آیه وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى [13]
و من تو را [براى مقام رسالت] برگزيدم؛ اكنون به آنچه [بر تو] وحى مىشود، گوش فرا ده.
الباقر (علیه السلام)- فَلَمَّا انْتَهَی المُوسی (علیه السلام) إِلَی النَّارِ فَإِذَا شَجَرَهًٌْ تَضْطَرِمُ مِنْ أَسْفَلِهَا إِلَی أَعْلَاهَا فَلَمَّا دَنَا مِنْهَا تَأَخَّرَتْ عَنْهُ فَرَجَعَ وَ أَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهًًْ ثُمَّ دَنَتْ مِنْهُ الشَّجَرَهًُْ {فَ} نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللهُ رَبُّ الْعالَمِینَ وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ فَإِذَا حَیَّهًٌْ مِثْلُ الْجَذَعِ لِأَنْیَابِهَا صَرِیرٌ یَخْرُجُ مِنْهَا مِثْلُ لَهَبِ النَّارِ فَوَلَّی مُدْبِراً فَقَالَ لَهُ رَبُّهُ عَزَّوَجَلَّ ارْجِعْ فَرَجَعَ وَ هُوَ یَرْتَعِدُ وَ رُکْبَتَاهُ تَصْطَکَّانِ فَقَالَ إِلَهِی هَذَا الْکَلَامُ الَّذِی أَسْمَعُ کَلَامُکَ قَالَ نَعَمْ فَلَا تَخَفْ فَوَقَعَ عَلَیْهِ الْأَمَانُ فَوَضَعَ رِجْلَهُ عَلَی ذَنَبِهَا ثُمَّ تَنَاوَلَ لِحْیَتَهَا فَإِذَا یَدُهُ فِی شُعْبَهًِْ الْعَصَا قَدْ عَادَتْ عَصًا.
امام باقر ( چون به آتش رسید دید درختی از بن تا شاخه روشن و فروزان است چون به آن نزدیک شد آتش از او واپس رفت، برگشت و در خود احساس ترسی کرد سپس آن درخت به وی نزدیک شد؛ از کرانه راست درّه، در آن سرزمین پر برکت، از میان یک درخت ندا داده شد که: «ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان! عصایت را بیفکن!» هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون ماری با سرعت حرکت میکند، ترسید و به عقب برگشت. (قصص/۳۱-۳۰) ناگاهان تبدیل به ماری شد مانند تنهی خرما که دندانهایش آواز قلم نویسندگی میکرد و از دهانش شرارهی آتش میجهید؛ موسی (پشت کرده دور میشد پروردگار عزّوجلّ فرمود: «برگرد». برگشت و به خود میلرزید و زانوهایش به هم میخورد؛ عرض کرد: «ای معبود من! این سخنی که میشنوم سخن توست»؟ فرمود: «آری، نترس». آسوده شد و پای خود را بر دم آن مار نهاد و زیر گلویش را گرفت به ناگاه دستش بر قبضهی عصا بود و بهصورت عصا برگشت.
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- إِنَّ مُوسَی (علیه السلام) لَمَّا نُودِیَ مِنَ الشَّجَرَهًِْ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ أَسْرَعَ الْإِجَابَهًَْ وَ تَابَعَ التَّلْبِیَهًَْ وَ قَالَ إِنِّی أَسْمَعُ صَوْتَکَ وَ أُحِسُّ وَجْسَکَ وَ لَا أَرَی مَکَانَکَ فَأَیْنَ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا فَوْقَکَ وَ تَحْتَکَ وَ أَمَامَکَ وَ خَلْفَکَ وَ مُحِیطٌ بِکَ وَ أَقْرَبُ إِلَیْکَ مِنْ نَفْسِکَ.
پیامبر ( زمانیکه از ناحیهی درخت به موسی (ندا داده شد: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ؛ به سرعت اجابت کرد و لبّیک را تکرار کرد و گفت: «من صدای تو را میشنوم و حضورت را حس میکنم ولی جای تو را نمیبینم. توکجایی»؟ خدای متعال پاسخ داد: «من بالای سر تو و پایین تو و روبروی تو و پشت سرت هستم. به تو احاطه دارم و از خودت به تو نزدیکترم».
