آیه ۱۰۲ - سوره صافات

آیه فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ [102]

هنگامى‌كه با او به مقام سعى و كوشش [و حد رشد] رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‌كنم، پس بنگر رأى تو چيست»؟ گفت: «پدرم! هر‌چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت».

اصل جریان

۱
(صافات/ ۱۰۲)

الرّضا ( قَالَ إبْرَاهِیمُ (إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ وَ قَالَ اللهُ تَعَالَی لِنَبِیِّهِ (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ وَ قَالَ لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ ... وَ قَالَ الرِّضَا (رُؤْیَا الْأنْبِیَاءِ (وَحْیٌ.

امام رضا ( [از امام رضا (روایت است:] ابراهیم (گفت: إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ و خداوند تعالی به پیامبرش (فرمود: و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، [فقط برای آزمایش مردم بود]. (إسراء/۶۰) خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود ... رؤیای پیامبران (وحی است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۶۰
متشابه القرآن، ج۱، ص۳۸/ البرهان
۲
(صافات/ ۱۰۲)

الرّضا ( عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحَسَنِ‌بْنِ عَلِیِّ‌بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ الرِّضَا (عَنْ مَعْنَی قَوْلِ النَّبِیِّ (أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَیْنِ قَالَ یَعْنِی إِسْمَاعِیلَ‌بْنَ‌إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ (وَ عَبْدَاللَّهِ‌بْنَ‌عَبْدِالْمُطَّلِبِ أَمَّا إِسْمَاعِیلُ فَهُوَ الْغُلَامُ الْحَلِیمُ الَّذِی بَشَّرَ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ إِبْرَاهِیمَ (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ وَ هُوَ لَمَّا عَمِلَ مِثْلَ عَمَلِهِ قالَ: یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ وَ لَمْ یَقُلْ لَهُ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا رَأَیْتَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا عَزَمَ عَلَی ذَبْحِهِ فَدَاهُ اللَّهُ تَعَالَی بِذِبْحٍ عَظِیمٍ بِکَبْشٍ أَمْلَحَ یَأْکُلُ فِی سَوَادٍ وَ یَشْرَبُ فِی سَوَادٍ وَ یَنْظُرُ فِی سَوَادٍ وَ یَمْشِی فِی سَوَادٍ وَ یَبُولُ وَ یَبْعَرُ فِی سَوَادٍ وَ کَانَ یَرْتَعُ قَبْلَ ذَلِکَ فِی رِیَاضِ الْجَنَّهًِْ أَرْبَعِینَ عَاماً وَ مَا خَرَجَ مِنْ رَحِمِ أُنْثَی وَ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ کُنْ فَکَانَ لِیَفْدِیَ بِهِ إِسْمَاعِیلَ (فَکُلُّ مَا یُذْبَحُ بِمِنًی فَهُوَ فِدْیَهًٌْ لِإِسْمَاعِیلَ (إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ فَهَذَا أَحَدُ الذَّبِیحَیْنِ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَإِنَّ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ کَانَ تَعَلَّقَ بِحَلْقَهًِْ بَابِ الْکَعْبَهًِْ وَ دَعَا اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یَرْزُقَهُ عَشَرَهًَْ بَنِینَ وَ نَذَرَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یَذْبَحَ وَاحِداً مِنْهُمْ مَتَی أَجَابَ اللَّهُ دَعْوَتَهُ فَلَمَّا بَلَغُوا عَشَرَهًًْ قَالَ قَدْ وَفَی اللَّهُ تَعَالَی لِی فَلَأَفِیَنَّ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَأَدْخَلَ وُلْدَهُ الْکَعْبَهًَْ وَ أَسْهَمَ بَیْنَهُمْ فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِ اللَّهِ أَبِی رَسُولِ‌اللَّهِ (وَکَانَ أَحَبَّ وُلْدِهِ إِلَیْهِ ثُمَّ أَجَالَهَا ثَانِیَهًًْ فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِاللَّهِ ثُمَّ أَجَالَهَا ثَالِثَهًًْ فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَهُ وَ حَبَسَهُ وَ عَزَمَ عَلَی ذَبْحِهِ فَاجْتَمَعَتْ قُرَیْشٌ وَ مَنَعَتْهُ مِنْ ذَلِکَ وَ اجْتَمَعَ نِسَاءُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ یَبْکِینَ وَ یَصِحْنَ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ عَاتِکَهًُْ یَا أَبَتَاهْ أَعْذِرْ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی قَتْلِ ابْنِکَ قَالَ وَ کَیْفَ أُعْذِرُ یَا بُنَیَّهًُْ فَإِنَّکِ مُبَارَکَهًٌْ قَالَتْ اعْمِدْ عَلَی تِلْکَ السَّوَائِمِ الَّتِی لَکَ فِی الْحَرَمِ فَاضْرِبْ بِالْقِدَاحِ عَلَی ابْنِکَ وَ عَلَی الْإِبِلِ وََعْطِ رَبَّکَ حَتَّی یَرْضَی فَبَعَثَ عَبْدُالْمُطَّلِبِ إِلَی إِبِلِهِ فَأَحْضَرَهَا وَ عَزَلَ مِنْهَا عَشْراً وَ ضَرَبَ بِالسِّهَامِ فَخَرَجَ سَهْمُ عَبْدِاللَّهِ فَمَا زَالَ یَزِیدُ عَشْراً عَشْراً حَتَّی بَلَغَتْ مِائَهًًْ فَضَرَبَ فَخَرَجَ السَّهْمُ عَلَی الْإِبِلِ فَکَبَّرَتْ قُرَیْشٌ تَکْبِیرَهًًْ ارْتَجَّتْ لَهَا جِبَالُ تِهَامَهًَْ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ لَا حَتَّی أَضْرِبَ بِالْقِدَاحِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَضَرَبَ ثَلَاثاً کُلَّ ذَلِکَ یَخْرُجُ السَّهْمُ عَلَی الْإِبِلِ فَلَمَّا کَانَ فِی الثَّالِثَهًِْ اجْتَذَبَهُ الزُّبَیْرُ وَ أَبُوطَالِبٍ وَ أَخَوَاتُهُمَا مِنْ تَحْتِ رِجْلَیْهِ فَحَمَلُوهُ وَ قَدِ انْسَلَخَتْ جَلْدَهًُْ خَدِّهِ الَّذِی کَانَ عَلَی الْأَرْضِ وَ أَقْبَلُوا یَرْفَعُونَهُ وَ یُقَبِّلُونَهُ وَ یَمْسَحُونَ عَنْهُ التُّرَابَ وَ أَمَرَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ أَنْ تُنْحَرَ الْإِبِلُ بِالْحَزْوَرَهًِْ وَ لَا یُمْنَعَ أَحَدٌ مِنْهَا وَ کَانَتْ مِائَهًًْ فَکَانَتْ لِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ خَمْسٌ مِنَ السُّنَنِ أَجْرَاهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی الْإِسْلَامِ حَرَّمَ نِسَاءَ الْآبَاءِ عَلَی الْأَبْنَاءِ وَ سَنَّ الدِّیَهًَْ فِی الْقَتْلِ مِائَهًًْ مِنَ الْإِبِلِ وَ کَانَ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ سَبْعَهًَْ أَشْوَاطٍ وَ وَجَدَ کَنْزاً فَأَخْرَجَ مِنْهُ الْخُمُسَ وَ سَمَّی زَمْزَمَ حِینَ حَفَرَهَا سِقَایَهًَْ الْحَاجِّ وَ لَوْ لَا أَنَّ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ کَانَ حُجَّهًًْ وَ أَنَّ عَزْمَهُ عَلَی ذَبْحِ ابْنِهِ عَبْدِاللَّهِ شَبِیهٌ بِعَزْمِ إِبْرَاهِیمَ (عَلَی ذَبْحِ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ لَمَا افْتَخَرَ النَّبِیُّ (بِالِانْتِسَابِ إِلَیْهِمَا لِأَجْلِ أَنَّهُمَا الذَّبِیحَانِ فِی قَوْلِهِ (أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَیْنِ وَ الْعِلَّهًُْ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا دَفَعَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الذَّبْحَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ (هِیَ الْعِلَّهًُْ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا دَفَعَ الذَّبْحَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ وَ هِیَ کَوْنُ النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّهًِْ (فِی صُلْبَیْهِمَا فَبِبَرَکَهًِْ النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّهًِْ (دَفَعَ اللَّهُ الذَّبْحَ عَنْهُمَا فَلَمْ تَجْرِ السُّنَّهًُْ فِی النَّاسِ بِقَتْلِ أَوْلَادِهِمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَوَجَبَ عَلَی النَّاسِ کُلَّ أَضْحًی التَّقَرُّبُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِقَتْلِ أَوْلَادِهِمْ کُلُّ مَا یَتَقَرَّبُ النَّاسُ بِهِ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أُضْحِیَّهًٍْ فَهُوَ فِدَاءٌ لِإِسْمَاعِیلَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ.

امام رضا ( حسن‌بن‌علی‌بن‌فضال گوید: از امام رضا (معنای فرمایش پیغمبر (را که فرمود: «من فرزند دو ذبیحم» را پرسیدم. فرمود: «مقصود از دو ذبیح یکی اسماعیل (فرزند ابراهیم خلیل (است و دیگری عبداللَّه (فرزند عبدالمطلّب (امّا اسماعیل (او همان بچّه‌ی بردباری بود که خداوند بشارتش را به ابراهیم (داده بود هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست»؟ گفت: «پدرم! هرچه دستور داری اجرا کن به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت». اسماعیل (گفت: «پدر مأموریّت خود را انجام بده». و نگفت: «پدرم آنچه دیدی عمل‌کن، ان شاء اللَّه مرا از شکیبایان خواهی یافت». چون ابراهیم (به سر بریدن فرزندش تصمیم گرفت خداوند به ذبح عظیمی فدایش داد و آن گوسفند نری بود که پاهای آن قوچ و دور دهان و اطراف چشم‌ها و اطراف دم تا زیر شکم آن سیاه بود و سایر قسمت‌های بدن سفید بود و پیش از این چهل سال در باغ‌های بهشتی می‌چرید و از شکم مادّه بیرون نیامده بود و خداوند به اراده‌ی خود آن را آفریده بود تا فدای اسماعیل (گرداند و آنچه در منی ذبح می‌شود تا روز قیامت همه‌ی فدای اسماعیل (است این یکی از دو ذبیح است و امّا ذبیح دوّمی جریانش این بود که عبدالمطلّب (حلقه‌ی کعبه را گرفت و از خداوند خواست که ده پسر به او عطا فرماید و به منظور استجابت این دعا نذر کرد که یکی از ده فرزند را ذبح کند. چون شماره پسران به ده رسید، گفت: «خداوند به وعده‌ی خود وفا کرد من نیز باید به نذر خویش وفا کنم». آنگاه فرزندان خود را به میان خانه‌ی کعبه برد و قرعه به نامشان انداخت قرعه به نام عبداللَّه (پدر رسول خدا (که محبوبترین فرزندانش بود درآمد؛ بار دوّم قرعه‌ها را درهم آمیخت باز قرعه به نام عبداللَّه (درآمد؛ برای بار سوّم قرعه کشید و قرعه به نام عبداللَّه (در آمد عبدالمطلّب (عبداللَّه (را گرفته و نگاه‌داشت و تصمیم بر ذبحش گرفت قریش اجتماع کرده و او را از ذبح عبداللَّه (جلوگیری‌کردند و زنان خاندان عبدالمطلّب (گرد آمده به گریه و شیون پرداختند عاتکه دختر عبدالمطلب (گفت: «پدر جان در کشتن پسرت عذری میان خود و خداوند بیار»، گفت: «دخترم چه عذری بیاورم؟ بگو که دختر با برکتی هستی»! گفت: «میان فرزندت و شترانی که در حرم داری قرعه بکش و آنقدر به پروردگارت عطا کن تا راضی شود». عبدالمطلّب (شخصی را فرستاد و شتران را آوردند. ده شتر کنار گذاشت و قرعه میان آن ده شتر و عبداللَّه (قرعه زد قرعه به نام عبداللَّه (در آمد عبدالمطلّب (بر عدد شتران ده ده می‌افزود تا به صد رسید و قرعه به نام شتران بیرون آمد. در این هنگام عبدالمطلّب (تکبیر گفت و قریش تکبیری گفتند که کوه‌های مکّه را لرزاند عبدالمطلب (گفت: «تا سه بار قرعه به نام شتران بیرون نیاید نخواهم پذیرفت سپس سه بار دیگر قرعه زد و در هر سه بار قرعه به شتران اصابت می‌کرد و در بار سوّم زبیر و ابوطالب (و برادرانش عبداللَّه (را از زیر پای عبدالمطلّب (کشیده و بردند درحالی‌که پوست یکطرف صورت عبداللَّه که بر روی خاک گذاشته شده بود از گوشتش جدا شده بود. عبداللَّه را بر دست بلند کرده و می‌بوسیدند و خاک از سر و صورتش می‌زدودند، عبدالمطلّب (دستور داد که شتران را در کشتارگاه نحر کنند و گوشتشان را بی‌دریغ در اختیار دیگران بگذارند و تعداد آنان صد شتر بود و عبدالمطلّب (بنیاد پنج کار را نهاد که خدای عزّوجلّ همه را در دین اسلام عملی ساخت؛ زن پدر را بر پسر حرام کرد و دیه‌ی کشتن را صد شتر قرار داد و خانه‌ی کعبه را هفت دور طواف می‌کرد و گنجی یافت که خمس آن را در راه خدا داد و چاه زمزم را که برای آبیاری حاجیان حفر نمود زمزم نام نهاد و اگر نه چنین‌بود که عبدالمطلّب (تصمیم قطعی گرفته بود به ذبح فرزندش عبداللَّه (همان‌طورکه ابراهیم (بذبح فرزندش اسماعیل (تصمیم گرفت رسول خدا (با انتساب به این دو بر خود نمی‌بالید که این دو هر دو ذبیح‌اند. آنجا که فرمود: «من فرزند دو ذبیح هستم». و به همان جهت که خدای عزّوجلّ حکم ذبح را از اسماعیل (برداشت؛ از عبداللَّه (نیز برداشت که پیغمبر (و ائمه‌ی دین در نسل این دو بودند و از برکت پیغمبر (و ائمه (خداوند ذبح را از آن دو برداشت و از این رو بنا نشد که مردم فرزندانشان را سر ببرند و گرنه در هر عید اضحی بر مردم واجب بود که فرزندشان را قربانی کنند و هرچه مردم تا روز قیامت به عنوان قربانی بکشند فدای اسماعیل (خواهد بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۶۰
بحار الأنوار، ج۱۵، ص۱۲۸/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۱۲۸/ نورالثقلین/ البرهان
۳
(صافات/ ۱۰۲)

