آیه قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ في غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلينَ [10]
يكى از آنها گفت: «يوسف را به قتل نرسانيد؛ و اگر مىخواهيد كارى انجام دهيد، او را در مخفىگاه چاه بيفكنيد؛ تا بعضى از قافلهها او را برگيرند [و با خود به مكان دورى ببرند]».
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- قالَ قائِلُ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ قِیلَ: هُوَ لَاوِی.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ گفته شده است: این کلام «لاوی» بوده است.
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فَلَمَّا وَافَی یَعْقُوبُ (علیه السلام) وَ أَهْلُهُ وَ وُلْدُهُ مِصْرَ قَعَدَ یُوسُفُ (علیه السلام) عَلَی سَرِیرِهِ وَ وَضَعَ تَاجَ الْمُلْکِ عَلَی رَأْسِهِ فَأَرَادَ أَنْ یَرَاهُ أَبُوهُ عَلَی تِلْکَ الْحَالَهًِْ فَلَمَّا دَخَلَ أَبُوهُ لَمْ یَقُمْ لَهُ فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ یَا یُوسُفُ (علیه السلام) أَخْرِجْ یَدَکَ فَأَخْرَجَهَا فَخَرَجَ مِنْ بَیْنِ أَصَابِعِهِ نُورٌ فَقَالَ یُوسُفُ (علیه السلام) مَا هَذَا یَا جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ هَذِهِ النُّبُوَّهًُْ أَخْرَجَهَا اللَّهُ مِنْ صُلْبِکَ لِأَنَّکَ لَمْ تَقُمْ إِلَی أَبِیکَ فَحَطَّ اللَّهُ نُورَهُ وَ مَحَا النُّبُوَّهًَْ مِنْ صُلْبِهِ وَ جَعَلَهَا فِی وُلْدِ لَاوَی أَخِی یُوسُفَ (علیه السلام) وَ ذَلِکَ لِأَنَّهُمْ لَمَّا أَرَادُوا قَتْلَ یُوسُفَ (علیه السلام) قَالَ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ وَ لَمَّا أَرَادُوا أَنْ یَرْجِعُوا إِلَی أَبِیهِمْ مِنْ مِصْرَ وَ قَدْ حَبَسَ یُوسُفُ (علیه السلام) أَخَاهُ قَالَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ فَکَانَ أَنْبِیَاءُ (بَنِیإِسْرَائِیلَ مِنْ وُلْدِ لَاوَی بْنِ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ کَانَ مُوسَی (علیه السلام) مِنْ وُلْدِهِ وَ هُوَ مُوسَیبْنُعِمْرَانَ بْنِ یَهْصِرَ بْنِ وَاهِیثَ بْنِ لَاوَی بْنِ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَبْنِإِبْرَاهِیم (علیه السلام).
علیبنابراهیم (رحمة الله علیه)- زمانیکه یعقوب (علیه السلام) و خاندان و فرزندانش به مصر رسیدند، یوسف (علیه السلام) بر تختش نشسته و تاج فرمانروایی بر سر گذاشت چراکه میخواست پدرش، او را دراینحالت مشاهده کند و هنگامیکه پدرش [بر او] وارد شد به احترام او از جای برنخاست؛ در همینحال جبرئیل بر یوسف (علیه السلام) نازل شد و خطاب به او گفت: «ای یوسف (علیه السلام)! دست خود را بیرون بیاور»! وقتی یوسف (علیه السلام) دست خود را بیرون آورد از میان انگشتانش نوری خارج گردید، یوسف (علیه السلام) گفت: «ای جبرئیل! این نور چه بود»؟ جبرئیل گفت: «این [نورِ] نبوّت است که خداوند آن را از نسل تو بیرون آورد، چراکه به احترام پدرت از جای خود برنخاستی». بدینترتیب، خداوند نورش را زدوده و نبوّت را از نسل یوسف (علیه السلام) محو نمود و آن را در نسل لاوی برادر یوسف (علیه السلام) قرار داد و این بدانجهت بود که چون برادران، قصد کشتن یوسف را نمودند، لاوی گفت: لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الجُبِّ بدینخاطر خداوند از کار او تقدیر نمود؛ و زمانی هم که بنیامین به دستور یوسف (علیه السلام) در مصر نگه داشته شد و برادران قصد بازگشتن به نزد یعقوب (علیه السلام) را داشتند، لاوی گفت: من از این سرزمین حرکت نمیکنم، تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا دربارهی من داوری کند، که او بهترین حکمکنندگان است!. (یوسف/۸۰) به همینخاطر خداوند از کار او تقدیر نمود، در نتیجه همهی پیامبرانِ بنیاسرائیل از فرزندان لاوی پسر یعقوببن اسحاقبنابراهیم (علیه السلام) بودند و موسی (علیه السلام) نیز از فرزندان او بود، بدینصورت که او موسیبنعمران بنیهصربن واهیثبنلاوی بنیعقوببن اسحاقبنابراهیم (علیه السلام) میباشد.
