آیه ۷۹ - سوره انبیاء

آیه فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داود( الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلينَ [79]

ما [حكم واقعى] آن را به سليمان فهمانديم و به هريك از آنان [شايستگى] داورى، و علم فراوانى داديم وكوه‌ها و پرندگان را مسخّر داود ساختيم، كه با او تسبيح [خدا] مى‌گفتند و ما بر اين‌كار‌ توانايى داشتيم.

ما [حکم واقعی] آن را به سلیمان فهماندیم و به هریک از آنان [شایستگی] داوری، و علم فراوانی دادیم

۱ -۱
(انبیاء/ ۷۹)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِی الْعَزْلِ فَقَالَ کَانَ علی (علیه السلام) لَا یَعْزِلُ وَ أَمَّا أَنَا فَأَعْزِلُ فَقُلْتُ هَذَا خِلَافٌ فَقَالَ مَا ضَرَّ داود (علیه السلام) أَنْ خَالَفَهُ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) وَ اللَّهُ یَقُولُ فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ.

امام صادق ( ابوبصیر گوید: به امام صادق (عرض کردم: «در مورد دوری [از زنان] چه می‌فرمایی»؟ فرمود: «علی (دوری نمی‌کرد ولی من دوری می‌کنم». عرض کردم: «این مخالفت‌کردن [با علی (] است». فرمود: «مخالفت‌کردن سلیمان (ضرری به داود (نزد و خدای تعالی می‌فرماید: فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۴۶۶
وسایل الشیعهًْ، ج۲۰، ص۱۵۰

وکوه‌ها و پرندگان را مسخّر داود ساختیم، که با او تسبیح [خدا] می‌گفتند و ما بر این‌کار توانایی داشتیم

۲ -۱
(انبیاء/ ۷۹)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ هِشَامِ‌بْنِ‌سَالِمٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ‌بْنِ‌مُحَمَّدٍ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ فِی حَدِیثٍ یَذْکُرُ فِیهِ قِصَّهًَْ دَاوُدَ (علیه السلام)أَنَّهُ خَرَجَ یَقْرَأُ الزَّبُورَ وَ کَانَ إِذَا قَرَأَ الزَّبُورَ لَا یَبْقَی جَبَلٌ وَ لَا حَجَرٌ وَ لَا طَائِرٌ إِلَّا جَاوَبَتْه.

امام صادق ( هشام‌بن‌سالم گوید: امام صادق (فرمود: «داود (یک روز بیرون رفت و زبور می‌خواند، هروقت داود (زبور می‌خواند کوه و سنگ و پرنده و درّنده‌ای نبود که با او هم آواز نشود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۴۶۶
کمال الدین، ج۲، ص۵۲۴ / نورالثقلین
۲ -۲
(انبیاء/ ۷۹)

