آیه إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ [56]
تو نمىتوانى هركس را كه دوست دارى هدايتكنى؛ ولى خداوند هركس را بخواهد [و شايسته باشد] هدايت مىكند؛ و او به هدايت شوندگان آگاهتر است. (۵۶ ( سبب نزول
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- وَ قَد رُوِیَ لِنُزُولِهَا سَبَبٌ آخَرُ وَ هُوَ أَنَّ قَوْماً مِمَّنْ کَانُوا أَظْهَرُوا الْإِیمَانَ بِالنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) تَأَخَّرُوا عَنْهُ عِنْدَ هِجْرَتِهِ وَ أَقَامُوا بِمَکَّهًَْ وَ أَظْهَرُوا الْکُفْرَ وَ الرُّجُوعَ إِلَی مَا کَانُوا عَلَیْهِ فَبَلَغَ خَبَرُهُمْ إِلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ الْمُسْلِمِینَ فَاخْتَلَفُوا فِی تَسْمِیَتِهِمْ بِالْإِیمَانِ فَقَالَ فَرِیقٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ هُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنَّمَا أَظْهَرُوا الْکُفْرَ اضْطِرَاراً إِلَیْهِ وَ قَالَ آخَرُونَ بَلْ هُمْ کُفَّارٌ وَ قَدْ کَانُوا قَادِرِینَ عَلَی الْهِجْرَهًِْ وَ الْإِقَامَهًِْ عَلَی الْإِیمَانِ فَاجْتَمَعُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ کَانَ أَشْرَافُ الْقَوْمِ یُرِیدُونَ مِنْهُ أَنْ یَحْکُمَ لَهُمْ بِالْإِیمَانِ لِأَرْحَامٍ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُمْ فَأَحَبَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَنْ یَنْزِلَ مَا یُوَافِقُ مَحَبَّهًَْ الْأَشْرَافِ مِنْ قَوْمِهِ لِتَأَلُّفِهِمْ فَلَمَّا سَأَلُوهُ عَنْ حَالِهِمْ قَالَ حَتَّی یَأْتِیَنِیَ الْوَحْیُ فِی ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی ذَلِکَ إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ یُرِیدُ أَنَّکَ لَا تَحْکُمُ وَ لَا تُسَمِّی وَ لَا تَشْهَدُ بِالْإِیمَانِ لِمَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ لَهُ وَ یُسَمِّیهِ إِذَا کَانَ مُسْتَحِقّاً لَهُ وَ هَذَا أَیْضاً کَانَ بَعْدَ مَوْتِ أَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه) بِسِنِینَ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- در بحارالأنوار آمده است: برای نزول این آیه سبب دیگری ذکر شده و آن این است: بعضی از افرادی که [در مکّه] ایمانشان را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) آشکار کرده بودند وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) هجرت کرد با او نرفتند و در مکّه ماندند و اظهار کفر و بازگشت به سنّتهای کفّار کردند خبر آنها به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان رسید؛ مسلمانان در اینکه آنها را مؤمن بنامند اختلاف کردند. گروهی از مسلمانان گفتند: «آنها مؤمن هستند و از روی اضطرار (درماندگی) اظهار کفر کردهاند». گروهی دیگر گفتند: «آنها کافرند چون میتوانستند به مدینه کوچ کنند و با ایمان باقی بمانند». همگی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جمع شدند. بزرگان قوم از پیامبر (صلی الله علیه و آله) میخواستند که حکم به مؤمن بودن آنها (باقیماندگان در مکّه) کند چون میان آن بزرگان و باقیماندگان در مکّه، خویشاوندی وجود داشت. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) دوست داشت که برای جلب نظر بزرگان قوم و ایجاد الفت بین آنها و جامعهی اسلامی، نظر آنان را بپذیرد امّا وقتی از حال آنها از او سؤال کردند. فرمود: «صبر کنید تا در این باره وحی بر من نازل شود». در این باره خداوند این را نازلکرد: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ؛ منظورش این است که تو نمی توانی برای کسی که دوست داری حکم به ایمان او کنی و او را مؤمن بنامی و شهادت به ایمان بدهی. ولی خداوند برای او حکم میکند و اگر شایسته آن باشد او را مؤمن مینامد این واقعه دو سال بعد از فوت ابوطالب (رحمة الله علیه) اتفاق افتاد. [و او مصداق این آیه نبود].
الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ فَاطِمَهًَْ بِنْتَ أَسَدٍ جَاءَتْ إِلَی أَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه) لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ النَّبِیِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ (رحمة الله علیه) اصْبِرِی سَبْتاً آتِیکِ أُبَشِّرُکِ بِمِثْلِهِ إِلَّا النُّبُوَّهًَْ وَ قَالَ السَّبْتُ ثَلَاثُونَ سَنَهًًْ وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) ثَلَاثُونَ سَنَهًًْ.
امام صادق (علیه السلام)- فاطمهبنتاسد نزد ابوطالب (رحمة الله علیه) آمد تا مژده تولّد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به وی دهد». ابوطالب (رحمة الله علیه) گفت: «به قدر یک سَبت صبر کن تا به فرزندی چون او و البتّه بدون مقام نبوّت به تو بشارت دهم». امام (علیه السلام) ادامه داد: «یک سبت معادل سی سال است و اختلاف سن رسولخدا (صلی الله علیه و آله) با امیرالمؤمنین (علیه السلام) سی سال بود».
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- قَالَ أَبُو طَالِبٍ (رحمة الله علیه) لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) یَا ابْنَ أَخِی أَرْسَلَکَ اللَّهُ؟ قالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَأَرِنِی آیَهًًْ. قَالَ: ادْعُ لِی تِلْکَ الشَّجَرَهًَْ. فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّی سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ انْصَرَفَتْ. فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ (علیه السلام): أَشْهَدُ أَنَّکَ صَادِقٌ رَسُولٌ، یَا عَلِیُّ (علیه السلام) صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- ابوطالب (رحمة الله علیه) به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرضکرد: «برادرزاده! آیا خداوند تو را فرستاده است»؟ فرمود: «بلی»! گفت: «نشانه و دلیلی برایم بیاور». فرمود: «آن درخت را به خاطر تو میخوانم که به سوی من بیاید». و درخت را فراخواند، درخت جلو آمد و در مقابل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سجده کرد و سپس رفت. ابوطالب (رحمة الله علیه) گفت: «شهادت میدهم که تو راستگویی! ای علی (علیه السلام)! بازوی پسر عمویت باش».
الصّادق (علیه السلام)- بَیْنَا النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ عَلَیْهِ ثِیَابٌ لَهُ جُدُدٌ فَأَلْقَی الْمُشْرِکُونَ عَلَیْهِ سَلَی نَاقَهًٍْ فَمَلَئُوا ثِیَابَهُ بِهَا فَدَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ فَذَهَبَ إِلَی أَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه)، فَقَالَ لَهُ: یَا عَمِّ کَیْفَ تَرَی حَسَبِی فِیکُمْ؟ فَقَالَ لَهُ: وَ مَا ذَاکَ یَا ابْنَ أَخِی؟ فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ (رحمة الله علیه) حَمْزَهًَْ (رحمة الله علیه) وَ أَخَذَ السَّیْفَ وَ قَالَ لِحَمْزَهًَْ (رحمة الله علیه) خُذِ السَّلَی ثُمَّ تَوَجَّهَ إِلَی الْقَوْمِ وَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مَعَهُ فَأَتَی قُرَیْشاً وَ هُمْ حَوْلَ الْکَعْبَهًِْ فَلَمَّا رَأَوْهُ عَرَفُوا الشَّرَّ فِی وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لِحَمْزَهًَْ (رحمة الله علیه) أَمِرَّ السَّلی عَلَی سِبَالِهِمْ. فَفَعَلَ ذَلِکَ حَتَّی أَتَی عَلَی آخِرِهِمْ ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو طَالِبٍ (رحمة الله علیه) إِلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: یَا ابْنَ أَخِی هَذَا حَسَبُکَ فِینَا.
