آیه إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ [124]
[به خاطر بياور] هنگامى را كه به قومش گفت: آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟!
ابنعباس ( إِنَّ یُوشَعَبْنَنُونٍ (بَوَّأَ بَنِیإِسْرَائِیلَ الشَّامَ بَعْدَ مُوسَی (وَ قَسَمَهَا بَیْنَهُمْ فَسَارَ مِنْهُمْ سِبْطٌ بِبَعْلَبَکَ بِأَرْضِهَا وَ هُوَ السِّبْطُ الَّذِی مِنْهُ إِلْیَاسُ النَّبِیُّ (فَبَعَثَهُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ وَ عَلَیْهِمْ یَوْمَئِذٍ مَلِکٌ فَتَنَهُمْ بِعِبَادَهًِْ صَنَمٍ یُقَالُ لَهُ بَعْلٌ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ* إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَلا تَتَّقُونَ* أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ* اللهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ* فَکَذَّبُوه.
ابنعبّاس ( یوشعبننون (بعد از موسی (بنیاسرائیل را به شام برد و در آنجا سکونت داد و آنجا را در بین آنها تقسیم کرد و قبیلهای از آنها در سرزمین بعلبک شاکن شدند آن نسلی است که الیاس نبی (از آنها بود. که خداوند او را بر آن قبیله و در آن سرزمین مبعوث کرد آنها در آن زمان پادشاهی بتپرست داشتند که آنها را با پرستش بتی به نام بعل فریفته بود، در همین رابطه خدای متعال میفرماید: إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ* إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ لَا تَتَّقُونَ* أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الخَْالِقِین* اللهَ رَبَّکمُْ وَ رَبَّ ءَابَائکُمُ الْأَوَّلِینَ.
الصّادق ( کَانَ فِی زَمَانِ بَنِیإِسْرَائِیلَ رَجُلٌ یُسَمَّی إِلْیَا رَئِیسٌ عَلَی أَرْبَعِمِائَهًٍْ مِنْ بَنِیإِسْرَائِیلَ وَ کَانَ مَلِکُ بَنِیإِسْرَائِیلَ هَوِیَ امْرَأَهًًْ مِنْ قَوْمٍ یَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ مِنْ غَیْرِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَخَطَبَهَا فَقَالَتْ عَلَی أَنْ أَحْمِلَ الصَّنَمَ فَأَعْبُدَهُ فِی بَلْدَتِکَ فَأَبَی عَلَیْهَا ثُمَّ عَاوَدَهَا مَرَّهًًْ بَعْدَ مَرَّهًٍْ حَتَّی صَارَ إِلَی مَا أَرَادَتْ فَحَوَّلَهَا إِلَیْهِ وَ مَعَهَا صَنَمٌ وَ جَاءَ مَعَهَا ثَمَانُمِائَهًِْ رَجُلٍ یَعْبُدُونَهُ فَجَاءَ إِلْیَا إِلَی الْمَلِکِ فَقَالَ مَلَّکَکَ اللَّهُ وَ مَدَّ لَکَ فِی الْعُمُرِ فَطَغَیْتَ وَ بَغَیْتَ فَلَمْ یَلْتَفِتْ إِلَیْهِ فَدَعَا اللَّهَ إِلْیَا أَنْ لَا یَسْقِیَهُمْ قَطْرَهًًْ فَنَالَهُمْ قَحْطٌ شَدِیدٌ ثَلَاثَ سِنِینَ حَتَّی ذَبَحُوا دَوَابَّهُمْ فَلَمْ یَبْقَ لَهُمْ مِنَ الدَّوَابِّ إِلَّا بِرْذَوْنٌ یَرْکَبُهُ الْمَلِکُ وَ آخَرُ یَرْکَبُهُ الْوَزِیرُ وَ کَانَ قَدِ اسْتَتَرَ عِنْدَ الْوَزِیرِ أَصْحَابُ إِلْیَا یُطْعِمُهُمْ فِی سَرَبٍ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی جَلَّ ذِکْرُهُ إِلَی إِلْیَا تَعَرَّضْ لِلْمَلِکِ فَإِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَتُوبَ عَلَیْهِ فَأَتَاهُ فَقَالَ یَا إِلْیَا مَا صَنَعْتَ بِنَا قَتَلْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ إِلْیَا تُطِیعُنِی فِیمَا آمُرُکَ بِهِ فَأَخَذَ عَلَیْهِ الْعَهْدَ فَأَخْرَجَ أَصْحَابَهُ وَ تَقَرَّبُوا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِثَوْرَیْنِ ثُمَّ دَعَا بِالْمَرْأَهًِْ فَذَبَحَهَا وَ أَحْرَقَ الصَّنَمَ وَ تَابَ الْمَلِکُ تَوْبَهًًْ حَسَنَهًًْ حَتَّی لَبِسَ الشَّعْرَ وَ أُرْسِلَ إِلَیْهِ الْمَطَرُ وَ الْخِصْب.
