آیه ۹۸ - سوره یونس

آیه فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ [98]

چرا هيچ‌يك از شهرها و آبادي‌ها ايمان نياوردند تا ايمانشان سبب نجاتشان شود؟! مگر قوم يونس؛ هنگامى‌كه آن‌ها ايمان آوردند، عذاب رسواكننده را در زندگى دنيا از آنان برطرف ساختيم و تا مدّت معيّنى (سرآمدن اجلشان) آن‌ها را بهره‌مند ساختيم.

چرا هیچ‌یک از شهرها و آبادیها ایمان نیاوردند تا ایمانشان سبب نجاتشان شود؟! مگر قوم یونس

۱ -۱
(یونس/ ۹۸)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ جَمِیلٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) مَا رَدَّ اللَّهُ الْعَذَابَ إِلَّا عَنْ قَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) وَ کَانَ یُونُسُ (علیه السلام) یَدْعُوهُمْ إِلَی الْإِسْلَامِ فَیَأْبَوْنَ ذَلِکَ فَهَمَّ أَنْ یَدْعُوَ عَلَیْهِمْ وَ کَانَ فِیهِمْ رَجُلَانِ عَابِدٌ وَ عَالِمٌ وَ کَانَ اسْمُ أَحَدِهِمَا مَلِیخَا وَ الْآخَرُ اسْمُهُ رُوبِیلُ فَکَانَ الْعَابِدُ یُشِیرُ عَلَی یُونُسَ (علیه السلام) بِالدُّعَاءِ عَلَیْهِمْ وَ کَانَ الْعَالِمُ یَنْهَاهُ وَ یَقُولُ لَا تَدْعُ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ یَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لَا یُحِبُّ هَلَاکَ عِبَادِهِ فَقَبِلَ قَوْلَ الْعَابِدِ وَ لَمْ یَقْبَلْ مِنَ الْعَالِمِ فَدَعَا عَلَیْهِمْ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فِی سَنَهًِْ کَذَا وَ کَذَا فِی شَهْرِ کَذَا وَ کَذَا فِی یَوْمِ کَذَا وَ کَذَا فَلَمَّا قَرُبَ الْوَقْتُ خَرَجَ یُونُسُ مِنْ بَیْنِهِمْ مَعَ الْعَابِدِ وَ بَقِیَ الْعَالِمُ فِیهَا فَلَمَّا کَانَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ نَزَلَ الْعَذَابُ فَقَالَ الْعَالِمُ لَهُمْ یَا قَوْمِ افْزَعُوا إِلَی اللَّهِ فَلَعَلَّهُ یَرْحَمُکُمْ وَ یَرُدُّ الْعَذَابَ عَنْکُمْ فَقَالُوا کَیْفَ نَصْنَعُ قَالَ اجْتَمِعُوا وَ اخْرُجُوا إِلَی الْمَفَازَهًِْ وَ فَرِّقُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَ الْأَوْلَادِ وَ بَیْنَ الْإِبِلِ وَ أَوْلَادِهَا وَ بَیْنَ الْبَقَرِ وَ أَوْلَادِهَا وَ بَیْنَ الْغَنَمِ وَ أَوْلَادِهَا ثُمَّ ابْکُوا وَ ادْعُوا فَذَهَبُوا وَ فَعَلُوا ذَلِکَ وَ ضَجُّوا وَ بَکَوْا فَرَحِمَهُمُ اللَّهُ وَ صَرَفَ عَنْهُمُ الْعَذَابَ وَ فَرَّقَ الْعَذَابَ عَلَی الْجِبَالِ وَ قَدْ کَانَ نَزَلَ وَ قَرُبَ مِنْهُمْ فَأَقْبَلَ یُونُسُ یَنْظُرُ کَیْفَ أَهْلَکَهُمُ اللَّهُ فَرَأَی الزَّارِعُونَ یَزْرَعُونَ فِی أَرْضِهِمْ قَالَ لَهُمْ مَا فَعَلَ قَوْمُ یُونُسَ فَقَالُوا لَهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوهُ إِنَّ یُونُسَ دَعَا عَلَیْهِمْ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ نَزَلَ الْعَذَابُ عَلَیْهِمْ فَاجْتَمَعُوا وَ بَکَوْا فَدَعَوْا فَرَحِمَهُمُ اللَّهُ وَ صَرَفَ ذَلِکَ عَنْهُمْ وَ فَرَّقَ الْعَذَابَ عَلَی الْجِبَالِ فَهُمْ إِذاً یَطْلُبُونَ یُونُسَ لِیُؤْمِنُوا بِهِ فَغَضِبَ یُونُسُ (علیه السلام) وَ مَرَّ عَلَی وَجْهِهِ مُغَاضِباً بِهِ کَمَا حَکَی اللَّهُ حَتَّی انْتَهَی إِلَی سَاحِلِ الْبَحْرِ فَإِذَا سَفِینَهًٌْ قَدْ شُحِنَتْ وَ أَرَادُوا أَنْ یَدْفَعُوهَا فَسَأَلَهُمْ یُونُسُ (علیه السلام) أَنْ یَحْمِلُوهُ فَحَمَلُوهُ فَلَمَّا تَوَسَّطُوا الْبَحْرَ بَعَثَ اللَّهُ حُوتاً عَظِیماً فَحَبَسَ عَلَیْهِمُ السَّفِینَهًَْ مِنْ قُدَّامِهَا فَنَظَرَ إِلَیْهِ یُونُسُ (علیه السلام) فَفَزِعَ مِنْهُ وَ صَارَ إِلَی مُؤَخَّرِ السَّفِینَهًِْ فَدَارَ إِلَیْهِ الْحُوتُ وَ فَتَحَ فَاهُ فَخَرَجَ أَهْلُ السَّفِینَهًِْ فَقَالُوا فِینَا عَاصٍ فَتَسَاهَمُوا فَخَرَجَ سَهْمُ یُونُسَ (صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ فَأَخْرَجُوهُ فَأَلْقَوْهُ فِی الْبَحْرِ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ مَرَّ بِهِ فِی الْمَاءِ وَ قَدْ سَأَلَ بَعْضُ الْیَهُودِ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) عَنْ سِجْنٍ طَافَ أَقْطَارَ الْأَرْضِ بِصَاحِبِهِ فَقَالَ یَا یَهُودِیُّ أَمَّا السِّجْنُ الَّذِی طَافَ الْأَرْضَ بِصَاحِبِهِ فَإِنَّهُ الْحُوتُ الَّذِی حَبَسَ یُونُسَ (علیه السلام) فِی بَطْنِهِ فَدَخَلَ فِی بَحْرِ الْقُلْزُمِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَی بَحْرِ مِصْرَ ثُمَّ دَخَلَ إِلَی بَحْرِ طَبَرِسْتَانَ ثُمَّ خَرَجَ فِی دِجْلَهًَْ الْغَوْرَاءِ قَالَ ثُمَّ مَرَّتْ {مَرَّ} بِهِ تَحْتَ الْأَرْضِ حَتَّی لَحِقَتْ {لَحِقَ} بِقَارُونَ وَ کَانَ قَارُونُ هَلَکَ فِی أَیَّامِ مُوسَی (علیه السلام) وَ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً یُدْخِلُ {یُدْخِلُهُ} فِی الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ قَامَهًَْ رَجُلٍ وَ کَانَ یُونُسُ (علیه السلام) فِی بَطْنِ الْحُوتِ یُسَبِّحُ اللَّهَ وَ یَسْتَغْفِرُهُ فَسَمِعَ قَارُونُ صَوْتَهُ فَقَالَ لِلْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ أَنْظِرْنِی فَإِنِّی أَسْمَعُ کَلَامَ آدَمِیٍّ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی الْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ أَنْظِرْهُ فَأَنْظَرَهُ ثُمَّ قَالَ قَارُونُ مَنْ أَنْتَ قَالَ یُونُسُ (علیه السلام) أَنَا الْمُذْنِبُ الْخَاطِئُ یُونُسُ‌بْنُ‌مَتَّی (علیه السلام) قَالَ فَمَا فَعَلَ الشَّدِیدُ الْغَضِبُ لِلَّهِ مُوسَی‌بْنُ‌عِمْرَانَ قَالَ هَیْهَاتَ هَلَکَ قَالَ فَمَا فَعَلَ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ عَلَی قَوْمِهِ هَارُونُ‌بْنُ‌عِمْرَانَ قَالَ هَلَکَ قَالَ فَمَا فَعَلَتْ کُلْثُمُ بِنْتُ عِمْرَانَ الَّتِی کَانَتْ سُمِّیَتْ لِی قَالَ هَیْهَاتَ مَا بَقِیَ مِنْ آلِ عِمْرَانَ أَحَدٌ فَقَالَ قَارُونُ وَا أَسَفَاهْ عَلَی آلِ عِمْرَانَ فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ فَأَمَرَ اللَّهُ الْمَلَکَ الْمُوَکَّلَ بِهِ أَنْ یَرْفَعَ عَنْهُ الْعَذَابَ أَیَّامَ الدُّنْیَا فَرَفَعَ عَنْهُ فَلَمَّا رَأَی یُونُسُ (علیه السلام) ذَلِکَ نَادَی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْحُوتَ فَلَفَظَهُ عَلَی سَاحِلِ الْبَحْرِ وَ قَدْ ذَهَبَ جِلْدُهُ وَ لَحْمُهُ وَ أَنْبَتَ اللَّهُ عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ وَ هِیَ الدُّبَّاءُ فَأَظَلَّتْهُ مِنَ الشَّمْسِ فَسَکَنَ ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ الشَّجَرَهًَْ فَتَنَحَّتْ عَنْهُ وَ وَقَعَتِ الشَّمْسُ عَلَیْهِ فَجَزِعَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا یُونُسُ (علیه السلام) لَمْ تَرْحَمْ مِائَهًَْ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ أَنْتَ تَجْزَعُ مِنْ أَلَمِ سَاعَهًٍْ فَقَالَ یَا رَبِّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ فَرَدَّ اللَّهُ بَدَنَهُ وَ رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ وَ آمَنُوا بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ.