الکاظم (علیه السلام)- عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ (علیه السلام) أَنَّ یَهُودِیّاً مِنْ یَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ کَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاهًَْ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِیَاءِ (وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَی مَجْلِسٍ فِیهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ فِیهِمْ عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) ... قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَإِنَّ هَذَا دَاوُدُ بَکَی عَلَی خَطِیئَتِهِ حَتَّی سَارَتِ الْجِبَالُ مَعَهُ لِخَوْفِهِ قَالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) لَقَدْ کَانَ کَذَلِکَ وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) أُعْطِیَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا إِنَّهُ کَانَ إِذَا قَامَ إِلَی الصَّلَاهًِْ سُمِعَ لِصَدْرِهِ وَ جَوْفِهِ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمِرْجَلِ عَلَی الْأَثَافِیِّ مِنْ شِدَّهًِْ الْبُکَاءِ وَ قَدْ أَمَّنَهُ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ مِنْ عِقَابِهِ فَأَرَادَ أَنْ یَتَخَشَّعَ لِرَبِّهِ بِبُکَائِهِ وَ یَکُونَ إِمَاماً لِمَنِ اقْتَدَی بِهِ وَ لَقَدْ قَامَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ عَشْرَ سِنِینَ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ یَقُومُ اللَّیْلَ أَجْمَعَ حَتَّی عُوتِبَ فِی ذَلِکَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی بَلْ لِتَسْعَدَ بِهِ وَ لَقَدْ کَانَ یَبْکِی حَتَّی یُغْشَی عَلَیْهِ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ قَدْ غَفَرَ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ قَالَ بَلَی أَ فَلَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً وَ لَئِنْ سَارَتِ الْجِبَالُ وَ سَبَّحَتْ مَعَهُ لَقَدْ عَمِلَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا إِذْ کُنَّا مَعَهُ عَلَی جَبَلِ حِرَاءَ إِذْ تَحَرَّکَ الْجَبَلُ فَقَالَ لَهُ قِرَّ فَلَیْسَ عَلَیْکَ إِلَّا نَبِیٌّ وَ صِدِّیقٌ شَهِیدٌ فَقَرَّ الْجَبَلُ مُجِیباً لِأَمْرِهِ وَ مُنْتَهِیاً إِلَی طَاعَتِهِ وَ لَقَدْ مَرَرْنَا مَعَهُ بِجَبَلٍ وَ إِذَا الدُّمُوعُ تَخْرُجُ مِنْ بَعْضِهِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مَا یُبْکِیکَ یَا جَبَلُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ لَکَ مَا تَقَدَّمَ کَانَ الْمَسِیحُ مَرَّ بِی وَ هُوَ یُخَوِّفُ النَّاسَ بِنَارٍ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ فَأَنَا أَخَافُ أَنْ أَکُونَ مِنْ تِلْکَ الْحِجَارَهًِْ قَالَ لَهُ لَا تَخَفْ تِلْکَ حِجَارَهًُْ الْکِبْرِیتِ فَقَرَّ الْجَبَلُ وَ سَکَنَ وَ هَدَأَ وَ أَجَابَ لِقَوْلِهِ (صلی الله علیه و آله).

امام کاظم ( امام کاظم (از پدرانش از امام حسین (روایت می‌کند: مردی یهودی از شام که تورات و انجیل و زبور و صحف انبیاء را خوانده بود و اطّلاعاتی از استدلال‌های آن‌ها داشت وارد مجلسی شد که اصحاب پیامبر (در آن حضور داشتند عل‌بن‌ابی‌طالب (نیز بود... یهودی گفت: «عالم یهودی گفت: این حضرت داود (است که بر خطای خود گریست، به شکلی که کوه‌ها از سر ترس، با او ساری و جاری شدند». حضرت (فرمود: «همین طور است، و به حضرت محمّد (برتر از آن عطا شده. آن حضرت وقتی به نماز می‌ایستاد، از شدّت گریه از سینه و شکم او صوتی همچون آواز دیگی مسین و مملوّ از آب که بر بالای آتش افروخته و در جوش و غلیان باشد شنیده می‌شد. و این در حالی بود که خداوند او را از عقاب خود ایمن ساخته بود. آن حضرت با این گریه می‌خواست به درگاه خداوند اظهار خشوع کند و او امام و مقتدای همه است، و آن رسول گرامی مدّت ده سال به واسطه عبودیّت خداوند، بر سر انگشتان ایستاده ربّ العزّت را عبادت نمود، تا آنکه پاهای مبارکش متورّم و ستبر شد و رنگ مبارکش مایل به زردی گردید، و دائماً نماز شب خواند، تا آنکه از جانب خداوند عزوجل عتاب شد که: طه، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی!. (طه/۲۱) بلکه باید بدان واسطه خوشبخت گردی. و او چندان گریه می‌کرد که در برخی اوقات بی‌هوش می‌شد. روزی یکی از اصحاب به او عرض کرد: «ای رسول خدا! مگر نه این است که خداوند گناهان دور و نزدیک گذشته تو را آمرزیده است»؟ گفت: «آری، مگر من نباید بنده سپاسگزار خدا باشم»؟! و چنانکه کوهه‌ا با داود (جاری شده و تسبیح گفتند، با محمّد (برتر از آن انجام شده است. ما با او بر کوه حراء بودیم که ناگاه کوه به لرزه درآمد. آن حضرت به کوه فرمود: «آرام بگیر، که جز نبیّ و وصیّ یا صدّیق شهید بر روی تو نایستاده است»! پس کوه با اطاعت از فرمان آن حضرت آرام گرفت. روزی نیز ما با او از کوهی عبور می‌کردیم که ناگاه قطرات گریه از برخی از قسمت‌های آن بیرون می‌زد. آن حضرت به کوه فرمود: «برای چه گریه می‌کنی»؟ گفت: «ای رسول خدا! حضرت مسیح بر من عبور کرد و او مردم را از آتشی می‌ترساند که آتشگیره‌ی آن مردمند و سنگ‌ها. من ترس آن را دارم که نکند من از آن سنگ‌ها باشم». حضرت به او فرمود: «هراس مکن، آن سنگ، کبریت است. پس کوه آرام گرفته و سکون یافت».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۴۶۶
بحارا لأنوار، ج۱۰، ص۴۰
۲ -۳
(انبیاء/ ۷۹)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ دَاوُدُ النَّبِیُّ (علیه السلام) لَأَعْبُدَنَّ اللَّهَ الْیَوْمَ عِبَادَهًًْ وَ لَأَقْرَأَنَّ قِرَاءَهًًْ لَمْ أَفْعَلْ مِثْلَهَا قَطُّ فَدَخَلَ مِحْرَابَهُ فَفَعَلَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ إِذَا هُوَ بِضِفْدِعٍ فِی الْمِحْرَابِ فَقَالَ لَهُ یَا دَاوُدُ أَعْجَبَکَ الْیَوْمَ مَا فَعَلْتَ مِنْ عِبَادَتِکَ وَ قِرَاءَتِکَ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَا یُعْجِبَنَّکَ فَإِنِّی أُسَبِّحُ اللَّهَ فِی کُلِّ لَیْلَهًٍْ أَلْفَ تَسْبِیحَهًٍْ یَتَشَعَّبُ لِی مَعَ کُلِّ تَسْبِیحَهًٍْ ثَلَاثَهًَْ آلَافِ تَحْمِیدَهًٍْ وَ إِنِّی لَأَکُونُ فِی قَعْرِ الْمَاءِ فَیُصَوِّتُ الطَّیْرُ فِی الْهَوَاءِ فَأَحْسَبُهُ جَائِعاً فَأَطْفُو لَهُ عَلَی الْمَاءِ لِیَأْکُلَنِی وَ مَا لِی ذَنْبٌ.