السّجّاد (علیه السلام)- فَلَمَّا أَمْعَنُوا بِهِ أَتَوْا بِهِ غَیْضَهًَْ أَشْجَارٍ فَقَالُوا نَذْبَحُهُ وَ نُلْقِیهِ تَحْتَ هَذِهِ الشَّجَرَهًِْ فَیَأْکُلُهُ الذِّئْبُ اللَّیْلَهًَْ فَقَالَ کَبِیرُهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ لَکِنْ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ فَانْطَلَقُوا بِهِ إِلَی الْجُبِّ فَأَلْقَوْهُ وَ هُمْ یَظُنُّونَ أَنَّهُ یَغْرَقُ فِیهِ.
امام سّجاد (علیه السلام)- پس چون وی را همراه خود برده و از پدر دورش نمودند به جنگلی رسیدند با هم گفتند: «یوسف (علیه السلام) را در همین مکان کشته و زیر این درختان میاندازیم تا شب گرگ آمده و او را بخورد». بزرگ آنها گفت: قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ؛ برادران کلام او را تصدیقکرده لاجرم یوسف (علیه السلام) را بر سر چاهی برده و سپس وی را به درون چاه افکندند. ایشان گمان داشتند که یوسف (علیه السلام) در آب چاه غرق میشود.
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فَقَالَ لَاوَی أَلْقُوهُ فِی هَذَا الْجُبِ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ فَأَدْنَوْهُ مِنْ رَأْسِ الْجُبِّ فَقَالُوا لَهُ انْزِعْ قَمِیصَکَ فَبَکَی وَ قَالَ یَا إِخْوَتِی لَا تُجَرِّدُونِی، فَسَلَّ وَاحِدٌ مِنْهُمْ عَلَیْهِ السِّکِّینَ وَ قَالَ لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْهُ لَأَقْتُلَنَّکَ فَنَزَعَهُ فَأَلْقَوْهُ فِی الْیَمِّ وَ تَنَحَّوْا عَنْهُ فَقَالَ یُوسُفُ فِی الْجُبِّ یَا إِلَهَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ ارْحَمْ ضَعْفِی وَ قِلَّهًَْ حِیلَتِی وَ صِغَرِی.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- لاوی گفت: أَلْقُوهُ فِی غَیَابَةِ الجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ بنابراین یوسف (علیه السلام) را لبهی چاه، نزدیک کردند و به او گفتند: «پیراهنت را از تن درآر». او گریست و گفت: «ای برادران من! لباس را از تن من بیرون نیاورید». یکی از برادران، به روی او چاقو کشید و او را تهدید کرد و گفت: «اگر پیراهنت را از تن بیرون نیاوری، تو را میکشیم». یوسف (علیه السلام)، پیراهن را از تنش بیرون آورد و سپس، او را با سطل به درون چاه فرستادند و از او دور شدند. یوسف (علیه السلام) در چاه گفت: «ای خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (! بر ناتوانی و بیچارگی و سنّ کم من، رحم کن».