امام صادق (علیه السلام)- درحالیکه رسولخدا (صلی الله علیه و آله) در مسجدالحرام بود و لباسی نو به تن داشت مشرکان پوست جنین شتری را به سمت او پرتاب کردند و تمام لباس او آلوده شد. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) از این رفتار بسیار رنجیده خاطر شد و با همان حال نزد ابوطالب (رحمة الله علیه) رفته و پرسید: «ای عمو! من چه نسبتی با شما دارم»؟ ابوطالب (رحمة الله علیه) گفت: «چه شده برادرزاده»؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله) ماجرا را برای وی بازگو نمود. ابوطالب (رحمة الله علیه)، حمزه (رحمة الله علیه) را صدا زد و خود شمشیری به دست گرفت و به حمزه (رحمة الله علیه) گفت: «پوست جنین شتر را بردار» و به همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزد آن جماعت رفت و چون به جمع قریشیان در پیرامون کعبه رسید قریشیان دریافتند که بسیار خشمگین است و از چهرهاش شر میبارد. ابوطالب (رحمة الله علیه) به حمزه (رحمة الله علیه) گفت: «این پوست را به سبیلهایشان بمال»! و حمزه (رحمة الله علیه) چنین کرد و سبیل آنها را تا آخرین نفر آلوده کرد. ابوطالب (رحمة الله علیه) رو به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نموده و گفت: «برادرزاده! اصل و نسب و تو در میان ما تا این حد است [و ما تو را عزیز میداریم]».
الکاظم (علیه السلام)- دُرُسْتُ بْنُ أَبِی مَنْصُورٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ (علیه السلام) أَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَحْجُوجاً بِأَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه) فَقَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ کَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَایَا فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ قُلْتُ فَدَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصَایَا عَلَی أَنَّهُ مَحْجُوجٌ بِهِ فَقَالَ لَوْ کَانَ مَحْجُوجاً بِهِ مَا دَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصِیَّهًَْ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا کَانَ حَالُ أَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه) قَالَ أَقَرَّ بِالنَّبِیِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصَایَا وَ مَاتَ مِنْ یَوْمِه.
امامکاظم (علیه السلام)- ابنابیمنصور گوید: از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم: «آیا رسولخدا (صلی الله علیه و آله) از مراوده با ابوطالب (رحمة الله علیه) منع شده بود»؟ فرمود: «نه، بلکه او نگهدارندهی وصیتنامهها بود و رسولخدا (صلی الله علیه و آله) امانات را به دست وی سپرده بود». گفتم: «وصیّتنامهها را به او میداد، علیرغم اینکه از مراودهی با وی منع شده بود»؟! فرمود: «اگر از مراودهی با او منع شده بود هرگز وصیّتنامهها را به وی نمیسپرد». گفتم: «پس حال ابوطالب (رحمة الله علیه) چگونه بود»؟ فرمود: «به نبوّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و رسالتی که آورده بود، ایمان آورد و وصیّتنامهها را به وی بازگرداند و همان روز درگذشت».
أمیرالمومنین (علیه السلام)- عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن (علیه السلام) ... أَنَّهُ کَانَ جَالِساً فِی الرَّحْبَهًِْ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِنَّکَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْزَلَکَ اللَّهُ وَ أَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ فَقَالَ مَهْ فَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ أَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ أَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَ ابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّهًِْ وَ النَّارِ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) بِالْحَقِّ إِنَّ نُورَ أَبِیطَالِبٍ (رحمة الله علیه) لَیُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ إِلَّا خَمْسَهًَْ أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ نُورَ فَاطِمَهًَْ (سلام الله علیها) وَ نُورَ الْحَسَنِ (علیه السلام) وَ نُورَ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) وَ نُورَ وُلْدِهِ مِنَ الْأَئِمَّهًِْ (علیهم السلام) أَلَا إِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ آدَمَ (علیه السلام) بِأَلْفَیْ عَام.