امام صادق (علیه السلام)- جمیل (درّاج) گفت: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: خداوند عذاب را جز از قوم یونس (علیه السلام) از هیچ قوم دیگری برنداشت. یونس (علیه السلام) آنان را به اسلام فرا می‌خواند و آن‌ها نمی‌پذیرفتند. پس یونس (علیه السلام) خواست آن‌ها را نفرین کند. در میان قوم یونس (علیه السلام)، دو مرد بودند که یکی دانشمند و دیگری زاهد بود. اسم یکی از آن‌ها «مَلیخا» و نام دیگری، «روبیل» بود. مرد عابد به یونس (علیه السلام) می‌گفت: «مردمت را نفرین کن». و مرد دانشمند او را از آن کار باز می‌داشت و می‌گفت: «آنان را نفرین مکن که خداوند دعای تو را در هدایت آنان استجابت خواهد کرد. خداوند هلاکت و نابودی بندگانش را دوست ندارد». امّا یونس (علیه السلام) گفته‌ی عابد را پذیرفت و سخن عالم را رد کرد و آنان را نفرین نمود. خداوند متعال به یونس (علیه السلام) وحی نمود که در فلان سال، فلان ماه و فلان روز، عذاب بر آنان فرود می‌آید. زمانی‌که وقت عذاب نزدیک شد، یونس (علیه السلام) به همراه مرد عابد از میان آنان بیرون رفت و مرد دانشمند در میان آنان باقی ماند. در همان روز، عذاب نازل شد. مرد دانشمند به مردم گفت: «ای مردم! به درگاه خداوند ناله کنید و از او درخواست کمک کنید. امید است به شما رحم کرده و عذاب را از شما بردارد». مردم گفتند: «چگونه این کار را انجام دهیم»؟ گفت: «جمع شوید و از شهر خارج شده و به‌سمت بیابان بروید. مادران را از بچّه‌ها و شتران را از کرّه‌هایشان و گاوها را از گوساله‌ها و گوسفندان را از برّه‌هایشان جدا کرده و سپس گریه کنید و دعا نمایید». مردم از شهر بیرون رفتند و چنان کردند و ناله سرداده و گریستند. در نتیجه خداوند، آنان را مورد رحمت قرار داد و عذاب را از آنان برداشت. خداوند متعال عذابی که بر آنان فرستاده شده بود و به ایشان نزدیک شده بود را در کوه‌ها پراکنده ساخت. یونس (علیه السلام) آمد تا ببیند خداوند چگونه آن مردم را به هلاکت رسانیده است؛ امّا دید که کشاورزان مشغول زراعت در زمین‌های خویش‌اند. یونس (علیه السلام) به آنان گفت: «بر سر قوم یونس (علیه السلام) چه آمد»؟ آنان در پاسخ یونس (علیه السلام) که او را نمی‌شناختند، گفتند: «یونس (علیه السلام) مردمش را نفرین کرد و پروردگار، نفرین او را استجابت کرد و عذاب را بر آنان فرو فرستاد؛ امّا آنان جمع شده و گریستند و خداوند به آنان رحم نمود و عذاب را از آنان برداشت و آن را در کوه‌ها پراکنده نمود. اکنون مردم، دنبال یونس (علیه السلام) می‌گردند تا او را یافته و ایمان آورند». یونس (علیه السلام)، غضبناک راه خود را پیش گرفت و رفت همان‌طور که خداوند متعال داستانش را بیان فرموده است تا آنکه به ساحل دریا رسید. ناگهان دید که کشتی، بارگیری کرده و آماده‌ی حرکت است. یونس (علیه السلام) از آنان درخواست کرد که او را با خود ببرند. آنان نیز او را سوار کردند. وقتی به میانه‌ی دریا رسیدند، خداوند ماهی بزرگ (نهنگی) را به سمت آنان فرستاد و از سمت جلو، مانع ادامه‌ی حرکت کشتی شده و آن را متوقّف کرد. یونس (علیه السلام) به ماهی نظر افکنده و وحشت کرد و به قسمت عقب کشتی رفت. ماهی هم به همان سمت رفته و دهانش را گشود. مسافران کشتی بیرون آمده و گفتند: «در بین ما گناهکار و عصیانگری وجود دارد»! با تیرکمان قرعه‌کشی کردند و قرعه به نام یونس (علیه السلام) درآمد. همان‌طوری که خداوند در قرآن نیز فرمود: و با آن‌ها قرعه افکند، [و قرعه به نام او افتاد و] مغلوب شد. (صافات/۱۴۱) پس مسافران کشتی، او را به دریا انداختند. نهنگ (ماهی) او را بلعید. (صافات/۱۴۲) و به داخل آب فرو برد. فردی یهودی از امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره‌ی زندانی پرسید که فرد زندانی خود را در چهار گوشه‌ی دنیا گردانده است؛ آن زندان کدام است؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «ای مرد یهودی! آن زندانی که همراه با زندانیش، چهار گوشه‌ی زمین را گردید، همان نهنگی بود که یونس (علیه السلام) در شکمش محبوس گشته بود و ابتدا وارد دریای سرخ شد و سپس به دریای مصر (نیل) و بعد به دریای طبرستان (خزر) وارد شد و سپس به اعماق دجله فرو رفت. آنگاه همراه با یونس (علیه السلام) به زیرزمین رفت تا به قارون رسید و قارون در روزگار موسی (علیه السلام) هلاک شده بود و خداوند فرشته‌ای را مأمور او ساخته بود تا هر روز به‌اندازه‌ی قامت یک انسان او را به داخل زمین فرو ببرد. یونس (علیه السلام) در شکم نهنگ مشغول تسبیح خداوند و طلب استغفار بود که قارون صدای او را شنید و به فرشته‌ای که مأمور او بود، گفت: «به من مهلت بده. من صدای سخن آدمی را می‌شنوم»! خداوند به آن فرشته وحی کرد که «به وی مهلت ده»! پس فرشته این امکان را برایش فراهم کرد. قارون به یونس (علیه السلام) گفت: «تو کیستی»؟ گفت: «من آن گناهکار و خطاکار، یونس (علیه السلام) فرزند مَتَّی هستم». قارون پرسید: «موسی‌بن‌عمران (علیه السلام) که برای رضای خدا به شدّت خشمگین می‌شد، کارش به کجا رسید»؟ [یونس (علیه السلام)] گفت: «در زمان‌های بسیار دور درگذشت». قارون گفت: «هارون‌بن‌عمران (علیه السلام)، آن مرد بسیار مهربان و بخشنده نسبت به مردمش، چه بر سر او آمد»؟ گفت: «درگذشت». گفت: «کلثم، دختر عمران که نامزد من بود، چه شد»؟ گفت: «در زمان‌های بسیار دور [همه مردند و] از خاندان عمران، هیچ‌کس باقی نمانده است». قارون گفت: «دریغ و افسوس بر آل عمران»! سپس قارون از مجالی که خدا به او داده بود، تشکّر کرد. پس خداوند به آن فرشته دستور داد که شکنجه و عذاب را در دنیا از او بردارد و تا ابتدای قیامت، عذاب از او برداشته شد. زمانی‌که یونس (علیه السلام) این موضوع را دید، در آن تاریکی‌ها فریاد برآورد که هیچ معبودی جز تو نیست. تو پیراسته و منزّه هستی، و من از زمره‌ی ستمکاران بوده‌ام. (انبیاء/۸۷) خداوند دعای او را مستجاب کرد و به نهنگ فرمان داد تا او را از دهانش بیرون افکند. پس نهنگ یونس (علیه السلام) را درحالی‌که پوست و گوشت نداشت در کنار ساحل دریا از دهان بیرون افکند. پس خداوند، درختی از کدو. (صافات/۱۴۶) را در کنار او رویاند تا بر سرش سایه بیندازد و از اشعه‌ی خورشید به دور باشد. بعد خداوند به آن درخت فرمان داد تا از یونس (علیه السلام)، فاصله بگیرد. آفتاب بر او تابید و یونس (علیه السلام) شروع به بی‌تابی کرد. خداوند به او وحی کرد: «تو که طاقت دمی دردکشیدن را نداری، چگونه به جان صد هزار نفر یا حتّی بیشتر، رحم نکردی»؟ یونس (علیه السلام) گفت: «خدایا! از درگاه تو طلب بخشش می‌کنم»! خداوند بدن یونس (علیه السلام) را به او بازگرداند و او نزد قوم خود رفت و آنان به او ایمان آوردند. آیه‌ی فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَآن‌ها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ به این موضوع اشاره دارد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۵۰
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۸۰/ القمی، ج۱، ص۳۱۷/ نور الثقلین
۱ -۲
(یونس/ ۹۸)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) اسْتَثْنَی فِی هَلَاکِ قَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) وَ لَمْ یَسْمَعْهُ یُونُس (علیه السلام).

امام صادق (علیه السلام)- جبرئیل [به دلیل توبه‌کردن قوم یونس (علیه السلام) به فرمان خدا] از هلاک‌کردن آن‌ها منصرف شد ولی یونس (علیه السلام)، از این مطلب با خبر نبود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۵۴
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۸۴/ نور الثقلین
۱ -۳
(یونس/ ۹۸)

الباقر (علیه السلام)- لَبِثَ یُونُسُ (علیه السلام) فِی بَطْنِ الْحُوتِ ثَلَاثَهًَْ أَیَّامٍ وَ نَادَی فِی الظُّلُماتِ ظُلْمَهًِْ بَطْنِ الْحُوتِ وَ ظُلْمَهًِْ اللَّیْلِ وَ ظُلْمَهًِْ الْبَحْرِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَأَخْرَجَهُ الْحُوتُ إِلَی السَّاحِلِ ثُمَّ قَذَفَهُ فَأَلْقَاهُ بِالسَّاحِلِ وَ أَنْبَتَ اللَّهُ عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ وَ هُوَ الْقَرْعُ فَکَانَ یَمَصُّهُ وَ یَسْتَظِلُّ بِهِ بِوَرَقِهِ وَ کَانَ تَسَاقَطَ شَعْرُهُ وَ رَقَ جِلْدُهُ وَ کَانَ یُونُسُ (علیه السلام) یُسَبِّحُ وَ یَذْکُرُ اللَّهَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَلَمَّا أَنْ قَوِیَ وَ اشْتَدَّ بَعَثَ اللَّهُ دُودَهًًْ فَأَکَلَتْ أَسْفَلَ الْقَرْعِ فَذَبَلَتِ الْقَرْعَهًُْ ثُمَّ یَبِسَتْ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَی یُونُسَ (علیه السلام) فَظَلَّ حَزِیناً فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ مَا لَکَ حَزِیناً یَا یُونُسُ (علیه السلام) قَالَ یَا رَبِّ هَذِهِ الشَّجَرَهًُْ الَّتِی تَنْفَعُنِی سَلَّطْتَ عَلَیْهَا دُودَهًًْ فَیَبِسَتْ قَالَ یَا یُونُسُ (علیه السلام) أَ حَزِنْتَ لِشَجَرَهًٍْ لَمْ تَزْرَعْهَا وَ لَمْ تَسْقِهَا وَ لَمْ تَعْنَ بِهَا أَنْ یَبِسَتْ حِینَ اسْتَغْنَیْتَ عَنْهَا وَ لَمْ تَحْزَنْ لِأَهْلِ نَیْنَوَی أَکْثَرَ مِنْ مِائَهًِْ أَلْفٍ أَرَدْتَ أَنْ یَنْزِلَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابُ إِنَّ أَهْلَ نَیْنَوَی قَدْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا فَارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَانْطَلَقَ یُونُسُ (علیه السلام) إِلَی قَوْمِهِ فَلَمَّا دَنَا مِنْ نَیْنَوَی اسْتَحْیَا أَنْ یَدْخُلَ فَقَالَ لِرَاعٍ لَقِیَهُ ایتِ أَهْلَ نَیْنَوَی فَقُلْ لَهُمْ إِنَّ هَذَا یُونُسَ (علیه السلام) قَدْ جَاءَ قَالَ الرَّاعِی أَ تَکْذِبُ أَ مَا تَسْتَحْیِی وَ یُونُسُ (علیه السلام) قَدْ غَرِقَ فِی الْبَحْرِ وَ ذَهَبَ قَالَ لَهُ یُونُس (علیه السلام) اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ الشَّاهًَْ تَشْهَدُ لَکَ أَنِّی یُونُسُ (علیه السلام) فَلَمَّا أَتَی الرَّاعِی قَوْمَهُ وَ أَخْبَرَهُمْ أَخَذُوهُ وَ هَمُّوا بِضَرْبِهِ فَقَالَ إِنَّ لِی بَیِّنَهًًْ بِمَا أَقُولُ قَالُوا مَنْ یَشْهَدُ قَالَ هَذِهِ الشَّاهًُْ تَشْهَدُ فَشَهِدَتْ بِأَنَّهُ صَادِقٌ وَ أَنَّ یُونُسَ (علیه السلام) قَدْ رَدَّهُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ فَخَرَجُوا یَطْلُبُونَهُ فَوَجَدُوهُ فَجَاءُوا بِهِ وَ آمَنُوا وَ حَسُنَ إِیمَانُهُمْ فَمَتَّعَهُمُ اللَّهُ إِلی حِینٍ وَ هُوَ الْمَوْتُ وَ أَجَارَهُمْ مِنْ ذَلِکَ الْعَذَاب.