ألصّادقین ( عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاجَعْفَرٍ (وَ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ (یَذْکُرَان: لَمَّا کَانَ یَوْمُ التَّرْوِیَهًِْ قَالَ جَبْرَئِیلُ لِإِبْرَاهِیمَ (... أَنْ أَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ یَذْبَحَ ابْنَهُ وَ قَدْ رَأَی فِیهِ شَمَائِلَهُ وَ خَلَائِقَهُ وَ أَنِسَ مَا کَانَ إِلَیْهِ فَلَمَّا أَصْبَحَ أَفَاضَ مِنَ الْمَشْعَرِ إِلَی مِنًی فَقَالَ لِأُمِّهِ زُورِی الْبَیْتَ أَنْتِ وَ أَحْتَبِسَ الْغُلَامَ فَقَالَ یَا بُنَیَّ هَاتِ الْحِمَارَ وَ السِّکِّینَ حَتَّی أُقَرِّبَ الْقُرْبَانَ فَقَالَ أَبَانٌ فَقُلْتُ لِأَبِی‌بَصِیرٍ مَا أَرَادَ بِالْحِمَارِ وَ السِّکِّینِ قَالَ أَرَادَ أَنْ یَذْبَحَهُ ثُمَّ یَحْمِلَهُ فَیُجَهِّزَهُ وَ یَدْفِنَهُ قَالَ فَجَاءَ الْغُلَامُ بِالْحِمَارِ وَ السِّکِّینِ فَقَالَ یَا أَبَتِ أَیْنَ الْقُرْبَانُ قَالَ رَبُّکَ یَعْلَمُ أَیْنَ هُوَ یَا بُنَیَّ أَنْتَ وَ اللَّهِ هُوَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِی بِذَبْحِکَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَرَی قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ قَالَ فَلَمَّا عَزَمَ عَلَی الذَّبْحِ قَالَ یَا أَبَتِ خَمِّرْ وَجْهِی وَ شُدَّ وَثَاقِی قَالَ یَا بُنَیَّ الْوَثَاقُ مَعَ الذَّبْحِ وَ اللَّهِ لَا أَجْمَعُهُمَا عَلَیْکَ الْیَوْمَ قَالَ أَبُوجَعْفَر (فَطَرَحَ لَهُ قُرْطَانَ الْحِمَارِ ثُمَّ أَضْجَعَهُ عَلَیْهِ وَ أَخَذَ الْمُدْیَهًَْ فَوَضَعَهَا عَلَی حَلْقِهِ قَالَ فَأَقْبَلَ شَیْخٌ فَقَالَ مَا تُرِیدُ مِنْ هَذَا الْغُلَامِ قَالَ أُرِیدُ أَنْ أَذْبَحَهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ غُلَامٌ لَمْ یَعْصِ اللَّهَ طَرْفَهًَْ عَیْنٍ تَذْبَحُهُ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِی بِذَبْحِهِ فَقَالَ بَلْ رَبُّکَ نَهَاکَ عَنْ ذَبْحِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَکَ بِهَذَا الشَّیْطَانُ فِی مَنَامِکَ قَالَ وَیْلَکَ الْکَلَامُ الَّذِی سَمِعْتُ هُوَ الَّذِی بَلَغَ بِی مَا تَرَی لَا وَ اللَّهِ لَا أُکَلِّمُکَ ثُمَّ عَزَمَ عَلَی الذَّبْحِ فَقَالَ الشَّیْخُ یَا إِبْرَاهِیمُ (إِنَّکَ إِمَامٌ یُقْتَدَی بِکَ فَإِنْ ذَبَحْتَ وَلَدَکَ ذَبَحَ النَّاسُ أَوْلَادَهُمْ فَمَهْلًا فَأَبَی أَنْ یُکَلِّمَهُ قَالَ أَبُوبَصِیرٍ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (یَقُولُ فَأَضْجَعَهُ عِنْدَ الْجَمْرَهًِْ الْوُسْطَی ثُمَّ أَخَذَ الْمُدْیَهًَْ فَوَضَعَهَا عَلَی حَلْقِهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ انْتَحَی عَلَیْهِ فَقَلَبَهَا جَبْرَئِیلُ (عَنْ حَلْقِهِ فَنَظَرَ إِبْرَاهِیمُ (فَإِذَا هِیَ مَقْلُوبَهًٌْ فَقَلَبَهَا إِبْرَاهِیمُ (عَلَی خَدِّهَا وَ قَلَبَهَا جَبْرَئِیلُ (عَلَی قَفَاهَا فَفَعَلَ ذَلِکَ مِرَاراً ثُمَّ نُودِیَ مِنْ مَیْسَرَهًِْ مَسْجِدِ الْخَیْفِ یَا إِبْرَاهِیمُ* قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا وَ اجْتَرَّ الْغُلَامَ مِنْ تَحْتِهِ وَ تَنَاوَلَ جَبْرَئِیلُ الْکَبْشَ مِنْ قُلَّهًِْ ثَبِیرٍ فَوَضَعَهُ تَحْتَهُ وَ خَرَجَ الشَّیْخُ الْخَبِیثُ حَتَّی لَحِقَ بِالْعَجُوزِ حِینَ نَظَرَتْ إِلَی الْبَیْتِ وَ الْبَیْتُ فِی وَسَطِ الْوَادِی فَقَالَ مَا شَیْخٌ رَأَیْتُهُ بِمِنًی فَنَعَتَ نَعْتَ إِبْرَاهِیمَ (قَالَتْ ذَاکَ بَعْلِی قَالَ فَمَا وَصِیفٌ رَأَیْتُهُ مَعَهُ وَ نَعَتَ نَعْتَهُ قَالَتْ ذَاکَ ابْنِی قَالَ فَإِنِّی رَأَیْتُهُ أَضْجَعَهُ وَ أَخَذَ الْمُدْیَهًَْ لِیَذْبَحَهُ قَالَتْ کَلَّا مَا رَأَیْتُ إِبْرَاهِیمَ (إِلَّا أَرْحَمَ النَّاسِ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ یَذْبَحُ ابْنَهُ قَالَ وَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ رَبِّ هَذِهِ الْبَنِیَّهًِْ لَقَدْ رَأَیْتُهُ أَضْجَعَهُ وَ أَخَذَ الْمُدْیَهًَْ لِیَذْبَحَهُ قَالَتْ لِمَ قَالَ زَعَمَ أَنَّ رَبَّهُ أَمَرَهُ بِذَبْحِهِ قَالَتْ فَحَقٌّ لَهُ أَنْ یُطِیعَ رَبَّهُ قَالَ فَلَمَّا قَضَتْ مَنَاسِکَهَا فَرِقَتْ أَنْ یَکُونَ قَدْ نَزَلَ فِی ابْنِهَا شَیْءٌ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهَا مُسْرِعَهًًْ فِی الْوَادِی وَاضِعَهًًْ یَدَهَا عَلَی رَأْسِهَا وَ هِیَ تَقُولُ رَبِّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا عَمِلْتُ بِأُمِّ إِسْمَاعِیلَ قَالَ فَلَمَّا جَاءَتْ سَارَهًُْ فَأُخْبِرَتِ الْخَبَرَ قَامَتْ إِلَی ابْنِهَا تَنْظُرُ فَإِذَا أَثَرُ السِّکِّینِ خُدُوشاً فِی حَلْقِهِ فَفَزِعَتْ وَ اشْتَکَتْ وَ کَانَ بَدْءَ مَرَضِهَا الَّذِی هَلَکَتْ فِیهِ.