امام علی (علیه السلام)- امام سجّاد (علیه السلام) از پدرش از امام علی (علیه السلام) نقل کرده است: روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در محوّطهای نشسته بود و مردم پیرامون او جمع شده بودند. پس یکی از آنان برخاسته و گفت: یاامیرالمؤمنین، با این منزلتی که خدا به شما عنایت فرمود، چگونه پدرت در جهنّم عذاب میشود؟ فرمود: «ساکت شو که خدا دهانت را خرد کند! قسم به آنکه محمّد (صلی الله علیه و آله) را به حق برانگیخت اگر پدرم شفاعت تمام گناهکاران روی زمین را بکند، خداوند شفاعتش را میپذیرد؛ پدرم در جهنّم شکنجه شود و پسرش تقسیم کنندهی بهشت و جهنم باشد؟! سوگند به خدایی که محمّد (صلی الله علیه و آله) را به حق فرستاد نور پدرم ابوطالب نورهای همهی خلایق را جز پنج تن، خاموش میکند. و آن پنج نور، نور محمّد (صلی الله علیه و آله)، نور فاطمه (سلام الله علیها)، نور حسن (علیه السلام)، نور حسین (علیه السلام)، و نور امامان از فرزندانش است و خداوند او را دو هزار سال پیش از خلق آدم خلق کرده است».
الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ: أَتَی رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَسَأَلَهُ عَنْ شَیْءٍ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَإِنْ کُنْتَ ابْنَ أَبِیکَ فَإِنَّکَ مِنْ أَبْنَاءِ عَبَدَهًِْ الْأَصْنَامِ فَقَالَ لَهُ: کَذَبْتَ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) أَنْ یُنْزِلَ إِسْمَاعِیلَ (علیه السلام) بِمَکَّهًَْ فَفَعَلَ فَ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ فَلَمْ یَعْبُدْ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ (علیه السلام) صَنَماً قَطُّ وَ لَکِنَّ الْعَرَبَ عَبَدَهًُْ الْأَصْنَامِ وَ قَالَتْ بَنُو إِسْمَاعِیلَ (علیه السلام) هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ فَکَفَرَتْ وَ لَمْ تَعْبُدِ الْأَصْنَامَ.
امام صادق (علیه السلام)- زهری گوید: مردی نزد امام صادق (علیه السلام) آمد و از وی چیزی پرسید. امام (علیه السلام) پاسخی به وی نداد. آن مرد گفت: «اگر تو فرزند پدرت باشی قطعاً از نسل بتپرستانی». امام (علیه السلام) به وی فرمود: «دروغ گفتی، خداوند به ابراهیم (علیه السلام) امر فرمود که اسماعیل (علیه السلام) را به مکّه آورد و ابراهیم (علیه السلام) چنین کرد و سپس گفت: پروردگارا! این شهر [مکّه] را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار (ابراهیم/۳۵). بنابراین هیچ یک از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) هرگز بت نپرستیدهاند. امّا اعراب بتپرستی کردند و فرزندان اسماعیل (علیه السلام) گفتند: «اینان شفیعان ما نزد خدا هستند. آنها [با این حرفشان] کفر ورزیدند امّا بت نپرستیدند».
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ (علیه السلام) قَالَ قِیلَ لَهُ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَاطَالِبٍ (علیه السلام) کَانَ کَافِراً فَقَالَ کَذَبُوا کَیْفَ یَکُونُ کَافِراً وَ هُوَ یَقُولُ: لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُکَذَّبٌ لَدَیْنَا وَ لَا یَعْبَأُ بِقِیلِ الْأَبَاطِلِ وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ ثِمَالُ الْیَتَامَی عِصْمَهًٌْ لِلْأَرَامِل.
امام صادق (علیه السلام)- اسحاقبنجعفر از پدرش، امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «عدّهای گمان میکنند که ابوطالب (رحمة الله علیه) کافر بوده است». فرمود: «دروغ گفتند چگونه میتواند کافر باشد درحالیکه این شعر را گفته؟! مردم به یقین دریافتند که ما فرزندمان (محمّد (صلی الله علیه و آله)) را تکذیب نمیکنیم و او به حرفهای باطل اهمیّتی نمیدهد. او سپیدرویی است که به برکت سیمایش، طلب باران میشود؛ او فریادرس یتیمان و پناه بیوهزنان است».
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ أَبَا طَالِبٍ (رحمة الله علیه) أَسْلَمَ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ قَالَ بِکُلِ لِسَان.
امام صادق (علیه السلام)- محمدبنعبدالله در حدیثی مرفوع نقل میکند: گفت «ابوطالب به حساب جُمَّل اسلام آورد». فرمود: «به همهی زبانها (با تمام وجود ایمان آورد)».