امام باقر ( روزی داود پیامبر (در محرابش بود که کرم سرخ رنگ کوچکی از کنارش عبور کرد و آرام راه رفت تا به محلّ سجده‌اش رسید. داود (به آن نگاه کرد و با خود گفت: «این کرم برای چه آفریده شده است»؟ خداوند به آن [کرم] وحی کرد که [با داود (] سخن بگو! پس به او گفت: «ای داود (! آیا صدای پنهان مرا شنیدی؟ یا اثر من بر روی سنگ صاف برای تو آشکار شد»؟ داود به او گفت: «نه». گفت: «خداوند صدای حرکت آرام و نفس کشیدن و صدای پنهان مرا می‌شنود و اثر راه رفتن مرا می‌بیند؛ پس صدایت را پایین بیاور».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۴۶۸
بحارا لأنوار، ج۱۴، ص۱۶
۲ -۴
(انبیاء/ ۷۹)

الصّادق (علیه السلام)- لَمَّا وَقَفَ الْمَوْقِفَ بِعَرَفَهًَْ نَظَرَ إِلَی النَّاسِ وَ کَثْرَتِهِمْ فَصَعِدَ الْجَبَلَ فَأَقْبَلَ یَدْعُو فَلَمَّا قَضَی نُسُکَهُ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ یَا دَاوُدُ یَقُولُ لَکَ رَبُّکَ لِمَ صَعِدْتَ الْجَبَلَ ظَنَنْتَ أَنَّهُ یَخْفَی عَلَیَ صَوْتُ مَنْ صَوَّتَ ثُمَّ مَضَی بِهِ إِلَی الْبَحْرِ إِلَی جُدَّهًَْ فَرَسَبَ بِهِ فِی الْمَاءِ مَسِیرَهًَْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فِی الْبَرِّ فَإِذَا صَخْرَهًٌْ فَفَلَقَهَا فَإِذَا فِیهَا دُودَهًٌْ فَقَالَ لَهُ یَا دَاوُدُ یَقُولُ لَکَ رَبُّکَ أَنَا أَسْمَعُ صَوْتَ هَذِهِ فِی بَطْنِ هَذِهِ الصَّخْرَهًِْ فِی قَعْرِ هَذَا الْبَحْرِ فَظَنَنْتَ أَنَّهُ یَخْفَی عَلَیَ صَوْتُ مَنْ صَوَّتَ.