امام باقر و امام صادق ( ابان‌بن‌عثمان از ابوبصیر نقل می‌کند که: امام باقر و امام صادق (فرمودند: چون روز ترویه (سیراب‌کردن) فرا رسید، خداوند به او فرمان داد تا پسرش را سر ببرد. حال آنکه او خلق و خو و چهره‌ی فرزندش را بسیار دوست میداشت و به او عادت کرده بود. چون صبح شد، ابراهیم (از مشعر رو به‌سوی مِنی گذاشت و به مادر او گفت: «تو به زیارت خانه‌ی خدا برو» و آن تازه جوان را نزد خود نگه داشت. و گفت: «پسرم! الاغ و چاقو را بیاور. می‌خواهم برای خداوند قربانی‌کنم». چون سخن به این جا رسید، ابان از ابوبصیر پرسید: «ابراهیم (الاغ و چاقو برای چه میخواست»؟ ابوبصیر گفت: «میخواست اسماعیل (را با چاقو سر ببرد و سپس بر الاغ سوار کند و برای خاک سپاری آمادهاش نماید». امام (فرمود: پسر، الاغ و چاقو را آورد و گفت: «ای پدر! قربانی کجاست»؟ ابراهیم (گفت: «پروردگارت می‌داند کجاست. ای پسرم! سوگند به خدا که تو آن قربانی هستی. خداوند مرا فرمان داده تا تو را سر ببرم، چه می‌گویی؟ گفت: «پدرم! هرچه دستور داری، اجرا کن! به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت». چون ابراهیم (خواست سرش را ببرد، گفت: «ای پدر! چهرهام را بپوشان و دست و پایم را ببند». ابراهیم (گفت: «پسرم! دست و پایت را ببندم و سرت را ببرم؟ به خدا سوگند! هیچ روزی هر دوی این را با تو انجام نخواهم داد». امام باقر (فرمود: «سپس پالان الاغ را بر زمین انداخت و او را بر آن خواباند و چاقویی تیز بر گلویش گذاشت؛ در آن دم پیرمردی سر رسید و عرض‌کرد: «از این پسر چه میخواهی»؟ فرمود: «میخواهم سرش را ببرم». پیرمرد عرض‌کرد: «سبحان الله، می‌خواهی تازه جوانی را که هیچ نافرمانی خدا نکرده، سر ببری»؟ فرمود: «آری، خداوند فرمان داده چنین‌کنم». پیرمرد عرض‌کرد: «چنین نیست، پروردگارت دوست ندارد تو چنین کاری‌کنی، بلکه این شیطان بوده که در خواب چنین فرمانی به تو داده است». فرمود: «وای بر تو! من این سخن را از همان کسی شنیدم که خود مرا به این جایگاه که میبینی رساند. نه، سوگند به خدا! دیگر با تو سخن نخواهم گفت». آنگاه مصمّم شد تا فرزندش را سر ببرد. پیرمرد گفت: «ای ابراهیم (! تو پیشوای مردمان هستی و ایشان از تو پیروی میکنند. اگر فرزندت را سر ببری، همه‌ی فرزندان خود را سر خواهند برید. دست بردار». امّا ابراهیم (با او سخن نگفت. ابوبصیر گوید: از امام باقر (شنیدم که فرمود: «ابراهیم (پسرش را در جَمره وُسطَی بر زمین خواباند و چاقویی تیز بر گلویش گذاشت، سپس سر به سوی آسمان بلند کرد و چاقو را به نیروی تمام کشید، امّا جبرئیل لبه چاقو را از روی گلوی پسر برگرداند. چون ابراهیم (نگریست، لبه چاقو را برگشته دید. باز آن را از لبه برّندهاش گذاشت، امّا دوباره جبرئیل آن را به پشت برگرداند و چند بار چنین گذشت. ناگاه از جانب چپ مسجد خَیف ندا رسید: ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» و جبرئیل، پسرش را از زیر دستانش بیرون‌کشید و گوسفندی از قلّه کوه ثَبیر فرود آورد و به زیر دستانش نهاد؛ در آن دم پیرمرد پلید پدید آمد و نزد پیرزنی که در میان آن وادی به کعبه می‌نگریست، رفت و به او گفت: «در مِنی پیرمردی را دیدم، او کیست»؟ و اوصاف ابراهیم (را برشمرد. گفت: «او شوهر من است». پیرمرد گفت: «آن پسری که همراه داشت که بود»؟ و اوصاف پسرش را برشمرد، گفت: «او پسر من است». پیرمرد گفت: «من او را دیدم که پسرت را بر زمین خواباند و چاقویی برداشت تا سر او را ببرد». گفت: «هرگز، ابراهیم (مهربانترین کسی است که دیدهام. چگونه ممکن است سر پسر خود را ببرد»؟ پیرمرد گفت: «به پروردگار آسمانها و زمین و این خانه سوگند! او را دیدم که پسرت را خواباند و چاقویی برداشت تا سر او را ببرد». گفت: «برای چه»؟ پیرمرد گفت: «گمان میکرد که پروردگارش به او چنین فرمان داده است». گفت: «پس به جاست که از پروردگارش فرمان برد». چون پیرزن مناسک خود به پایان رساند، ترسید که مبادا درباره فرزندش امری نازل شده باشد. پس چنانکه گویی کنون پیش چشم من است، در آن وادی پا به دویدن گذاشت و دست بر سر نهاد. و گفت: «پروردگارا! از من به خاطر آن چه با مادر اسماعیل (کردم، درگذر». وقتی ساره به ابراهیم (رسید و از آنچه گذشت باخبر شد، رو به پسرش کرد و او را نگریست، چون بر گلویش جای خراش چاقو را بدید، دل نگران شد و ناخوش گشت و دردی در تنش آغاز شد که سرانجام از آن جان سپرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۶۴
الکافی، ج۴، ص۲۰۷/ نورالثقلین، فیه: «وذکرأبان عن أبی بصیر ... الی آخر» محذوف/ البرهان
۴
(صافات/ ۱۰۲)

