آیه ۳۲ - سوره طه

آیه وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري [32]

و او را در کارم شریک ساز.

برادرم هارون را

۱ -۱
(طه/ ۳۲)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدِ‌بْنِ‌مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ مُوسَی لَمَّا حَمَلَتْ بِهِ أُمُّه ... فَقُلْتُ کَانَ هَارُونُ (علیه السلام) أَخَا مُوسَی (علیه السلام) لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ قَالَ: نَعَمْ أَ مَا تَسْمَعُ اللَّه تَعَالَی یَقُولُ: یَابْنَ‌أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی فَقُلْتُ فَأَیُّهُمَا کَانَ أَکْبَرَ سِنّاً قَالَ: هَارُونُ قُلْتُ: فَکَانَ الْوَحْیُ یَنْزِلُ عَلَیْهِمَا جَمِیعاً قَالَ: الْوَحْیُ یَنْزِلُ عَلَی مُوسَی (علیه السلام) وَ مُوسَی (علیه السلام) یُوحِیهِ إِلَی هَارُونَ (علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِی عَنِ الْأَحْکَامِ وَ الْقَضَاءِ وَ الْأَمْرِ وَ النَّهْیِ أَ کَانَ ذَلِکَ إِلَیْهِمَا قَالَ کَانَ مُوسَی (علیه السلام) الَّذِی یُنَاجِی رَبَّهُ وَ یَکْتُبُ {هَارُونُ (علیه السلام)} الْعِلْم وَ یَقْضِی بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ، وَ هَارُونُ (علیه السلام) یَخْلُفُهُ إِذَا غَابَ مِنْ قَوْمِهِ لِلْمُنَاجَاهًْ.

امام باقر ( محمّدبن‌مسلم گوید: به امام باقر (عرض کردم: «آیا هارون برادر پدری و مادری موسی (بود»؟ امام (فرمود: «بله! مگر این آیه قرآن را نشنیده‌ای: یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی؛ ای فرزند مادرم! [ای برادر!] ریش و سر مرا مگیر!. (طه/۹۱). به امام (عرض کردم: «کدامیک بزرگ‌تر بود»؟ امام (فرمود: «هارون». گفتم: «وحی بر هر دوی آن‌ها نازل می‌شد»؟ امام (فرمود: «وحی بر موسی (نازل می‌شد و موسی (آن را به هارون منتقل می‌کرد». به امام (عرض کردم: «مرا آگاه کنید از اینکه آیا احکام و مسایل شرعی و امر و نهی بر هر دوی آن‌ها بود یا نه»؟ امام (فرمود: «آن کس‌که با پرودگارش مناجات می‌کرد و علم را می‌نوشت و بین بنی‌اسرائیل قضاوت می‌کرد، موسی (بود و هارون زمانی‌که موسی (برای مناجات از بین قومش بیرون می‌رفت جانشین او بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۰۲
القمی، ج۲، ص۱۳۵

ولایت

۱
(طه/ ۳۲)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌ذَرٍّ (رحمة الله علیه) أَنَّ عَلِیّاً (علیه السلام) وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَهًَْ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ‌عَوْفٍ وَ سَعْدَ‌بْنَ‌أَبِی‌وَقَّاصٍ أَمَرَهُمْ عُمَرُ‌بْنُ‌الْخَطَّابِ أَنْ یَدْخُلُوا بَیْتاً وَ یُغْلِقُوا عَلَیْهِمْ بَابَهُ وَ یَتَشَاوَرُوا فِی أَمْرِهِمْ فَلَمَّا تَوَافَقُوا جَمِیعاً عَلَی رَأْیٍ وَاحِدٍ قَالَ لَهُمْ عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) إِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّی مَا أَقُولُ لَکُمْ فَإِنْ یَکُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ وَ إِنْ یَکُنْ بَاطِلًا فَأَنْکِرُوهُ قَالُوا قُلْ فقَالَ (علیه السلام) فَهَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) اللَّهُمَّ إِنِّی أَقُولُ کَمَا قَالَ عَبْدُکَ مُوسَی (علیه السلام) رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی إِلَی آخِرِ دَعْوَهًِْ مُوسَی (علیه السلام) إِلَّا النُّبُوَّهًَْ غَیْرِی قَالُوا لَا.