امام صادق ( زمانی داود (برای انجام حج در موقف عرفات بود و از کثرت جمعیّت ملول شد و از کوهی بالا رفت و به مناجات پرداخت، وقتی عبادتش به پایان رسید جبرئیل به نزد او آمد و گفت: «ای داود (! پروردگارت می‌گوید: چرا از کوه بالا رفتی، گمان کردی صدای تو را در میان صدای این جمعیّت نمی‌شنویم»؟ سپس جبرئیل او را از آنجا به دریای جدّه برد و مدّت چهل روز در آب سیر کردند تا به سنگی رسیدند، جبرئیل آن سنگ را گشود و در میان آن کرمی را به داود (نشان داد و به او گفت: «ای داود (پروردگارت می‌گوید: من صدای این کرم را در دل این صخره در ژرفای این دریا می‌شنوم، چگونه پنداشتی که صدای مردم، مزاحم رسیدن صدای تو به من است»؟!

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۴۶۸
الکافی، ج۴، ص۲۱۴/ نهج البلاغه، ص۲۲۷
۲ -۵
(انبیاء/ ۷۹)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ دَاوُدَ (علیه السلام) أَرَادَ أَنْ یَسْتَخْلِفَ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَوْحَی إِلَیْه یَأْمُرُهُ بِذَلِکَ فَلَمَّا أَخْبَرَ بَنِی إِسْرَائِیلَ ضَجُّوا مِنْ ذَلِکَ وَ قَالُوا یَسْتَخْلِفُ عَلَیْنَا حَدَثاً وَ فِینَا مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ فَدَعَا أَسْبَاطَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ لَهُمْ قَدْ بَلَغَتْنِی مَقَالَتُکُمْ فَأَرُونِی عِصِیَّکُمْ فَأَیُّ عَصًا أَثْمَرَتْ فَصَاحِبُهَا وَلِیُّ الْأَمْرِ بَعْدِی فَقَالُوا رَضِینَا وَ قَالَ لِیَکْتُبْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمْ اسْمَهُ عَلَی عَصَاهُ فَکَتَبُوا ثُمَّ جَاءَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) بِعَصَاهُ فَکَتَبَ عَلَیْهَا اسْمَهُ ثُمَّ أُدْخِلَتْ بَیْتاً وَ أُغْلِقَ الْبَابُ وَ حَرَسَهُ رُءُوسُ أَسْبَاطِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمَّا أَصْبَحَ صَلَّی بِهِمُ الْغَدَاهًَْ ثُمَّ أَقْبَلَ فَفَتَحَ الْبَابَ فَأَخْرَجَ عِصِیَّهُمْ وَ قَدْ أَوْرَقَتْ عَصَا سُلَیْمَانَ وَ قَدْ أَثْمَرَتْ فَسَلَّمُوا ذَلِکَ لِدَاوُدَ (علیه السلام) فَاخْتَبَرَهُ بِحَضْرَهًِْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ أَیُّ شَیْءٍ أَبْرَدُ قَالَ عَفْوُ اللَّهِ عَنِ النَّاسِ وَ عَفْوُ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَنْ بَعْضٍ قَالَ یَا بُنَیَّ فَأَیُّ شَیْءٍ أَحْلَی قَالَ الْمَحَبَّهًُْ وَ هِیَ رَوْحُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ فَافْتَرَّ دَاوُدُ ضَاحِکاً فَسَارَ بِهِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ هَذَا خَلِیفَتِی فِیکُمْ مِنْ بَعْدِی ثُمَّ أَخْفَی سُلَیْمَانُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرَهُ وَ تَزَوَّجَ بِامْرَأَهًٍْ وَ اسْتَتَرَ مِنْ شِیعَتِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْتَتِرَ ثُمَّ إِنَّ امْرَأَتَهُ قَالَتْ لَهُ ذَاتَ یَوْمٍ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مَا أَکْمَلَ خِصَالُکَ وَ أَطْیَبَ رِیحُکَ وَ لَا