آیه فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنينَ [99]
و هنگامىكه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را [در آغوش گرفت و] نزديك خود جاى داد و گفت: «همگى وارد مصر شويد، كه انشاءالله در امنيت خواهيد بود».
الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ یُوسُفَ (علیه السلام) لَمَّا قَدِمَ عَلَیْهِ الشَّیْخُ یَعْقُوبُ (علیه السلام) دَخَلَهُ عِزُّ الْمُلْکِ فَلَمْ یَنْزِلْ إِلَیْهِ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ یَا یُوسُفُ ابْسُطْ رَاحَتَکَ فَخَرَجَ مِنْهَا نُورٌ سَاطِعٌ فَصَارَ فِی جَوِّ السَّمَاءِ فَقَالَ یُوسُفُ یَا جَبْرَئِیلُ مَا هَذَا النُّورُ الَّذِی خَرَجَ مِنْ رَاحَتِی فَقَالَ نُزِعَتِ النُّبُوَّهًُْ مِنْ عَقِبِکَ عُقُوبَهًًْ لِمَا لَمْ تَنْزِلْ إِلَی الشَّیْخِ یَعْقُوبَ فَلَا یَکُونُ مِنْ عَقِبِکَ نَبِی.
امام صادق (علیه السلام)- چون یعقوب (علیه السلام) سالخورده بر یوسف (علیه السلام) وارد شد، عزّت سلطنت، یوسف را گرفت و به احترام او پیاده نشد، جبرئیل فرود آمد و گفت: «یوسف (علیه السلام)! کف دستت را باز کن»، چون باز کرد، نوری از آن برخاست و در فضای آسمان قرار گرفت. یوسف (علیه السلام) گفت: «این چه نوری بود که از کفم خارج شد»؟ گفت: «به کیفر پیاده نشدنت برای یعقوب سالخورده، نبوّت از فرزندانت برکنار شد، و از نسل تو پیغمبری نخواهد بود».
الکاظم (علیه السلام)- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام) فِی کَمْ دَخَلَ یَعْقُوبُ مِنْ وُلْدِهِ عَلَی یُوسُفَ قَالَ فِی أَحَدَ عَشَرَ ابْناً لَهُ فَقِیلَ لَهُ أَسْبَاطٌ قَالَ نَعَمْ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ أَ کَانَ أَخَاهُ لِأُمِّهِ أَمْ ابْنَ خَالَتِهِ فَقَالَ ابْنَ خَالَتِه.
امام کاظم (علیه السلام)- حسنبناسباط گوید: از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم: «یعقوب (علیه السلام) همراه با چند نفر از فرزندانش نزد یوسف (علیه السلام) رفتند»؟ فرمود: «همراه با یازده نفر از پسرانش». گفته شد: «یعنی همان تعداد، اسباط هستند»؟ فرمود: «آری، از ایشان دربارهی یوسف (علیه السلام) و برادرش پرسیدم که آیا وی برادر مادری یوسف (علیه السلام) بوده است یا پسر خالهاش»؟ فرمود: «پسرخالهاش بود».