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الدَّاوُدِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَال کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِبْنِرُوحٍ (رحمة الله علیه) فَسَأَلَهُ رَجُلٌ مَا مَعْنَی قَوْلِ الْعَبَّاسِ لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ عَمَّکَ أَبَا طَالِبٍ (رحمة الله علیه) قَدْ أَسْلَمَ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلَاثَهًًْ وَ سِتِّینَ فَقَالَ عَنَی بِذَلِکَ إِلَهٌ أَحَدٌ جَوَادٌ وَ تَفْسِیرُ ذَلِکَ أَنَّ الْأَلِفَ وَاحِدٌ وَ اللَّامَ ثَلَاثُونَ وَ الْهَاءَ خَمْسَهًٌْ وَ الْأَلِفَ وَاحِدٌ وَ الْحَاءَ ثَمَانِیَهًٌْ وَ الدَّالَ أَرْبَعَهًٌْ وَ الْجِیمَ ثَلَاثَهًٌْ وَ الْوَاوَ سِتَّهًٌْ وَ الْأَلِفَ وَاحِدٌ وَ الدَّالَ أَرْبَعَهًْ.
امام صادق (علیه السلام)- محمّدبناحمدداودی از پدرش نقل میکند: نزد ابوالقاسم حسینبنروح (رحمة الله علیه) بودم که مردی پرسید: «معنی سخن عباس به پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد عمویت ابوطالب (رحمة الله علیه) چیست که گفت با حساب ابجد اسلام آورد و با دست خویش عدد شصتوسه را نشان داد چیست»؟ فرمود: «منظور وی اسلامآوردن ابوطالب (رحمة الله علیه) با گفتن عبارت، إلهٌ أحدٌ جوادٌ است. زیرا الف = ۱، لام= ۳۰، هاء= ۵، الف= ۱، ح= ۸، دال= ۴، جیم =۳، ط و = ۶، الف = ۱، دال =۴ است [که در مجموع شصتوسه میشود].
الصّادق (علیه السلام)- لَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ (رحمة الله علیه) نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) اخْرُجْ مِنْ مَکَّهًَْ فَلَیْسَ لَکَ بِهَا نَاصِرٌ وَ ثَارَتْ قُرَیْشٌ بِالنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَخَرَجَ هَارِباً حَتَّی جَاءَ إِلَی جَبَلٍ بِمَکَّهًَْ یُقَالُ لَهُ الْحَجُونُ فَصَارَ إِلَیْهِ.
امام صادق (علیه السلام)- چون ابوطالب (رحمة الله علیه) درگذشت جبرئیل (علیه السلام) بر رسولخدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: «ای محمد! (صلی الله علیه و آله) از مکّه خارج شو زیرا دیگر در آن یاوری نداری». با مرگ ابوطالب (رحمة الله علیه) قریش بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) شوریدند و آن حضرت (صلی الله علیه و آله) از مکّه گریخت تا به کوهی به نام الحَجُون رسید و در آن پناه گرفت.
الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ أَبَا طَالِبٍ (رحمة الله علیه) أَظْهَرَ الْکُفْرَ وَ أَسَرَّ الْإِیمَانَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهًُْ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) اخْرُجْ مِنْهَا فَلَیْسَ لَکَ بِهَا نَاصِرٌ فَهَاجَرَ إِلَی الْمَدِینَهًْ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوطالب (رحمة الله علیه) تظاهر به کفر کرد و ایمانش را پنهان داشت و چون زمان مرگش فرارسید خداوند عزّوجّل به پیامبر (صلی الله علیه و آله) وحی فرمود که از مکّه خارج شو زیرا دیگر یاوری در آن نداری و در پی آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مدینه مهاجرت فرمود.
الحسن (علیه السلام)- أَمَّا الْقَرَابَهًُْ فَقَدْ نَفَعَتِ الْمُشْرِکَ وَ هِیَ لِلْمُؤْمِنِ أَنْفَعُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لِعَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ (رحمة الله علیه) فِی الْمَوْتِ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْفَعْ لَکَ بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ وَ لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ لَهُ إِلَّا مَا یَکُونُ مِنْهُ عَلَی یَقِینٍ وَ لَیْسَ ذَلِکَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیما.