أَعْلَمُ لَکَ خَصْلَهًًْ أَکْرَهُهَا إِلَّا أَنَّکَ فِی مَئُونَهًِْ أَبِی فَلَوْ دَخَلْتَ السُّوقَ فَتَعَرَّضْتَ لِرِزْقِ اللَّهِ رَجَوْتُ أَنْ لَا یُخَیِّبَکَ فَقَالَ لَهَا سُلَیْمَانُ (علیه السلام) إِنِّی وَ اللَّهِ مَا عَمِلْتُ عَمَلًا قَطُّ وَ لَا أُحْسِنُهُ فَدَخَلَ السُّوقَ فَجَالَ یَوْمَهُ ذَلِکَ ثُمَّ رَجَعَ فَلَمْ یُصِبْ شَیْئاً فَقَالَ لَهَا مَا أَصَبْتُ شَیْئاً قَالَتْ لَا عَلَیْکَ إِنْ لَمْ یَکُنِ الْیَوْمَ کَانَ غَداً فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ خَرَجَ إِلَی السُّوقِ فَجَالَ فِیهِ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَی شَیْءٍ وَ رَجَعَ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ یَکُونُ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ مَضَی حَتَّی انْتَهَی إِلَی سَاحِلِ الْبَحْرِ فَإِذَا هُوَ بِصَیَّادٍ فَقَالَ لَهُ هَلْ لَکَ أَنْ أُعِینَکَ وَ تُعْطِیَنَا شَیْئاً قَالَ نَعَمْ فَأَعَانَهُ فَلَمَّا فَرَغَ أَعْطَاهُ الصَّیَّادُ سَمَکَتَیْنِ فَأَخَذَهُمَا وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ ثُمَّ إِنَّهُ شَقَّ بَطْنَ إِحْدَاهُمَا فَإِذَا هُوَ بِخَاتَمٍ فِی بَطْنِهَا فَأَخَذَهُ فَصَیَّرَهُ فِی ثَوْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَصْلَحَ السَّمَکَتَیْنِ وَ جَاءَ بِهِمَا إِلَی مَنْزِلِهِ وَ فَرِحَتِ امْرَأَتُهُ بِذَلِکَ وَ قَالَتْ لَهُ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَدْعُوَ أَبَوَیَّ حَتَّی یَعْلَمَا أَنَّکَ قَدْ کَسَبْتَ فَدَعَاهُمَا فَأَکَلَا مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغُوا قَالَ لَهُمْ هَلْ تَعْرِفُونِّی قَالُوا لَا وَ اللَّهِ إِلَّا أَنَّا لَمْ نَرَ خَیْراً مِنْکَ فَأَخْرَجَ خَاتَمَهُ فَلَبِسَهُ فَخَرَّ عَلَیْهِ الطَّیْرُ وَ الرِّیحُ وَ غَشِیَه الْمُلْکُ وَ حَمَلَ الْجَارِیَهًَْ وَ أَبَوَیْهَا إِلَی بِلَادِ إِصْطَخْرَ وَ اجْتَمَعَتْ إِلَیْهِ الشِّیعَهًُْ وَ اسْتَبْشَرُوا بِهِ فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُمْ مَا کَانُوا فِیهِ مِنْ حَیْرَهًِْ غَیْبَتِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهًُْ أَوْصَی إِلَی آصَفَ‌بْنِ‌بَرْخِیَا بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَلَمْ یَزَلْ بَیْنَهُمْ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ الشِّیعَهًُْ وَ یَأْخُذُونَ عَنْهُ مَعَالِمَ دِینِهِمْ ثُمَّ غَیَّبَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ آصَفَ غَیْبَهًًْ طَالَ أَمَدُهَا ثُمَّ ظَهَرَ لَهُمْ فَبَقِیَ بَیْنَ قَوْمِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُ وَدَّعَهُمْ فَقَالُوا لَهُ أَیْنَ الْمُلْتَقَی قَالَ عَلَی الصِّرَاطِ وَ غَابَ عَنْهُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ اشْتَدَّتِ الْبَلْوَی عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ بِغَیْبَتِهِ وَ تَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ بُخْتَنَصَّر.