الصّادق ( عَنْ مُعَاوِیَهًَْ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (أَنَّ إِبْرَاهِیمَ (أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِ التَّرْوِیَهًِْ فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ (ارْتَوِ مِنَ الْمَاءِ لَکَ وَ لِأَهْلِکَ وَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ مَکَّهًَْ وَ عَرَفَاتٍ مَاءٌ فَسُمِّیَتِ التَّرْوِیَهًُْ بِذَلِکَ، فَذَهَبَ بِهِ حَتَّی انْتَهَی بِهِ إِلَی مِنًی فَصَلَّی بِهِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْعِشَاءَیْنِ وَ الْفَجْرَ حَتَّی إِذَا بَزَغَتِ الشَّمْسُ خَرَجَ إِلَی عَرَفَاتٍ فَنَزَلَ بِنَمِرَهًَْ وَ هِیَ بَطْنُ عَرَفَهًَْ فَلَمَّا زَالَتِ الشَّمْسُ خَرَجَ وَ قَدِ اغْتَسَلَ، فَصَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَیْنِ وَ صَلَّی فِی مَوْضِعِ الْمَسْجِدِ الَّذِی بِعَرَفَاتٍ وَ قَدْ کَانَتْ ثَمَّهًَْ أَحْجَارٌ بِیضٌ فَأُدْخِلَتْ فِی الْمَسْجِدِ الَّذِی بُنِیَ ثُمَّ مَضَی بِهِ إِلَی الْمَوْقِفِ فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ (اعْتَرِفْ بِذَنْبِکَ وَ اعْرِفْ مَنَاسِکَکَ فَلِذَلِکَ سُمِّیَتْ عَرَفَهًَْ، فَأَقَامَ بِهِ حَتَّی غَرَبَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ أَفَاضَ بِهِ فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ ازْدَلِفْ إِلَی الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فَسُمِّیَتِ الْمُزْدَلِفَهًَْ وَ أَتَی بِهِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ فَصَلَّی بِهِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَهًَْ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَیْنِ ثُمَّ بَاتَ بِهَا حَتَّی إِذَا صَلَّی بِهَا صَلَاهًَْ الصُّبْحِ أَرَاهُ الْمَوْقِفَ ثُمَّ أَفَاضَ إِلَی مِنًی فَأَمَرَهُ فَرَمَی جَمْرَهًَْ الْعَقَبَهًِْ عِنْدَ مَا ظَهَرَ لَهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّه.

امام صادق ( معاویهًْ‌بن‌عمّار نقل می‌کند: امام صادق (فرمود: جبرئیل هنگام ظهر روز ترویه (روز هشتم ذی‌الحجّه) نزد ابراهیم (آمد و گفت: «ای ابراهیم (برای خود و خانواده‌ات آب بیاور». این در حالی است که بین مکه و عرفات آبی یافت نمی‌شود که آن روز به همین علّت ترویه نامیده شد. پس او را برد و به سرزمین منی رساند و نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را با او خواند تا اینکه وقتی خورشید طلوع کرد به سمت عرفات رفت و در منطقه نمره که مرکز عرفات بود سکونت داد به هنگام ظهر خارج شد و غسل کرد و نماز ظهر و عصر را با یک اذان و دو اقامه به جا آورد و در جایگاه مسجدی که در عرفات بود نماز خواند. درحالی‌که در آنجا سنگ‌های سفیدی وجود داشت آن‌ها را در مسجدی که بنا کرد، داخل نمود و سپس از آنجا گذشت و به موقف رفت [جبرئیل] گفت: «ای ابراهیم (! به گناهت اعتراف کن و مناسک و اعمالت را بشناس». که به خاطر همین آن روز را عرفه نامیدند. در آنجا ماند تا خورشید غروب کرد؛ آن‌گاه او را از آنجا برد. گفت: «ای ابراهیم (! نزدیک [مشعرالحرام] برو. که آن مزدلفه نامیده شد. او را به مشعرالحرام آورد و با او نماز مغرب و عشاء را با یک اذان و دو اقامه به‌جا آورد. آنگاه در آنجا (مشعر) شب را سپری کرد تا اینکه در آنجا نماز صبح را به‌جا آورد. موقف را به او نشان داد آنگاه به سمت منی رهسپار شد. او را فرمان داد و او به جمره‌ی عقبه در منی، [سنگ پرتاب کرد] و همانجا بود که شیطان بر او پدید آمد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۶۶
القمی، ج۲، ص۲۲۴
۵
(صافات/ ۱۰۲)

