آیه ۵۴ - سوره یوسف

آیه وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ [54]

پادشاه گفت: «او (يوسف) را نزد من آوريد، تا وى را از خالصان خود قرار دهم». هنگامى‌‌‌كه با او صحبت كرد، [پادشاه] گفت: «تو امروز نزد ما جايگاهى والا دارى، و امين ما هستى».

۱
(یوسف/ ۵۴)

الرّضا (علیه السلام)- وَ أَقْبَلَ یُوسُفُ (علیه السلام) عَلَی جَمْعِ الطَّعَامِ فَجَمَعَ فِی السَّبْعِ السِّنِینَ الْمُخْصِبَهًِْ فَکَبَسَهُ فِی الْخَزَائِنِ. فَلَمَّا مَضَتْ تِلْکَ السِّنُونَ وَ أَقْبَلَتِ السِّنُونَ الْمُجْدِبَهًِْ، أَقْبَلَ یُوسُفُ (علیه السلام) عَلَی بَیْعِ الطَّعَامِ، فَبَاعَهُمْ فِی السَّنَهًِْ الْأُولَی بِالدَّرَاهِمِ وَ الدَّنَانِیرِ حَتَّی لَمْ یَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا دِینَارٌ وَ لَا دِرْهَمٌ إِلَّا صَارَ فِی مِلْکِیَّهًِْ یُوسُفَ (علیه السلام)، وَ بَاعَهُمْ فِی السَّنَهًِْ الثَّانِیَهًِْ بِالْحُلِیِّ وَ الْجَوَاهِرِ حَتَّی لَمْ یَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا حُلِیٌّ وَ لَا جَوْهَرٌ إِلَّا صَارَ فِی مِلْکِیَّهًِْ یُوسُفَ (علیه السلام)، وَ بَاعَهُمْ فِی السَّنَهًِْ الثَّالِثَهًِْ بِالدَّوَابِّ وَ الْمَوَاشِی حَتَّی لَمْ یَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا دَابَّهًٌْ وَ لَا مَاشِیَهًٌْ إِلَّا صَارَ فِی مِلْکِیَّهًِْ یُوسُفَ (علیه السلام)، وَ بَاعَهُمْ فِی السَّنَهًِْ الرَّابِعَهًِْ بِالْعَبِیدِ وَ الْإِمَاءِ حَتَّی لَمْ یَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا عَبْدٌ وَ لَا أَمَهًٌْ إِلَّا صَارَ فِی مِلْکِیَّهًِْ یُوسُفَ (علیه السلام)، وَ بَاعَهُمْ فِی السَّنَهًِْ الْخَامِسَهًِْ بِالدُّورِ وَ الْعَقَارِ حَتَّی لَمْ یَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا دَارٌ وَ لَا عَقَارٌ إِلَّا صَارَ فِی مِلْکِیَّهًِْ یُوسُفَ (علیه السلام)، وَ بَاعَهُمْ فِی السَّنَهًِْ السَّادِسَهًِْ بِالْمَزَارِعِ وَ الْأَنْهَارِ حَتَّی