آیه قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَى اللهُ أَنْ يَأْتِيَني بِهِمْ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ [83]
[يعقوب] گفت: «هواى نفس شما، اين امر را چنين در نظرتان جلوه داده است؛ من صبرى جميل [و خالى از بىتابى] خواهم داشت؛ اميدوارم خداوند همهی آنها را به من بازگرداند؛ چراكه او دانا و حكيم است.
علیبنإبراهیم (رحمة الله علیه)- فَلَمَّا رَجَعُوا إِخْوَهًُْ یُوسُفَ (علیه السلام) إِلَی أَبِیهِمْ وَ أَخْبَرُوهُ بِخَبَرِ أَخِیهِمْ قَالَ یَعْقُوبُ (علیه السلام) بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ.
علیّبنابراهیم (رحمة الله علیه)- وقتی برادران یوسف (علیه السلام)، نزد پدرشان برگشتند و ماجرای برادرشان بنیامین را به او گفتند، یعقوب (علیه السلام) فرمود: بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی الله أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الحَکِیمُ.
الباقر (علیه السلام)- عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) مَا الصَّبْرُ الْجَمِیلُ قَالَ ذَاکَ صَبْرٌ لَیْسَ فِیهِ شَکْوَی إِلَی أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) بَعَثَ یَعْقُوبَ (علیه السلام) إِلَی رَاهِبٍ مِنَ الرُّهْبَانِ عَابِدٍ مِنَ الْعُبَّادِ فِی حَاجَهًٍْ فَلَمَّا رَآهُ الرَّاهِبُ حَسِبَهُ إِبْرَاهِیمَ فَوَثَبَ إِلَیْهِ فَاعْتَنَقَهُ ثُم قَالَ لَهُ مَرْحَباً بِخَلِیلِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ یَعْقُوبُ إِنِّی لَسْتُ بِخَلِیلِ الرَّحْمَنِ وَ لَکِنِّی یَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ فَقَالَ الرَّاهِبُ فَمَا بَلَغَ بِکَ مَا أَرَی مِنَ الْکِبَرِ قَالَ الْهَمُّ وَ الْحَزَنُ وَ السَّقَمُ قَالَ فَمَا جَازَ عَتَبَهًَْ الْبَابِ حَتَّی أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ شَکَوْتَنِی إِلَی الْعِبَادِ فَخَرَّ سَاجِداً عِنْدَ عَتَبَهًِْ الْبَابِ یَقُولُ رَبِّ لَا أَعُودُ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ إِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَکَ فَلَا تَعُدْ إِلَی مِثْلِهَا فَمَا شَکَا شَیْئاً مِمَّا أَصَابَهُ مِنْ نَوَائِبِ الدُّنْیَا إِلَّا أَنَّهُ قَالَ یَوْماً إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُون.
امام باقر (علیه السلام)- جابر نقل میکند: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ چیست»؟ فرمود: «صبری است که فرد با احدی از مردم، درد دل نمیکند». حضرت ابراهیم (علیه السلام)، یعقوب (علیه السلام) را نزد یکی از راهبان و عابدان آن روزگار، جهت انجام کاری فرستاد. زمانیکه آن راهب، یعقوب (علیه السلام) را مشاهده کرد، خیال کرد که ابراهیم (علیه السلام) است، پس برخاست و او را در آغوش گرفت و به او گفت: «ای خلیل الرحمن! خوش آمدی». یعقوب (علیه السلام) گفت: «من خلیل الرحمن نیستم، من یعقوببناسحاق بنابراهیم (علیه السلام) هستم». راهب به او گفت: «پس چه شده که این قدر پیر شدهای»؟ یعقوب (علیه السلام) گفت: «اندوه و غم و بیماری». امام (علیه السلام) فرمود: «هنوز از آستانهی در عبور نکرده بود که خداوند متعال به او وحی کرد که؛ ای یعقوب (علیه السلام)! درد دلت را با بندگان در میان گذاشتی»؟! یعقوب (علیه السلام) بلافاصله با صورت بر خاک افتاد و سجدهکنان گفت: «پروردگارا! تکرار نخواهم کرد». پس خداوند به او وحی کرد که؛ «من نیز از تو درگذشتم و تو را آمرزیدم، دیگر چنین مکن». یعقوب (علیه السلام)، بعد از آن، هرگز از بلاها و سختیها و مصائب روزگار، شکایت نکرد؛ فقط یکروز گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم [و شکایت نزد او میبرم]! و از خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید! (یوسف/۸۶).
الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ یَعْقُوبَ أَتَی مَلِکاً بِنَاحِیَتِکُمْ یَسْأَلُهُ الْحَاجَهًَْ فَقَالَ لَهُ الْمَلِکُ أَنْتَ إِبْرَاهِیمُ قَالَ لَا قَالَ وَ أَنْتَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ لَا قَالَ فَمَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا یَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ فَمَا بَلَغَ بِکَ مَا أَرَی مَعَ حَدَاثَهًِْ السِّنِ قَالَ الْحُزْنُ عَلَی یُوسُفَ قَالَ لَقَدْ بَلَغَ بِکَ الْحُزْنُ یَا یَعْقُوبُ کُلَّ مَبْلَغٍ فَقَالَ إِنَّا مَعْشَرَ الْأَنْبِیَاءِ أَسْرَعُ شَیْءٍ الْبَلَاءُ إِلَیْنَا ثُمَّ الْأَمْثَلَ فَالْأَمْثَلَ مِنَ النَّاسِ فَقَضَی حَاجَتَهُ فَلَمَّا جَاوَزَ بَابَهُ هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لَهُ یَا یَعْقُوبُ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ شَکَوْتَنِی إِلَی النَّاسِ فَعَفَّرَ وَجْهَهُ فِی التُّرَابِ وَ قَالَ یَا رَبِّ زَلَّهًًْ أَقِلْنِیهَا فَلَا أَعُودُ بَعْدَ هَذَا أَبَداً ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا یَعْقُوبُ ارْفَعْ رَأْسَکَ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ قَدْ أَقَلْتُکَ فَلَا تَعُودُ تَشْکُونِی إِلَی خَلْقِی فَمَا رُئِیَ نَاطِقاً بِکَلِمَهًٍْ مِمَّا کَانَ فِیهِ حَتَّی أَتَاهُ بَنُوهُ فَصَرَفَ وَجْهَهُ إِلَی الْحَائِطِ وَ قَالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُون.
امام صادق (علیه السلام)- یعقوب (علیه السلام) برای درخواست حاجتش نزد پادشاهی که در آن منطقه حکم میراند، رفت. پادشاه از یعقوب (علیه السلام) پرسید: «تو ابراهیم (علیه السلام) هستی»؟ یعقوب (علیه السلام) گفت: «نه». پادشاه پرسید: «پس اسحاق فرزند ابراهیمی»؟ گفت: «نه». پادشاه پرسید: «پس تو کیستی»؟ گفت: «من یعقوب پسر اسحاق (علیه السلام) هستم». پادشاه گفت: «چگونه است که در عین جوانی، چنین پیر و فرتوت شدهای»؟ یعقوب (علیه السلام) گفت: «اندوه پسرم یوسف (علیه السلام)، مرا بهچنین روزی انداخته است». پادشاه گفت: «واقعاً غم و اندوه، کار خویش را با تو کرده است». یعقوب (علیه السلام) گفت: «مصیبت و بلا، زودتر از هر چیز دیگری بر ما جماعت پیامبران میرسد؛ سپس مردمان دیگر، هرچه به درگاه خداوند مقرّبتر باشند، بیشتر به بلا مبتلا میشوند». آن پادشاه خواستهی یعقوب (علیه السلام) را برآورده کرد و وقتی یعقوب (علیه السلام) خواست از در کوچک خانهاش وارد منزل شود، جبرئیل بر او فرود آمده و گفت: «ای یعقوب (علیه السلام)! پروردگار به تو سلام میرساند و میفرماید: «در پیشگاه مردم شکوه میکنی و لب به گلایه میگشایی»؟! یعقوب (علیه السلام) بلافاصله، چهره بر خاک گذاشت و متضرّعانه به درگاه پروردگار عرض کرد: «پروردگارا! لغزشی از من سر زد، از من درگذر، عهد میبندم که از این پس، آن را تکرار نکرده و به چنین رفتاری باز نگردم». سپس بار دیگر جبرئیل نزد او آمده و به او گفت: «ای یعقوب (علیه السلام)! سرت را از خاک بردار»؛ زیرا پروردگار به تو سلام میرساند و میفرماید: «از تو درگذشتم، از این به بعد، شکوه به درگاه خلایق مبر و درد دلت را با بندگان در میان مگذار». بعد از آن هرگز دیده نشد که یعقوب (علیه السلام)، لب به چنین سخنانی بگشاید و زبان به گلایه باز کند و مصائب خویش را بیان کند. تا آن زمان که فرزندانش بدون بنیامین برگشتند؛ پس یعقوب (علیه السلام)، روی به دیوار کرده و چنین نالید: من غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم [و شکایت نزد او میبرم]! و از خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید! (یوسف/۸۶).
الصّادق (علیه السلام)- فَصَبْرٌ جَمِیلٌ قَالَ بِلَا شَکْوَی.
امام صادق (علیه السلام)- فَصَبْرٌ جَمِیلٌ یعنی صبرنمودن در مصائب بدون اینکه انسان شکوه و شکایتی داشته باشد.