الرّسول ( عَنْ عُمَرَ بْنِ إِبْرََاهِیمَ الْأَوْسِیِّ: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (لِجَبْرَئِیلَ (أَنْتَ مَعَ قُوَّتِکَ هَلْ تَعِبْتَ قَطُّ یَعْنِی أَصَابَکَ تَعَبٌ وَ مَشَقَّّهًٌْ؟ قَالَ: نَعَمْ یَا مُحَمَّدُ (ثَلَاثَ مَرَّاتٍ: یَوْمَ أُلْقِیَ إِبْرَاهِیمُ (فِی النَّارِ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ أَنْ أَدْرِکْهُ فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَئِنْ سَبَقَکَ إِلَی النَّارِ لَأَمْحُوَنَّ اسْمَکَ مِنْ دِیوَانِ الْمَلَائِکَهًِْ فَنَزَلْتُ إِلَیْهِ بِسُرْعَهًٍْ وَ أَدْرَکْتُهُ بَیْنَ النَّارِ وَ الْهَوَاءِ فَقُلْتُ: یَا إِبْرَاهِیمُ (هَلْ لَکَ حَاجَهًٌْ؟ قَالَ: إِلَی اللَّهِ فَنَعَمْ وَ أَمَّا إِلَیْکَ فَلَا. وَ الثَّانِیَهًَْ: یَوْمَ أُمِرَ إِبْرَاهِیمُ (بِذَبْحِ وَلَدِهِ إِسْمَاعِیلَ (أَوْحَی اللهُ إِلَیَّ أَنْ أَدْرِکْهُ فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَئِنْ سَبَقَتْکَ السِّکِّینُ إِلَی حَلْقِهِ لَأَمْحُوَنَّ اسْمَکَ مِنْ دِیوَانِ الْمَلَائِکَهًِْ فَنَزَلْتُ بِسُرْعَهًٍْ حَتَّی حَوَّلْتُ السِّکِّینَ وَ قَلَّبْتُهَا فِی یَدِهِ وَ أَتَیْتُهُ بِالْفِدَاءِ. وَ الثَّالِثَهًَْ: حِینَ رُمِیَ یُوسُفُ (فِی الْجُبِّ أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیَّ یَا جَبْرَائِیلُ (أَدْرِکْهُ فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی إِنْ سَبَقَکَ إِلَی قَعْرِ الْجُبِّ لَأَمْحُوَنَّ اسْمَکَ مِنْ دِیوَانِ الْمَلَائِکَهًِْ فَنَزَلْتُ إِلَیْهِ بِسُرْعَهًٍْ وَ أَدْرَکْتُهُ إِلَی الْفَضَاءِ وَ رَفَعْتُهُ إِلَی الصَّخْرَهًِْ الَّتِی کَانَتْ فِی قَعْرِ الْجُبِّ وَ أَنْزَلْتُهُ عَلَیْهَا سَالِماً فَعَیِیتُ وَ کَانَ الْجُبُّ مَأْوَی الْحَیَّاتِ وَ الْأَفَاعِیِّ فَلَمَّا حَسَّتْ بِهِ قَالَتْ کُلُّ وَاحِدَهًٍْ لِصَاحِبَتِهَا: إِیَّاکَ أَنْ تَتَحَرَّکِی فَإِنَّ نَبِیّاً کَرِیماً أُنْزِلَ بِنَا وَ حَلَّ بِسَاحَتِنَا فَلَمْ تَخْرُجْ وَاحِدَهًٌْ مِنْ وَکْرِهَا إِلَّا الْأَفَاعِیُّ فَإِنَّهَا خَرَجَتْ وَ أَرَادَتْ لَدْغَهُ فَصِحْتُ بِهِنَّ صَیْحَهًًْ صَمَّتْ آذَانُهُنَّ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ.

پیامبر ( عمربن‌ابراهیم اوسی گوید: رسول خدا (به جبرئیل (فرمود: «تو با چنین نیرویی تاکنون خسته هم شده‌ای؟ یعنی به سختی افتادهای»؟ گفت: «آری، ای محمّد (! سه بار، یک بار، روزی که ابراهیم (در آتش افکنده شد آن روز خداوند به من وحی‌کرد که او را دریابم و فرمود: «به شکوه و بزرگیام سوگند! اگر ابراهیم (پیش از تو به آتش برسد، هر آینه اسمت را از دفتر فرشتگان پاک میکنم». من شتابان به‌سوی او فرود آمدم و میان آتش و هوا، او را دریافتم و به او گفتم: «ای ابراهیم (! چیزی نیاز نداری»؟ گفت: «از خدا آری، امّا از تو نه». بار دوم روزی بود که به ابراهیم (فرمان داده شد تا سر فرزندش اسماعیل (را ببرد، آن روز خداوند به من وحی‌کرد که او را دریابم و فرمود: «به شکوه و بزرگیام سوگند! اگر چاقو پیش از تو به گردن اسماعیل (برسد، هر آینه اسمت را از دفتر فرشتگان پاک میکنم. من شتابان به‌سوی او فرود آمدم و چاقو را در دست ابراهیم (به پشت برگرداندم و آن فدائی را به او رساندم. بار سوم هنگامی بود که یوسف (در چاه انداخته شد. آن روز خداوند به من وحی فرمود: «او را دریاب، ای جبرئیل (! به شکوه و بزرگیام سوگند! اگر یوسف (پیش از تو به قعر چاه برسد، هر آینه اسمت را از دفتر فرشتگان پاک میکنم». من شتابان فرود آمدم و او را در میان راه دریافتم و به‌سوی صخرهای که در قعر چاه بود، بردم و او را تندرست بر آن نشاندم و بسیار خسته شدم. در آن چاه، مارها و افعی‌ها خانه داشتند، وقتی آن‌ها یوسف (را در میان خود احساس کردند، به یکدیگر گفتند: «مبادا که تکان بخورید، چراکه پیامبری بزرگوار نزد ما فرود آمده و در میانمان نشسته است». پس هیچ یک از سوراخ خود بیرون نیامدند، جز افعیها که بیرون آمدند و خواستند یوسف (را نیش بزنند، در آن دم چنان فریادی بر سرشان کشیدم که تا روز قیامت گوشهایشان را کر کرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۶۸
البرهان
۶
(صافات/ ۱۰۲)

الباقر ( أَرَادَ أَنْ یَذْبَحَهُ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی حَمَلَتْ أُمُّ رَسُولِ اللَّهِ (عِنْدَ الْجَمْرَهًِْ الْوُسْطَی فَلَمْ یَزَلْ مِضْرَبُهُمْ یَتَوَارَثُونَ بِهِ کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ حَتَّی کَانَ آخِرَ مَنِ ارْتَحَلَ مِنْهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (فِی شَیْءٍ کَانَ بَیْنَ بَنِی هَاشِمٍ وَ بَیْنَ بَنِی أُمَیَّهًَْ فَارْتَحَلَ فَضَرَبَ بِالْعَرِین.

امام باقر ( جایگاهی‌که در آن ابراهیم (قصد داشت فرزندش را سر ببرد، همان جایی بود که مادر رسول خدا (در جمره‌ی وسطی ایشان را باردار شد. آن جایگاه همچنان خیمه‌گاه اهل بیت پیامبر (باقی ماند و ایشان آن را یکی پس از دیگری به ارث بردند تا سرانجام حضرت امام سجاد (در پی ماجرایی که بین بنی‌هاشم و بنی‌امیّه رخ داد، از آنجا سفر کرد و خیمه‌ی خویش را در عرین برپا کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۶۸
الکافی، ج۴، ص۲۰۹/ نورالثقلین/ البرهان، فیه: «فلم یزل مضربهم ... الی آخر» محذوف
۷
(صافات/ ۱۰۲)

الصّادق ( سُئِلَ الصَّادِقُ (أَیْنَ أَرَادَ إِبْرَاهِیمُ (أَنْ یَذْبَحَ ابْنَهُ فَقَالَ عَلَی الْجَمْرَهًِْ الْوُسْطَی وَ لَمَّا أَرَادَ إِبْرَاهِیمُ (أَنْ یَذْبَحَ ابْنَهُ ص قَلَّبَ جَبْرَئِیلُ الْمُدْیَهًَْ وَ اجْتَرَّ الْکَبْشَ مِنْ قِبَلِ ثَبِیرٍ وَ اجْتَرَّ الْغُلَامَ مِنْ تَحْتِهِ وَ وَضَعَ الْکَبْشَ مَکَانَ الْغُلَامِ وَ نُودِیَ مِنْ مَیْسَرَهًِْ مَسْجِدِ الْخَیْفِ أَنْ یا إِبْراهِیمُ، قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ، إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِین.