امام علی ( از ابوذر (روایت است: که عمربن‌خطّاب، علی (عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرّحمن عوف، و سعدبن‌ابی وقّاص را مأمور کرد که در خانه‌ای دور هم جمع شوند و در ببندند و درباره‌ی آینده حکومت به بحث بنشینند... پس از مشورت و موافقت آراء با یکدیگر، علیّ‌بن‌ابی‌طالب (فرمود: «دوست دارم آنچه را که می‌گویم گوش فرا دهید اگر سخنم حق بود بپذیرید و اگر باطل بود نپذیرید... آیا کسی جز من در میان شما هست که پیامبر (درباره‌ی او گفته باشد: خدایا من آنگونه که بنده‌ی تو موسی (سخن گفته، می‌گویم: «پروردگارا! سینه‌ام را گشاده کن. و کارم را برایم آسان گردان! و گره از زبانم بگشای. تا سخنان مرا بفهمند! و وزیری از خاندانم برای من قرار ده. برادرم هارون را! با او پشتم را محکم کن. (طه/۳۱۲۵). تا آخر درخواست موسی (برای نبوّت [هارون]»؟ گفتند: «نه».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۰۲
بحار الأنوار، ج۳۱، ص۳۸۰/ إرشادالقلوب؛ ص۲، ص۲۶۲/ الأمالی للطوسی؛ ص۵۵۱
۲
(طه/ ۳۲)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَبِی‌ذَرٍّ الْغِفَارِیِ قَال: إِنِّی صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَوْماً فَسَأَلَ سَائِلٌ فِی الْمَسْجِدِ فَلَمْ یُعْطِهِ أَحَدٌ شَیْئاً وَ کَانَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فِی الصَّلَاهًِْ رَاکِعاً فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ بِخِنْصِرِهِ الْیُمْنَی فَأَقْبَلَ السَّائِلُ فَأَخَذَ الْخَاتَمَ مِنْ خِنْصِرِهِ وَ ذَلِکَ بِمَرْأًی مِنَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ یُصَلِّی فَلَمَّا فَرَغَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مِنْ صَلَاتِهِ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ أَخِی مُوسَی (علیه السلام) سَأَلَکَ فَقَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی فَأَنْزَلْتَ عَلَیْهِ قُرْآناً نَاطِقاً سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا اللَّهُمَّ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) نَبِیُّکَ وَ صَفِیُّکَ اللَّهُمَّ {فَ} اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی عَلِیّاً (علیه السلام) اشْدُدْ بِهِ ظَهْرِی قَالَ أَبُوذَرٍّ (رحمة الله علیه) فَمَا اسْتَتَمَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کَلَامَهُ حَتَّی نَزَلَ جَبْرَئِیلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) اقْرَأْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ.

پیامبر ( ابوذر غفاری گوید: من با رسول خدا (نماز ظهر را خواندم مستمندی در مسجد از مردم چیزی خواست هیچ‌کس چیزی به او نداد... درهمین‌حال علی (که درحال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد، سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد؛ پیامبر (که درحال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامی‌که از نماز فارغ شد سر به‌سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت: رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی [و دعای او را مستجاب نمودی و بر او آیه قرآن نازل کردی: به‌زودی بازوان تو را به‌وسیله‌ی برادرت محکم [و نیرومند] می‌کنیم، و برای شما سلطه و برتری قرار می‌دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی‌یابند شما و پیروانتان پیروزید!. (قصص/۳۵). خدایا! من محمّد، پیامبر و برگزیده‌ی تو هستم پس رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی؛ ابوذر (گفت: «هنوز دعای پیامبر (پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر (گفت: «بخوان». پیامبر (فرمود: «چه بخوانم»؟ گفت: «بخوان: سرپرست و رهبر شما تنها خدا است و پیامبر او، و آن‌ها که ایمان آورده‌اند و نماز را برپا می‌دارند و درحال رکوع زکات می‌پردازند. (مائده/۵۵)».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۰۴
بحار الأنوار، ج۳۵، ص۱۹۴/ إرشادالقلوب؛ ج۲، ص۲۲۰/ کشف الیقین؛ ص۹۸/ المناقب؛ ج۳، ص۳/ نورالثقلین
۳
(طه/ ۳۲)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ (رحمة الله علیه) قَالَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) یَدِی وَ یَدَ امیرالمؤمنین علِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) فَعَلَا بِنَا عَلَی ثَبِیرٍ ثُمَّ صَلَّی رَکَعَاتٍ ثُمَّ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ مُوسَی‌بْنَ‌عِمْرَانَ (علیه السلام) سَأَلَکَ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) نَبِیُّکَ أَسْأَلُکَ أَنْ تَشْرَحَ لِی صَدْرِی وَ تُیَسِّرَ لِی أَمْرِی وَ تَحْلُلَ عُقْدَهًًْ مِنْ لِسَانِی لِیَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی علِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی.