امام باقر (علیه السلام)- یونس (علیه السلام) سه روز در شکم نهنگ ماند و در آن تاریکی‌ها [ی سه‌گانه،] تاریکی شکم نهنگ، تاریکی شب و تاریکی دریا، صدا می‌زد که در آن تاریکی‌ها فریاد برآورد که هیچ معبودی جز تو نیست! تو پیراسته و منزّه هستی، و من از زمره‌ی ستمکاران بوده‌ام! (انبیاء/۸۷). پروردگار، دعایش را پذیرفت و مستجاب کرد و نهنگ او را بیرون آورده، بعد به سمت ساحل کشانده و به آنجا پرتاب کرد. سپس خداوند در کنار او درختی از کدو. (صافات/۱۴۶) رویاند و یونس (علیه السلام) آن را می‌مکید. او درحالی‌که موی بدنش ریخته و پوستش نازک شده بود، از سایه‌ی درخت و برگ آن استفاده می‌نمود. یونس (علیه السلام) تسبیح خدای می‌گفت و او را شب و روز یاد می‌کرد و زمانی‌که نیرومند گشت و توانست روی پای خود بایستد، خداوند کِرمی را فرستاد و آن کرم ریشه‌ی کدو را خورد. پس درخت، پژمرده شده و خشک گشت. این مسئله بر یونس (علیه السلام) گران آمد و غمگین گشت. پس خداوند به او وحی کرد: «یونس (علیه السلام)، چرا غمگینی»؟ عرض کرد: «خداوندا! بر درختی که به کار من می‌آمد و سودم می‌رساند، کِرمی را مسلّط ساختی که موجب شد خشک شود». خداوند فرمود: «یونس (علیه السلام)! آیا به‌خاطر درختی که آن را نکاشته‌ای و به آن آب نداده‌ای و وقتی از آن بی‌نیاز شوی، برایت مهّم نیست که بخشکد، غمگین شده‌ای؛ امّا به خاطر صدوچند هزار انسان در شهر نینوا (قوم یونس (علیه السلام)) غمگین نشدی و خواهان عذاب آنان شدی؟ بدان که مردم نینوا ایمان آورده و راه تقوا پیشه کرده‌اند. به‌سوی آنان برگرد». یونس (علیه السلام) به‌سوی قوم خود روانه گشت و همین‌که به آنجا نزدیک شد، خجالت کشید وارد شهر شود. به چوپانی که با او روبه‌رو شده بود، گفت: «برو و مردم نینوا را با خبرکن و به آنان بگو: «یونس (علیه السلام) آمده است»». چوپان گفت: «دروغ می‌گویی؟ شرمت نمی‌آید؟ یونس (علیه السلام) در دریا غرق گشته و کارش تمام شده است»! یونس (علیه السلام) گفت: «اگر گوسفندانت به سخن درآیند و بگویند من یونس (علیه السلام) هستم، می‌پذیری»؟ چوپان گفت: «آری»! گوسفند زبان باز کرد و به چوپان گفت که: «وی یونس (علیه السلام) است»! وقتی که چوپان نزد قوم یونس (علیه السلام) آمد و آنان را از ماجرا باخبر ساخت. [مردم] او را دستگیر نموده و می‌خواستند او را بزنند. چوپان گفت: «بر آنچه که می‌گویم شاهد آشکار و گواه روشنی دارم». گفتند: «چه کسی است که شهادت دهد»؟ گفت: «این گوسفند گواهی می‌دهد»! پس گوسفند گواهی داد که چوپان، راستگوست و خداوند یونس (علیه السلام) را به آنان بازگردانده است. قوم یونس (علیه السلام) از شهر بیرون آمده و به جستجوی او پرداختند. او را یافتند و به شهر آوردند. سپس به او ایمان آوردند و ایمانشان نیز نیکو بود. خداوند آنان را تا مدّتی، یعنی تا زمان مرگ برخوردار نمود و آنان را از عذاب رهانید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۵۴
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۸۴/ القمی، ج۱، ص۳۱۷/ البرهان/ نور الثقلین
۱ -۴
(یونس/ ۹۸)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَجَدْنَا فِی بَعْضِ کُتُبِ أَمِیرِ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَالَ حَدَّثَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَنَّ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) حَدَّثَهُ أَنَّ یُونُسَ‌بْنَ‌مَتَّی (علیه السلام) بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَی قَوْمِهِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِینَ سَنَهًًْ وَ کَانَ رَجُلًا یَعْتَرِیهِ الْحِدَّهًُْ وَ کَانَ قَلِیلَ الصَّبْرِ عَلَی قَوْمِهِ وَ الْمُدَارَاهًِْ لَهُمْ عَاجِزاً عَمَّا حُمِّلَ مِنْ ثِقَلِ حَمْلِ أَوْقَارِ النُّبُوَّهًِْ وَ أَعْلَامِهَا وَ أَنَّهُ یُفْسَخُ تَحْتَهَا کَمَا یُفْسَخُ الْجَذَعُ تَحْتَ حِمْلِهِ وَ أَنَّهُ أَقَامَ فِیهِمْ یَدْعُوهُمْ إِلَی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ بِهِ وَ اتِّبَاعِهِ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَهًًْ فَلَمْ یُؤْمِنْ بِهِ وَ لَمْ یَتَّبِعْهُ مِنْ قَوْمِهِ إِلَّا رَجُلَانِ اسْمُ أَحَدِهِمَا رُوبِیلُ وَ اسْمُ الْآخَرِ تَنُوخَا وَ کَانَ رُوبِیلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الْعِلْمِ وَ النُّبُوَّهًِْ وَ الْحِکْمَهًِْ وَ کَانَ قَدِیمَ الصُّحْبَهًِْ لِیُونُسَ‌بْنِ‌مَتَّی (علیه السلام) مِنْ قَبْلِ أَنْ یَبْعَثَهُ اللَّهُ بِالنُّبُوَّهًِْ وَ کَانَ تَنُوخَا رَجُلًا مُسْتَضْعَفاً عَابِداً زَاهِداً مُنْهَمِکاً فِی الْعِبَادَهًِْ وَ لَیْسَ لَه عِلْمٌ وَ لَا حُکْمٌ وَ کَانَ رُوبِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ یَرْعَاهَا وَ یَتَقَوَّتُ مِنْهَا وَ کَانَ تَنُوخَا رَجُلًا حَطَّاباً یَحْتَطِبُ عَلَی رَأْسِهِ وَ یَأْکُلُ مِنْ کَسْبِهِ وَ کَانَ لِرُوبِیلَ مَنْزِلَهًٌْ مِنْ یُونُسَ (علیه السلام) غَیْرُ مَنْزِلَهًِْ تَنُوخَا لَعِلْمِ رُوبِیلَ وَ حِکْمَتِهِ وَ قَدِیمِ صُحْبَتِهِ فَلَمَّا رَأَی یُونُسُ (علیه السلام) أَنَّ قَوْمَهُ لَا یُجِیبُونَهُ وَ لَا یُؤْمِنُونَ بِهِ ضَجِرَ وَ عَرَفَ مِنْ نَفْسِهِ قِلَّهًَْ الصَّبْرِ فَشَکَا ذَلِکَ إِلَی رَبِّهِ وَ کَانَ فِیمَا شَکَا أَنْ قَالَ یَا رَبِّ إِنَّکَ بَعَثْتَنِی إِلَی قَوْمِی وَ لِی ثَلَاثُونَ سَنَهًًْ فَلَبِثْتُ فِیهِمْ أَدْعُوهُمْ إِلَی الْإِیمَانِ بِکَ وَ التَّصْدِیقِ بِرِسَالاتِی وَ أُخَوِّفُهُمْ عَذَابَکَ وَ نَقِمَتَکَ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَهًًْ فَکَذَّبُونِی وَ لَمْ یُؤْمِنُوا بِی وَ جَحَدُوا نُبُوَّتِی وَ اسْتَخَفُّوا بِرِسَالاتِی وَ قَدْ تَوَاعَدُونِی وَ خِفْتُ أَنْ یَقْتُلُونِی فَأَنْزِلْ عَلَیْهِمْ عَذَابَکَ فَإِنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یُؤْمِنُونَ قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی یُونُسَ (علیه السلام) أَنَّ فِیهِمُ الْحَمْلَ وَ الْجَنِینَ وَ الطِّفْلَ وَ الشَّیْخَ الْکَبِیرَ وَ الْمَرْأَهًَْ الضَّعِیفَهًَْ وَ الْمُسْتَضْعَفَ الْمَهِینَ وَ أَنَا الْحَکَمُ الْعَدْلُ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی لَا أُعَذِّبُ الصِّغَارَ بِذُنُوبِ الْکِبَارِ مِنْ قَوْمِکَ وَ هُمْ یَا یُونُسُ (علیه السلام) عِبَادِی وَ خَلْقِی وَ بَرِیَّتِی فِی بِلَادِی وَ فِی عَیْلَتِی أُحِبُّ أَنْ أَتَأَنَّاهُمْ وَ أَرْفُقَ بِهِمْ وَ أَنْتَظِرُ تَوْبَتَهُمْ وَ إِنَّمَا بَعَثْتُکَ إِلَی قَوْمِکَ لِتَکُونَ حیطاً عَلَیْهِمْ تَعْطَفَ عَلَیْهِمْ بِالرَّحِمِ الْمَاسَّهًِْ مِنْهُمْ وَ تَأَنَّاهُمْ بِرَأْفَهًِْ النُّبُوَّهًِْ وَ تَصْبِرَ مَعَهُمْ بِأَحْلَامِ الرِّسَالَهًِْ وَ تَکُونَ لَهُمْ کَهَیْئَهًِْ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی الْعَالِمِ بِمُدَاوَاهًِْ الدَّاءِ فَخَرَقْتَ بِهِمْ وَ لَمْ تَسْتَعْمِلْ قُلُوبَهُمْ بِالرِّفْقِ وَ لَمْ تَسُسْهُمْ بِسِیَاسَهًِْ الْمُرْسَلِینَ ثُمَّ سَأَلْتَنِی عَنْ سُوءِ نَظَرِکَ الْعَذَابَ لَهُمْ عِنْدَ قِلَّهًَْ الصَّبْرِ مِنْکَ وَ عَبْدِی نُوحٌ (علیه السلام) کَانَ أَصْبَرَ مِنْکَ عَلَی قَوْمِهِ وَ أَحْسَنَ صُحْبَهًًْ وَ أَشَدَّ تَأَنِّیاً فِی الصَّبْرِ عِنْدِی وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ فَغَضِبْتُ لَهُ حِینَ غَضِبَ لِی وَ أَجَبْتُهُ حِینَ دَعَانِی فَقَالَ یُونُسُ (علیه السلام) یَا رَبِّ إِنَّمَا غَضِبْتُ عَلَیْهِمْ فِیکَ وَ إِنَّمَا دَعَوْتُ عَلَیْهِمْ حِینَ عَصَوْکَ فَوَ عِزَّتِکَ لَا أَتَعَطَّفُ عَلَیْهِمْ بِرَأْفَهًٍْ أَبَداً وَ لَا أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ بِنَصِیحَهًِْ شَفِیقٍ بَعْدَ کُفْرِهِمْ وَ تَکْذِیبِهِمْ إِیَّایَ وَ جَحْدِهِمْ بِنُبُوَّتِی فَأَنْزِلْ عَلَیْهِمْ عَذَابَکَ فَإِنَّهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ أَبَداً فَقَالَ اللَّهُ یَا یُونُسُ (علیه السلام) إِنَّهُمْ مِائَهًُْ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ مِنْ خَلْقِی یَعْمُرُونَ بِلَادِی وَ یَلِدُونَ عِبَادِی وَ مَحَبَّتِی أَنْ أَتَأَنَّاهُمْ لِلَّذِی سَبَقَ مِنْ عِلْمِی فِیهِمْ وَ فِیکَ وَ تَقْدِیرِی وَ تَدْبِیرِی غَیْرُ عِلْمِکَ وَ تَقْدِیرِکَ وَ أَنْتَ الْمُرْسَلُ وَ أَنَا الرَّبُّ الْحَکِیمُ وَ عِلْمِی فِیهِمْ یَا یُونُسُ (علیه السلام) بَاطِنٌ فِی الْغَیْبِ عِنْدِی لَا تَعْلَمُ مَا مُنْتَهَاهُ وَ عِلْمُکَ فِیهِمْ ظَاهِرٌ لَا بَاطِنَ لَهُ یَا یُونُسُ قَدْ أَجَبْتُکَ إِلَی مَا سَأَلْتَ مِنْ إِنْزَالِ الْعَذَابِ عَلَیْهِمْ وَ مَا ذَلِکَ یَا یُونُسُ (علیه السلام) بِأَوْفَرَ لِحَظِّکَ عِنْدِی وَ لَا أَجْمَلَ لِشَأْنِکَ وَ سَیَأْتِیهِمْ عَذَابٌ فِی شَوَّالٍ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ وَسَطَ الشَّهْرِ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَأَعْلِمْهُمْ ذَلِکَ قَالَ فَسُرَّ بِذَلِکَ یُونُسُ (علیه السلام) وَ لَمْ یَسُؤْهُ وَ لَمْ یَدْرِ مَا عَاقِبَتُهُ فَانْطَلَقَ یُونُسُ (علیه السلام) إِلَی تَنُوخَا الْعَابِدِ فَأَخْبَرَهُ بِمَا أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ مِنْ نُزُولِ الْعَذَابِ عَلَی قَوْمِهِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ قَالَ لَهُ انْطَلِقْ حَتَّی أُعْلِمَهُمْ بِمَا أَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ مِنْ نُزُولِ الْعَذَابِ فَقَالَ تَنُوخَا فَدَعْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ وَ مَعْصِیَتِهِمْ حَتَّی یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ یُونُسُ (علیه السلام) بَلْ نَلْقَی رُوبِیلَ فَنُشَاوِرُهُ فَإِنَّهُ رَجُلٌ عَالِمٌ حَکِیمٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ النُّبُوَّهًِْ فَانْطَلَقَا إِلَی رُوبِیلَ فَأَخْبَرَهُ یُونُسُ (علیه السلام) بِمَا أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ مِنْ نُزُولِ الْعَذَابِ عَلَی قَوْمِهِ فِی شَوَّالٍ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فِی وَسَطِ الشَّهْرِ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَقَالَ لَهُ مَا تَرَی انْطَلِقْ بِنَا حَتَّی أُعْلِمَهُمْ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ رُوبِیلُ ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ رَجْعَهًَْ نَبِیٍّ حَکِیمٍ وَ رَسُولٍ کَرِیمٍ وَ سَلْهُ أَنْ یَصْرِفَ عَنْهُمُ الْعَذَابَ فَإِنَّهُ غَنِیٌّ عَنْ عَذَابِهِمْ وَ هُوَ یُحِبُّ الرِّفْقَ بِعِبَادِهِ وَ مَا ذَلِکَ بِأَضَرَّ لَکَ عِنْدَهُ وَ لَا أَسْوَأَ لِمَنْزِلَتِکَ لَدَیْهِ وَ لَعَلَّ قَوْمَکَ بَعْدَ مَا سَمِعْتَ وَ رَأَیْتَ مِنْ کُفْرِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ یُؤْمِنُونَ یَوْماً فَصَابِرْهُمْ وَ تَأَنَّهُمْ فَقَالَ لَهُ تَنُوخَا وَیْحَکَ یَا رُوبِیلُ مَا أَشَرْتَ عَلَی یُونُسَ وَ أَمَرْتَهُ بَعْدَ کُفْرِهِمْ بِاللَّهِ وَ جَحْدِهِمْ لِنَبِیِّهِ وَ تَکْذِیبِهِمْ إِیَّاهُ وَ إِخْرَاجِهِمْ إِیَّاهُ مِنْ مَسَاکِنِهِ وَ مَا هَمُّوا بِهِ مِنْ رَجْمِهِ فَقَالَ رُوبِیلُ لِتَنُوخَا اسْکُتْ فَإِنَّکَ رَجُلٌ عَابِدٌ لَا عِلْمَ لَکَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی یُونُسَ (علیه السلام) فَقَالَ أَ رَأَیْتَ یَا یُونُسُ (علیه السلام) إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ الْعَذَابَ عَلَی قَوْمِکَ أَنْزَلَهُ فَیُهْلِکُهُمْ جَمِیعاً أَوْ یُهْلِکُ بَعْضاً وَ یَبْقَی بَعْضٌ فَقَالَ لَهُ یُونُسُ (علیه السلام) بَلْ یُهْلِکُهُمْ جَمِیعاً وَ کَذَلِکَ سَأَلْتُهُ مَا دَخَلَتْنِی لَهُمْ رَحْمَهًُْ تَعَطُّفٍ فَأُرَاجِعَ اللَّهَ فِیهِمْ وَ أَسْأَلَهُ أَنْ یَصْرِفَ عَنْهُمْ فَقَالَ لَهُ رُوبِیل أَ تَدْرِی یَا یُونُسُ (علیه السلام) لَعَلَّ اللَّهَ إِذَا أَنْزَلَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ فَأَحَسُّوا بِهِ أَنْ یَتُوبُوا إِلَیْهِ وَ یَسْتَغْفِرُوا فَیَرْحَمَهُمْ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ وَ یَکْشِفَ عَنْهُمُ الْعَذَابَ مِنْ بَعْدِ مَا أَخْبَرْتَهُمْ عَنِ اللَّهِ أَنَّهُ یُنْزِلُ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فَتَکُونَ بِذَلِکَ عِنْدَهُمْ کَذَّاباً فَقَالَ لَهُ تَنُوخَا وَیْحَکَ یَا رُوبِیلُ لَقَدْ قُلْتَ عَظِیماً یُخْبِرُکَ النَّبِیُّ الْمُرْسَلُ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَی إِلَیْهِ أَنَّ الْعَذَابَ یَنْزِلُ عَلَیْهِمْ فَتَرُدُّ قَوْلَ اللَّهِ وَ تَشُکُّ فِیهِ وَ فِی قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُکَ فَقَالَ رُوبِیلُ لِتَنُوخَا لَقَدْ فَشِلَ (فسد) رَأْیُکَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی یُونُسَ (علیه السلام) فَقَالَ إِذَا نَزَلَ الْوَحْیُ وَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ فِیهِمْ عَلَی مَا أَنْزَلَ عَلَیْکَ فِیهِمْ مِنْ إِنْزَالِ الْعَذَابِ عَلَیْهِمْ وَ قَوْلُهُ الْحَقُّ أَ رَأَیْتَ إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَهَلَکَ قَوْمُکَ کُلُّهُمْ وَ خَرِبَتْ قَرْیَتُهُمْ أَ لَیْسَ یَمْحُو اللَّهُ اسْمَکَ مِنَ النُّبُوَّهًِْ وَ تَبْطُلُ رِسَالَتُکَ وَ تَکُونُ کَبَعْضِ ضُعَفَاءِ النَّاسِ وَ یَهْلِکُ عَلَی یَدَیْکَ مِائَهًُْ أَلْفٍ مِنَ النَّاسِ فَأَبَی یُونُسُ (علیه السلام) أَنْ یَقْبَلَ وَصِیَّتَهُ فَانْطَلَقَ وَ مَعَهُ تَنُوخَا مِنَ الْقَرْیَهًِْ وَ تَنَحَّیَا عَنْهُمْ غَیْرَ بَعِیدٍ وَ رَجَعَ یُونُسُ (علیه السلام) إِلَی قَوْمِهِ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَی إِلَیْهِ أَنَّهُ یُنْزِلُ الْعَذَابَ عَلَیْکُمْ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فِی شَوَّالٍ فِی وَسَطِ الشَّهْرِ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَرَدُّوا عَلَیْهِ قَوْلَهُ فَکَذَّبُوهُ وَ أَخْرَجُوهُ مِنْ قَرْیَتِهِمْ إِخْرَاجاً عَنِیفاً فَخَرَجَ یُونُسُ (علیه السلام) وَ مَعَهُ تَنُوخَا مِنَ الْقَرْیَهًِْ وَ تَنَحَّیَا عَنْهُمْ غَیْرَ بَعِیدٍ وَ أَقَامَا یَنْتَظِرَانِ الْعَذَابَ وَ أَقَامَ رُوبِیلُ مَعَ قَوْمِهِ فِی قَرْیَتِهِمْ حَتَّی إِذَا دَخَلَ عَلَیْهِمْ شَوَّالٌ صَرَخَ رُوبِیلُ بِأَعْلَی صَوْتِهِ فِی رَأْسِ الْجَبَلِ إِلَی الْقَوْمِ أَنَا رُوبِیلُ شَفِیقٌ عَلَیْکُمْ رَحِیمٌ بِکُمْ هَذَا شَوَّالٌ قَدْ دَخَلَ عَلَیْکُمْ وَ قَدْ أَخْبَرَکُمْ یُونُسُ (علیه السلام) نَبِیُّکُمْ وَ رَسُولُ رَبِّکُمْ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَی إِلَیْهِ أَنَّ الْعَذَابَ یَنْزِلُ عَلَیْکُمْ فِی شَوَّالٍ فِی وَسَطِ الشَّهْرِ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ رُسُلَهُ فَانْظُرُوا مَا أَنْتُمْ صَانِعُونَ فَأَفْزَعَهُمْ کَلَامُهُ وَ وَقَعَ فِی قُلُوبِهِمْ تَحْقِیقُ نُزُولِ الْعَذَابِ فَأَجْفَلُوا نَحْوَ رُوبِیلَ وَ قَالُوا لَهُ مَا ذَا أَنْتَ تُشِیرُ بِهِ عَلَیْنَا یَا رُوبِیلُ فَإِنَّکَ رَجُلٌ عَالِمٌ حَکِیمٌ لَمْ نَزَلْ نَعْرِفُکَ بِالرِّقَّهًِْ عَلَیْنَا وَ الرَّحْمَهًِْ لَنَا وَ قَدْ بَلَغَنَا مَا أَشَرْتَ بِهِ عَلَی یُونُسَ (علیه السلام) فِینَا فَمُرْنَا بِأَمْرِکَ وَ أَشِرْ عَلَیْنَا بِرَأْیِکَ فَقَالَ لَهُمْ رُوبِیلُ فَإِنِّی أَرَی لَکُمْ وَ أُشِیرُ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْظُرُوا وَ تَعْمَدُوا إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فِی وَسَطِ الشَّهْرِ أَنْ تَعْدِلُوا الْأَطْفَالَ عَنِ الْأُمَّهَاتِ فِی أَسْفَلِ الْجَبَلِ فِی طَرِیقِ الْأَوْدِیَهًِْ وَ تَقِفُوا النِّسَاءَ فِی سَفْحِ الْجَبَلِ وَ یَکُونُ هَذَا کُلُّهُ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ ... فَعِجُّوا الْکَبِیرُ مِنْکُمْ وَ الصَّغِیرُ بِالصُّرَاخِ وَ الْبُکَاءِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَی اللَّهِ وَ التَّوْبَهًِْ إِلَیْهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ لَهُ وَ ارْفَعُوا رُءُوسَکُمْ إِلَی السَّمَاءِ وَ قُولُوا رَبَّنَا ظَلَمْنَا وَ کَذَّبْنَا نَبِیَّکَ وَ تُبْنَا إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِنَا وَ إِنْ لَا تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ الْمُعَذَّبِینَ فَاقْبَلْ تَوْبَتَنَا وَ ارْحَمْنَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ثُمَّ لَا تَمَلُّوا مِنَ الْبُکَاءِ وَ الصُّرَاخِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَی اللَّهِ وَ التَّوْبَهًِْ إِلَیْهِ حَتَّی تَتَوَارَی الشَّمْسُ بِالْحِجَابِ أَوْ یَکْشِفَ اللَّهُ عَنْکُمُ الْعَذَابَ قَبْلَ ذَلِکَ فَأَجْمَعَ رَأْیُ الْقَوْمِ جَمِیعاً عَلَی أَنْ یَفْعَلُوا مَا أَشَارَ بِهِ عَلَیْهِمْ رُوبِیلُ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ الَّذِی تَوَقَّعُوا الْعَذَابَ تَنَحَّی رُوبِیلُ مِنَ الْقَرْیَهًِْ حَیْثُ یَسْمَعُ صُرَاخَهُمْ وَ یَرَی الْعَذَابَ إِذَا نَزَلَ فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فَعَلَ قَوْمُ یُونُسَ (علیه السلام) مَا أَمَرَهُمْ رُوبِیلُ بِهِ فَلَمَّا بَزَغَتِ الشَّمْسُ أَقْبَلَتْ رِیحٌ صَفْرَاءُ مُظْلِمَهًٌْ مُسْرِعَهًٌْ لَهَا صَرِیرٌ وَ حَفِیفٌ وَ هَدِیرٌ فَلَمَّا رَأَوْهَا عَجُّوا جَمِیعاً بِالصُّرَاخِ وَ الْبُکَاءِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَی اللَّهِ وَ تَابُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفَرُوهُ وَ صَرَخَتِ الْأَطْفَالُ بِأَصْوَاتِهَا تَطْلُبُ أُمَّهَاتِهَا وَ عَجَّتْ سِخَالُ الْبَهَائِمِ تَطْلُبُ اللَّبَنَ وَ عَجَّتِ الْأَنْعَامُ تَطْلُبُ الرَّعْیَ فَلَمْ یَزَالُوا بِذَلِکَ وَ یُونُسُ وَ تَنُوخَا یَسْمَعَانِ صَیْحَتَهُمْ وَ صُرَاخَهُمْ وَ یَدْعُوَانِ اللَّهَ عَلَیْهِمْ بِتَغْلِیظِ الْعَذَابِ عَلَیْهِمْ وَ رُوبِیلُ فِی مَوْضِعِهِ یَسْمَعُ صُرَاخَهُمْ وَ عَجِیجَهُمْ و یَرَی مَا نَزَلَ وَ هُوَ یَدْعُو اللَّهَ بِکَشْفِ الْعَذَابِ عَنْهُمْ فَلَمَّا أَنْ زَالَتِ الشَّمْسُ وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ سَکَنَ غَضَبُ الرَّبِّ تَعَالَی وَ رَحِمَهُمُ الرَّحْمَنُ فَاسْتَجَابَ دُعَاءَهُمْ وَ قَبِلَ تَوْبَتَهُمْ وَ أَقَالَهُمْ عَثْرَتَهُمْ وَ أَوْحَی إِلَی إِسْرَافِیلَ أَنِ اهْبِطْ إِلَی قَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) فَإِنَّهُمْ قَدْ عَجُّوا إِلَیَّ بِالْبُکَاءِ وَ التَّضَرُّعِ وَ تَابُوا إِلَیَّ وَ اسْتَغْفَرُوا لِی فَرَحِمْتُهُمْ وَ تُبْتُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا اللَّهُ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ أَسْرَعُ إِلَی قَبُولِ تَوْبَهًِْ عَبْدِیَ التَّائِبِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ قَدْ کَانَ عَبْدِی یُونُسُ (علیه السلام) وَ رَسُولِی سَأَلَنِی نُزُولَ الْعَذَابِ عَلَی قَوْمِهِ وَ قَدْ أَنْزَلْتُهُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا اللَّهُ أَحَقُّ مَنْ وَفَی بِعَهْدِهِ وَ قَدْ أَنْزَلْتُهُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یَکُنِ اشْتَرَطَ یُونُسُ (علیه السلام) حِینَ سَأَلَنِی أَنْ أُنْزِلَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ أَنْ أُهْلِکَهُمْ فَاهْبِطْ إِلَیْهِمْ فَاصْرِفْ عَنْهُمْ مَا قَدْ نَزَلَ بِهِمْ مِنْ عَذَابِی فَقَالَ إِسْرَافِیلُ یَا رَبِّ إِنَّ عَذَابَکَ قَدْ بَلَغَ أَکْتَافَهُمْ وَ کَادَ أَنْ یُهْلِکَهُمْ وَ مَا أَرَاهُ إِلَّا وَ قَدْ نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَکَیْفَ أَنْزِلُ أَصْرِفُهُ فَقَالَ اللَّهُ کَلَّا إِنِّی قَدْ أَمَرْتُ مَلَائِکَتِی أَنْ یَصْرِفُوهُ وَ لَا یُنْزِلُوهُ عَلَیْهِمْ حَتَّی یَأْتِیَهُمْ أَمْرِی فِیهِمْ وَ عَزِیمَتِیَ فَاهْبِطْ یَا إِسْرَافِیلُ عَلَیْهِمْ وَ اصْرِفْهُ عَنْهُمْ وَ اصْرِفْ بِهِ إِلَی الْجِبَالِ بِنَاحِیَهًِْ مَفَاوِضِ الْعُیُونِ وَ مَجَارِی السُّیُولِ فِی الْجِبَالِ الْعَادِیَهًِْ الْمُسْتَطِیلَهًِْ عَلَی الْجِبَالِ فَأَذِلَّهَا بِهِ وَ لَیِّنْهَا حَتَّی تَصِیرَ مُلَیَّنَهًًْ حَدِیداً جَامِداً فَهَبَطَ إِسْرَافِیلُ عَلَیْهِمْ فَنَشَرَ أَجْنِحَتَهُ فَاسْتَاقَ بِهَا ذَلِکَ الْعَذَابَ حَتَّی ضَرَبَ بِهَا تِلْکَ الْجِبَالَ الَّتِی أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ یَصْرِفَهُ إِلَیْهَا قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ هِیَ الْجِبَالُ الَّتِی بِنَاحِیَهًِْ الْمُوصِلِ الْیَوْمَ فَصَارَتْ حَدِیداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ فَلَمَّا رَأَی قَوْمُ یُونُسَ (علیه السلام) أَنَّ الْعَذَابَ قَدْ صُرِفَ عَنْهُمْ هَبَطُوا إِلَی مَنَازِلِهِمْ عَنْ رُءُوسِ الْجِبَالِ وَ ضَمُّوا إِلَیْهِمْ نِسَاءَهُمْ وَ أَوْلَادَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ حَمِدُوا اللَّهَ عَلَی مَا صَرَفَ عَنْهُمْ وَ أَصْبَحَ یُونُسُ (علیه السلام) وَ تَنُوخَا یَوْمَ الْخَمِیسِ فِی مَوْضِعِهِمَا الَّذِی کَانَا فِیهِ لَا یَشُکَّانِ أَنَّ الْعَذَابَ قَدْ نَزَلَ بِهِمْ وَ أَهْلَکَهُمْ جَمِیعاً لَمَّا خَفِیَتْ أَصْوَاتُهُمْ عِنْدَهُمَا فَأَقْبَلَا نَاحِیَهًَْ الْقَرْیَهًِْ یَوْمَ الْخَمِیسِ مَع طُلُوعِ الشَّمْسِ یَنْظُرَانِ إِلَی مَا صَارَ إِلَیْهِ الْقَوْمُ فَلَمَّا دَنَوْا مِنَ الْقَوْمِ وَ اسْتَقْبَلَتْهُمُ الْحَطَّابُونَ وَ الْحُمَاهًُْ وَ الرُّعَاهًُْ بِأَغْنَامِهِمْ وَ نَظَرُوا إِلَی أَهْلِ الْقَرْیَهًِْ مُطْمَئِنِّینَ قَالَ یُونُسُ (علیه السلام) لِتَنُوخَا یَا تَنُوخَا کَذَبَنِیَ الْوَحْیُ وَ کَذَبْتُ وَعْدِیَ لِقَوْمِی وَ لَا عِزَّهًَْ لِی وَ لَا یَرَوْنَ لِی وَجْهاً أَبَداً بَعْدَ مَا کَذَبَنِیَ الْوَحْیُ فَانْطَلَقَ یُونُسُ (علیه السلام) هَارِباً عَلَی وَجْهِهِ مُغَاضِباً لِرَبِّهِ نَاحِیَهًَْ الْبَحْرِ مُسْتَنْکِراً فِرَاراً مِنْ أَنْ یَرَاهُ أَحَدٌ مِنْ قَوْمِهِ فَیَقُولَ لَهُ یَا کَذَّابُ فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ الْآیَهًَْ وَ رَجَعَ تَنُوخَا إِلَی الْقَرْیَهًِْ فَلَقِیَ رُوبِیلَ فَقَالَ لَهُ یَا تَنُوخَا أَیُّ الرَّأْیَیْنِ کَانَ أَصْوَبَ وَ أَحَقَّ أَنْ یُتَّبَعَ رَأْیِی أَوْ رَأْیُکَ فَقَالَ لَهُ تَنُوخَا بَلْ رَأْیُکَ کَانَ أَصْوَبَ وَ لَقَدْ کُنْتَ أَشَرْتَ بِرَأْیِ الْحُکَمَاءِ الْعُلَمَاءِ فَقَالَ لَهُ تَنُوخَا أَمَا إِنِّی لَمْ أَزَلْ أَرَی أَنِّی أَفْضَلُ مِنْکَ لِزُهْدِی وَ فَضْلِ عِبَادَتِی حَتَّی اسْتَبَانَ فَضْلُکَ لِفَضْلِ عِلْمِکَ وَ مَا أَعْطَاکَ اللَّهُ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهًِْ مَعَ التَّقْوَی أَفْضَلُ مِنَ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَهًِْ بِلَا عِلْمٍ فَاصْطَحَبَا فَلَمْ یَزَالا مُقِیمَیْنِ مَعَ قَوْمِهِمَا وَ مَضَی یُونُسُ (علیه السلام) عَلَی وَجْهِهِ مُغَاضِباً لِرَبِّهِ فَکَانَ مِنْ قِصَّتِهِ مَا أَخْبَرَ اللَّهُ بِهِ فِی کِتَابِهِ إِلَی قَوْلِهِ فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ قَالَ أَبُوعُبَیْدَهًَْ قُلْتُ لِأَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) کَمْ کَانَ غَابَ یُونُسُ (علیه السلام) عَنْ قَوْمِهِ حَتَّی رَجَعَ إِلَیْهِمْ بِالنُّبُوَّهًِْ وَ الرِّسَالَهًِْ فَآمَنُوا بِهِ وَ صَدَّقُوهُ قَالَ أَرْبَعَهًَْ أَسَابِیعَ سَبْعاً مِنْهَا فِی ذَهَابِهِ إِلَی الْبَحْرِ وَ سَبْعاً مِنْهَا فِی رُجُوعِهِ إِلَی قَوْمِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا هَذِهِ الْأَسَابِیعُ شُهُورٌ أَوْ أَیَّامٌ أَوْ سَاعَاتٌ فَقَالَ یَا عُبَیْدَهًُْ إِنَّ الْعَذَابَ أَتَاهُمْ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فِی النِّصْفِ مِنْ شَوَّالٍ وَ صُرِفَ عَنْهُمْ مِنْ یَوْمِهِمْ ذَلِکَ فَانْطَلَقَ یُونُسُ (علیه السلام) مُغَاضِباً فَمَضَی یَوْمَ الْخَمِیسِ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ فِی مَسِیرِهِ إِلَی الْبَحْرِ وَ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ فِی بَطْنِ الْحُوتِ وَ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ تَحْتَ الشَّجَرِ بِالْعَرَاءِ وَ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ فِی رُجُوعِهِ إِلَی قَوْمِهِ فَکَانَ ذَهَابُهُ وَ رُجُوعُهُ مَسِیرَهًَْ ثَمَانٍ وَ عِشْرِینَ یَوْماً ثُمَّ أَتَاهُمْ فَآمَنُوا بِهِ وَ صَدَّقُوهُ وَ اتَّبَعُوهُ فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- از ابوعبیده‌ی‌حذاء نقل شده: امام باقر (علیه السلام) می‌فرمود: در برخی کتب امیرالمؤمنین (علیه السلام)یافتیم که: پیامبر (صلی الله علیه و آله) به [ایشان] فرموده است: جبرئیل به او (پیامبر (صلی الله علیه و آله)) فرمود: «خداوند، یونس‌بن‌متّی (علیه السلام) را در سی‌سالگی در میان قومش به پیامبری برگزید. یونس (علیه السلام) مردی بود که خشمگین می‌شد و نسبت به قومش کم‌صبر و بی‌حوصله بود و با آنان مدارا نمی‌کرد. وی از عهده‌ی بار سنگین رسالت و وقار نبوّت و مسئولیّت‌های آن بر نمی‌آمد و زیر بار گران این مسئولیّت‌ها خُرد می‌شد؛ همچون شتر جوان که طاقت بار سنگین را ندارد. وی سی‌وسه سال در میان قومش ماند و آنان را به ایمان به خداوند و باورداشتن وی فرا خواند؛ امّا جز دو نفر کسی از قوم او ایمان نیاورد. نام یکی از آن دو نفر، «روبیل» و دیگری «تنوخا» بود. روبیل از خانواده‌ی علم، نبوّت و حکمت بود و از دوستان قدیمی یونس‌بن‌متّی (علیه السلام) قبل از برگزیده‌شدن به نبوّت به شمار می‌رفت. امّا تنوخا، مردی بینوا، عابد و زاهد بود که دائم در عبادت به سر می‌برد و از دانش و حکمت، بهره‌ای نداشت. روبیل یک گلّه گوسفند داشت و روزگار خود را با آن سپری می‌کرد و تنوخا به بیابان می‌رفت و هیزم جمع می‌کرد و بر سر می‌نهاد و از دسترنج خود زندگی می‌کرد. روبیل به خاطر دانش و حکمت و رفاقت دیرینه‌ای که با یونُس (علیه السلام) داشت، از منزلت و جایگاه ویژه‌ای نزد یونُس (علیه السلام) برخوردار بود؛ ولی تنوخا چنین جایگاهی نداشت. زمانی‌که یونس (علیه السلام) دید قومش دعوت او را نمی‌پذیرند و به او ایمان نمی‌آورند، دلتنگ شد و چون دید که تاب و تحمّل این قضیّه را ندارد، به درگاه خدا شکایت برد و با خداوند چنین گفت: «خداوندا! مرا در سی‌سالگی به نبوّت برانگیختی. من در میان آنان ماندم و آن‌ها را دعوت کردم تا به تو ایمان آورند و رسالت مرا تصدیق کنند. سی‌وسه سال آن‌ها را از عذاب و انتقام تو ترساندم؛ امّا ایشان مرا تکذیب کرده و ایمان نیاوردند. پیامبری‌ام را منکر شدند؛ رسالتم را به تمسخر گرفتند؛ تهدیدم کردند و می‌ترسم که مرا بکشند. پس عذابت را بر آنان نازل فرما چراکه اینان جماعتی هستند که ایمان نمی‌آورند»! خداوند به یونُس (علیه السلام) وحی کرد: «در میان قومت زن حامله، جنین، نوزاد، پیرمرد سالخورده، زن ناتوان و مرد مستضعف و ذلیل‌شده وجود دارند و من حاکمی دادگرم و رحمت من بر خشمم پیشی می‌گیرد و کودکان را به خاطر گناه بزرگان، عذاب نمی‌کنم و آنان ای یونس (علیه السلام)! بندگان من، آفریده‌هایم و مخلوقاتم در شهرها و آبادی‌ها و بندگان تحت تکفّل من هستند. دوست دارم به آنان فرصت داده و با آنان مدارا کنم و منتظر بازگشت و من توبه‌ی آنان هستم. تنها به این خاطر تو را در میان قومت برانگیختم تا از آنان بسیار مواظبت کنی و با مهربانی ناشی از مهربانی و بخشندگی، سختی‌ها و مشکلات را از آنان برگردانی. و با مهر و رأفت پیامبرگونه، به آنان فرصت دهی و با بردباری نبوّت، با آنان شکیبایی نمایی و با آنان مثل طبیب معالجی رفتار کنی که آگاه به درمان درد است. امّا تو با آنان کنار نیامدی و با مدارا دلشان را به دست نیاوردی و با آنان با سیاست پیامبرگونه برخورد نکردی و با بدبینی و بی‌صبری‌ات از من درخواست می‌کنی که آنان را عذاب کنم. بنده‌ام، نوح (علیه السلام) با قومش صبورتر، همراه‌تر و بردبارتر و در پذیرش عذر، تواناتر از تو بود. به‌همین‌خاطر هر زمان که به خاطر من خشم می‌گرفت، من نیز غضب می‌کردم و هر وقت مرا فرا می‌خواند، جوابش را می‌دادم». یونس (علیه السلام) گفت: «پروردگارا! من تنها به خاطر تو بر آنان خشم گرفتم و تنها به این سبب آنان را نفرین کردم که از فرمان تو سرپیچی کردند. پس تو را به عزّتت سوگند می‌دهم که، هرگز به آنان مهربانی و عطوفت نشان ندهم و بعد از آنکه کفر ورزیدند و مرا تکذیب نمودند و نبوّتم را منکر شدند، دیگر نگاهی دلسوزانه به آنان نیندازم. پس عذابت را بر آنان فرو فرست؛ زیرا آنان هرگز ایمان نخواهند آورد»! پس خداوند فرمود: «ای یونس (علیه السلام)! تعداد آنان صدهزار نفر، بلکه بیشتر است. سرزمین مرا آباد می‌کنند. بندگان مرا به دنیا می‌آورند و محبّتم در حقّ آنان را به این شکل نشان می‌دهم که با توجّه به شناختی که از تو و آنان دارم، شکیبایی کرده و فرصتشان دهم و تدبیر و ارزیابی من با دانش و ارزیابی تو متفاوت است. ای یونس (علیه السلام)! تو پیامبری و من خداوند دانایم. دانش من درباره‌ی آنان، ریشه در علم غیب من دارد که منتهای آن ناپیداست؛ امّا آگاهی تو درباره‌ی آنان، امری است ظاهری که باطنی ندارد. یونس (علیه السلام)! خواسته‌ی تو را درباره‌ی فروفرستادن عذاب بر آنان پذیرفتم، امّا بدان‌که این کار، نه مقام تو را نزد من افزون می‌سازد و نه شأنت بالا می‌برد. عذاب در ماه شوّال، روز چهارشنبه و نیمه‌ی ماه، بعد از طلوع آفتاب بر آنان فرود خواهد آمد. آنان را از این موضوع باخبر ساز»! امام (علیه السلام) فرمود: «یونس (علیه السلام) رفت و این موضوع باعث ناراحتی او نشد و نمی‌دانست که چه عاقبتی در پیش خواهد بود»؟! یونس (علیه السلام) نزد تنوخای عابد رفت و خبر نزول عذاب الهی بر قومش را در آن روز به اطّلاع او رسانید و به او گفت: «روانه شو تا به آنان بگویم که خداوند فروفرستادن عذاب را به من وحی نمود». تنوخا گفت: «رهایشان کن که در مستی و گناه و معصیتشان به سر ببرند تا خداوند متعال، آنان را عذاب کند». یونس (علیه السلام) به او گفت: «به دیدن روبیل برویم و با او مشورت کنیم. زیرا او مردی دانا و حکیم و از اهل بیت نبوّت (صلی الله علیه و آله) است». آن دو نزد روبیل رفتند و یونس (علیه السلام) به او خبر داد که خداوند به او وحی کرده که قومش را در وسط ماه شوّال، در روز چهارشنبه، بعد از طلوع خورشید، عذاب خواهد کرد. یونس (علیه السلام) به روبیل گفت: «نظرت چیست؟ با ما بیا تا مردم را از ماجرا باخبر سازیم». روبیل به یونس (علیه السلام) گفت: «همانند پیامبری دانا و فرستاده‌ای حکیم، بار دیگر نزد پروردگارت بازگرد و از خداوند متعال درخواست کن که عذاب را از آنان بردارد؛ زیرا او بی‌نیاز از شکنجه آنان است. او محبّت و مدارا با بندگانش را دوست دارد و این درخواست، نه ضرری به تو می‌رساند و نه موجب کاهش منزلت تو نزد خداوند می‌گردد و امید است که قوم تو بعد از کفر و ناسپاسی و انکاری که مرتکب شده‌اند، روزی، دوباره ایمان بیاورند. پس آنان را مهلت بده و شکیبا باش و در برابر آنان، بردباری کن». تنوخا به او گفت: «وای بر تو روبیل! این چه مشورت و پیشنهادی است که به یونس می‌دهی؟ بعد از آنکه آنان به خداوند کفر ورزیده و پیامبرش را منکر گشته و او را تکذیب نمودند و او را از خانه‌اش اخراج کردند و حتّی تصمیم گرفتند او را سنگسار کنند، او چنین کند»؟! روبیل به تنوخا گفت: «خاموش شو! تو مردی [صرفاً] عابد هستی و هیچ دانشی نداری». سپس روی به‌سوی یونس (علیه السلام) نهاده و گفت: «یونس (علیه السلام)! به من بگو آیا می‌دانی اگر خداوند عذاب را بر قومت نازل گرداند، آیا همه‌ی آنان را هلاک خواهد گردانید یا برخی از ایشان را هلاک می‌کند و گروهی را باقی خواهد گذاشت»؟ یونس (علیه السلام) به او گفت: «البتّه که همه‌ی آنان را به هلاکت خواهد رساند. من از خداوند همین را خواسته‌ام و تاکنون نسبت به ایشان احساس ترحّم نداشته‌ام تا با پروردگار، مطرح نموده و از درگاهش درخواست نمایم که عذاب را از آنان برگرداند». روبیل به او گفت: «یونس (علیه السلام)! آیا می‌دانی اگر خدا، عذاب را بر آنان نازل کند و ایشان آن را حس کنند، ممکن است به درگاهش توبه نمایند و طلب بخشش و استغفار کنند و خداوند به ایشان رحم کند؟ چراکه وی ارحم‌الرّاحمین است و [ممکن است] عذاب از آنان برداشته شود؛ درحالی‌که تو از طرف پروردگار به آنان خبر داده‌ای که روز چهارشنبه، عذاب بر آنان نازل می‌شود و بدین ترتیب در نزد آنان به‌عنوان فردی دروغگو، شناخته شوی»؟ تنوخا به او گفت: «وای بر تو ای روبیل! در سخن گفتنت، قدر و اندازه‌ات را رعایت نمی‌کنی! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به تو می‌گوید که خداوند متعال به او وحی کرده که عذاب بر آنان نازل خواهد شد ولی تو سخن خداوند را رد می‌کنی و در سخن او و پیامبرش (صلی الله علیه و آله)، تردید می‌کنی؟! برو که تمامی اعمال تو باطل گشت». روبیل به تنوخا گفت: «دیدگاهت بی‌بنیان و سست است». سپس رو به یونس کرد و گفت: «اگر وحی نازل شده و همان‌طور که خداوند به تو وحی کرده، عذاب بر آنان فرود آید که یقیناً کلام خدا حق است می‌دانی که همه‌ی قوم تو هلاک خواهند شد و روستای آنان ویران می‌شود و اگر چنین شود، فکر نمی‌کنی که خداوند، نامت را از فهرست پیامبران خط بزند و رسالت تو را باطل کند و تو در زمره‌ی ضعفای مردم قرار گیری که به‌وسیله‌ی تو، صدهزار نفر یا بیشتر، هلاک شوند»؟ امّا یونس (علیه السلام) سفارش او را نپذیرفت و همراه با تنوخا به‌سوی قومش روانه شد تا به اطّلاعشان برساند که پروردگار به او وحی نموده که روز چهارشنبه‌ی ماه شوال و در نیمه‌ی ماه، بعد از طلوع آفتاب، عذاب را بر آنان نازل خواهد کرد. امّا مردم سخنان او را نپذیرفته و تکذیبش کردند و او را از شهرشان با خشونت هرچه تمام‌تر اخراج نمودند. یونس (علیه السلام) همراه با تنوخا از شهر بیرون رفت. آن‌ها در فاصله‌ی نه چندان دوری از شهر اتراق کردند و منتظر عذاب شدند. امّا روبیل همراه با قومش در شهرشان ماند تا آنکه ماه شوال فرا رسید. روبیل بر سر کوهی رفته و با بانگ بلند فریاد برآورد: «من روبیل هستم. دلم به حال شما می‌سوزد و نسبت به شما مهربانم. شما عذاب خدا را انکار کردید. این ماه شوّال است که بر شما وارد گشته و یونُس (علیه السلام)، پیامبرتان، فرستاده‌ی پروردگارتان به شما خبر داد که پروردگار به او وحی نمود که عذاب در ماه شوّال در نیمه‌ی ماه، در روز چهارشنبه بعد از برآمدن آفتاب، نازل خواهد شد: و هرگز خداوند درباره‌ی آنچه به پیامبرانش وعده داده، خلف وعده نمی‌کند. (حج/۲۲) پس ببینید چه چاره‌ای می‌توانید بیندیشید»؟ سخنان روبیل آنان را ترسانید و این احساس که بررسی کنند نکند عذاب بر آنان نازل شود، در قلبشان ایجاد شد. پس به سمت روبیل رفتند و به او گفتند: «روبیل! تو چه پیشنهادی به ما می‌دهی؟ تو مردی دانشمند و حکیمی؛ هنوز هم باور ما این است که تو نسبت به ما مهربان و دلسوز هستی. ما پیشنهاد تو را به یونس (علیه السلام) درباره‌ی خودمان شنیده‌ایم و از آن آگاهیم. به ما دستور بده و رأی خودت را برایمان بازگو کن». روبیل به آنان گفت: «به نظرم می‌رسد و پیشنهاد می‌کنم هنگامی‌که سپیده در روز چهارشنبه، در نیمه‌ی ماه دمید، نوزدان را از مادرهایشان دور کرده و در پایین این کوه در مسیر درّه‌ها قرار دهید و همه‌ی زنان و همه‌ی چهارپایان را از بچّه‌هایشان جدا کنید و در دامنه‌ی کوه نگه دارید. همه‌ی این کارها را قبل از برآمدن آفتاب انجام دهید و همین‌که دیدید باد زردی از مشرق رو به‌سوی شما آمد، همگی از کوچک و بزرگ، تا آنجا که می‌توانید، فریاد و بانگ ضجّه و ناله را بلند کرده و به درگاه خداوند، تضرّع و زاری کنید و توبه نمایید و از درگاهش، طلب غفران کنید. سرهایتان را به‌سوی آسمان بالا ببرید و بگویید: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم؛ پیامبرت را تکذیب نمودیم. به خاطر گناهانمان به درگاهت بازگشته و توبه کردیم. اگر تو ما را نبخشی و مورد عنایت و رحمت قرار ندهی، البتّه که از زمره‌ی خسارت‌دیدگان و شکنجه‌شدگان خواهیم بود. ای مهربانترین مهربانان! پس توبه‌ی ما را بپذیر و به ما رحم کن! دست از گریه برندارید و از فریاد برآوردن، تضرّع‌نمودن به درگاه خدا و توبه‌کردن، دست نکشید تا خورشید، در ورای حجاب، پنهان شود یا خداوند، پیش از آن، عذاب را از شما بردارد». نظر همه‌ی مردم بر این قرار گرفت که آنچه را روبیل به آنان پیشنهاد داده بود، انجام دهند و هنگامی‌که روز چهارشنبه‌ای که منتظر وقوع عذاب در آن بودند، فرا رسید، روبیل از شهر دور شد؛ به‌طوری که فریادشان را می‌شنید و اگر عذاب، نازل می‌شد، آن را می‌دید. وقتی سپیده‌ی صبح روز چهارشنبه دمید، قوم یونُس (علیه السلام) آنچه را که روبیل به آنان فرمان داده بود، به‌جا آوردند و هنگامی‌که خورشید برآمد و طلوع کرد، بادی زرد و تاریک، غُرّنده و پُرصدا و زوزه‌کشان پیش آمد. به محض آنکه مردم، باد را دیدند، جیغ، داد، گریه، فریاد و تضرّع آنان به درگاه پروردگار برخاست و به‌سوی خدا توبه کرده و طلب استغفار نمودند. کودکان با سروصدا فریاد برآورده و مادرهایشان را می‌خواستند و برّه‌های تازه به دنیا آمده‌ی حیوانات، سروصدا راه انداخته و پستان مادرشان را می‌طلبیدند. حیوانات دیگر نیز فریاد برآورده و خواستار [علوفه‌ای برای] چریدن بودند. آن‌ها مدّتی در چنین وضعی بودند. از آن طرف، یونس (علیه السلام) و تنوخا، سروصدا و فریادشان را می‌شنیدند و از خداوند می‌خواستند که عذاب آن‌ها را شدیدتر کند. امّا از طرف دیگر، روبیل در جای خودش مانده بود و صدای فریادشان را می‌شنید. او بلایی که بر سرشان می‌آمد را می‌دید و از خداوند درخواست می‌کرد که عذاب را از آنان بردارد. زمانی‌که آفتاب رفت و درهای آسمان گشوده شد و خشم پروردگار متعال فروکش کرد، خداوند به آنان رحم نمود و دعایشان را مستجاب کرد و توبه‌ی ایشان را پذیرفت و از لغزش آنان درگذشت. خداوند به اسرافیل (علیه السلام) وحی کرد: «میان قوم یونس (علیه السلام) فرود آی! چراکه آنان به درگاه من، ناله و زاری و استغفار نمودند. من نیز آنان را مورد لطف و رحمت خود قرار دادم و توبه‌ی ایشان را پذیرفتم؛ زیرا منم آن خدای بسیار توبه‌پذیر مهربان که به سرعت توبه‌ی بنده‌ی توبه‌کننده از گناهان را می‌پذیرم. بنده و فرستاده‌ام یونس (علیه السلام)، خواستار نزول عذاب بر قومش بوده است و من عذاب را بر آنان نازل کردم؛ چرا که به وفای بر عهد، شایسته‌ترینم و آنان را عذاب نمودم. امّا یونس (علیه السلام) وقتی که این درخواست را از من داشت، شرط نکرد که من عذاب را بر آنان بفرستم و هلاکشان گردانم. [ای اسرافیل (علیه السلام)]! بر آنان فرود آی و عذاب را از آنان دور گردان». اسرافیل (علیه السلام) عرض کرد: «پرودگارا! عذابت به نزدیکی کتف‌های آنان رسیده و نزدیک است آنان را به هلاکت برساند. من دارم می‌بینم که عذاب فراگیر شده و بر آنان نازل گشته است. پس چگونه این عذاب را دور کنم»؟ خداوند فرمود: «این‌چنین نیست؛ من به فرشتگانم دستور داده‌ام که عذاب را از آنان بردارند و تا اراده‌ی من به آنان نرسد، عذاب را بر آنان نازل نمی‌کنند. پس ای اسرافیل (علیه السلام)! بر آنان فرود آی و عذاب را از آنان برگردان و آن را بر کوه‌های سرکش و بلند و مشرف بر دیگر کوه‌ها و در قسمت‌هایی که چشمه‌ها جوشان می‌گردند و سیل‌ها جریان می‌یابند، فرود آور و رام و مطیعشان گردان و چندان نرمشان کن تا به آهنی جامد تبدیل شوند». اسرافیل (علیه السلام) فرود آمد و بال‌هایش را پراکند و با بال‌هایش عذاب را برگرداند و آن [عذاب] را به [سمت] کوه‌هایی فرستاد که خداوند به او امر کرده بود. امام باقر (علیه السلام) فرمود: منظور همان کوه‌هایی است که هم اکنون در منطقه‌ی موصل قرار دارد و آن‌ها تا روز قیامت مثل آهن شدند. وقتی قوم یونس (علیه السلام) دیدند عذاب از آنان برداشته شده، از بالای کوه، رو به‌سوی منازل‌شان فرود آمدند و همسران، فرزندان و اموالشان به آنان پیوستند و خدای را به‌خاطر برداشتن عذاب، سپاس گفتند. یونس (علیه السلام) و تنوخا، روز پنج‌شنبه را در همان جایی که بودند به صبح رساندند و تردیدی نداشتند که عذاب الهی بر آن قوم، نازل شده و همه را به هلاکت رسانده است. آن دو، روز پنج‌شنبه وقتی همه‌ی سروصداها خاموش شد، هنگام طلوع آفتاب به طرف شهر رفتند تا ببینند چه بر سر مردم آمده است. چون به شهر رسیدند با خارکنان، دامداران و چوپانان آنان روبه‌رو شدند و دیدند مردم شهر با خیالی آسوده به زندگی خود ادامه می‌دهند. یونس (علیه السلام) رو به تنوخا کرده و گفت: «ای تنوخا! وحی به من دروغ گفت و وعده‌ی من به مردم نیز دروغ از آب درآمد. حال که وحی به من دروغ گفت به عزّت پروردگارم قسم! که دیگر نزد قومم وجهه و آبرویی ندارم». پس درحالی‌که به‌خاطر پروردگارش خشمگین بود، سر به بیابان نهاده و گریخت و برای آنکه مبادا یکی از افراد قومش، او را ببیند و به او بگویند: «ای دروغگو»!، به صورت ناشناس به سمت دریای «ایله» فرار کرد. از همین‌رو بود که خداوند متعال فرمود: [یونس] را [به یاد آور] در آن هنگام که خشمگین [از میان قوم خود] رفت و چنین می‌پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت. (انبیاء/۸۷) تنوخا به شهر بازگشت و با روبیل برخورد کرد. روبیل به او گفت: «تنوخا، کدام‌یک از آن دو دیدگاه، صواب بود و سزاوار بود از آن پیروی شود؟ نظر من یا نظر تو»؟ تنوخا به او گفت: «البتّه که نظر تو درست‌تر بود. تو براساس حکمت و دانش، رأی دادی». تنوخا به او گفت: «من می‌پنداشتم که به خاطر زهد، عبادت و فضیلت اعمال عبادی‌ام از تو برتر هستم؛ امّا فضیلت و برتری تو به خاطر علم و دانشی که داری، آشکار شد. دانشی که خداوند به تو عطا کرده، وقتی با عبادت همراه می‌شود، از زهد و عبادتِ بدون دانش، بهتر است». پس همراه با یکدیگر نزد قوم خویش رفتند و در میان آنان به سر بردند. امّا یونس (علیه السلام) درحالی که به‌خاطر خدا، [از اعمال قوم خویش] خشمگین گشته بود، سرگردان شد. پس این آیه از قرآن به داستان یونس (علیه السلام)، اشاره دارد. آنجا که می‌فرماید: آن‌ها ایمان آوردند، از این رو تا مدّت معلومی آنان را از مواهب زندگی بهره‌مند ساختیم. (صافات/۱۴۸). به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: «یونس (علیه السلام) چه مدّت از قومش دور بود تا آنکه با نبوّت و رسالت خود، نزد آنان بازگشت و به او ایمان آوردند و او را تصدیق کردند»؟ فرمود: «چهار هفته؛ هفت روز از این چهارهفته در راه رسیدن به دریا بود و هفت روز در شکم ماهی بود و هفت روز برهنه زیر درخت [کدو] بود و هفت روز دیگر در مسیر بازگشت به‌سوی قومش». از امام (علیه السلام) پرسیدم: «منظور از این هفته‌ها، چند ماه است یا چند روز یا چند ساعت»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «ای ابوعبیده! عذاب، در روز چهارشنبه، نیمه‌ی شوّال بر آنان نازل شد و همان روز نیز برطرف شد و یونس (علیه السلام) با عصبانیّت، روز پنج‌شنبه به راه افتاد. هفت روز در راه رسیدن به دریا بود و هفت روز در شکم نهنگ ماند و هفت روز برهنه، زیر آن درخت بود و هفت روز نیز در راه بازگشت به‌سوی قومش بود. بنابراین، رفت و برگشت او مسیری بیست‌وهشت روزه بوده است. سپس نزد قومش آمد و آنان نیز به او ایمان آورده و تصدیقش نمودند و از او پیروی کردند. از همین روست که خداوند متعال فرموده است: «فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَآن‌ها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۵۶
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۹۲/ نور الثقلین/ البرهان؛ بتفاوتِ
۱ -۵
(یونس/ ۹۸)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ ابی‌عُبَیْدَهًِْ الحَذَّاء: قُلْتُ لِأَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) کَمْ کَانَ غَابَ یُونُسُ (علیه السلام) عَنْ قَوْمِهِ حَتَّی رَجَعَ إِلَیْهِمْ بِالنُّبُوَّهًِْ وَ الرِّسَالَهًِْ فَآمَنُوا بِهِ وَ صَدَّقُوهُ قَالَ أَرْبَعَهًَْ أَسَابِیعَ سَبْعاً مِنْهَا فِی ذَهَابِهِ إِلَی الْبَحْرِ وَ سَبْعاً مِنْهَا فِی رُجُوعِهِ إِلَی قَوْمِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا هَذِهِ الْأَسَابِیعُ شُهُورٌ أَوْ أَیَّامٌ أَوْ سَاعَاتٌ فَقَالَ یَا عُبَیْدَهًُْ إِنَّ الْعَذَابَ أَتَاهُمْ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ فِی النِّصْفِ مِنْ شَوَّالٍ وَ صُرِفَ عَنْهُمْ مِنْ یَوْمِهِمْ ذَلِکَ فَانْطَلَقَ یُونُسُ (علیه السلام) مُغَاضِباً فَمَضَی یَوْمَ الْخَمِیسِ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ فِی مَسِیرِهِ إِلَی الْبَحْرِ وَ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ فِی بَطْنِ الْحُوتِ وَ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ تَحْتَ الشَّجَرِ بِالْعَرَاءِ وَ سَبْعَهًَْ أَیَّامٍ فِی رُجُوعِهِ إِلَی قَوْمِهِ فَکَانَ ذَهَابُهُ وَ رُجُوعُهُ مَسِیرَهًَْ ثَمَانٍ وَ عِشْرِینَ یَوْماً ثُمَّ أَتَاهُمْ فَآمَنُوا بِهِ وَ صَدَّقُوهُ وَ اتَّبَعُوهُ فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ.