امام حسن (علیه السلام)- [در ماجرای طلحه و معاویه فرموده است:] «خویشاوندی، گاهی به حال مشرک سودمند است و قطعاً برای مؤمن سودمندتر است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عمویش ابوطالب (رحمة الله علیه) که در حال مرگ بود فرمود: بگو لا اله الا الله تا بتوانم در روز قیامت تو را شفاعت کنم. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) تا یقین نمیکرد چیزی نمیفرمود و وعدهای نمیداد و این امر برای کسی جز بزرگ ما ابوطالب (رحمة الله علیه) پیش نیامد. خداوند عزّوجّل میفرماید: و توبه کسانی که گناه میکنند تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد میگوید: اکنون توبه کردم پذیرفتهنیست و نیز توبه کسانی که در حال کفر میمیرند پذیرفته نخواهدبود. آنانند که برایشان عذابی دردناک آماده کردهایم (نساء/ ۱۸).
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَهًَْ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ اجْعَلُوا أَمْرَکُمْ لِلَّهِ وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ فَإِنَّهُ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلَّهِ وَ مَا کَانَ لِلنَّاسِ فَلَا یَصْعَدُ إِلَی اللَّهِ وَ لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِینِکُمْ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَهًَْ مَمْرَضَهًٌْ لِلْقَلْبِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَالَ لِنَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ قَالَ أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ذَرُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنِّی سَمِعْتُ أَبِی (علیه السلام) یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ إِذَا کَتَبَ عَلَی عَبْدٍ أَنْ یَدْخُلَ فِی هَذَا الْأَمْرِ کَانَ أَسْرَعَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّیْرِ إِلَی وَکْرِهِ.
امام صادق (علیه السلام)- علیبنعقبه از پدرش نقل کرده است: شنیدم امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کارتان را به خدا واگذار کنید نه به مردم؛ زیرا کاری که برای خدا باشد از آن خداست و آنچه برای مردم باشد نزد خدا بالا نمیرود؛ و بر سر دینتان با مردم خصومت نکنید؛ زیرا مخاصمهی قلب را بیمار میکند. خداوند عزّوجّل به پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ و باز میفرماید: آیا تو مردم را به اجبار وامیداری که ایمان بیاورند؟ (یونس/۹۹) مردم را به حال خود واگذارید زیرا دیگران کیش خود را از مردم گرفتهاند و شما دینتان را از رسولخدا (صلی الله علیه و آله) گرفتهاید. من از پدرم شنیدم که میفرمود: «اگر خداوند عزّوجّل نوشته باشد که بندهای به این دین بگرود تندتر از پرندهای که به طرف لانهاش پرواز میکند به آن روی میآورد».
أمیرالمومنین (علیه السلام)- جَبْرِ بْنِ نَوْفٍ قَال لَمَّا أَرَادَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِلَی الشَّامِ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَقَالُوا لَوْ کَتَبْتَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِلَی مُعَاوِیَهًَْ وَ أَصْحَابِهِ قَبْلَ مَسِیرِنَا إِلَیْهِمْ کِتَاباً تَدْعُوهُمْ إِلَی الْحَقِّ وَ تَأْمُرُهُمْ بِمَا لَهُمْ فِیهِ مِنَ الْحَظِّ کَانَتِ الْحُجَّهًُْ تَزْدَادُ عَلَیْهِمْ قُوَّهًًْ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) لِعُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ کَاتِبِهِ اکْتُبْ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِلَی مُعَاوِیَهًَْ بْنِ أَبِی سُفْیَان ... أَلَا وَ إِنِّی أَدْعُوکُمْ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهًِْ نَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ حَقْنِ دِمَاءِ هَذِهِ الْأُمَّهًِْ فَإِنْ قَبِلْتُمْ أَصَبْتُمْ رُشْدَکُمْ وَ هُدِیتُمْ لَحْظَکُمْ وَ إِنْ أَبَیْتُمْ إِلَّا الْفُرْقَهًَْ وَ شَقَّ عَصَا هَذِهِ الْأُمَّهًِْ لَمْ تَزْدَادُوا مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً وَ لَمْ یَزْدَدْ عَلَیْکُمْ إِلَّا سَخَطاً وَ السَّلَامُ قَالَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ مُعَاوِیَهًُْ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ لَیْسَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَمْرٍو عِتَابٌ غَیْرَ طَعْنِ الْکُلَی وَ حَزِّ الرِّقَابِ فَلَمَّا وَقَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) عَلَی جَوَابِهِ بِذَلِکَ قَالَ إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.