پیامبر ( ابن‌عبّاس (گوید: «روزی رسول خدا (دست علیّ‌بن‌ابی‌طالب (و دست مرا گرفت. در آن موقع ما در مکّه بودیم. پیامبر (چهار رکعت نماز گزارد. سپس دو دستش را به‌سمت آسمان بالا برد. و فرمود: «پروردگارا! همانا پیامبرت موسی‌بن‌عمران (از تو خواهش کرد و گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری؛ و منِ محمّد نیز که دیگر پیامبرت هستم، از تو می‌خواهم که شرح صدری به من عطا کنی و کارم را برایم آسان گردانی و گره از زبانم بگشایی تا سخنم را بفهمند؛ برایم وزیری از خاندانم قرار دهی. علی (برادرم را، پشتیبان من قرار بدهی و او را در کارهایم شریک گردانی». ابن‌عبّاس (می‌گوید: «بلافاصله ندایی شنیدم که می‌گفت: «ای احمد! آنچه خواسته بودی، برآورده شد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۰۴
بحار الأنوار، ج۳۹، ص۲۹۰/ بحار الأنوار، ج۳۶، ص۱۲۶/البرهان
۴
(طه/ ۳۲)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ قَالَت: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِإِزَاءِ ثَبِیرٍ وَ هُوَ یَقُولُ أَشْرِقْ ثَبِیرُ أَشْرِقْ ثَبِیرُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مَا سَأَلَکَ أَخِی مُوسَی (علیه السلام) أَنْ تَشْرَحَ لِی صَدْرِی وَ أَنْ تُیَسِّرَ لِی أَمْرِی وَ أَنْ تَحِلَّ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی عَلِیّاً (علیه السلام) أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً.

پیامبر ( اسماءبنت‌عمیس گوید: رسول خدا (را بر بالای کوه ثبیر دیدم درحالی‌که می‌فرمود: «ثبیر آگاه باش، ثبیر آگاه باش، پروردگارا! من نیز آنچه را که موسی (برادرم از تو درخواست نمود، درخواست دارم؛ اینکه سینه‌ام را فراخ گردان و امور را برای من آسان گردان، گره از زبانم بگشای تا کلام مرا بفهمند، برایم وزیری از خاندانم قرار ده برادرم علی (را حامی و پشتیبان من قرار ده او را در کارهایم شریک گردان تا بتوانم بسیار تو را تسبیح گفته و تو را فراوان یاد کنم، همانا تو بر ما ناظر و آگاهی».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۰۴
بحار الأنوار، ج۳۶، ص۱۲۶/ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۱۴۳/ البرهان/ نورالثقلین؛ «بتفاوت»
۵
(طه/ ۳۲)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ قَالَت: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَاقِفاً بِمَکَّهًَْ مُسْتَقْبِلًا بِثَبِیرٍ مُسْتَدْبِراً حِرَاءَ وَ هُوَ یَقُولُ إِنِّی أَقُولُ الْیَوْمَ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ مُوسَی‌بْنُ‌عِمْرَانَ (علیه السلام) أَسْأَلُکَ اللهُمَّ أَنْ تَشْرَحَ لِی صَدْرِی وَ تُیَسِّرَ لِی أَمْرِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی علِیِّ‌بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ (علیه السلام) أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً.