لَمْ یَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا نَهَرٌ وَ لَا مَزْرَعَهًٌْ إِلَّا صَارَ فِی مِلْکِیَّهًِْ یُوسُفَ (علیه السلام)، وَ بَاعَهُمْ فِی السَّنَهًِْ السَّابِعَهًِْ بِرِقَابِهِمْ حَتَّی لَمْ یَبْقَ بِمِصْرَ وَ مَا حَوْلَهَا عَبْدٌ وَ لَا حُرٌّ إِلَّا صَارَ عَبْدَ یُوسُفَ (علیه السلام)، فَمَلِکَ أَحْرَارَهُمْ وَ عَبِیدَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ، وَ قَالَ النَّاسُ: مَا رَأَیْنَا وَ لَا سَمِعْنَا بِمَلِکٍ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الْمُلْکِ مَا أَعْطَی هَذَا الْمَلِکَ حُکْماً وَ عِلْماً وَ تَدْبِیراً. ثُمَّ قَالَ یُوسُفُ (علیه السلام) لِلْمَلِکِ: أَیُّهَا الْمَلِکُ، مَا تَرَی فِیمَا خَوَّلَنِی رَبِّی مِنْ مُلْکِ مِصْرَ وَ أَهْلِهَا، أَ شَرٌّ عَلَیْنَا بِرَأْیِکَ؟ فَإِنِّی لَمْ أُصْلِحْهُمْ لِأُفْسِدَهُمْ وَ لَمْ أُنْجِهِمْ مِنَ الْبَلَاءِ لِیَکُونَ وَ بَالًا عَلَیْهِمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ نَجَّاهُمْ عَلَی یَدِی. قَالَ لَهُ الْمَلِکُ: الرَّأْیُ رَأْیُکَ. قَالَ یُوسُفُ (علیه السلام): إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکَ أَیُّهَا الْمَلِکُ أَنِّی قَدْ أَعْتَقْتُ أَهْلَ مِصْرَ کُلِّهِمْ، وَ رَدَدْتُ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَ عَبِیدَهُمْ، وَ رَدَدْتُ إِلَیْکَ أَیُّهَا الْمَلِکُ خَاتَمَکَ وَ سَرِیرَکَ وَ تَاجَکَ عَلَی أَنْ لَا تَسِیرَ إِلَّا بِسِیرَتِی وَ لَا تَحْکُمَ إِلَّا بِحُکْمِی. قَالَ لَهُ الْمَلِکُ: إِنَّ ذَلِکَ لَشَرَفِی وَ فَخْرِی، لَا أَسِیرُ إِلَّا بِسِیرَتِکَ وَ لَا أَحْکُمُ إِلَّا بِحُکْمِکَ، وَ لَوْلَاکَ مَا قَوِیتُ عَلَیْهِ وَ لَا اهْتَدَیْتُ لَهُ وَ لَقَدْ جَعَلْتَ سُلْطَانِی عَزِیزاً مَا یُرَامُ، وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُهُ فَأَقِمْ عَلَی مَا وَلَّیْتُکَ فَإِنَّکَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ.