امام علی (علیه السلام)- جبر بن نوف گوید: هنگامیکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) قصد کرد که به شام برود [برای جنگ با معاویه]، بزرگان اصحاب او نزد او جمع شدند و گفتند: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! اگر پیش از اینکه ما به سوی معاویه و یارانش حرکت کنیم نامهای به آنها مینوشتی که آن نامه آنها را به حقّ دعوت کند و به حظّ و بهرهای که در حقّ است امر کند آنگاه حجّت و استدلال بر آنها قویتر میشد». امیرالمؤمنین (علیه السلام) به کاتبش عبیدللهبنرافع فرمود: «بنویس به نام خداوند بخشاینده مهربان! از بندهی خدا علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به معاویه پسر ابوسفیان ... بدانید که من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش (صلی الله علیه و آله) و محترمشمردن خون امّت فراخواندم، اگر پذیرفتید راه رستگاری خود را یافته و به نصیب خویش رهنمون شدهاید و اگر سرباز زدید و جز تفرقه و پراکندگی میان امّت را نخواستید در آن صورت جز بر دوری خود از خدا نیفزودهاید والسّلام». معاویه به حضرت (علیه السلام) این بیت شعر را نوشت: میان من و عمرو هیچ مشکلی نیست مگر اینکه میخواهیم نیزه به پهلوی هم فرو کنیم و گردنهای همدیگر را قطع کنیم!؟ وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جواب معاویه آگاه شد فرمود: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».
الرّضا (علیه السلام)- الْبَزَنْطِیِّ قَالَ کَتَبْتُ إِلَی الرِّضَا (علیه السلام) أَنِّی رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَهًِْ وَ أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِی نَدِینُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ بِطَاعَتِکُمْ وَ قَدْ أَحْبَبْتُ لِقَاءَکَ لِأَسْأَلَکَ عَنْ دِینِی وَ أَشْیَاءَ جَاءَ بِهَا قَوْمٌ عَنْکَ بِحُجَجٍ یَحْتَجُّونَ بِهَا عَلَیَّ فِیکَ وَ هُمُ الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَاکَ (علیه السلام) حَیٌّ فِی الدُّنْیَا لَمْ یَمُتْ مِیتَتَهَا وَ مِمَّا یَحْتَجُّونَ بِهِ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّا سَأَلْنَاهُ عَنْ أَشْیَاءَ فَأَجَابَ بِخِلَافِ مَا جَاءَ عَنْ آبَائِهِ وَ أَقْرِبَائِهِ کَذَا ... قال (علیه السلام) قَدْ أُوْصِلَ کِتَابُکَ إِلَیَّ وَ فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ فِیهِ مِنْ حُبِّکَ لِقَائِی وَ مَا تَرْجُو فِیهِ وَ یَجِبُ عَلَیْکَ أَنْ أُشَافِهَکَ فِی أَشْیَاءَ جَاءَ بِهَا قَوْمٌ عَنِّی وَ زَعَمْتَ أَنَّهُمْ یَحْتَجُّونَ بِحُجَجٍ عَلَیْکُمْ وَ یَزْعُمُونَ أَنِّی أَجَبْتُهُمْ بِخِلَافِ مَا جَاءَ عَنْ آبَائِی وَ لَعَمْرِی مَا یُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَا یَهْدِی الْعُمْیَ إِلَّا اللَّهُ فَمَنْ یُرِدِ اللهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قَدْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) لَوِ اسْتَطَاعَ النَّاسُ لَکَانُوا شِیعَتَنَا أَجْمَعِینَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَخَذَ مِیثَاقَ شِیعَتِنَا یَوْمَ أَخَذَ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ وَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) إِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ تَابَعَنَا وَ لَمْ یُخَالِفْنَا وَ مَنْ إِذَا خِفْنَا خَافَ وَ إِذَا أَمِنَّا أَمِنَ فَأُولَئِکَ شِیعَتُنَا وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ فَقَدْ فُرِضَتْ عَلَیْکُمُ الْمَسْأَلَهًُْ وَ الرَّدُّ إِلَیْنَا وَ لَمْ یُفْرَضْ عَلَیْنَا الْجَوَابُ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللهِ یَعْنِی مَنِ اتَّخَذَ دِینَهُ رَأْیَهُ بِغَیْرِ إِمَامٍ مِنْ أَئِمَّهًِْ الْهُدَی.