امام صادق ( داود (به جهت امر الهی اراده کرد تا پسر خود را جانشین خویش قرار دهد، امّا بنی‌اسرائیل می‌گفتند فرد دیگری را جانشین خود قرار بده، پس داود (قبایل بنی‌اسرائیل را فرا خواند و به آن‌ها گفت: «سخنان شما به سمع من رسیده است، بزرگ هر قبیله عصای خود را به من بدهد و من آن‌ها را در اتاقی در بسته می‌گذارم. هر عصایی که به اذن خدا سبز شد و به ثمر رسید، صاحب من و ولیّ امر شما بعد از من است». آن‌ها هم به این حکم راضی شدند و عصاهای خود را در خان‌های قرار دادند، وقتی صبح شد دیدند عصای سلیمان (شاخ و برگ یافته و به میوه نشسته، پس تسلیم حکم داود (شدند. ابتدای کار سلیمان (امر حکومت خود را مخفی می‌داشت، مدّتی از پیروان خود مخفی زندگی می‌کرد، تا آنکه روزی همسرش به او گفت: پدرم و مادرم به فدایت، چقدر خصلت‌های نیکویی داری و چقدر خوشبو و خوشخو هستی، به خدا قسم اگر در طلب روزی به بازار روی ناامید نخواهی شد». سلیمان (گفت: «من به هیچ حرفه‌ای آشنایی ندارم». امّا به ترغیب همسرش به بازار رفت، روز اوّل نتیجه‌ای نگرفت و ناامید بازگشت، امّا همسرش به او گفت: اگر امروز نشد، فردا اقدام کن»، روز دوّم هم کاری پیدا نکرد، و ناامید بازگشت، امّا باز هم همسرش او را به رفتن ترغیب نمود، در روز سوّم سلیمان (آنقدر رفت تا به کنار ساحل دریا رسید و صیّادی را دید، به او گفت: «اگر من به تو کمک کنم، چیزی از صید خود را به من می‌دهی»؟ مرد صیّاد قبول کرد و سلیمان (مشغول کمک به او شد، وقتی کار به اتمام رسید، صیّاد دو ماهی به او داد، سلیمان (آن‌ها را گرفت و شکم یک ماهی را باز کرد، ناگهان انگشتری در شکم ماهی دید، پس به منزل رفت و انگشتر را در لباس خود مخفی نمود، همسرش وقتی او را با دست پر دید به او گفت: «امشب می‌خواهم پدر و مادرم را به مهمانی دعوت کنم تا بدانند که تو مشغول کاری شده‌ای، پس آن‌ها را دعوت کرد و همگی ماهی‌ها را خوردند، وقتی فارغ شدند، سلیمان (انگشتر را از جیب لباس خود بیرون آورد و آن را به دست خود کرد، همان دم همه‌ی پرندگان و باد مسخّر او شدند و ملک و سلطنت او ظاهر شد و او همسر خود و والدین او را به سرزمین اصطخر برد و شیعیان بر گِرد او اجتماع کردند و خداوند در امر غیبت او گشایش ایجاد کرد، سال‌ها حکومت نمود و وقتی زمان مرگ او فرا رسید، آصف‌بن‌برخیا را وصیّ خود قرار داد و مردم امر و نهی شریعت را از او دریافت می‌کردند، سپس مدّتی آصف‌بن‌برخیا نیز غایب شد، ولی بعد از مدّتی ظهور کرد و تا مدّت‌ها میان آن‌ها حکومت می‌کرد، وقتی زمان غیبت دوّم او فرا رسید با مردم وداع کرد و زمانی‌که از او درباره‌ی زمان رؤیت و ظهورش سؤال کردند، گفت: «شما را بر روی پل صراط خواهم دید»، و سپس غایب شد، پس از آن بلا و گرفتاری بنی‌اسرائیل شدّت یافت و بخت‌النّصر بر آنان غالب شد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۴۷۰
بحارا لأنوار، ج۱۳، ص۴۴۷
۲ -۶
(انبیاء/ ۷۹)

الصّادق (علیه السلام)- کَانَ سُلَیْمَانُ (علیه السلام) یُطْعِمُ أَضْیَافَهُ اللَّحْمَ بِالْحُوَّارِیِّ وَ عِیَالَهُ الْخُشْکَارَ وَ یَأْکُلُ هُوَ الشَّعِیرَ {غَیْرَ} مَنْخُول.

امام صادق ( سلیمان (به مهمان‌های خود گوشت با نان مغز گندم می‌خوراند و به عیال خود نان خشکار می‌خوراند و خودش نان جو با سبوس می‌خورد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۴۷۲
الدعوات للراوندی، ص ۱۴۳
بیشتر