْدِی قَالَ فَأَیْنَ الْمَالُ الَّذِی وَضَعْتَهُ بِمَکَّهًَْ عِنْدَ أُمِّ الْفَضْلِ حِینَ خَرَجْتَ وَ لَمْ یَکُنْ مَعَکُمَا أَحَدٌ وَ قُلْتَ إِنْ أَصَبْتُ فِی سَفَرِی فَلِلْفَضْلِ کَذَا وَ لِعَبْدِ اللَّهِ کَذَا وَ لِقُثَمَ کَذَا قَالَ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً (صلی الله علیه و آله) مَا عَلِمَ بِهَذَا أَحَدٌ غَیْرُهَا وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَفَدَی نَفْسَهُ بِمِائَهًِْ أُوقِیَّهًٍْ وَ کُلَّ وَاحِدٍ بِمِائَهًِْ أُوقِیَّهًٍْ فَنَزَلَ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری.. فَکَانَ الْعَبَّاسُ یَقُولُ صَدَقَ اللَّهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ (صلی الله علیه و آله) فَإِنَّهُ کَانَ مَعِی عِشْرُونَ أُوقِیَّهًًْ فَأُخِذَتْ فَأَعْطَانِی اللَّهُ مَکَانَهَا عِشْرِینَ عَبْداً کُلٌّ مِنْهُمْ یُضْرَبُ بِمَالٍ کَثِیرٍ أَدْنَاهُمْ یُضْرَبُ بِعِشْرِینَ أَلْفَ دِرْهَمٍ.
پیامبر ( کلبی [گوید]: این آیه درمورد عبّاس [عموی پیامبر (] نازل شده است؛ آنهنگام که در جنگ بدر به اسارت درآمد، پیامبر (به او فرمود: «چون تو فرد ثروتمندی هستی باید از طرف خود و دو برادرزادهات عقیل و نوفل و همپیمانت عتبهبنابیجحدر فدیه پرداخت کنی». عبّاس گفت: «قریش مرا مجبور [به همراهی با خود در جنگ] کردند و من مالی [برای پرداخت فدیه] ندارم». پیامبر (فرمود: «پس کجاست آن مالی که در مکّه نزد [همسرت] امّالفضل هنگام خروج [از مکّه] گذاشتی و کسی همراه شما نبود و به او گفتی: «اگر در این سفر بلایی سر من آمد فلان مقدار برای فضل، فلان مقدار برای عبدالله و فلان مقدار برای قثم باشد»؟ عبّاس گفت: «قسم به خدایی که تو را به پیامبری مبعوث نمود کسی غیر از امّالفضل از این مطلب آگاه نبود و من شهادت میدهم که تو رسول خدایی»! آنگاه از طرف خودش صد اوقیه و از طرف هرکدام از آنها نیز صد اوقیه، فدیه داد. در اینهنگام این آیه نازل شد: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری و عبّاس پیوسته [پیرامون این آیه] میگفت: «خدا و رسولش (راست گفتند، آن روز همراه من بیست اوقیه بود که از من گرفته شد و خداوند بهجای آنها به من بیست بَرده عطا فرمود که هرکدام از ایشان به قیمت بسیار زیادی، میارزد که کمترین آنها بیستهزار درهم میباشد».