امام باقر (علیه السلام)- از ابوعبیده نقل است: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: «مدّت غیبت یونس (علیه السلام) تا زمان بازگشت او به‌عنوان نبی و رسول آنان و ایمان مجدّد مردم به او و تصدیق او چه مقدار به طول انجامید»؟ حضرت فرمود: «چهار هفته؛ یک هفته‌ی آن، زمانی بود که او از شهرش تا کنار ساحل طی کرد و همین مقدار راه را نیز در هنگام بازگشت درنوردید». آنگاه ابوعبیده پرسید: «آیا این مدّت به مانند هفته و ماه‌های معمول دنیوی بود و یا فقط ساعاتی چند به طول انجامید»؟ حضرت در پاسخ فرمود: عذاب، قرار بود روز چهارشنبه بر قوم یونس (علیه السلام) نازل گردد و همان روز نیز خداوند از آن‌ها درگذشت و یونس (علیه السلام) روز پنجشنبه با حالت خشم از میان مردمش بیرون رفت. فاصله‌ی شهر تا ساحل دریا یک هفته به طول انجامید. همچنین او مدّت یک هفته را در میان شکم نهنگ سپری کرد و یک هفته را نیز برهنه [در بیابان] زیر سایه درخت [کدو] گذرانید و یک هفته را هم صرف بازگشت مجدّد به شهرش نمود. پس [مدّت] رفت و برگشت یونس (علیه السلام) بیست‌وهشت روز طول کشید. بعد از بازگشت یونس (علیه السلام) مردم به او گرویدند و او را تصدیق کردند و از او پیروی کردند و خداوند در همین رابطه می‌فرماید: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْی».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۶۶
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۹۷/ العیاشی، ج۲، ص۱۳۵/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۴۳۷؛ فیه: «ثمانٍ» محذوفٌ
۱ -۶
(یونس/ ۹۸)