امام صادق ( در زمان بنیإسرائیل مردی به نام الیا بود که رئیس چهارصد نفر از مردم بنیإسرائیل بود. پادشاه قوم بنیإسرائیل عاشق زنی غیر از قوم خودش شده بود که بتپرست بودند و به او پیشنهاد ازدواج داد. آن زن گفت: «به شرط آنکه بت را با خودم بیاورم و آن را در شهر تو پرستش کنم». ولی او آن را نپذیرفت، و چند بار دیگر پیدرپی نزد او رفت تا اینکه پادشاه بالأخره قبول کرد و آن زن را به شهر خود منتقل کرد درحالیکه بتش همراهش بود و همراه آن زن هشتصد مرد آمدند که همگی بتپرست بودند. الیا به نزد پادشاه آمد و به او گفت: «خداوند تو را پادشاه کرد و عمرت را طولانی کرد ولی تو سرکشی و ستم کردی». پادشاه به الیا توجّهی نکرد. سپس الیا دعا کرد تا خداوند حتّی یک قطره باران برای آنها نبارد. قحطی بزرگی به مدّت سه سال بر آنها نازل شد؛ بهطوریکه تمام حیوانات خودشان را قربانی کردند و هیچ حیوان دیگری برای آنها باقی نماند به جز دو اسب که پادشاه و وزیر بر آن سوار میشدند. دوستان الیا در نزد وزیر مخفی شده بودند و آنها را گروه گروه غذا میداد. خداوند به الیا وحی کرد که بهسوی پادشاه برو، میخواهم توبه او را قبول کنم. پس نزد او آمد. پادشاه به الیا گفت: «با ما چکار کردی، بنیإسرائیل را نابود کردی»؟ الیا گفت: «در آنچه به تو دستور میدهم مرا اطاعت میکنی»؟ پس از او تعهّد گرفت و اصحابش را بییرون آورد و دو گاو نر را برای خداوند قربانی کردند. سپس آن زن را صدا زد و او را قربانی کرد و آن بت را آتش زد و پادشاه توبه خوبی کرد و لباس پشمی پوشید و باران برای آنها فرستاده شد و زمین سرسبز شد.
الرّسول ( قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (لِزَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُؤْمِنَکَ اللَّهُ مِنَ الْغَرَقِ وَ الْحَرَقِ وَ الشَّرَقِ فَقُلْ إِذَا أَصْبَحْتَ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ لَا یَصْرِفُ السُّوءَ إِلَّا اللهُ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ لَا یَسُوقُ الْخَیْرَ إِلَّا اللهُ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ مَا یَکُونُ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ فَإِنَّ مَنْ قَالَهَا ثَلَاثاً إِذَا أَصْبَحَ أَمِنَ مِنْ الْحَرَقِ وَ الْغَرَقِ وَ الشَّرَقِ حَتَّی یُمْسِیَ وَ مَنْ قَالَهَا ثَلَاثاً إِذَا أَمْسَی أَمِنَ مِنَ الْحَرَقِ وَ الْغَرَقِ وَ الشَّرَقِ حَتَّی یُصْبِحَ وَ إِنَّ الْخَضِرَ وَ إِلْیَاسَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ یَلْتَقِیَانِ فِی کُلِّ مَوْسِمٍ فَإِذَا تَفَرَّقَا تَفَرَّقَا عَنْ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ.
