آیه وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لاتَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لايَشْعُرُونَ [9]
همسر فرعون [چون ديد آنها قصد كشتن كودك را دارند] گفت: «او مايه روشنايى چشم من و توست! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد، يا او را به فرزندى برگزينيم.» و آنها نمىفهميدند [كه دشمن اصلى خود را در آغوش مىپرورانند]!
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه)- کَانَ لِفِرْعَوْنَ قَصْرٌ عَلَی شَطِّ النِّیلِ مُتَنَزَّهٌ فَنَظَرَ مِنْ قَصْرِهِ وَ مَعَهُ آسِیَهًُْ امْرَأَتُهُ إِلَی سَوَادٍ فِی النِّیلِ تَرْفَعُهُ الْأَمْوَاجُ وَ تَضْرِبُهُ الرِّیَاحُ حَتَّی جَاءَتْ بِهِ عَلَی بَابِ قَصْرِ فِرْعَوْنَ فَأَمَرَ فِرْعَوْنُ بِأَخْذِهِ فَأُخِذَ التَّابُوتُ وَ رُفِعَ إِلَیْهِ فَلَمَّا فَتَحَهُ وَجَدَ فِیهِ صَبِیّاً فَقَالَ هَذَا إِسْرَائِیلِیٌّ فَأَلْقَی اللَّهُ فِی قَلْبِ فِرْعَوْنَ لِمُوسَی (علیه السلام) مَحَبَّهًًْ شَدِیدَهًًْ وَ کَذَلِکَ فِی قَلْبِ آسِیَهًَْ وَ أَرَادَ أَنْ یَقْتُلَهُ فَقَالَتْ آسِیَهًُْ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ أَنَّهُ مُوسَی (علیه السلام) وَ لَمْ یَکُنْ لِفِرْعَوْنَ وَلَد.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- فرعون قصری برای تفریح در کنار نیل داشت. همراه همسرش آسیه در آن قصر بودند که از دور چشمش به یک سیاهی افتاد که آب نیل آن را بالا و پایین میبرد و باد آن را به طرف قصر میآورد تا اینکه به در قصر فرعون رسید. فرعون دستور داد آن را از آب بگیرند و نزد وی ببرند و چون صندوق را نزد وی بردند و در آن را باز کرد کودکی در آن یافت. گفت: «این کودک یک بنیاسرائیلی است». امّا خداوند محبّت موسی (علیه السلام) را به دل فرعون و آسیه افکند و علیرغم این محبّت، فرعون قصد کرد کودک را بکشد. لذا آسیه به وی گفت: لَا تَقْتُلُوهُ عَسَی أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ که منظورش موسی (علیه السلام) است و این در حالی بود که فرعون پسر نداشت.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- إِنَّ أَصْحَابَ فِرْعَوْنَ لَمَّا عَلِمُوا بِمُوسَی (علیه السلام) جَاؤُوا لِیَقْتُلُوهُ، فَمَنَعَتْهُمْ وَ قَالَتْ لِفِرْعَوْنَ: قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ. قالَ فِرْعَوْنُ: قُرَّهًُْ عَیْنٍ لَکِ فَأَمَّا لِی فَلَا. قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ الَّذِی یُحْلَفُ بِهِ لَوْ أَقَرَّ فِرْعَوْنُ بِأَنْ یَکُونَ لَهُ قُرَّهًَْ عَیْنٍ کَمَا أَقَرَّتِ امْرَأَتُهُ، لَهَدَاهُ اللَّهُ بِهِ کَمَا هَدَاهَا وَ لَکِنَّهُ أَبَی لِلشَّقَاءِ الَّذِی کَتَبَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- یاران فرعون وقتی از موسی (علیه السلام) آگاهشدند آمدند او را بکشند که آسیه مانع شد و به فرعون گفت: «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ» فرعون گفت: «نور چشم تو بله امّا نور چشم من نیست». قسم به خدایی که به او قسم میخورند اگر فرعون مانند همسرش اقرار میکرد به اینکه موسی (علیه السلام) نور چشم اوست، خداوند او را به سبب همین حرف، همانگونه که همسرش را هدایت کرد هدایت میکرد ولی فرعون به خاطر شقاوتی که خدا بر او [در تقدیرش] نوشته بود از این حرف سر باز زد.
