آیه ۱۸ - سوره نمل

آیه حَتّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ [18]

[سپس حرکت‌ کردند] تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه‌اى گفت: «اى مورچگان! به لانه‌هاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند درحالى‌که نمى‌فهمند».

۱
(نمل/ ۱۸)

الصّادق (علیه السلام)- لَمَّا قَالَتِ النَّمْلَهًُْ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ حَمَلَتِ الرِّیحُ صَوْتَ النَّمْلَهًِْ إِلَی سُلَیْمَانَ (علیه السلام) وَ هُوَ مَارٌّ فِی الْهَوَاءِ وَالرِّیحُ قَدْ حَمَلَتْهُ فَوَقَفَ وَ قَالَ عَلَیَّ بِالنَّمْلَهًِْ فَلَمَّا أُتِیَ بِهَا قَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) یَا أَیَّتُهَا النَّمْلَهًُْ أَمَا عَلِمْتِ أَنِّی نَبِیُّ اللَّهِ وَ أَنِّی لَا أَظْلِمُ أَحَداً قَالَتِ النَّمْلَهًُْ بَلَی قَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) فَلِمَ حَذَّرْتِنِیهِمْ ظُلْمِی وَ قُلْتِ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ قَالَتِ النَّمْلَهًُْ خَشِیتُ أَنْ یَنْظُرُوا إِلَی زِینَتِکَ فَیُفْتَتَنُوا بِهَا فَیَبْعُدُوا عَنِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ ثُمَّ قَالَتِ النَّمْلَهًُْ أَنْتَ أَکْبَرُ أَمْ أَبُوکَ دَاوُدُ قَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) بَلْ أَبِی‌دَاوُدُ قَالَتِ النَّمْلَهًُْ فَلِمَ زِیدَ فِی حُرُوفِ اسْمِکَ حَرْفٌ عَلَی حُرُوفِ اسْمِ أَبِیکَ دَاوُدَ قَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) مَا لِی بِهَذَا عِلْمٌ قَالَتِ النَّمْلَهًُْ لِأَنَّ أَبَاکَ دَاوُدَ دَاوَی جُرْحَهُ بِوُدٍّ فَسُمِّیَ دَاوُدَ (علیه السلام) وَ أَنْتَ یَا سُلَیْمَانُ (علیه السلام) أَرْجُو أَنْ تَلْحَقَ بِأَبِیکَ ثُمَّ قَالَتِ النَّمْلَهًُْ هَلْ تَدْرِی لِمَ سُخِّرَتْ لَکَ الرِّیحُ مِنْ بَیْنِ سَائِرِ الْمَمْلَکَهًِْ قَالَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) مَا لِی بِهَذَا عِلْمٌ قَالَتِ النَّمْلَهًُْ یَعْنِی عَزَّوَجَلَّ بِذَلِکَ لَوْ سَخَّرْتُ لَکَ جَمِیعَ الْمَمْلَکَهًِْ کَمَا سَخَّرْتُ لَکَ هَذِهِ الرِّیحَ لَکَانَ زَوَالُهَا مِنْ یَدِکَ کَزَوَالِ الرِّیحِ فَحِینَئِذٍ تَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها.

امام صادق (علیه السلام)- امام رضا (علیه السلام) از پدرش موسی‌بن‌جعفر و ایشان نیز از امام صادق (علیه السلام) در مورد این فرموده‌ی خداوند متعال: فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها نقل میکند: هنگامی که مورچه گفت: یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ؛ باد صدای او را به سلیمان که در هوا گذر میکرد و توسّط باد جابه‌جا میشد، رساند، پس ایستاد و گفت: «آن مورچه را نزد من بیاورید»، هنگامی که آورده شد، سلیمان گفت: «ای مورچه، آیا میدانی که من پیامبر خدا هستم و به هیچ‌کس ظلم نمیکنم»؟ مورچه پاسخ داد: «آری، سلیمان گفت: پس چرا سایر مورچهها را از ظلم من برحذر داشتی و گفتی: «ای مورچگان! به لانه‌های خود بروید»؟ مورچه پاسخ داد: «ترسیدم که به زینت تو بنگرند و فریفته‌ی آن شوند و از ذکر خداوند متعال دور شوند». سپس مورچه گفت: «ای سلیمان تو بزرگتری یا پدرت داوود (علیه السلام)»؟ سلیمان (علیه السلام) گفت: «پدرم داوود (علیه السلام)». مورچه گفت: «پس چرا تعداد حروف اسم تو یکی بیشتر از اسم پدرت است»؟ سلیمان گفت: «آگاهی و علمی به این موضوع ندارم». مورچه گفت: «چرا که پدرت داوود (علیه السلام) زخمش را با دوستی و محبّت مداوا کرد؛ پس داوود نامیده شد، و تو ای سلیمان (علیه السلام)، امیدوارم که در این زمینه به پدرت ملحق شوی». آنگاه گفت: «آیا میدانی چرا از میان فرمانروایان سایر سرزمین‌ها باد فقط برای تو مسخّر گشته است»؟ سلیمان گفت: «در این‌باره علمی ندارم». مورچه گفت: «منظور خداوند عزّوجلّ از این کار این بوده که اگر تمام مملکت و سرزمین‌ها مانند این باد مسخّر فرمان تو گردند، زوال و نابودی آن‌ها مانند زوال و نابودی این باد است». در این هنگام سلیمان (علیه السلام) از این سخن مورچه به خنده افتاد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۳۴
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۹۲/ علل الشرایع، ج۱، ص۷۲/ عیون أخبارالرضا (ج۲، ص۷۸/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۳۶۸
۲
(نمل/ ۱۸)