الصّادق (علیه السلام)- جَاءَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَی مُوسَی (علیه السلام) وَ هُوَ یُنَاجِی رَبَّهُ، فَقَالَ لَهُ مَلَکٌ مِنَ الْمَلَائِکَهًِْ وَیْلَکَ مَا تَرْجُو مِنْهُ وَ هُوَ عَلَی هَذِهِ الْحَالَهًِْ یُنَاجِی رَبَّهُ، فَقَالَ أَرْجُو مِنْهُ مَا رَجَوْتُ مِنْ أَبِیهِ آدَمَ (علیه السلام) وَ هُوَ فِی الْجَنَّهًْ.
امام صادق ( ابلیس، که نفرین خداوند بر او باد، درحالیکه موسی (به مناجات با پروردگارش مشغول بود، نزد او رفت. پس یکی از ملائکه به ابلیس گفت: «وای بر تو، از او چه میخواهی؟ مگر نمیبینی که او به مناجات با پروردگارش مشغول است»؟ ابلیس گفت: «از او همان چیزی را میخواهم که از پدرش آدم، آن زمانکه در بهشت بود، میخواستم».
الصّادق (علیه السلام)- سُئِلَ الصَّادِقُ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لِمُوسَی (علیه السلام) فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً قَالَ کَانَتَا مِنْ جِلْدِ حِمَارٍ مَیِّتٍ.
امام صادق ( خدای متعال به موسی (فرمود: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ المُقَدَّسِ طُویً چرا که کفشهای موسی (از پوست مردار الاغ بود.
المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- سَأَلَ سَعْدُبْنُعَبْدِاللَّهِ القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی لِنَبِیِّهِ مُوسَی (علیه السلام) فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً فَإِنَّ فُقَهَاءَ الْفَرِیقَیْنِ یَزْعُمُونَ أَنَّهَا کَانَتْ مِنْ إِهَابِ الْمَیْتَهًِْ فَقَالَ (علیه السلام) مَنْ قَالَ ذَلِکَ فَقَدِ افْتَرَی عَلَی مُوسَی (علیه السلام) وَ اسْتَجْهَلَهُ فِی نُبُوَّتِهِ إِنَّهُ مَا خَلَا الْأَمْرُ فِیهَا مِنْ خَصْلَتَیْنِ إِمَّا أَنْ کَانَتْ صَلَاهًُْ مُوسَی (علیه السلام) فِیهَا جَائِزَهًًْ أَوْ غَیْرَ جَائِزَهًٍْ فَإِنْ کَانَتْ جَائِزَهًًْ فِیهَا فَجَازَ لِمُوسَی (علیه السلام) أَنْ یَکُونَ یَلْبَسُهَا فِی تِلْکَ الْبُقْعَهًِْ وَ إِنْ کَانَتْ مُقَدَّسَهًًْ مُطَهَّرَهًًْ وَ إِنْ کَانَتْ صَلَاتُهُ غَیْرَ جَائِزَهًٍْ فِیهَا فَقَدْ أَوْجَبَ أَنَّ مُوسَی (علیه السلام) لَمْ یَعْرِفِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ لَمْ یَعْلَمْ مَا جَازَتِ الصَّلَاهًُْ فِیهِ مِمَّا لَمْ تَجُزْ وَ هَذَا کُفْرٌ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی یَا مَوْلَایَ عَنِ التَّأْوِیلِ فِیهِمَا قَالَ إِنَّ مُوسَی (علیه السلام) کَانَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ فَقَالَ یَا رَبِّ إِنِّی أَخْلَصْتُ لَکَ الْمَحَبَّهًَْ مِنِّی وَ غَسَلْتُ قَلْبِی عَمَّنْ سِوَاکَ وَ کَانَ شَدِیدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ أَیِ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِکَ مِنْ قَلْبِکَ إِنْ کَانَتْ مَحَبَّتُکَ لِی خَالِصَهًًْ وَ قَلْبُکَ مِنَ الْمَیْلِ إِلَی مَنْ سِوَایَ مَشْغُولًا الْخَبَرَ.