امام رضا (علیه السلام)- یوسف (علیه السلام) دست به کار جمع‌آوری مواد خوراکی شد و در هفت سال فراوانی، انبارها را پر کرد و چون سال‌های قحطی فرارسید شروع به فروش آن‌ها کرد؛ در سال اوّل در مقابل درهم و دینار به مردم آذوقه می‌داد تا جایی که دیگر در مصر و اطراف آن، درهم و دیناری باقی نماند مگر آنکه یوسف (علیه السلام)، مالک همه‌ی آن‌ها شده بود. در سال دوّم در مقابل زیورآلات و جواهرات به آن‌ها آذوقه فروخت تا جایی که دیگر زیورآلات و جواهری باقی نماند جز آنکه یوسف (علیه السلام)، مالک همه‌ی آن‌ها شده بود. در سال سوّم در برابر چهارپایان و حیوانات اهلی به آن‌ها آذوقه فروخت تا آنجا که دیگر هیچ حیوان چهارپا و اهلی باقی نماند مگر اینکه یوسف (علیه السلام)، مالک همه‌ی آن‌ها شده بود. در سال چهارم در برابر غلامان و کنیزان به آن‌ها آذوقه فروخت به‌طوری‌که در مصر و اطراف آن، غلام و کنیزی نماند که در ملک یوسف (علیه السلام) نباشد. سال پنجم در مقابل خانه و املاک به آن‌ها آذوقه فروخت تا آنجا که در مصر و اطراف آن خانه و ملکی نماند مگر آنکه همه‌ی ملک یوسف شده بود. در سال ششم در مقابل مزرعه‌ها و نهرها به آن‌ها آذوقه فروخت و دیگر مزرعه و نهری در مصر و اطراف آن نبود که مِلک یوسف (علیه السلام) نباشد. سال هفتم در مقابل بردگی خودشان، به آن‌ها آذوقه فروخت و دیگر برده و آزاده‌ای نبود مگر آنکه یوسف (علیه السلام) مالک آن‌ها شده بود. و بدین‌ترتیب هر انسان آزاد و برده و هرچه داشتند همه ملک یوسف (علیه السلام) شده بود، و مردم گفتند: «تاکنون ندیده و نشنیده‌ایم که خداوند چنین ملکی که به یوسف (علیه السلام) به‌خاطر حکمت و دانش و تدبیرش داده به پادشاهی عطا کرده باشد». آنگاه یوسف (علیه السلام) به پادشاه گفت: «نظرت پیرامون این سلطنتی که خداوند در مورد مصر و اهلش به من عنایت کرده، چیست؟ رأی خود را در این‌باره بگو که من امور مصریان را از آن روی سامان ندادم که آن‌ها را ویران کنم و آنان را از بلا نجات ندادم تا خود بلای جان آنان شوم. و این لطف خدا بود که آن‌ها را به دست من از بلا نجات داد». پادشاه گفت: «هرچه خود صلاح می‌دانی انجام بده». یوسف (علیه السلام) گفت: «خدا را گواه می‌گیرم، تو هم شاهد باش که من همه‌ی مردم مصر را آزاد کردم و دارایی‌ها و بردگانشان را به آن‌ها باز گرداندم و انگشتر پادشاهی و تاج و تختت را نیز به تو برگرداندم به شرط اینکه جز به روش من رفتار نکنی و جز مطابق حکم من، حکمی نکنی». پادشاه گفت: «کمال افتخار من است که جز به روش و سیره‌ی تو رفتار نکنم و جز برطبق حکم تو حکمی نکنم، و اگر تو نبودی من توانایی غلبه بر قحطی و خشکسالی را نداشتم و به [انجامِ] آن هدایت نمی‌شدم و تو این سلطنت با عزّت و شوکت را به من دادی و اکنون گواهی می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست که شریکی ندارد و تو فرستاده‌ی او هستی و در همین منصبی که تو را بدان منصوب داشتم باقی بمان که تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۸۶
نورالثقلین
۲
(یوسف/ ۵۴)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَهًٌْ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکَّتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْعُسْرِ یُسْراً کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ (علیه السلام) لَمْ یَضُرَّهُ حُزْنُهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَهًُْ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِیَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ أَنْ کَانَ مَالِکاً لَهُ فَأَرْسَلَهُ فَرَحِمَ بِهِ أُمَّهًًْ وَ کَذَلِکَ الصَّبْرُ یُعْقِبُ خَیْراً فَاصْبِرُوا تَظْفَرُوا وَ وَاظِبُوا عَلَی الصَّبْرِ تُؤْجَرُوا.

امام صادق (علیه السلام)- آزاد در همه‌ی حال خود آزاد می‌باشد و اگر مشکلاتی برای او رسید صبر می‌کند. مصیبت‌ها هرچند پیاپی باشند او را از پا در نمی‌آورند، اگر او اسیر و مقهور هم گردد شکست نمی‌خورد، و مشکلات در اثر صبر آسان می‌گردند. یوسف صدیق یک آزاد بود ولی او را به بردگی گرفتند و مقهور و اسیرش ساختند، ولی تاریکی چاه و وحشت و تنهایی و مصیبت‌ها به او صدمه نرسانید، تا آنگاه که خداوند بر او منّت نهاد و آن ستمکار سرکش را بعد از آنکه مالک او بود برده‌ی او قرار داد خداوند ملّتی را به خاطر او رحمت کرد و این‌ها همه از صبر بود و این چنین در اثر صبر آدمی به نیکی‌ها می‌رسد پس صبوری کنید تا پاداش بگیرید.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۸۶
بحارالأنوار، ج۶۸، ص۹۶/ نورالثقلین
بیشتر