الباقر (علیه السلام)- عن أبی‌بصیر قال:کَانَ مَوْلَانَا أَبُوجَعْفَرٍمُحَمَّدُبْنُ‌عَلِیٍّ الْبَاقِرُ (علیه السلام) جَالِساً فِی الْحَرَمِ وَحَوْلَهُ عِصَابَهًٌْ مِنْ أَوْلِیَائِهِ إِذْ أَقْبَلَ طَاوُسٌ الْیَمَانِیُّ فِی جَمَاعَهًٍْ مِنْ أَصْحَابِهِ ثُمَّ قَالَ لِأَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) ائْذَنْ لِی بِالسُّؤَالِ قَالَ أَذِنَّا لَکَ فَسَل ... قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَمَّنْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ لَیْسَ مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ وَ لَا مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ ذَکَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی کِتَابِهِ قَالَ النَّمْلَهًُْ ... حِینَ قَالَتْ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُون.

امام باقر (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: امام باقر (علیه السلام) در مسجد الحرام نشسته بود اطرافش گروهی از ارادتمندان جمع شده بودند؛ دراین‌موقع طاووس یمانی با چند نفر از اطرافیان خود آمد. به امام (علیه السلام) عرض کرد: «اجازه می‌دهی سؤالی بپرسم»؟ فرمود: «اجازه داری! بپرس». ... گفت: «چه کسی بود که همنوعان خود را بیم داد و برحذر داشت با اینکه از بشر و جنّ و ملائکه هم نبود و در قرآن داستانش نیز ذکر شده است». فرمود: «همان مورچه‌ای که گفت: ... یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۳۴
بحار الأنوار، ج۴۶، ص۳۵۳/ الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۸
۳
(نمل/ ۱۸)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَن ابنِ‌عَبَّاس (رحمة الله علیه) قَالَ لَمَّا وُلِّیَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ الْخِلَافَهًَْ أَتَاهُ أَقْوَامٌ مِنْ أَحْبَارِ الْیَهُودِ فَقَالُوا یَا عُمَرُ أَنْتَ وَلِیُّ الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) قَالَ نَعَمْ قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَسْأَلَکَ عَنْ خِصَالٍ إِنْ أَخْبَرْتَنَا بِهَا دَخَلْنَا فِی الْإِسْلَامِ وَ عَلِمْنَا أَنَّ دِیْنَ الْإِسْلَامِ حَقٌّ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) کَانَ نَبِیّاً وَ إِنْ لَمْ تُخْبِرْنَا بِهَا عَلِمْنَا أَنَّ دِیْنَ الْإِسْلَامِ بَاطِلٌ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) لَمْ یَکُنْ نَبِیّاً قَالَ عُمَرُ سَلُونَا عَمَّا بَدَا لَکُمْ وَ لا قُوَّهًَْ إِلَّا بِاللَّهِ قَالُوا أَخْبِرْنَا عَنْ أَقْفَالِ السَّمَاوَاتِ مَا هِیَ وَ أَخْبِرْنَا عَنْ مَفَاتِیحِ هَذِهِ الْأَقْفَالِ مَا هِیَ وَ أَخْبِرْنَا عَنْ قَبْرٍ سَارَ بِصَاحِبِهِ مَا هُوَ وَ أَخْبِرْنَا عَمَّنْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ لَا مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ ... قَالَ فَنَکَسَ عُمَرُ رَأْسَهُ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی عَلِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) فَقَالَ یَا أَبَاالْحَسَنِ (علیه السلام) مَا أَرَی جَوَابَهُمْ إِلَّا عِنْدَکَ فَإِنْ کَانَ لَهَا جَوَابٌ فَأَجِبْ فَقَالَ لَهُمْ سَلُوا عَمَّا بَدَا لَکُمْ وَ لِی عَلَیْکُمْ شَرِیطَهًٌْ قَالُوا فَمَا شَرِیطَتُکَ قَالَ (علیه السلام) إِذَا أَخْبَرْتُکُمْ بِمَا فِی التَّوْرَاهًِْ دَخَلْتُمْ فِی دِینِنَا قَالُوا نَعَمْ قَالَ (علیه السلام) سَلُونِی عَنْ خَصْلَهًٍْ خَصْلَهًْ ... قَالُوا أَخْبِرْنَا عَمَّنْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ لَا مِنَ الْإِنْسِ وَ لَا مِنَ الْجِنِّ قَالَ تِلْکَ نَمْلَهًُْ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) إِذْ قَالَتْ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُه.