الرّضا (علیه السلام)- عَنْ مُعَمَّرٍ قَالَ قَالَ أَبُوالْحَسَنِ‌الرِّضَا (علیه السلام) إِنَّ یُونُسَ (علیه السلام) لَمَّا أَمَرَهُ اللَّهُ بِمَا أَمَرَهُ فَأَعْلَمَ قَوْمَهُ فَأَظَلَّهُمُ الْعَذَابُ فَفَرَّقُوا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَوْلَادِهِمْ وَ بَیْنَ الْبَهَائِمِ وَ أَوْلَادِهَا ثُمَ عَجُّوا إِلَی اللَّهِ وَ ضَجُّوا فَکَفَّ اللَّهُ الْعَذَابَ عَنْهُمْ فَذَهَبَ یُونُسُ (علیه السلام) مُغَاضِباً فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ فَطَافَ بِهِ سَبْعَهًَْ أَبْحُرٍ فَقُلْتُ لَهُ کَمْ بَقِیَ فِی بَطْنِ الْحُوتِ قَالَ ثَلَاثَهًَْ أَیَّامٍ ثُمَّ لَفَظَهُ الْحُوتُ وَ قَدْ ذَهَبَ جِلْدُهُ وَ شَعْرُهُ فَأَنْبَتَ اللَّهُ عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ فَأَظَلَّتْهُ فَلَمَّا قَوِیَ أَخَذَتْ فِی الْیُبْسِ فَقَالَ یَا رَبِّ شَجَرَهًٌْ أَظَلَّتْنِی یَبِسَتْ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا یُونُسُ (علیه السلام) تَجْزَعُ لِشَجَرَهًٍْ أَظَلَّتْکَ وَ لَا تَجْزَعُ لِ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ مِنَ الْعَذَاب.