الباقر (علیه السلام)- عَن أَبِیبَصِیرٍ عَن أَبِیجَعفَرٍ (علیه السلام) اَنَّهُ قَالَ ... فَلَمَّا خَافَتْ عَلَیْهِ الصَّوْتَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهَا اعْمَلِی التَّابُوتَ ثُمَ اجْعَلِیهِ فِیهِ ثُمَ أَخْرِجِیهِ لَیْلًا فَاطْرَحِیهِ فِی نِیلِ مِصْرَ فَوَضَعَتْهُ فِی التَّابُوتِ ثُمَّ دَفَعَتْهُ فِی الْیَمِّ فَجَعَلَ یَرْجِعُ إِلَیْهَا وَ جَعَلَتْ تَدْفَعُهُ فِی الْغَمْرِ وَ إِنَّ الرِّیحَ ضَرَبَتْهُ فَانْطَلَقَتْ بِهِ فَلَمَّا رَأَتْهُ قَدْ ذَهَبَ بِهِ الْمَاءُ هَمَّتْ أَنْ تَصِیحَ فَرَبَطَ اللَّهُ عَلَی قَلْبِهَا قَالَ وَ کَانَتِ الْمَرْأَهًُْ الصَّالِحَهًُْ امْرَأَهًُْ فِرْعَوْنَ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَتْ لِفِرْعَوْنَ إِنَّهَا أَیَّامُ الرَّبِیعِ فَأَخْرِجْنِی وَ اضْرِبْ لِی قُبَّهًًْ عَلَی شَطِّ النِّیلِ حَتَّی أَتَنَزَّهَ هَذِهِ الْأَیَّامَ فَضَرَبَ لَهَا قُبَّهًًْ عَلَی شَطِّ النِّیلِ إِذْ أَقْبَلَ التَّابُوتُ یُرِیدُهَا فَقَالَتْ مَا تَرَوْنَ مَا أَرَی عَلَی الْمَاءِ قَالُوا إِی وَ اللَّهِ یَا سَیِّدَتَنَا إِنَّا لَنَرَی شَیْئاً فَلَمَّا دَنَا مِنْهَا قَامَتْ إِلَی الْمَاءِ فَتَنَاوَلَتْهُ بِیَدِهَا وَ کَادَ الْمَاءُ یَغْمُرُهَا حَتَّی تَصَایَحُوا عَلَیْهَا فَجَذَبَتْهُ فَأَخْرَجَتْهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَخَذَتْهُ فَوَضَعَتْهُ فِی حِجْرِهَا فَإِذَا غُلَامٌ أَجْمَلُ النَّاسِ وَ أَسَرُّهُمْ فَوَقَعَتْ عَلَیْهِ مِنْهَا مَحَبَّهًٌْ فَوَضَعَتْهُ فِی حِجْرِهَا وَ قَالَتْ هَذَا ابْنِی فَقَالُوا إِی وَ اللَّهِ أَیْ سَیِّدَتَنَا مَا لَکِ وَلَدٌ وَ لَا لِلْمَلِکِ فَاتَّخِذِی هَذَا وَلَداً فَقَامَتْ إِلَی فِرْعَوْنَ فَقَالَتْ إِنِّی أَصَبْتُ غُلَاماً طَیِّباً حُلْواً نَتَّخِذُهُ وَلَداً فَیَکُونُ قُرَّهًَْ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ فَلَا تَقْتُلْهُ قَالَ وَ مِنْ أَیْنَ هَذَا الْغُلَامُ قَالَتْ لَا وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی إِلَّا أَنَّ الْمَاءَ جَاءَ بِهِ فَلَمْ تَزَلْ بِهِ حَتَّی رَضِیَ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر نقل میکند: امام باقر (علیه السلام) فرمود: ... مادر موسی (علیه السلام) چون از صدای گریهی او ترسید که مبادا به وجود او پیبرند؛ خداوند به او وحی کرد که یک صندوقچه بسازد و فرزند را درون آن قراردهد و شبانه آن را ببرد و به رودخانه نیل مصر بیفکند. او نیز موسی (علیه السلام) را در صندوقچه نهاده و به دریا انداخت امّا صندوقچه به نزد مادر برمیگشت و او نیز آن را مجدداً به دست موج میداد تا آنکه باد بر آن وزید و در دریا روان ساخت؛ همین که مادر دید فرزندش را آب میبرد خواست فریادی بکشد امّا خدای تعالی قلبش را آرام ساخت. زن فرعون زنی صالح و از بنیاسرائیل بود. به فرعون گفت: «اکنون ایّام بهار است مرا از این قصر بیرون بر و بر کنار ساحل نیل خیمهای بزن تا در این ایّام تفریح و تفرّجی کرده باشم». در کنار ساحل نیل چادری برای او زدند و به ناگاه صندوقچه به طرف او پیش آمد. گفت: «آیا شما هم بر روی آب آنچه را که من میبینم میبینید»؟ گفتند: «ای ملکه! به خدا سوگند ما هم میبینیم» و وقتی نزدیک شد خود را به آب انداخت و با دست خود آن را گرفت و نزدیک بود که در آب غرق شود تا جایی که فریاد از نهاد همه برخاست، آن را گرفت و از آب بیرون آورد و بر دامن خود گذاشت و دید که بچهای است زیبا و خوشرو و محبّتش بر دل او افتاد، او را در دامن گرفت و گفت: «این پسر من است»! گفتند: «ای ملکه! به خدا قسم چنین است؛ تو و پادشاه مصر فرزندی ندارید پس او را فرزند خود بگیرید». برخاست و به نزد فرعون آمد و گفت: «من پسر بچه پاکیزه و شیرینی پیداکردم؛ او را به عنوان فرزند خود بگیریم که مایهی روشنی چشم من و تو خواهدبود و مبادا که او را بکشی»! گفت: «این بچه از کجا آمده است»؟ گفت: «به خدا قسم نمیدانم، جز اینکه آب او را آورده است». و آنقدر گفت و گفت تا فرعون راضی شد.