امام رضا (علیه السلام)- بزنطی گوید: نامهای خدمت حضرت رضا (علیه السلام) نوشتم به این مضمون: «من مردی از اهل کوفه هستم. من و خانوادهام عقیده به اطاعت شما داریم. خیلی علاقه دارم که از نزدیک خدمت شما برسم تا سؤالهایی از مسائل دینی بپرسم و مطالبی را که گروهی دلیل بر امام نبودن شما گرفتهاند بپرسم که آنها معتقدند پدرتان موسیبنجعفر (علیه السلام) زنده است و از دنیا نرفته [لذا نیازی به امام دیگر نیست]! از جمله دلیلهای آنها این است که ما سؤالهایی از او کردهایم امّا ایشان بر خلاف پدران بزرگوارش جواب داده است». ... [امام رضا (علیه السلام) اینگونه جواب داد] نامهات رسید و متوجّه شدم که علاقه به دیدار ما داری و در این مورد چقدر مشتاق هستی لازم است که روبرو با هم صحبت کنیم در مورد مطالبی که از طرف من نقل کردهاند که گمان میکنی آنها به این وسیله دلیل بر ردّ شما میآورند و میگویند من بر خلاف پدران بزرگوارم به آنها پاسخ دادهام. قسم به جان خود میخورم که به گوش کر نمیتوان مطلب را فهماند و آدم کور را جز خدا نمیتواند هدایت کند. آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را برای [پذیرش] اسلام، گشاده می سازد و آن کس را که به خاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینهاش را آن چنان تنگ میکند که گویا میخواهد به آسمان بالا برود این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمیآورند قرار میدهد! (انعام ۱۲۵) آیه دیگر میفرماید: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ. حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: «اگر مردم بتوانند، همه شیعه ما میشوند ولی خداوند عزیز در همان وقت که پیمان انبیا (علیهم السلام) را گرفت از شیعیان ما پیمانگرفته و در جای دیگر فرمود که: «شیعیان ما کسانی هستند که تابع ما باشند و مخالفت نورزند، در هنگام وحشت و ترس ما بیمناک باشند و در هنگام آسودگی و اطمینانخاطر ما مطمئن باشند اینها شیعیان ما هستند». خداوند در قرآن کریم میفرماید: از آنها که میدانند بپرسید اگر نمیدانید. (نحل/۴۳). در آیه دیگر میفرماید: شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند چرا از هر گروهی از آنان، طایفهای کوچ نمیکند (و طایفهای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند. (توبه/۱۲۲) بر شما لازم است که از ما بپرسید و به سوی ما پناه آورید و بر ما واجب نشده جوابدادن. خداوند در این آیه میفرماید: پس اگر اجابتت نکردند، بدان که از پی هوای نفس خویش میروند و کیست گمراهتر از آن کس که بیآنکه راهنمایی از خدا خواهد، از پی هوای نفس خویش رود؟ (قصص/۵۰) منظور آیه در مورد کسی است که دین خود را بر پایه نظر و رأی خودش قرارمیدهد و پیروی از ائمه (علیهم السلام) و رهبرانی که باید اطاعت از آنها کنند نمینماید.
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ یُحِبَّ وَ لَمْ یَرْضَ شَاءَ أَنْ لَا یَکُونَ شَیْءٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِکَ وَ لَمْ یُحِبَّ أَنْ یُقَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَهًٍْ وَ لَمْ یَرْضَ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ.
امام صادق (علیه السلام)- فضیلبنیسار گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: خواست و اراده کرد، درحالیکه آن را دوست نداشت و به آن راضی نبود، خواست تا در فرمانرواییش جز به علم او چیزی روی ندهد، و همین را نیز اراده کرد، ولی دوست نداشت در مورد او بگویند که سوّمین آن سه است و به کفر بندگانش راضی نبود.