پیامبر ( پیامبر ([خطاب به زیدبنارقم] فرمود: «هرگاه خواستی که خدا تو را از غرقشدن و آتشسوزی و خفهشدن حفظ کند، هنگام صبح بگو: «بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ لَا یَصْرِفُ السُّوءَ إِلَّا اللهُ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ لَا یَسُوقُ الْخَیْرَ إِلَّا اللهُ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ مَا یَکُونُ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ بِسْمِ اللهِ مَا شَاءَ اللهُ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ؛ به نام خدا، هرچه خدا بخواهد، بدی را جز خدا برنمیگرداند. به نام خدا خیر را جز خدا نمیرساند. به نام خدا، هرچه خدا بخواهد. هر نعمتی که هست از خداست. به نام خدا؛ هرچه خدا بخواهد. هیچ قدرت و نیرویی جز از ناحیهی خدای بلندمرتبه و بزرگ نیست. به نام خدا هرچه خدا بخواهد، درود خدا بر محّمد (و خاندان پاکش». هرکس این را به هنگام صبح سه مرتبه بگوید تا شب از آتش و غرقشدن و خفهشدن حفظ میشود. و هرکس به هنگام شب این را سه مرتبه بگوید، تا صبح از آتش و غرقشدن و خفهشدن حفظ میشود. خضر و الیاس (در هر حج یکدیگر را میدیدند و وقتی از هم جدا میشدند با این جملات از هم جدا میشدند».
الصّادق ( عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: أَتَیْنَا بَابَ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (وَ نَحْنُ نُرِیدُ الْإِذْنَ عَلَیْهِ فَسَمِعْنَاهُ یَتَکَلَّمُ بِکَلَامٍ لَیْسَ بِالْعَرَبِیَّهًِْ فَتَوَهَّمْنَا أَنَّهُ بِالسُّرْیَانِیَّهًِْ ثُمَّ بَکَی فَبَکَیْنَا لِبُکَائِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْنَا الْغُلَامُ فَأَذِنَ لَنَا فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَتَیْنَاکَ نُرِیدُ الْإِذْنَ عَلَیْکَ فَسَمِعْنَاکَ تَتَکَلَّمُ بِکَلَامٍ لَیْسَ بِالْعَرَبِیَّهًِْ فَتَوَهَّمْنَا أَنَّهُ بِالسُّرْیَانِیَّهًِْ ثُمَّ بَکَیْتَ فَبَکَیْنَا لِبُکَاءِکَ قَالَ نَعَمْ ذَکَرْتُ إِلْیَاسَ النَّبِیَّ وَ کَانَ مِنْ عُبَّادِ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقُلْتُ کَمَا کَانَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ ثُمَّ انْدَفَعَ فِیهِ بِالسُّرْیَانِیَّهًِْ فَلَا وَ اللَّهِ مَا رَأَیْنَا قَسّاً وَ لَا جَاثَلِیقاً أَفْصَحَ لَهْجَهًًْ مِنْهُ بِهِ ثُمَّ فَسَّرَهُ لَنَا بِالْعَرَبِیَّهًِْ فَقَالَ کَانَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی وَ قَدْ أَظْمَأْتُ لَکَ هَوَاجِرِی أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی وَ قَدْ عَفَّرْتُ لَکَ فِی التُّرَابِ وَجْهِی أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی وَ قَدِ اجْتَنَبْتُ لَکَ الْمَعَاصِیَ أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی وَ قَدْ أَسْهَرْتُ لَکَ لَیْلِی قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَإِنِّی غَیْرُ مُعَذِّبِکَ قَالَ فَقَالَ إِنْ قُلْتَ لَا أُعَذِّبُکَ ثُمَّ عَذَّبْتَنِی مَا ذَا أَ لَسْتُ عَبْدَکَ وَ أَنْتَ رَبِّی قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَإِنِّی غَیْرُ مُعَذِّبِکَ إِنِّی إِذَا وَعَدْتُ وَعْداً وَفَیْتُ بِهِ.