الصّادق (علیه السلام)- نَزَلَتْ فِی الْعَبَّاسِ وَ عَقِیلٍ وَ نَوْفَلٍ وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) نَهَی یَوْمَ بَدْرٍ أَنْ یُقْتَلَ أَحَدٌ مِنْ بَنِیهَاشِمٍ وَ أَبُوالْبَخْتَرِیِّ فَأُسِرُوا فَأَرْسَلَ عَلِیّاً (علیه السلام) فَقَالَ انْظُرْ مَنْ هَاهُنَا مِنْ بَنِیهَاشِمٍ قَالَ فَمَرَّ عَلِیٌّ (علیه السلام) عَلَی عَقِیلِبْنِأَبِیطَالِبٍ فَحَادَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ عَقِیلٌ یَا ابْنَ أُمِّ عَلَیَّ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتَ مَکَانِی قَالَ فَرَجَعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ هَذَا أَبُوالْفَضْلِ فِی یَدِ فُلَانٍ وَ هَذَا عَقِیلٌ فِی یَدِ فُلَانٍ وَ هَذَا نَوْفَلُبْنُالْحَارِثِ فِی یَدِ فُلَانٍ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)حَتَّی انْتَهَی إِلَی عَقِیلٍ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَایَزِیدَ قُتِلَ أَبُوجَهْلٍ فَقَالَ إِذاً لَا تُنَازَعُونَ فِی تِهَامَهًَْ فَقَالَ إِنْ کُنْتُمْ أَثْخَنْتُمُ الْقَوْمَ وَ إِلَّا فَارْکَبُوا أَکْتَافَهُمْ فَقَالَ فَجِیءَ بِالْعَبَّاسِ فَقِیلَ لَهُ افْدِ نَفْسَکَ وَ افْدِابْنَأَخِیکَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) تَتْرُکُنِی أَسْأَلُ قُرَیْشاً فِی کَفِّی فَقَالَ أَعْطِ مِمَّا خَلَّفْتَ عِنْدَ أُمِّ الْفَضْلِ وَ قُلْتَ لَهَا إِنْ أَصَابَنِی فِی وَجْهِی هَذَا شَیْءٌ فَأَنْفِقِیهِ عَلَی وُلْدِکِ وَ نَفْسِکِ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ أَخِی مَنْ أَخْبَرَکَ بِهَذَا فَقَالَ أَتَانِی بِهِ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ وَ مَحْلُوفِهِ مَا عَلِمَ بِهَذَا أَحَدٌ إِلَّا أَنَا وَ هِیَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ فَرَجَعَ الْأَسْرَی کُلُّهُمْ مُشْرِکِینَ إِلَّا الْعَبَّاسُ وَ عَقِیلٌ وَ نَوْفَلٌ کَرَّمَ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهًُْ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً ...
امام صادق ( دربارهی عبّاس و عقیل و نوفل نازل شده است؛ همانا رسول خدا (در روز بدر اصحابش را از کُشتن کسی از بنیهاشم و ابوبختری نهی کرد. به اسارت درآمدند. علی (را فرستاد و فرمود: «نگاه کن چه کسی از بنیهاشم در اینجاست»؟ «علی (با عقیلبنابوطالب برخورد کرد، امّا از او چشمپوشی کرد». عقیل به او گفت: «ای پسر مادرم، علی (! به خدا قسم تو جایگاهم را دیدهای». او نزد رسول خدا (برگشت و فرمود: «ابوفضل در دست فلانی و عقیل در دست فلانی و نوفلبنحارث در دست فلانی است». رسول خدا (برخاست تا به عقیل رسید و به او فرمود: «ای ابویزید! ابوجهل کُشته شد». عقیل گفت: «پس حریفی در تهامه برای شما نیست». و فرمود: «اگر تعداد زیادی از قوم را کُشتید [که هیچ]! در غیر اینصورت بر شانههای آنان سوار شوید». عبّاس را آوردند، به او گفتند: «خود و برادرزادهات را با پرداختن فدیه آزاد کن». گفت: «ای محمّد (! به من اجازه دهید تا از قریش کمک بخواهم». فرمود: «از آنچه که نزد امّفضل نهادی، پرداخت کن آنگاه که به او گفتی: «اگر اتّفاقی برای من بیفتد، آن را بر خویش و فرزندانت انفاق کن». عبّاس به او گفت: «ای پسر برادرم! چه کسی این را به شما گفت»؟ فرمود: «جبرئیل برای من آورد». عبّاس گفت: «قسم به آنکه به او قسم میخورند، هیچکس آن را نمیدانست، مگر من و او (امّفضل)، گواهی میدهم که تو پیامبر خدا (هستی». همهی اسیران درحالیکه مشرک بودند برگشتند، مگر عبّاس و عقیل و نوفل و این آیه: قُل لِّمَن فِی أَیْدِیکُم مِّنَ الأَسْرَی إِن یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا نازل شد.