امام رضا (علیه السلام)- معمّر از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده است: وقتی خداوند به یونس (علیه السلام) فرمان داد که نزول عذاب الهی را به قومش خبر دهد، او نیز ایشان را از آن [عذاب] آگاه ساخت و عذاب بر آنان سایه افکند. پس میان خود، فرزندان، چهارپایان و کره‌ّهایشان جدایی افکندند. بعد به درگاه خداوند ناله زده و بی‌تابی نمودند. خداوند نیز عذاب را از آنان برداشت و یونس (علیه السلام) با خشم و عصبانیّت رفت و نهنگ او را بلعید و او را در هفت دریا چرخاند. به امام (علیه السلام) عرض کردم: «چه مدّت در شکم ماهی ماند»؟ فرمود: «سه روز در شکم نهنگ ماند. بعد [نهنگ] او را به بیرون پرتاب کرد درحالی‌که موی او و پوست تنش ریخته بود. خداوند درخت کدویی را در کنار او رویانید و بر او سایه افکند. وقتی یونس (علیه السلام) نیروی خود را بازیافت، آن درخت به تدریج خشک شد. یونس (علیه السلام) گفت: «ای خدای من! آن درختی که بر من سایه افکنده بود، خشک شده است». خداوند به او وحی کرد: «ای یونس (علیه السلام)! برای خشک‌شدن درختی که بر تو سایه انداخته بی‌تابی می‌کنی، ولی به خاطر عذاب‌شدن صدهزار نفر انسان و یا [حتّی] بیشتر از آن بی‌تابی نمی‌کنی»»؟!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۶۶
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۴۰۰/ البرهان/ نور الثقلین
۱ -۷
(یونس/ ۹۸)

