آیه وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني وَ أَطيعُوا أَمْري [90]
و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما فقط بهوسیلهی آن مورد آزمایش قرار گرفتید و پروردگار شما خداوند رحمان است؛ پس، از من پیروى کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید».
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- کَانَ السَّامِرِیُّ عَلَی مُقَدِّمَهًِْ مُوسَی (علیه السلام) یَوْمَ أَغْرَقَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ أَصْحَابَهُ فَنَظَرَ إِلَی جَبْرَئِیلَ وَ کَانَ عَلَی حَیَوَانٍ فِی صُورَهًِْ رَمَکَهًٍْ وَ کَانَتْ کُلَّمَا وَضَعَتْ حَافِرَهَا عَلَی مَوْضِعٍ مِنَ الْأَرْضِ یَتَحَرَّکُ ذَلِکَ الْمَوْضِعُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ السَّامِرِیُّ وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ أَصْحَابِ مُوسَی (علیه السلام) فَأَخَذَ التُّرَابَ مِنْ حَافِرِ رَمَکَهًِْ جَبْرَئِیلَ وَ کَانَ یَتَحَرَّکُ فَصَرَّهُ فِی صُرَّهًٍْ وَ کَانَ عِنْدَهُ یَفْتَخِرُ بِهِ عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمَّا جَاءَهُمْ إِبْلِیسُ وَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ قَالَ لِلسَّامِرِیِّ هَاتِ التُّرَابَ الَّذِی مَعَکَ فَجَاءَ بِهِ السَّامِرِیُّ فَأَلْقَاهُ إِبْلِیسُ فِی جَوْفِ الْعِجْلِ فَلَمَّا وَقَعَ التُّرَابُ فِی جَوْفِهِ تَحَرَّکَ وَ خَارَ وَ نَبَتَ عَلَیْهِ الْوَبَرُ وَ الشَّعْرُ فَسَجَدَ لَهُ بَنُو إِسْرَائِیلَ فَکَانَ عَدَدُ الَّذِینَ سَجَدُوا سَبْعِینَ أَلْفاً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ لَهُمْ هَارُونُ (علیه السلام) کَمَا حَکَی اللَّهُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی (علیه السلام) فَهَمُّوا بِهَارُونَ حَتَّی هَرَبَ مِنْ بَیْنِهِمْ وَ بَقُوا فِی ذَلِک.
علیّّّّّبنابراهیم ( سامری در روزی که موسی (قوم خود را از دریا عبور میداد در جلوی موسی (حرکت میکرد و نگاهش به جبرئیل افتاد که بر حیوانی بهصورت اسب نشسته بود و هر وقت آن حیوان پای خود را در موضعی میگذاشت؛ آن موضع حرکت مینمود، سامری که در آن وقت از اصحاب و یاران موسی (بود دست برد و کفی از خاک مرکب جبرئیل را برداشت و آن خاک تحرّک داشت، سپس آن خاک را در کیسهای مخفی کرد و نزد خود نگاه داشت و همواره بهوسیلهی آن بر بنیاسرائیل فخر فروشی میکرد. وقتیکه ابلیس به نزد آنها آمد بهوسیلهی ذوبکردن زیورآلات برای آنها گوسالهای ساخت و به سامری گفت: «آن خاکی را که از ردّ پای جبرئیل برداشتهای بیاور». آنگاه ابلیس آن خاک را در دهان گوساله قرار داد، وقتیکه چنین کرد آروارهی گوساله زرّین حرکت کرد و صدا نمود و بر بدن او پشم و کرک رویید، آن وقت بنیاسرائیل برای گوساله به سجده افتادند و تعداد افرادی که گوسالهپرست شدند، هفتادهزار نفر بود. دراینوقت هارون به آنها گفت: «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی؛ سپس آنها به هارون حمله کردند و هارون مجبور شد از میان آنها بگریزد و اوضاع برهمینمنوال بود.
العسکری (علیه السلام)- عَنْ أَبِیمُحَمَّدٍ الْحَسَنِبْنِ{عَلِیٍ} الْعَسْکَرِیِّ (علیه السلام) عَنْ أَبِیهِ (علیه السلام) وَ ذَکَرَ أَنَّهُ (علیه السلام) زَارَ بِهَا فِی یَوْمِ الْغَدِیر فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَتَکَ وَ أَبَانَ عَنْ جَمِیلِ فِعْلِکَ بِقَوْلِهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ ثُمَّ مِحْنَتُکَ یَوْمَ صِفِّینَ وَ قَدْ رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ حِیلَهًًْ وَ مَکْراً فَأُعْرِضَ الشَّکُّ وَ عُرِفَ الْحَقُّ وَ اتَّبَعَ الظَّنُّ أَشْبَهَتْ مِحْنَهًَْ هَارُونَ (علیه السلام) إِذْ أَمَّرَهُ مُوسَی (علیه السلام) عَلَی قَوْمِهِ فَتَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ هَارُونُ (علیه السلام) یُنَادِی بِهِمْ وَ یَقُولُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی (علیه السلام) وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ قُلْتَ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهَا وَ خُدِعْتُمْ فَعَصَوْکَ وَ خَالَفُوا عَلَیْکَ وَ اسْتَدْعَوْا نَصْبَ الْحَکَمَیْنِ فَأَبَیْتَ عَلَیْهِمْ وَ تَبَرَّأْتَ إِلَی اللَّهِ مِنْ فِعْلِهِمْ وَ فَوَّضْتَهُ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا أَسْفَرَ الْحَقُّ وَ سَفِهَ الْمُنْکَرُ وَ اعْتَرَفُوا بِالزَّلَلِ وَ الْجَوْرِ عَنِ الْقَصْدِ وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِهِ وَ أَلْزَمُوکَ عَلَی سَفَهِ التَّحْکِیمِ الَّذِی أَبَیْتَهُ وَ أَحَبُّوهُ وَ حَظَرْتَهُ وَ أَبَاحُوا ذَنْبَهُمُ الَّذِی اقْتَرَفُوه.
امام عسکری ( خدای متعال طاعت تو را تحسین کرد و با آیهای که در قرآن آورد پرده از کار نیک تو برداشت و فرمود: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشند. (بقره/۲۰۷) روز صفین که قرآنها را به نیرنگ بالا بردند و شک ظاهر شد و با اینکه حق معلوم بود از ظنّ و گمان تبعیّت شد، مصیبت و بلای تو شبیه مصیبت و بلای هارون بود زمانیکه موسی (او را امیر و جانشین قوم خود کرد و آنها از دور او پراکنده شدند درحالیکه هارون آنها را صدا میزد و میگفت: یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی. همینطور زمانیکه قرآنها بالابرده شد، فرمودی: «ای قوم! شما بهواسطهی آن [قرآنها] آزمایش و فریفته شدید ولی آنها سرپیچی کردند و با تو مخالفت کردند و خواستند که دو حَکَم تعیین شود امّا تو اکراه داشتی که خواستهی آنها انجام شود و از کار آنها برائت جستی و به خودشان واگذارکردی. زمانیکه حق روشن شد و حماقت منکَر آشکار گردید و آنها اعتراف به لغزش و انحراف از حدّ اعتدال کردند، شروع به اختلاف کرده و تو را وادار کردند کار سفیهانه آنها را که همان حکمیّت بود و تو از آن اکراه داشتی و از آن منع کرده بودی و آنها مایل به آن بودند، لغو کنی و آنها گناهی که مرتکب شده بودند را مباح دانستند.