الکاظم (علیه السلام)- إِنَّ الْعَبَّاسَ کَانَ فِی عَدَدِ الْأُسَارَی عِنْدَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ جَحَدَ أَنْ یَکُونَ لَهُ الْفِدَاءُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) یُخْبِرُهُ بِدَفِینٍ لَهُ مِنْ ذَهَبٍ فَبَعَثَ عَلِیّاً (علیه السلام) فَأَخْرَجَهُ مِنْ عِنْدِ أُمِّ الْفَضْلِ وَ أَخْبَرَ الْعَبَّاسَ بِمَا أَخْبَرَهُ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَأَذِنَ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) وَ أَعْطَاهُ عَلَامَهًَْ الَّذِی دَفَنَ فِیهِ فَقَالَ الْعَبَّاسُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا ابْنَ أَخِی مَا فَاتَنِی مِنْکَ أَکْثَرُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ (صلی الله علیه و آله) رَبِّ الْعَالَمِینَ فَلَمَّا أَحْضَرَ عَلِیٌّ الذَّهَبَ قَالَ الْعَبَّاسُ أَفْقَرْتَنِی یَا ابْنَ أَخِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ.
امام کاظم ( همانا عبّاس جزء اسیران بود، از اینکه خونبهای خود را بدهد امتناع داشت تا اینکه خداوند پیامبر اکرم (را مطّلع نمود که طلایی را در محلّی پنهان کرده است؛ حضرت علی (را فرستاد آن طلا را از پیش امّالفضل گرفت به عبّاس فرمود: «جبرئیل برایم از جانب خدا خبر آورد» و به علی (اجازه داد و نشانهی دفینه را نیز داد. در این موقع عبّاس گفت: «پسر برادر آنچه بهواسطهی ایماننیاوردن به تو از دست دادم بیشتر است گواهی میدهم که تو رسول خدای جهانیانی»! علی (وقتی طلا را آورد، عبّاس گفت: «پسر برادر مرا فقیر کردی». خداوند این آیه را نازل کرد: إِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ.
الباقر (علیه السلام)- کَانَ الْفِدَاءُ یَوْمَ بَدْرٍ کُلُّ رَجُلٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ بِأَرْبَعِینَ أُوقِیَّهًًْ وَ الْأُوقِیَّهًُْ أَرْبَعُونَ مِثْقَالًا إِلَّا الْعَبَّاسَ فَإِنَّ فِدَاءَهُ کَانَ مِائَهًَْ أُوقِیَّهًٍْ وَ کَانَ أُخِذَ مِنْهُ حِینَ أُسِرَ عِشْرُونَ أُوقِیَّهًًْ ذَهَباً فَقَالَ النَّبِیُّ ذَلِکَ غَنِیمَهًٌْ فَفَادِ نَفْسَکَ وَ ابْنَیْ أَخِیکَ نَوْفَلًا وَ عَقِیلًا فَقَالَ لَیْسَ مَعِی شَیْءٌ فَقَالَ أَیْنَ الذَّهَبُ الَّذِی سَلَّمْتَهُ إِلَی أُمِّ الْفَضْلِ وَ قُلْتَ إِنْ حَدَثَ بِی حَدَثٌ فَهُوَ لَکِ وَ لِلْفَضْلِ وَ عَبْدِ اللَّهِ وَ قُثَمَ فَقَالَ مَنْ أَخْبَرَکَ بِهَذَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ اللَّهِ مَا اطَّلَعَ عَلَی هَذَا أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ تَعَالَی.
امام باقر ( [مبلغ] فدیهی هر مرد از مشرکان در روز بدر چهل اوقیه طلا بود؛ مگر عبّاس که فدیهی او صد اوقیه بود و هنگامیکه اسیر شد، بیست اوقیه طلا از او گرفته شده بود. پیامبر (فرمود: «آن غنیمت بود، پس فدیهی خود و برادرزادهات نوفل و عقیل را بپرداز». گفت: «چیزی همراهم نیست». فرمود: «پس آن طلایی را که به امّالفضل تحویل داده بودی، کجاست؟ آن زمان که به او گفتی: «اگر اتّفاقی برایم بیفتد، این طلا مال تو و فضل و عبدالله است»؟ گفت: «چه کسی این را به شما گفته است»؟! فرمود: «خدای عزّوجلّ»! گفت: «گواهی میدهم که تو رسول خدا (هستی، کسی این ماجرا را جز خدای عزّوجلّ نمیدانست».