الباقر (علیه السلام)- إِنَّ یُونُسَ (علیه السلام) لَمَّا آذَاهُ قَوْمُهُ دَعَا اللَّهَ عَلَیْهِمْ فَأَصْبَحُوا أَوَّلَ یَوْمٍ وَ وُجُوهُهُمْ مُصْفَرَّهًٌْ وَ أَصْبَحُوا الْیَوْمَ الثَّانِیَ وَ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهًٌْ قَالَ وَ کَانَ اللَّهُ وَاعَدَهُمْ أَنْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ حَتَّی نَالُوهُ بِرِمَاحِهِمْ فَفَرَّقُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَ أَوْلَادِهِنَ وَ الْبَقَرِ وَ أَوْلَادِهَا وَ لَبِسُوا الْمُسُوحَ وَ الصُّوفَ وَ وَضَعُوا الْحِبَالَ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ الرَّمَادَ عَلَی رُءُوسِهِمْ وَ ضَجُّوا ضَجَّهًًْ وَاحِدَهًًْ إِلَی رَبِّهِمْ وَ قَالُوا آمَنَّا بِإِلَهِ یُونُسَ (علیه السلام) قَالَ فَصَرَفَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَی جِبَالِ آمِدَ قَالَ وَ أَصْبَحَ یُونُسُ (علیه السلام) وَ هُوَ یَظُنُّ أَنَّهُمْ هَلَکُوا فَوَجَدَهُمْ فِی عَافِیَهًٍْ فَغَضِبَ وَ خَرَجَ کَمَا قَالَ اللَّهُ مُغَاضِباً حَتَّی رَکِبَ سَفِینَهًًْ فِیهَا رَجُلَانِ فَاضْطَرَبَتِ السَّفِینَهًُْ فَقَالَ الْمَلَّاحُ یَا قَوْمِ فِی سَفِینَتِی لَمَطْلُوبٌ فَقَالَ یُونُسُ (علیه السلام) أَنَا هُوَ وَ قَامَ لِیُلْقِیَ نَفْسَهُ فَأَبْصَرَ السَّمَکَهًَْ وَ قَدْ فَتَحَتْ فَاهَا فَهَابَهَا وَ تَعَلَّقَ بِهِ الرَّجُلَانِ وَ قَالا لَهُ أَنْتَ وَیْحَکَ وَ نَحْنُ رَجُلَانِ فَسَاهَمَهُمْ (نتساهم) فَوَقَعَتِ السِّهَامُ عَلَیْهِ فَجَرَتِ السُّنَّهًُْ بِأَنَّ السِّهَامَ إِذَا کَانَتْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنَّهَا لَا تُخْطِئُ فَأَلْقَی نَفْسَهُ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ فَطَافَ بِهِ الْبِحَارَ سَبْعَهًًْ حَتَّی صَارَ إِلَی الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ بِهِ یُعَذَّبُ قَارُونُ فَسَمِعَ قَارُونُ دَوِیّاً (صوتا) فَسَأَلَ الْمَلَکَ عَنْ ذَلِکَ فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ یُونُسُ (علیه السلام) وَ أَنَّ اللَّهَ حَبَسَهُ فِی بَطْنِ الْحُوتِ فَقَالَ لَهُ قَارُونُ أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أُکَلِّمَهُ فَأَذِنَ لَهُ فَسَأَلَهُ عَنْ مُوسَی (علیه السلام) فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ مَاتَ فَبَکَی ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ هَارُونَ (علیه السلام) فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ مَاتَ فَبَکَی وَ جَزِعَ جَزَعاً شَدِیداً وَ سَأَلَهُ عَنْ أُخْتِهِ کُلْثُمَ وَ کَانَتْ مُسَمَّاهًًْ لَهُ فَأَخْبَرَهُ أَنَّهَا مَاتَتْ فَبَکَی وَ جَزِعَ جَزَعاً شَدِیداً (فَقَالَ وَا أَسَفَا عَلَی آلِ عِمرَانَ) قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی الْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ أَنِ ارْفَعْ عَنْهُ الْعَذَابَ بَقِیَّهًَْ الدُّنْیَا لِرِقَّتِهِ عَلَی قَرَابَتِه.