امام صادق ( از امام صادق (پرسیده شد: «ابراهیم (در کجا اراده کرد که پسرش را ذبح کند»؟ امام (فرمود: «در جمره‌ی وسطی، چون ابراهیم (تصمیم گرفت تا پسرش را ذبح کند، جبرئیل (چاقو را برگرداند، و قوچ را از طرف ثبیر [نام کوهی است در مکّه] به‌سوی دیگر کشید، و پسر را از زیر دست ابراهیم (بیرون آورد، و قوچ را به جای پسر قرار داد، و از طرف مسجد خیف ابراهیم (را ندا داده شد: «ای ابراهیم!* آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!»* این مسلّماً همان امتحان آشکار است!».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۶۸
من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۳۱
۸
(صافات/ ۱۰۲)

الکاظم ( عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (... عَنْ کَبْشِ إِبْرَاهِیمَ (مَا کَانَ لَوْنُهُ وَ أَیْنَ نَزَلَ فَقَالَ أَمْلَحَ وَ کَانَ أَقْرَنَ وَ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ عَلَی الْجَبَلِ الْأَیْمَنِ مِنْ مَسْجِدِ مِنًی وَ کَانَ یَمْشِی فِی سَوَادٍ وَ یَأْکُلُ فِی سَوَادٍ وَ یَنْظُرُ وَ یَبْعَرُ وَ یَبُولُ فِی سَوَادٍ.

امام باقر ( محمدبن‌مسلم گوید: از امام باقر (پرسیدم: ... «گوسفند ابراهیم (چه رنگی بود و کجا نازل شد»؟ فرمود: «به رنگ سیاه آمیخته به سفید بود و شاخ داشت و از آسمان بر کوهی به‌جانب راستِ مسجد مِنی فرود آمد و پاهای آن قوچ و دور دهان و اطراف چشم‌ها و اطراف دم تا زیر شکم آن سیاه بود و سایر قسمت‌های بدن سفید بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۰
الکافی، ج۴، ص۲۰۹/ البرهان
۹
(صافات/ ۱۰۲)

الصّادق ( عَنِ ابْنِ‌سِنَانٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (قَال: سَأَلْتُهُ عَنْ صَاحِبِ الذِّبْحِ فَقَالَ إِسْمَاعِیل (.

امام صادق ( ابن‌سنان گوید: از امام صادق (پرسیدم: «قربانی که بود»؟ فرمود: «اسماعیل (».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۰
بحار الأنوار، ج۱۲، ص۱۳۷/ متشابه القرآن، ج۱، ص۲۲۵/ البرهان
۱۰
(صافات/ ۱۰۲)

الصّادق ( قَوْلُ النَّبِیِّ (أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَیْنِ یُرِیدُ بِذَلِکَ الْعَمَ لِأَنَ الْعَمَّ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَباً فِی قَوْلِهِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ کَانَ إِسْمَاعِیلُ عَمَّ یَعْقُوبَ فَسَمَّاهُ اللَّهُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَباً.

امام صادق ( سلیمان بن مهران در روایتی از امام صادق (نقل می‌کند که سخن پیامبر خدا (که فرمود: من فرزند دو ذبیح هستم، عموی خود (اسماعیل () را اراده کرده است چون خداوند عمو را پدر نامید، آنجا که فرمود: آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را می‌پرستید؟» گفتند: «خدای تو، و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق. (بقره/۱۳۳) و این در حالی است که اسماعیل (عموی یعقوب (بود و خداوند در اینجا از او به عنوان پدر یعقوب (یاد کرده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۰
الخصال، ج۱، ص۵۸/ البرهان
۱۱
(صافات/ ۱۰۲)

الکاظم ( لَوْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ خَیْراً مِنَ الضَّأْنِ، لَفَدی بِهِ إِسْحَاق (.

امام کاظم ( اگر خداوند متعال گوشتی گواراتر از گوشت گوسفند نر خلق می‌کرد او را فدای اسحاق (می‌نمود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۰
الکافی، ج۱۲، ص۴۲۲/ نورالثقلین
۱۲
(صافات/ ۱۰۲)

الرّضا ( فِی عِلَلِ ابْنِ‌سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا (الْعِلَّهًُْ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا سُمِّیَتْ مِنًی مِنًی أَنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ هُنَاکَ لِإِبْرَاهِیمَ (تَمَنَّ عَلَی رَبِّکَ مَا شِئْتَ فَتَمَنَّی إِبْرَاهِیمُ (فِی نَفْسِهِ أَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ (کَبْشاً یَأْمُرُهُ بِذَبْحِهِ فِدَاءً لَهُ فَأُعْطِیَ مُنَاه.

امام رضا ( امام رضا (برای محمدبن‌سنان چنین مرقوم فرمود: «علّت اینکه منی را منی می‌گویند، این است که جبرئیل (در منی به حضرت ابراهیم (گفت: «ای ابراهیم (! آنچه می‌خواهی از پروردگارت تمنّا کن»! ابراهیم (در ضمیرش تمنّا نمود که خداوند متعال به جای فرزندش اسماعیل (قوچی را قرار دهد و امر به ذبحش نماید و به این ترتیب قوچ قدیه‌ی اسماعیل (باشد، خداوند قادر آرزوی او را بر آورد و همان‌طوری‌که خواسته بود، انجام داد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۰
بحار الأنوار، ج۶، ص۹۷/ نورالثقلین

امر خدا و مشیّتش

۱
(صافات/ ۱۰۲)

الکاظم ( عَنِ الْفَتْحِ‌بْنِ‌یَزِیدَ الْجُرْجَانِیِّ قَال: لَقِیتُهُ (یعنی أبا الحسن الرضا\1.. فَسَمِعْتُهُ یَقُول: ... یَا فَتْحُ إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَیْنِ وَ مَشِیَّتَیْنِ إِرَادَهًَْ حَتْمٍ وَ إِرَادَهًَْ عَزْمٍ یَنْهَی وَ هُوَ یَشَاءُ وَ یَأْمُرُ وَ هُوَ لَا یَشَاءُ أَ وَ مَا رَأَیْتَ أَنَّهُ نَهَی آدَمَ (وَ زَوْجَتَهُ عَنْ أَنْ یَأْکُلَا مِنَ الشَّجَرَهًِْ وَ هُوَ شَاءَ ذَلِکَ وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ لَمْ یَأْکُلَا وَ لَوْ أَکَلَا لَغَلَبَتْ مَشِیَّتُهُمَا مَشِیَّهًَْ اللَّهِ وَ أَمَرَ إِبْرَاهِیمَ (بِذَبْحِ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ (وَ شَاءَ أَنْ لَا یَذْبَحَهُ وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ أَنْ لَا یَذْبَحَهُ لَغَلَبَتْ مَشِیَّهًُْ إِبْرَاهِیمَ (مَشِیَّهًَْ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ قُلْتُ فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْک.