امام مهدی ( سعدبنعبداللَّه گوید: از حضرت مهدی (در مورد آیه: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ المُقَدَّسِ طُویً پرسیدم، چون همهی فقها معتقدند که جنس آنها از پوست مردار بوده است». امام مهدی (فرمود: «هرکس چنین حرفی را زده باشد به تحقیق بر موسی (افترا زده است و او را در نبوّتش زیر سؤال برده است. اینجا دو صورت امکان دارد: یا اینکه نماز موسی (در آن جایز بوده است یا نه، اگر جایز بوده پس برای موسی (جایز بوده که آنها را در آن مکان بپوشد، هرچند که مکان مقدّس و مطهّری بوده است؛ و اگر نماز در آن جایز نبوده است پس لازم میآید که بگوییم موسی (حلال و حرام را تشخیص نمیداده و نمیدانسته است که نماز در چه چیزی جایز است و در چه چیزی جایز نیست و این کفر است. سپس گفتم: «ای مولای من تأویل این دو را برایم بگو»؟ پس فرمود: «موسی (در یک مکان مقدس قرار داشت، و فرمود: «خداوندا من محبّت به عشقم را مختص به تو کردم و قلبم را از هر آنچه که غیر از تو باشد پاک کردم». و موسی (آن موقع خانوادهاش را زیاد دوست داشت. خداوند به او فرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ یعنی عشق به خانوادهات را از قلبت بیرون کن اگر واقعا عشق تو به من خالص است و قلبت به غیر از من اشتیاقی ندارد».
الصّادق (علیه السلام)- قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لِمُوسَی (علیه السلام) فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ قَالَ یَعْنِی ارْفَعْ خَوْفَیْکَ یَعْنِی خَوْفَهُ مِنْ ضِیَاعِ أَهْلِهِ وَ قَدْ خَلَّفَهَا بِمَخْضٍ وَ خَوْفَهُ مِنْ فِرْعَوْنَ.
امام صادق ( خدا به موسی (در این آیه: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ، فرمود: «یعنی از دوگونه ترس خود دست بردار؛ یکی ترس از مردن همسرش که درحالت وضع حمل او را ترک گفته بود و دیگری ترس از فرعون».
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- یَزِیدُبْنُسَلَّامٍ أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَال أَخْبِرْنِی عَنِ الْوَادِی الْمُقَدَّسِ لِمَ سُمِّیَ الْمُقَدَّسَ قَالَ لِأَنَّهُ قُدِّسَتْ فِیهِ الْأَرْوَاحُ وَ اصْطُفِیَتْ فِیهِ الْمَلَائِکَهًُْ وَ کَلَّمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ مُوسی تَکْلِیماً.
پیامبر ( در روایت ابنسلام آمده است: از پیامبر (دربارهی علّت نامگذاری الْوادِ المُقَدَّسِ پرسش شده، آن حضرت میفرماید: «مقدّس بودن آن وادی بهجهت تزکیه و تقدیس روحها در آن مکان و ارسال ملائکه در آنجا و وقوع تکلّم خداوند با موسی (است».
الکاظم (علیه السلام)- قَالَ عَلِیُّبْنُأَبِیحَمْزَهًَْ کُنْتُ مَعَ مُوسَی (علیه السلام) بِمِنًی ثُمَّ سَبَقَنِی إِلَی دَارِهِ بِمَکَّهًَْ وَ أَتَیْتُهُ و قَدْ صَلَّی الْمَغْرِبَ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً فَخَلَعْتُ نَعْلِی وَ جَلَسْتُ مَعَه.
امام کاظم ( علیّبنحمزه گوید: با امام موسی کاظم (در منی بودیم، سپس حضرت، زودتر به مکّه رفت و ما نیز بهدنبال او رفتیم. وقتیکه نماز مغرب را خوانده بود بر او وارد شدیم، فرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ المُقَدَّسِ [طُویً]» من نیز کفشهایم را درآورده و نشستم».
ابنعبّاس (رحمة الله علیه)- إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ أَیِ الْمُبَارَکِ.
ابنعبّاس ( إِنَّکَ بِالْوادِ المُقَدَّسِ یعنی در وادی مبارک هستی.