پیامبر ( اسماءبنت‌عمیس گوید: رسول خدا (در مکّه، رو به کوه «ثبیر» و پشت به غار «حراء» ایستاده بود و می‌فرمود: «من امروز همان چیزی را می‌گویم که بنده‌ی صالح خدا موسی‌بن‌عمران (گفت؛ خدایا! از تو می‌خواهم که شرح صدر به من عطا کنی و کار مرا آسان گردانی و از اهل من، علیّ‌بن‌ابی‌طالب (برادرم را وزیر من قرار دهی و به‌واسطه‌ی او مرا نیرومندتر کنی و او را در کار من شریک گردانی تا تو را بسیار تسبیح کرده و یاد کنیم و تو برما آگاهی».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۰۶
بحار الأنوار، ج۳۸، ص۱۴۰
۶
(طه/ ۳۲)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- فِی إسْتِخْلَافِ عَلِیٍّ (علیه السلام) فِی غَزْوَهًِْ تَبُوک: لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْخُرُوجَ اسْتَخْلَفَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ أَزْوَاجِهِ وَ مُهَاجَرِهِ وَ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ (علیه السلام) إِنَّ الْمَدِینَهًَْ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِی أَوْ بِکَ. ... أَنَّ أَهْلَ النِّفَاقِ لَمَّا عَلِمُوا بِاسْتِخْلَافِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلِیّاً (علیه السلام) عَلَی الْمَدِینَهًِْ حَسَدُوهُ لِذَلِکَ وَ عَظُمَ عَلَیْهِمْ مُقَامُهُ فِیهَا بَعْدَ خُرُوجِهِ وَ عَلِمُوا أَنَّهَا تَنْحَرِسُ بِهِ وَ لَا یَکُونُ لِلْعَدُوِّ فِیهَا مَطْمَعٌ فَسَاءَهُمْ ذَلِکَ وَ کَانُوا یُؤْثِرُونَ خُرُوجَهُ مَعَهُ لِمَا یَرْجُونَهُ مِنْ وُقُوعِ الْفَسَادِ وَ الِاخْتِلَاطِ عِنْدَ نَأْیِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) عَنِ الْمَدِینَهًِْ وَ خُلُوِّهَا مِنْ مَرْهُوبٍ مَخُوفٍ یَحْرُسُهَا وَ غَبَطُوهُ (علیه السلام) عَلَی الرَّفَاهِیَهًِْ وَ الدَّعَهًِْ بِمُقَامِهِ فِی أَهْلِهِ وَ تَکَلُّفِ مَنْ خَرَجَ مِنْهُمُ الْمَشَاقَّ بِالسَّفَرِ وَ الْخَطَرِ. فَأَرْجَفُوا بِهِ (علیه السلام) وَ قَالُوا لَمْ یَسْتَخْلِفْهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِکْرَاماً لَهُ وَ إِجْلَالًا وَ مَوَدَّهًًْ وَ إِنَّمَا خَلَّفَهُ اسْتِثْقَالًا لَهُ .... فَلَمَّا بَلَغَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِرْجَافُ الْمُنَافِقِینَ بِهِ أَرَادَ تَکْذِیبَهُمْ وَ إِظْهَارَ فَضِیحَتِهِمْ فَلَحِقَ بِالنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ إِنَّمَا خَلَّفْتَنِی اسْتِثْقَالًا وَ مَقْتاً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ارْجِعْ یَا أَخِی إِلَی مَکَانِکَ فَإِنَّ الْمَدِینَهًَْ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِی أَوْ بِکَ فَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ دَارِ هِجْرَتِی وَ قَوْمِی أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهًِْ هَارُونَ (علیه السلام) مِنْ مُوسَی (علیه السلام) إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.

پیامبر ( در حدیث جانشینی امام علی (در غزوه تبوک آمده است: چون پیغمبر (آماده‌ی رفتن شد امیرالمؤمنین (را به‌جای خود به‌عنوان جانشینی در میان خاندان و فرزندان و زنان و آنان‌که با او به مدینه هجرت کرده بودند گماشت، و به او فرمود: «یا علی (! به‌درستی‌که شهر مدینه اصلاح نمی‌پذیرد جز به بودن من یا تو». ... منافقان بر وی حسادت ورزیده و بر آنان گران آمد و متوجّه شدند که او به‌خوبی از مدینه نگهداری می‌کند و دشمن نمی‌تواند دست طمع به‌طرف مدینه دراز کند؛ به‌همین مناسبت متأثّر گردیده و می‌خواستند برای آنکه هرچه بهتر و بیشتر بتوانند تیر فسادشان را به هدف مقصود برسانند؛ علی (همراه آن جناب حرکت کند و آنان در غیبت رسول خدا (به مدینه دست پیدا نمایند و از هرسو سخن‌ها گفتند، تا بدان‌جا که گفتند: «اینکه رسول خدا (علی (را به‌جای خود در مدینه گذارده نه به خاطر دوستی و گرامی‌داشتن و بزرگواری او بوده، بلکه [از روی بی‌مهری با او] نخواسته است علی (را همراه خود ببرد...» [به هر صورت] چون یاوه‌سرایی منافقین به گوش امیرالمؤمنین (رسید، خواست تا دروغ آن‌ها را آشکارا نموده کوس رسوایی آنان را بر سر کوی‌وبازار بزند، پس خود را به پیغمبر (رساند، و عرض کرد: «ای رسول خدا (! منافقین مدینه چنین می‌پندارند که شما به خاطر اینکه همراه‌بودن من برای شما گران بوده و خشمی که بر من داشته‌اید مرا به‌جای خود در مدینه نهاده‌ای»؟ پیغمبر (به او فرمود: «برادر من! به‌جای خود باز گرد؛ زیرا مدینه اصلاح نمی‌پذیرد جز به بودن من با تو، زیرا تو جانشین من در میان خاندان و هجرتگاه و فامیل من هستی، ای علی (! آیا خوشنود نیستی که تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی (هستی جز اینکه پیغمبری پس از من نیست».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۲۰۶
الارشاد؛ ج۱، ص۱۵۶
بیشتر