آیه ۳۵ - سوره یوسف

آیه ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حينٍ [35]

سپس با اينكه نشانه‌‌هاى [پاكى يوسف] را ديدند، تصميم گرفتند او را تا مدّتى زندانى‌كنند.

سپس با اینکه نشانه‌های [پاکی یوسف] را دیدند

۱ -۱
(یوسف/ ۳۵)

الباقر (علیه السلام)- ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حِینٍ فَالْآیَاتُ شَهَادَهًُْ الصَّبِیِّ وَ الْقَمِیصُ الْمُخَرَّقُ مِنْ دُبُرٍ وَ اسْتِبَاقُهُمَا الْبَابَ حَتَّی سَمِعَ مُجَاذَبَتَهَا إِیَّاهُ عَلَی الْبَابِ فَلَمَّا عَصَاهَا لَمْ تَزَلْ مُولَعَهًًْ لِزَوْجِهَا حَتَّی حَبَسَه.

امام باقر (علیه السلام)- ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حِینٍ فرمود: «منظور از این آیات، گواهی آن نوزاد، پیراهنِ از پشت پاره‌شده و نیز دویدن یوسف (علیه السلام) و همسر عزیز تا رسیدن به در است؛ به‌طوری که صدای کشیده‌شدن یوسف (علیه السلام)، توسط همسر عزیز، از پشت در شنیده می‌شد. وقتی یوسف (علیه السلام) از خواسته‌ی او سر باز زد، از شوهرش مصرّانه درخواست نمود که او را زندانی کند و سرانجام، یوسف (علیه السلام) زندانی شد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۶۲
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۲۲۸/ القمی، ج۱، ص۳۴۴، فیه: «ملحهًْ» بدلُ «مولقه» / قصص الأنبیاءللجزایری، ص۱۶۲/ نورالثقلین/ البرهان، فیه: «ملحهًْ» بدلُ «مولقه»

تصمیم گرفتند او را تا مدّتی زندانی کنند

۲ -۱
(یوسف/ ۳۵)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی الْجَامِعِ بِالْکُوفَهًِْ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ یَوْمِ الْأَرْبِعَاءِ وَ التَّطَیُّرِ مِنْهُ وَ ثِقْلِهِ وَ أَیُّ أَرْبِعَاءَ هُوَ فَقَالَ (علیه السلام) آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِی الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمَحَاقُ وَ فِیهِ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ أَخَاه إلَی أن قَالَ وَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ أُدْخِلَ یُوسُفُ السِّجْنَ.

امام علی (علیه السلام)- امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد کوفه بود که مردی بپا خاست و گفت: «یا امیرالمؤمنین (علیه السلام)! مرا آگاه فرما که چرا روز چهارشنبه به فال بد گرفته می‌شود و آن را روز سنگینی می‌دانند و مقصود کدام چهارشنبه است»؟ حضرت فرمود: «مراد چهارشنبه‌ی آخر ماه است که ماه در «محاق» می‌باشد [محاق: سه شب آخر ماه قمری که ماه دیده نمی‌شود] و در چنین روزی قابیل، برادر خود هابیل را کشت ... و روز چهارشنبه، یوسف (علیه السلام) به زندان افتاد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۶۲
الخصال، ج۲، ص۳۸۸/ نورالثقلین
۲ -۲
(یوسف/ ۳۵)

الصّادق (علیه السلام)- الْبَکَّاءُونَ خَمْسَهًٌْ ... وَ أَمَّا یُوسُفُ فَبَکَی عَلَی یَعْقُوبَ حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ اللَّیْلَ وَ تَسْکُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ النَّهَارَ وَ تَسْکُتَ بِاللَّیْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَی وَاحِدَهًٍْ مِنْهُمَا.

امام صادق (علیه السلام)- بسیار گریه‌کنندگان پنج نفرند، ... امّا یوسف (علیه السلام) از دوری یعقوب (علیه السلام) آن‌چنان گریست که زندانیان ناراحت شدند و به یوسف (علیه السلام) گفتند: «یا شب گریه کن و روز آرام باش و یا روز گریه کن و شب آرام بگیر». یوسف (علیه السلام) نیز با پیشنهاد آنان ساخت که در یکی از شبانه روز بگرید.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۶۴
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۲۶۴/ نورالثقلین
۲ -۳
(یوسف/ ۳۵)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا بَکَی أَحَدٌ بُکَاءَ ثَلَاثَهًٍْ آدَمَ وَ یُوسُفَ وَ دَاوُدَ فَقُلْتُ مَا بَلَغَ مِنْ بُکَائِهِمْ فَقَالَ أَمَّا آدَمُ فَبَکَی حِینَ أُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّهًِْ وَ کَانَ رَأْسُهُ فِی بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ السَّمَاءِ فَبَکَی حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ السَّمَاءِ فَشَکَوْا ذَلِکَ إِلَی اللَّهِ فَحَطَّ مِنْ قَامَتِهِ وَ أَمَّا دَاوُدُ فَإِنَّهُ بَکَی حَتَّی هَاجَ الْعُشْبُ مِنْ دُمُوعِهِ وَ إِنْ کَانَ لَیَزْفِرُ الزَّفْرَهًَْ فَیُحْرِقُ مَا نَبَتَ مِنْ دُمُوعِهِ وَ أَمَّا یُوسُفُ فَإِنَّهُ کَانَ یَبْکِی عَلَی أَبِیهِ یَعْقُوبَ وَ هُوَ فِی السِّجْنِ فَتَأَذَّی بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَصَالَحَهُمْ عَلَی أَنْ یَبْکِیَ یَوْماً وَ یَسْکُتَ یَوْما.

امام صادق (علیه السلام)- هشام‌بن‌سالم نقل می‌کند: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هیچ‌کس چون این سه‌کس آدم و یوسف و داود ( گریه نکرده است». پرسیدم: «گریه‌ی آنان چگونه بود»؟ فرمود: «آدم (علیه السلام) وقتی از بهشت رانده شد، گریست. آدم (علیه السلام)، چنان بلند قامت بود که سرش در دری از درهای آسمان بود و آن‌چنان گریست که موجب آزار اهالی آسمان شد. آنان به درگاه خداوند شکایت بردند و خداوند، قامت آدم (علیه السلام) را کوتاه کرد. امّا داود (علیه السلام)، آنقدر گریه کرد که گیاهان از گریه‌ی او به هیجان آمدند. داود (علیه السلام)، چون آه می‌کشید و نفسی برمی‌آورد، اشک‌های او گیاهان را می‌سوزاند. امّا یوسف (علیه السلام) وقتی زندان بود بر پدرش یعقوب (علیه السلام) گریه می‌کرد و زندانیان از گریه‌های او به ستوه آمدند و یوسف (علیه السلام) با آنان قرار گذاشت که یک روز گریه کند و روز دیگر ساکت بماند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۶۴
بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۱۳/ البرهان
۲ -۴
(یوسف/ ۳۵)

الصّادق (علیه السلام)- جَاءَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) إِلَی یُوسُفَ (علیه السلام) وَ هُوَ فِی السِّجْنِ فَقَالَ لَهُ یَا یُوسُفُ (علیه السلام) قُلْ فِی دُبُرِکُلِّ صَلَاهْ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا أَحْتَسِب.

امام صادق (علیه السلام)- جبرئیل در زندان نزد یوسف (علیه السلام) آمد و به او گفت: «ای یوسف (علیه السلام) در آخر هر نمازی بگو: بار خدایا به من فرج و گشایشی بده و روزیم را برسان از آنجا که گمان برم و از آنجا که گمان نبرم».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۶۴
نورالثقلین
بیشتر