آیه إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً [10]
هنگامىکه [از دور] آتشى مشاهده کرد، و به خانوادهی خود گفت: «اندکى درنگ کنید که من آتشى دیدم؛ شاید شعلهاى از آن براى شما بیاورم؛ یا بهوسیلهی این آتش راهى پیدا کنم».
الباقر (علیه السلام)- فِی رِوَایَهًِْ أَبِیالْجَارُودِ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ یَقُولُ آتِیکُمْ بِقَبَسٍ مِنَ النَّارِ تَصْطَلُونَ مِنَ الْبَرْدِ وَ قَوْلِهِ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً کَانَ قَدْ أَخْطَأَ الطَّرِیقَ یَقُولُ أَوْ أَجِدُ عِنْدَ النَّارِ طَرِیقا.
امام باقر ( در روایت ابوجارود آمده است: امام باقر (دربارهی آیه: آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ یَقُولُ آتِیکُمْ بِقَبَسٍ فرمود: «برای شما پارهای از آتش میآورم تا در برابر سرما خود را گرم کنید». و نیز دربارهی این آیه: أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً فرمود: «بهواسطهی آتش راهی میجوییم».
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- کَانَ مُوسَی (علیه السلام) رَجُلًا غَیُوراً لَا یَصْحَبُ الرِّفْقَهًَْ لِئَلَّا تَرَی امْرَأَتَهُ فَلَمَّا قَضَی الْأَجَلَ وَ فَارَقَ مَدْیَنَ خَرَجَ وَ مَعَهُ غَنَمٌ لَهُ وَ کَانَ أَهْلُهُ عَلَی أَتَانٍ وَ عَلَی ظَهْرِهَا جُوَالِقٌ لَهُ فِیهَا أَثَاثُ الْبَیْتِ فَأَضَلَّ الطَّرِیقَ فِی لَیْلَهًٍْ مُظْلِمَهًٍْ سَوْدَاءَ وَ تَفَرَّقَتْ مَاشِیَتُهُ وَ لَمْ تَنقَدِحْ زَنْدُهُ وَ امْرَأَتُهُ فِی الطَّلْقِ وَ رَأَی نَاراً مِنْ بَعِیدٍ کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ نُوراً وَ عِنْدَ مُوسَی (علیه السلام) ناراً فَقَالَ عِنْدَ ذَلِکَ لِأَهْلِهِ وَ هِیَ بِنْتُ شُعَیْبٍ (علیه السلام) کَانَ تَزَوَّجَهَا بِمَدْیَنَ: امْکُثُوا أَیِ الْزَمُوا مَکَانَکُمْ بِقَبَسٍ أَیْ بِشُعْلَهًٍْ أَقْتَبِسُهَا مِنْ مُعْظَمِ النَّارِ تَصْطَلُونَ بِهَا أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً أَیْ هَادِیاً یَدُلُّنِی عَلَی الطَّرِیقِ أَوْ عَلَامَهًًْ أَسْتَدِلُّ بِهَا عَلَیْهِ لِأَنَّ النَّارَ لَا تَخْلُو مِنْ أَهْلٍ لَهَا وَ نَاسٍ عِنْدَهَا.
ابنعبّاس ( موسی (مرد غیرتمندی بود و در سفر برای اینکه همسرش دیده نشود با جمع همراه نمیشد. زمانیکه مدّت تعیینشده [از طرف شعیب، پدر زنش] را به پایان رساند و از «مدین» بیرون آمد، همراه خود گوسفندی برد و خانوادهاش را بر روی چهارپایی سوار کرد که در پشت آن جایگاهی بود و موسی (اساس منزلش را در آن گذاشته بود. در یک شب تاریک موسی (راه را گم کرد و چهارپایانی که همراهش بودند، پراکنده شدند و چوب آتش زنش روشن نشد؛ درحالیکه همسرش درد ولادت فرزند داشت. موسی (از دور آتشی دید که به گمان او آتش بود امّا نزد خدا نور بود. دراینهنگام به همسرش، دختر شعیب که در مدین با او ازدواج کرده بود، گفت: امْکُثُوا؛ یعنی درجای خود بمانید. بِقَبَسٍ؛ یعنی شعلهای از آتش که با آن خودتان را گرم کنید. اَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً؛ یعنی راهنمایی که ما را به راه آشنا کند یا نشانهای که بهواسطهی آن راه را پیدا کنیم. چون همیشه آتش نشاندهندهی مردمی است که آن را افروختهاند یا کنار آن هستند».