امام علی (علیه السلام)- ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه) نقل می‌کند: در زمان خلافت عمر، گروهی از دانشمندان یهود نزد او آمدند و پرسیدند: «تو پس از محمّد ولیّ امری»؟ عمر گفت: «بلی»! گفتند: «پرسش‌هایی داریم که اگر به ما پاسخ درست بدهی به دین اسلام ایمان می‌آوریم و می‌فهمیم که این دین حق و محمّد (صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست وگرنه چنین نیست»؟ عمر گفت: «بپرسید، به حول و قوّه‌ی الهی پاسختان را می‌دهم». پرسیدند: «قفل‌های آسمان‌ها و کلید این قفل‌ها چیست؟ چه قبری صاحب خود را سیر داد؟ چه کسی قوم خود را انذار کرد که آن قوم نه از جن بودند و نه از انس ...»؟ عمر سرش را به زیر انداخت، آنگاه به امام علی (علیه السلام) که در مجلس حضور داشت گفت: «پاسخی جز از شما بر ایشان ندارم اگر جوابی دارند، برای ایشان بیان کن»؟ امام (علیه السلام) به آن‌ها فرمود: «شرایطی دارم»؟ پرسیدند: «شرایط شما چیست»؟ فرمود: «اگر به آنچه در تورات آمده برایتان بگویم، مسلمان می‌شوید»؟ گفتند: «آری»! فرمود: «حالا پرسش‌های خود را یک‌به‌یک طرح کنید»؟ گفتند: «... چه کسی به پند و اندرزگویی و هشدار میان قوم خویش پرداخت امّا از جنس انسان و پری نبود»؟ فرمود: «آن مورچه‌ای است که همراهیان خود را از آسیب سپاهیان سلیمان (علیه السلام) برحذر داشت؛ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُه».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۳۴
إرشادالقلوب، ج۲، ص۳۵۸
۴
(نمل/ ۱۸)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَن ابْنِ‌عَبَّاسٍ (رحمة الله علیه) قَالَ: جاء عَبْدِاللَّهِ‌بْنِ‌سَلَامٍ إِلَی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) و قَال أَنَا مِنْ رُسُلِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ مِمَّنْ قَرَأَ التَّوْرَاهًَْ وَ أَنَا رَسُولُ الْیَهُودِ إِلَیْکَ مَعَ شَیْءٍ لِتُبَیِّنَهُ لَنَا مَا هُوَ وَ أَنْتَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) اجْلِسْ یَا ابْنَ سَلَامٍ وَ سَلْ عَمَّا شِئْتَ ... قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ نَبِیٍّ لَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ لَا مِنَ الطَّیْرِ وَ لَا مِنَ الْوَحْشِ قَالَ یَا ابْنَ سَلَامٍ ذَلِکَ النَّمْلَهًُْ الَّتِی أَنْذَرَتْ قَوْمَهَا حِینَ قَالَتْ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- ابن‌عبّاس (رحمة الله علیه) نقل می‌کند: عبدالله‌بن‌سلام نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت و گفت: «من عبداللَّه‌بن‌سلام هستم و از رسولان بنی‌اسرائیل و از کسانی که تورات را خوانده‌اند و من نماینده و پیک یهود به‌سوی تو با پرسش‌هایی که آن‌ها را برای ما شرح دهی و تو از نیکوکارانی». پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای ابن‌سلام بنشین و هرچه می‌خواهی بپرس» ... گفت: «مرا آگاه کن که، کدام پیغمبر است که نه پری بود و نه آدمی نه پرنده و نه وحشی»؟ فرمود: «آن مورچه که قومش را بیم داد و گفت: و یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۳۶
بحار الأنوار، ج۵۷، ص۲۴۹
بیشتر