آیه وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ [12]
ما همه زنان شير ده را از پيش بر او حرام كرده بوديم [تا تنها به آغوش مادر باز گردد]؛ و خواهرش [كه بى تابى مأموران فرعون را براى پيداكردن دايه مشاهده كرد] گفت: «آيا شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه اين نوزاد را براى شما كفالت مىكنندو خيرخواه او مىباشند؟!»
الباقر (علیه السلام)- فَقَالَتْ آسِیَهًُْ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ أَنَّهُ مُوسَی (علیه السلام) وَ لَمْ یَکُنْ لِفِرْعَوْنَ وَلَدٌ فَقَالَ الْتَمِسُوا لَهُ ظِئْراً تُرَبِّیهِ فَجَاءُوا بِعِدَّهًِْ نِسَاءٍ قَدْ قُتِلَ أَوْلَادُهُنَّ فَلَمْ یَشْرَبْ لَبَنَ أَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْل ... فَلَمَّا لَمْ یَقْبَلْ مُوسَی (علیه السلام) بِأَخْذِ ثَدْیِ أَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ اغْتَمَّ فِرْعَوْنُ غَمّاً شَدِیداً فَقالَتْ أُخْتُهُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ فَقَالُوا نَعَم.
امام باقر (علیه السلام)- آسیه گفت: لَا تَقْتُلُوهُ عَسَی أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ ولی آنها نمیدانستند که او موسی (علیه السلام) است و فرعون هم بچّه نداشت، از یک زن شیرده درخواست کردند که او را بزرگ کند پس چند تا زن را که بچّههایشان را کشته بودند، آوردند شیر هیچکدام را نخورد که خداوند فرمود: وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ ... هنگامی که موسی (علیه السلام) از سینهی هیچیک از زنان شیر نخورد فرعون خیلی ناراحت شد. خواهر موسی (علیه السلام) گفت: «آیا خانوادهای را به شما معرفی کنم که او را برایتان بزرگ کنند و نصیحتگر او باشند»؟ فرعون گفت: «بلی».
الصّادق (علیه السلام)- فَلَمَّا سَمِعَ النَّاسُ أَنَ الْمَلِکَ قَدْ تَبَنَّی ابْناً لَمْ یَبْقَ أَحَدٌ مِنْ رُءُوسِ مَنْ کَانَ مَعَ فِرْعَوْنَ إِلَّا بَعَثَ إِلَیْهِ امْرَأَتَهُ لِتَکُونَ لَهُ ظِئْراً أَوْ تَحْضُنَهُ فَأَبَی أَنْ یَأْخُذَ مِنِ امْرَأَهًٍْ مِنْهُنَّ ثَدْیاً قَالَتِ امْرَأَهًُْ فِرْعَوْنَ اطْلُبُوا لِابْنِی ظِئْراً وَ لَا تُحَقِّرُوا أَحَداً فَجَعَلَ لَا یَقْبَلُ مِنِ امْرَأَهًٍْ مِنْهُنَّ فَقالَتْ أُمُّ مُوسَی لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ انْظُرِی أَ تَرَیْنَ لَهُ أَثَراً فَانْطَلَقَتْ حَتَّی أَتَتْ بَابَ الْمَلِکِ فَقَالَتْ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکُمْ تَطْلُبُونَ ظِئْراً وَ هَاهُنَا امْرَأَهًٌْ صَالِحَهًٌْ تَأْخُذُ وَلَدَکُمْ وَ تَکْفُلُهُ لَکُمْ فَقَالَتْ أَدْخِلُوهَا فَلَمَّا دَخَلَتْ قَالَتْ لَهَا امْرَأَهًُْ فِرْعَوْنَ مِمَّنْ أَنْتِ قَالَتْ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَتِ اذْهَبِی یَا بُنَیَّهًِْ فَلَیْسَ لَنَا فِیکِ حَاجَهًٌْ فَقَالَ لَهَا النِّسَاء عَافَاکِ اللَّهُ انْظُرِی هَلْ یَقْبَلُ أَوْ لَا یَقْبَلُ فَقَالَتِ امْرَأَهًُْ فِرْعَوْنَ أَ رَأَیْتُمْ لَوْ قَبِلَ هَلْ یَرْضَی فِرْعَوْنُ أَنْ یَکُونَ الْغُلَامُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ الْمَرْأَهًُْ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ یَعْنِی الظِّئْرَ لَا یَرْضَی قُلْنَ فَانْظُرِی یَقْبَلُ أَوْ لَا یَقْبَلُ قَالَتِ امْرَأَهًُْ فِرْعَوْنَ فَاذْهَبِی فَادْعِیهَا فَجَاءَتْ إِلَی أُمِّهَا فَقَالَتْ إِنَّ امْرَأَهًَْ الْمَلِکِ تَدْعُوکِ فَدَخَلَتْ عَلَیْهَا فَدُفِعَ إِلَیْهَا مُوسَی فَوَضَعَتْهُ فِی حِجْرِهَا ثُمَّ أَلْقَمَتْهُ ثَدْیَهَا فَإِذاً قَحَمَ اللَّبَنُ فِی حَلْقِهِ فَلَمَّا رَأَتِ امْرَأَهًُْ فِرْعَوْنَ أَنَّ ابْنَهَا قَدْ قَبِلَ قَامَتْ إِلَی فِرْعَوْنَ فَقَالَتْ إِنِّی قَدْ أَصَبْتُ لِابْنِی ظِئْراً وَ قَدْ قَبِلَ مِنْهَا فَقَالَ وَ مِمَّنْ هِیَ قَالَتْ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ فِرْعَوْنُ هَذَا مِمَّا لَا یَکُونُ أَبَداً الْغُلَامُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ الظِّئْرُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمْ تَزَلْ تُکَلِّمُهُ فِیهِ وَ تَقُولُ مَا تَخَافُ مِنْ هَذَا الْغُلَامِ إِنَّمَا هُوَ ابْنُکَ یَنْشَأُ فِی حِجْرِکَ حَتَّی قَلَبَتْهُ عَنْ رَأْیِهِ وَ رَضِیَ.
امام صادق (علیه السلام)- وقتی که مردم شنیدند که پادشاه، بچّهای را به فرزندی گرفته است هر یک از سرانی که با فرعون بودند، همسرش را فرستاد تا به آن بچّه شیر دهد و دایهی او باشد امّا آن بچّه پستان هیچ یک را نگرفت. زن فرعون گفت: «برای فرزندم دایهای بجویید و هیچ زنی را حقیر نشمرید [و هرکس از هر طبقهای که میتواند شیر دهد بیاورید] و موسی (علیه السلام) هیچ زنی را نپذیرفت. مادر موسی (علیه السلام) به خواهر وی گفت: «به دنبال او برو و ببین اثری از او میبینی»؟ او رفت به در خانهی پادشاه رسید و گفت: «شنیدهام که شما به دنبال دایهاید در اینجا یک زن پاکدامنی هست که فرزند شما را میگیرد و برای شما کفالت میکند». زن فرعون گفت: «او را داخل کنید وقتی که وارد شد زن فرعون پرسید: «از کدام خاندانی»؟ گفت: «از بنیاسرائیل» گفت: «ای دخترک! برو که به تو نیازی نداریم». زنان گفتند: «خدایت عافیت دهد! ببین بچه او را میپذیرد یا نه»؟ زن فرعون گفت: «بنگرید اگر پذیرفت آیا فرعون راضی میشود که بچه از بنیاسرائیل و دایه نیز از بنیاسرائیل باشد؟ او هرگز راضی نخواهد شد». گفتند: «حالا ببین که میپذیرد یا نه»؟ زن فرعون گفت: «ای دختر! برو و بگو بیاید» و او به نزد مادرش آمد و گفت: «زن پادشاه تو را خوانده است» و او آمد و موسی (علیه السلام) را به او دادند او موسی (علیه السلام) را در دامن خود نهاد و پستان در دهانش گذاشت و شیر به حلق او سرازیر شد. وقتی که همسر فرعون دید که او دایهای را پذیرفته است برخاست و به نزد فرعون آمد و گفت: «برای فرزندم دایهای یافتهام که او را پذیرفته است». گفت: «از کدام خاندان است»؟ گفت: «از بنی اسرائیل»! فرعون گفت: «امکان ندارد بچه از بنیاسرائیل و دایه از بنیاسرائیل»! امّا زن فرعون اصرار کرد و گفت: «آیا از این بچه میترسی؟ او پسر توست در دامن تو پرورش مییابد». تا آنجا که فرعون را از رأیش برگردانیده و او به این کار رضایت داد.