امام رضا ( فتح‌بن‌یزید گوید: امام رضا (را ملاقات کردم ... و شنیدم که ایشان می‌فرماید: «ای فتح! به درستی‌که خدا را دو اراده و دو مشیّت است؛ یکی اراده‌ی حتمی و دیگری اراده‌ی عزمی که نهی میکند ولی میخواهد و دستور میدهد ولی نمی‌خواهد؛ آیا ندیدی که خداوند آدم (و همسر او را نهی فرمود که از آن درخت معهود بخورند درحالی‌که خدا آن را خواسته بود و اگر نمیخواست، نمیخوردند و اگر می‌خوردند مشیّت ایشان بر مشیّت خدای تعالی غالب شده بود. و ابراهیم (را به سر بریدن فرزندش اسماعیل (امر فرمود ولی خواست که او را سر نبرد و اگر نمیخواست که او را سر نبرد مشیّت ابراهیم (بر مشیّت خدای عزّوجلّ غالب گردیده بود». عرض کردم: «اندوه مرا بردی خدا اندوه تو را ببرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۰
بحار الأنوار، ج۴، ص ۲۹۲/ نورالثقلین

ولایت

۱
(صافات/ ۱۰۲)

أمیرالمؤمنین ( رُوِیَ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (قَالَ: إِنَّ یَهُودِیّاً مِنْ یَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ ... قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ: فَإِنَّ إِبْرَاهِیمَ (قَدْ أَضْجَعَ وَلَدَهُ وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ. فَقَالَ عَلِیٌّ (: لَقَدْ کَانَ کَذَلِکَ وَ لَقَدْ أُعْطِیَ إِبْرَاهِیمُ (بَعْدَ الِاضْطِجَاعِ الْفِدَاءَ وَ مُحَمَّدٌ (أُصِیبَ بِأَفْجَعَ مِنْهُ فَجِیعَهًًْ إِنَّهُ وَقَفَ عَلَی عَمِّهِ حَمْزَهًَْ أَسَدِ اللَّهِ وَ أَسَدِ رَسُولِهِ وَ نَاصِرِ دِینِهِ وَ قَدْ فُرِّقَ بَیْنَ رُوحِهِ وَ جَسَدِهِ فَلَمْ یُبِنْ عَلَیْهِ حُرْقَهًًْ وَ لَمْ یُفِضْ عَلَیْهِ عَبْرَهًًْ وَ لَمْ یَنْظُرْ إِلَی مَوْضِعِهِ مِنْ قَلْبِهِ وَ قُلُوبِ أَهْلِ بَیْتِهِ لِیُرْضِیَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ بِصَبْرِهِ وَ یَسْتَسْلِمَ لِأَمْرِهِ فِی جَمِیعِ الْفِعَالِ.

امام علی ( امام کاظم (از پدرانش از امام حسین (روایت است: یهودی از اهالی شام نزد امام علی (آمده و به ایشان گفت: «ابراهیم (پسرش را خواباند و او را بر پیشانی بیفکند». حضرت علی (فرمود: «همین‌طور است، پس از آنکه حضرت ابراهیم (پسرش را خواباند به او یک قربانی عطا شد. امّا حضرت محمّد (به بلایی دردناکتر از آن دچار شد، حضرت بالای پیکر عموی خود حمزه (آن شیر خدا و رسولش و آن یاور دین ایستاد، حال آنکه روح از تن وی جدا گشته بود، امّا حضرت سوز و گدازی نکرد و حتّی قطرهای اشک بر او نریخت و به جایگاهی که وی در قلبش و قلب اهل بیتش داشت ننگریست تا خداوند عزّوجلّ را از صبر خود راضی کرده باشد و در همه‌ی کارها به امر او سر سپرده باشد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۲
بحار الأنوار، ج۱۷، ص۲۳۹/ نورالثقلین
۲
(صافات/ ۱۰۲)

الهادی ( رُوِیَ عَنْ أَبِی‌مُحَمَّدٍ‌الْحَسَنِ‌بْنِ {عَلِیٍ} الْعَسْکَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ (وَ ذَکَرَ أَنَّهُ (زَارَ بِهَا فِی یَوْمِ الْغَدِیر: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (یَا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ ... فَلَمَّا آلَ الْأَمْرُ إِلَیْکَ أَجْرَیْتَهُمْ عَلَی مَا أَجْرَیَا رَغْبَهًًْ عَنْهُمَا بِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَکَ فَأَشْبَهَتْ مِحْنَتُکَ بِهِمَا مِحَنَ الْأَنْبِیَاءِ (عِنْدَ الْوَحْدَهًِْ وَ عَدَمِ الْأَنْصَارِ وَ أَشْبَهْتَ فِی الْبَیَاتِ عَلَی الْفِرَاشِ الذَّبِیحَ (إِذْ أَجَبْتَ کَمَا أَجَابَ وَ أَطَعْتَ کَمَا أَطَاعَ إِسْمَاعِیلُ (صَابِراً مُحْتَسِباً إِذْ قَالَ لَهُ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا أَبَاتَکَ النَّبِیُّ (وَ أَمَرَکَ أَنْ تَضْجَعَ فِی مَرْقَدِهِ وَاقِیاً لَهُ بِنَفْسِکَ أَسْرَعْتَ إِلَی إِجَابَتِهِ مُطِیعاً وَ لِنَفْسِکَ عَلَی الْقَتْلِ مُوَطِّناً فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَتَکَ وَ أَبَانَ عَنْ جَمِیلِ فِعْلِکَ.

امام هادی ( از امام حسن عسکری (روایت است که پدر بزرگوارش در روز عید غدیر قبر مطهر اامیرالمؤمنین (را با این جملات زیارت فرمود: «درود بر تو ای امیرالمؤمنین (! ای امانتدار خدا در زمینش ... و زمانی‌که امر به تو رسید در رویگردانی از آن‌ها به سمت آنچه که نزد خدا برای توست آن‌ها را بر آنچه که اجرا کردند جاری نمودی و محنت تو به آن دو شبیه محنتهای انبیاء (به هنگام تنهایی و عدم وجود یاران شد و در خفتن بر بستر، شبیه اسماعیل ذبیح (شدی که چنانکه او پاسخ داد، پاسخ دادی و چنانکه اسماعیل (صبورانه در طلب پاداش اطاعت کرد، اطاعت کردی آنگاه که به او فرمود: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت»! و تو چنین بودی آنگاه که پیامبر (تو را خواباند و به تو امر کرد که در حفاظت از او با جان خویش در بسترش مطیعانه بخوابی و درحالیکه خود را برای کشته‌شدن مهیّا کردهای به اجابتش شتافتی، پس خداوند متعال از طاعتت شکرگزاری کرد و عمل نیکت را با این سخن آشکار کرد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۶۷۲
بحار الأنوار، ج۹۷، ص۳۶۷
بیشتر