الباقر (علیه السلام)- فَلَمَّا قَضی مُوسَی (علیه السلام) الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ نَحْوَ بَیْتِ الْمَقْدِسِ أَخْطَأَ الطَّرِیقَ لَیْلًا فَرَأَی ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ خَبَرٍ مِنَ الطَّرِیقِ فَلَمَّا انْتَهَی إِلَی النَّارِ فَإِذَا شَجَرَهًٌْ تَضْطَرِمُ مِنْ أَسْفَلِهَا إِلَی أَعْلَاهَا فَلَمَّا دَنَا مِنْهَا تَأَخَّرَتْ عَنْهُ فَرَجَعَ وَ أَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهًًْ ثُمَّ دَنَتْ مِنْهُ الشَّجَرَهًْ.
امام باقر ( هنگامی که موسی (مدّت را تمام کرد و خانوادهاش را به طرف بیتالمقدس حرکت داد شبانه راه را گم کرد. از دور آتشی دید و به خانوادهاش گفت: امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ؛ هنگامی که به آتش نزدیک شد متوجّه شد که یک درخت است که آتش از پایین آن تا بالای آن شعله میکشد. هنگامی که به آن نزدیک شد، عقب رفت و برگشت و در دلش احساس ترس کرد، درخت به او نزدیک شد.
الباقر (علیه السلام)- فَأَقْبَلَ نَحْوَ النَّارِ یَقْتَبِسُ فَإِذَا شَجَرَهًٌْ وَ نَارٌ تَلْتَهِبُ عَلَیْهَا فَلَمَّا ذَهَبَ نَحْوَ النَّارِ یَقْتَبِسُ مِنْهَا أَهْوَتْ إِلَیْهِ فَفَزِعَ مِنْهَا وَ عَدَا وَ رَجَعَتِ النَّارُ إِلَی الشَّجَرَهًِْ، فَالْتَفَتَ إِلَیْهَا وَ قَدْ رَجَعَتْ إِلَی الشَّجَرَهًِْ فَرَجَعَ الثَّانِیَهًَْ لِیَقْتَبِسَ فَأَهْوَتْ إِلَیْهِ فَعَدَا وَ تَرَکَهَا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیْهَا وَ قَدْ رَجَعَتْ إِلَی الشَّجَرَهًِْ فَرَجَعَ إِلَیْهَا الثَّالِثَهًَْ فَأَهْوَتْ إِلَیْهِ فَعَدَا وَ لَمْ یُعَقِّبْ أَیْ لَمْ یَرْجِعْ فَنَادَاهُ اللَّهُ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللهُ رَبُّ الْعالَمِین.
امام باقر ( ناگهان درختی را دید که آتش از آن زبانه میکشید، بهجانب آن درخت رفت تا مشعلی از آن برگیرد، آتش بهجانب او حرکت کرد، موسی (ترسید و بازگشت، امّا دوباره آتش به روی درخت رفت و موسی (دوباره به خود جرأت داد که به آن نزدیک شود و این ماجرا سهبار تکرار شد، بار سوّم موسی (ترسید، امّا بازنگشت، در هماندم خدای سبحان به او ندا داد.
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَیبْنَعِمْرَانَ (علیه السلام) خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَکَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَجَعَ نَبِیّا.
امام علی ( در ناامیدی امید بیشتری است؛ موسیبنعمران (رفت تا برای خاندانش آتش بیاورد؛ خدای عزّوجلّ با او سخن گفت و با مقام نبوّت برگشت.