امام صادق ( مفضّلبنعمر گوید: ما کنار در خانهی امام صادق (ایستاده بودیم تا اجازهی ورود بگیریم، [در آن لحظه شنیدیم] که امام (به زبانی غیر از عربی سخن میگویند، ما گمان کردیم که زبان سریانی است، سپس امام (گریست و ما از گریهی آن حضرت (به گریه افتادیم، پس از آن غلامی بیرون آمد و به ما اجازهی ورود داد و ما به خدمت حضرت (رسیدیم، عرض کردم: «خداوند امور شما را اصلاح گرداند؛ میخواستیم بر شما وارد شویم که شنیدیم به زبانی غیر از عربی صحبت میکنید، گمان کردیم سریانی است؛ سپس گریستید و ما نیز بهخاطر گریهی شما گریه کردیم». فرمود: «آری! من به یاد الیاس نبی (بودم که از عبّاد بنیاسرائیل بود و من ذکر سجدهی او را که به زبان سریانی بود، بیان میکردم». سپس حضرت (به زبان سریانی آن ذکر را برای ما خواندند. به خدا قسم! ما هیچ قسیس و جاثلیقی را فصیحتر از ایشان ندیده بودم، سپس آن را به عربی برای ما توضیح دادند و آن ذکر این بود: «خداوندا آیا مرا به آتش خود میسوزانی، درحالیکه تمام وجودم تشنهی عشق توست؛ آیا مرا عذاب میکنی، درحالیکه روی خود را برای تو به خاک میسایم؛ آیا مرا عذاب میکنی درحالیکه از گناهان و معصیت تو اجتناب میکنم؛ آیا مرا عذاب میکنی، درحالیکه شب تا سحر به مناجات تو مشغولم»؟ آن وقت خداوند متعال به او وحیکرد: «سر خود را از سجده بلند کن. هرگز من تو را عذاب نخواهم کرد که همانا من هرگاه وعدهای دادم، به آن وفا نمودم».
الرّسول ( رُوِیَ عَنْ أَنَسٍ أَنَّ النَّبِیَّ (سَمِعَ صَوْتاً مِنْ قُلَّهًِْ جَبَلٍ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ الْأُمَّهًِْ الْمَرْحُومَهًِْ الْمَغْفُورَهًِْ فَأَتَی رَسُولُ اللَّهِ (فَإِذَا بِشَیْخٍ أَشْیَبَ قَامَتُهُ ثَلَاثُمِائَهًِْ ذِرَاعٍ فَلَمَّا رَأَی رَسُولَ اللَّهِ (عَانَقَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّنِی آکُلُ فِی کُلِّ سَنَهًٍْ مَرَّهًًْ وَاحِدَهًًْ وَ هَذَا أَوَانُهُ فَإِذَا هُوَ بِمَائِدَهًٍْ أُنْزِلَ مِنَ السَّمَاءِ فَأَکَلَا وَ کَانَ إِلْیَاس.
پیامبر ( از انس روایت شده است که پیامبر (صدایی را از قلّهی کوه شنید که میگفت: «خدایا مرا از امّت مرحومه و مغفوره قرار بده»! رسول خدا (نزدیک رفت و ناگهان پیرمرد سپیدمویی را دید که سیصد ذراع طول قامت او بود و او وقتی رسول خدا (را دید با او معانقه (روبوسی) کرد و گفت: «من الیاس نبیّ هستم که در هر سال یک بار غذا میخورم و اکنون موعد آن است». در همان لحظه مائدهای از آسمان نازل شد و او به همراه رسول خدا (مشغول تناول غذا شد.
الرّسول ( عَلَیْکُمْ بِالْکَرَفْسِ فَإِنَّهُ طَعَامُ إِلْیَاسَ وَ الْیَسَعِ وَ یُوشَعَ بْنِ نُون (.
پیامبر ( بر شما باد به خوردن کرَفس، که غذای الیاس و یَسَع و یوشعبننون (بود.