امام باقر (علیه السلام)- وقتی قوم یونس (علیه السلام) او را آزار دادند، [یونس (علیه السلام)] آنان را نفرین کرد و اوّلین روز بعد از نفرین، چهره‌هایشان زرد شد و در روز دوّم، سیاه‌روی شدند. و خداوند به آنان وعده کرده بود که عذاب، آنان را فرا خواهد گرفت. چنان به آن نزدیک شده بود [و بالای سر آنان قرار گرفته بود] که [گویا] می‌توانستند نیزه‌های خود را به آن برسانند [و فاصله‌ی آنان تا افتادن عذاب الهی بر سرشان، به قدر طول یک نیزه بود] بنابراین زنان و فرزندانشان، گاوها و گوساله‌هایشان را از هم جدا کردند و لباس‌های خشن و پشمینه پوشیدند و بر گردن‌هایشان ریسمان نهادند و بر سر خویش خاکستر ریختند و یک‌صدا به درگاه خداوند، ضجّه و ناله سردادند و گفتند: «به خدای یونس (علیه السلام) ایمان آوردیم». خداوند عذاب را از آنان برطرف نمود و به‌سوی کوه‌های «آمِد» سوق داد. یونس (علیه السلام) درحالی شب را به صبح رسانید که فکر می‌کرد قومش هلاک گشته‌اند، امّا دید که همگی در سلامتند. پس خشمگین شد و همان‌طور که خداوند فرموده: مغاضباً از شهر خارج شد تا اینکه سوار بر کشتی‌ای شد که دو مرد بر آن سوار بودند. کشتی دچار طوفان شد و کشتی‌بان گفت: «ای مردم! در کشتی من کسی است که تحت تعقیب است». یونس (علیه السلام) گفت: «آن فرد، منم»! و برخاست تا خود را به دریا بیافکند. در این‌هنگام چشمش به آن نهنگ افتاد که دهانش را بازکرده بود. یونس (علیه السلام) از آن ترسید. آن دو مرد او را گرفتند و به او گفتند: «تو تنهایی و ما دو نفر هستیم. پس بیا قرعه‌کشی کنیم». هنگامی‌که قرعه‌کشی کردند، نام یونس (علیه السلام) بیرون آمد. در آن روزگار، رسم بر آن بود که اگر سه‌بار، نام کسی بیرون می‌آمد به هیچ وجه اشتباه نبود. بنابراین یونس (علیه السلام)، خود را در دریا انداخت و نهنگ، او را بلعید. نهنگ او را در هفت دریا چرخاند تا به دریای آتشین رسید که قارون در آن شکنجه می‌شد. قارون صدایی شنید و از فرشته [ی موکّل عذاب خود]، عامل صدا را جویا شد. فرشته به او خبر داد که او یونس (علیه السلام) است و خداوند او را در شکم ماهی زندانی کرده است. قارون به فرشته گفت: «به من اجازه می‌دهی تا با او سخن بگویم»؟ فرشته به او اجازه داد. قارون به یونس (علیه السلام) گفت: «بر سر موسی‌بن‌عمران (علیه السلام) چه آمد همان کسی که به خاطر خداوند بسیار شدید غضب می‌کرد»؟ یونس (علیه السلام) به اطّلاع او رسانید که موسی (علیه السلام) درگذشته است. قارون گریست و پرسید: «آن بنده‌ی بسیار مهربان و عطوف نسبت به قومش یعنی هارون‌بن‌عمران (علیه السلام) چه شد»؟ یونس (علیه السلام) گفت: «او نیز مرده است». قارون گریست و به شدّت بی‌تابی کرد. آنگاه درباره‌ی خواهر هارون (علیه السلام) «کَلثَم» که نامزد قارون بود پرسید: گفت: «او نیز مرده است». قارون گفت: «ای افسوس و دریغ به حال آل عمران»! فرمود: «پس خداوند به آن فرشته که موکّل او (قارون) بود، وحی کرد: «شکنجه را تا آخر عمر دنیا از او بردارید؛ زیرا دلش برای قوم خود سوخت»».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۶۸
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۹۹/ البرهان/ نور الثقلین

برطرف ساختیم

۲ -۱
(یونس/ ۹۸)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ ع قَالَ: لَمَّا أَظَلَّ قَوْمَ یُونُسَ (علیه السلام) الْعَذَابُ دَعَوُا اللَّهَ فَصَرَفَهُ عَنْهُمْ. قُلْتُ: کَیْفَ ذَلِکَ؟ قَالَ: کَانَ فِی الْعِلْمِ أَنَّهُ یَصْرِفُ عَنْهُمْ.

امام صادق (علیه السلام)- از ابوبصیر نقل شده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هنگامی‌که عذاب بر قوم یونس (علیه السلام) سایه افکند، آن‌ها خدا را خواندند و او عذاب را از ایشان برطرف فرمود». عرض کردم: «چگونه عذاب [که حتمی شده بود] از آن‌ها برطرف گردید»؟ فرمود: «در علم قطعی الهی چنین بود که عذاب را [در اثر توبه] از آن‌ها برطرف می‌فرماید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۶۸
نور الثقلین/ البرهان؛ فیه: «اضل» بدلٌ «اظل»
۲ -۲
(یونس/ ۹۸)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَال قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) لِأَیِّ عِلَّهًٍْ صَرَفَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ الْعَذَابَ عَنْ قَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) وَ قَدْ أَظَلَّهُمْ وَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ بِغَیْرِهِمْ مِنَ الْأُمَمِ فَقَالَ لِأَنَّهُ کَانَ فِی عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَنَّهُ سَیَصْرِفُهُ عَنْهُمْ لِتَوْبَتِهِمْ وَ إِنَّمَا تَرَکَ إِخْبَارَ یُونُسَ (علیه السلام) بِذَلِکَ لِأَنَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَرَادَ أَنْ یُفَرِّغَهُ لِعِبَادَتِهِ فِی بَطْنِ الْحُوتِ فَیَسْتَوْجِبَ بِذَلِکَ ثَوَابَهُ وَ کَرَامَتَهُ.

امام صادق (علیه السلام)- از ابوبصیر نقل است: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «به چه دلیلی خداوند متعال عذاب را که بر قوم یونس (علیه السلام) مسلّط کرده بود، از آنان برداشت درحالی‌که چنین کاری را نسبت به دیگر ملّت‌ها و اقوام انجام نداد»؟ فرمود: «زیرا در علم خداوند چنین بود که به خاطر توبه‌ی آنان، عذاب را از ایشان برخواهد داشت. امّا این موضوع را به یونس (علیه السلام) خبر نداد؛ زیرا خدای تعالی اراده فرمود یونس (علیه السلام) در شکم ماهی به عبادت او مشغول باشد و به همین خاطر، سزاوار ثواب و پاداش الهی گردد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۷۰
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۸۶/ نور الثقلین/ البرهان
۲ -۳
(یونس/ ۹۸)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ سَمَاعَهًَْ أَنَّهُ سَمِعَهُ (علیه السلام) وَ هُوَ یَقُولُ مَا رَدَّ اللَّهُ الْعَذَابَ عَنْ قَوْمٍ قَدْ أَظَلَّهُمْ إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ فَقُلْتُ أَ کَانَ قَدْ أَظَلَّهُمْ فَقَالَ نَعَمْ حَتَّی نَالُوهُ بِأَکُفِّهِمْ قُلْتُ فَکَیْفَ کَانَ ذَلِکَ قَالَ کَانَ فِی الْعِلْمِ الْمُثْبَتِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ الَّذِی لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ أَحَدٌ أَنَّهُ سَیَصْرِفُهُ عَنْهُم.

امام صادق (علیه السلام)- سماعه گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم: «خداوند متعال عذاب حتمی را از هیچ قومی برنداشت مگر قوم یونس (علیه السلام)». پرسیدم: «آیا عذاب آنان حتمی شده بود»؟ فرمود: «بلی. آن قدر عذاب به آنان نزدیک بود که کف دستشان به آن می‌رسید». گفتم: «چطور چنین چیزی ممکن است»؟ فرمود: «در علم خداوند که هیچ‌کس به آن دسترسی ندارد ثبت شده بود که خداوند عذاب را از آنان برخواهد داشت».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۷۰
بحار الأنوار، ج۱۴، ص۳۸۶/ نور الثقلین/ البرهان
۲ -۴
(یونس/ ۹۸)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ کَثِیرٍ‌النَّوَّاءِ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَال وَ قَدْ ذَکَرَ یَوْمَ عَاشُورَاءَ و هَذَا الْیَوْمُ الَّذِی تَابَ اللَّهُ فِیهِ عَلَی قَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام).

امام باقر (علیه السلام)- روزی امام باقر (علیه السلام) [واقعه و حوادث] عاشورا را یادآوری می‌کرد و فرمود: «این روزی است که در آن، خداوند توبه‌ی قوم یونس (علیه السلام) را پذیرفت».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۷۰
نور الثقلین
۲ -۵
(یونس/ ۹۸)

الرّضا (علیه السلام)- إِنَّمَا جُعِلَ لِلْکُسُوفِ صَلَاهًٌْ قِیلَ لِأَنَّهُ آیَهًٌْ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ لَا یُدْرَی أَ لِرَحْمَهًٍْ ظَهَرَتْ أَمْ لِعَذَابٍ فَأَحَبَّ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) أَنْ یَفْزَعَ أُمَّتُهُ إِلَی خَالِقِهَا وَ رَاحِمِهَا عِنْدَ ذَلِکَ لِیَصْرِفَ عَنْهُمْ شَرَّهَا وَ یَقِیَهُمْ مَکْرُوهَهَا کَمَا صَرَفَ عَنْ قَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) حِینَ تَضَرَّعُوا إِلَی اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ.

امام رضا (علیه السلام)- برای کسوف (خورشیدگرفتگی) خواندن نماز [آیات] واجب شده است؛ چرا که آن، یکی از نشانه‌های خداوند عزّوجلّ است که [هنگام رخ‌دادن] معلوم نیست آیا برای رحمت پدیدار شده یا به جهت عذاب؟! و پیامبر (صلی الله علیه و آله) دوست می‌داشت هرگاه این نشانه واقع می‌شود، امّتش به آفریننده و رحم‌کننده‌ی خویش پناه برند تا خداوند شرّ آن، را از ایشان بگرداند و آن‌ها را از شرّش حفظ فرماید. همچنانکه قوم یونس (علیه السلام) وقتی به درگاه الهی زاری نمودند، خدا آن عذاب را از ایشان گرداند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۷۰
بحار الأنوار، ج۶، ص۷۸/ نور الثقلین
۲ -۶
(یونس/ ۹۸)

الباقر (علیه السلام)- إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ رِیَاحَ رَحْمَهًٍْ وَ رِیَاحَ عَذَابٍ فَإِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْعَذَابَ مِنَ الرِّیَاحِ رَحْمَهًًْ فَعَلَ قَالَ وَ لَنْ یَجْعَلَ الرَّحْمَهًَْ مِنَ الرِّیحِ عَذَاباً قَالَ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمْ یَرْحَمْ قَوْماً قَطُّ أَطَاعُوهُ وَ کَانَتْ طَاعَتُهُمْ إِیَّاهُ وَبَالًا عَلَیْهِمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَحَوُّلِهِمْ عَنْ طَاعَتِهِ قَالَ کَذَلِکَ فَعَلَ بِقَوْمِ یُونُسَ (علیه السلام) لَمَّا آمَنُوا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بَعْدَ مَا کَانَ قَدَّرَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ وَ قَضَاهُ ثُمَّ تَدَارَکَهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَجَعَلَ الْعَذَابَ الْمُقَدَّرَ عَلَیْهِمْ رَحْمَهًًْ فَصَرَفَهُ عَنْهُمْ وَ قَدْ أَنْزَلَهُ عَلَیْهِمْ وَ غَشِیَهُمْ وَ ذَلِکَ لَمَّا آمَنُوا بِهِ وَ تَضَرَّعُوا إِلَیْهِ.

امام باقر (علیه السلام)- خداوند عزّوجلّ، بادهای رحمت و بادهای عذاب دارد و اگر بخواهد بادهای عذاب را تبدیل به رحمت کند چنین خواهد کرد. ولی هیچ‌گاه نسیم رحمت را تبدیل به عذاب نمی‌کند و این بدان‌خاطر است که خداوند، رحمت خود را از مردمانی که او را اطاعت می‌کنند، دریغ نمی‌کند؛ مگر اینکه آن‌ها از اطاعت او سرباز زنند. و خداوند با قوم یونس (علیه السلام) چنین کرد و هنگامی‌که ایمان آوردند آن‌ها را مورد رحمت خویش قرار داد. با اینکه عذاب آن‌ها حتمی شده بود، رحمت خود را شامل حال آنان نمود و عذابی که بر آن‌ها قطعی شده بود را به رحمت تبدیل فرمود و عذاب را از آنان برطرف کرد با اینکه بر ایشان نازل شده و دربرشان گرفته بود و این [رفع عذاب] زمانی اتّفاق افتاد که به خدا ایمان آورده و به درگاه او زاری نمودند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۷۰
الکافی، ج ۸،ص ۹۲ / نور الثقلین/ البرهان

عذاب رسواکننده در زندگی دنیاست

۳ -۱
(یونس/ ۹۸)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهًِْ مَا هُوَ عَذَابُ خِزْیِ الدُّنْیَا فَقَالَ وَ أَیُ خِزْیٍ أَخْزَی یَا أَبَا بَصِیرٍ مِنْ أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ فِی بَیْتِهِ وَ حِجَالِهِ وَ عَلَی إِخْوَانِهِ وَسْطَ عِیَالِهِ إِذْ شَقَّ أَهْلُهُ الْجُیُوبَ عَلَیْهِ وَ صَرَخُوا فَیَقُولُ النَّاسُ مَا هَذَا فَیُقَالُ مُسِخَ فُلَانٌ السَّاعَهًَْ فَقُلْتُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) أَوْ بَعْدَهُ قَالَ لَا بَلْ قَبْلَه.

امام صادق (علیه السلام)- از ابوبصیر نقل است: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «[طبق] این فرمایش خدای عزّوجلّ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الحَیاةِ الدُّنْیا، عذاب خوارکننده‌ی دنیا چیست»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «ای ابابصیر! ننگ، رسواکننده‌تر از این نیست که مرد در خانه و در اتاق خود و در کنار برادران و در میان اهل و عیال خود باشد، ناگاه خانواده‌اش گریبان‌ها بر او چاک زنند و فریاد بر آورند و [سپس] مردم بگویند: «این چیست»؟ گفته شود: «فلانی است که هم اکنون مسخ شد». عرض کردم: «این ماجرا قبل از قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است یا پس از آن»؟ فرمود: «نه؛ بلکه قبل از آن است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۵۷۲
الغیبهًْ للنعمانی، ص۲۶۹
بیشتر