آیه ۳۱ - سوره یوسف

آیه فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ للهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ [31]

هنگامى‌كه [همسر عزيز] نيرنگ آن‌ها را شنيد، به سراغشان فرستاد؛ و براى آن‌ها پشتى [گرانبها، و مجلس باشكوهى] فراهم ساخت؛ و به دست هر‌كدام، كاردى [براى بريدن ميوه] داد؛ و [به يوسف] گفت: «بر آنان وارد شو»! هنگامى‌كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار با شكوه [و زيبا] يافتند؛ و [بى‌توجّه] دست‌هاى خود را بريدند؛ و گفتند: «منزّه است خدا! اين بشر نمى‌باشد؛ اين جز يك فرشته‌ی بزرگوار نيست»!

۱
(یوسف/ ۳۱)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ یَصِفُ یُوسُفَ (علیه السلام) حِینَ رَآهُ فِی السَّمَاءِ الثَّانِیَهًِْ رَأَیْتُ رَجُلًا صُورَتُهُ صُورَهًُْ الْقَمَرِ لَیْلَهًَْ الْبَدْرِ، قُلْتُ: یَا جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) مَنْ هَذَا؟ قالَ: هذَا أَخُوکَ یُوسُفُ (علیه السلام).

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- ابوسعید خدری گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، یوسف (علیه السلام) را که در آسمان دوّم [در شب معراج] دیده بود این‌گونه توصیف فرمود: «مردی را مشاهده کردم که صورتش چون ماه شب چهارده می‌درخشید». گفتم: «ای جبرئیل! این مرد کیست»؟ گفت: «این برادرت، یوسف (علیه السلام) است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۸
نورالثقلین
۲
(یوسف/ ۳۱)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ یُوسُفَ (علیه السلام) خَطَبَ امْرَأَهًًْ جَمِیلَهًًْ کَانَتْ فِی زَمَانِهِ فَرَدَّتْ عَلَیْهِ أَنَّ عَبْدَ الْمَلِکِ إِیَّایَ یَطْلُبُ قَالَ فَطَلَبَهَا إِلَی أَبِیهَا فَقَالَ لَهُ أَبُوهَا إِنَّ الْأَمْرَ أَمْرُهَا قَالَ فَطَلَبَهَا إِلَی رَبِّهِ وَ بَکَی فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِّی قَدْ زَوَّجْتُکَهَا ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَیْهَا أَنِّی أُرِیدُ أَنْ أَزُورَکُمْ فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهِ أَنْ تَعَالَ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهَا أَضَاءَ الْبَیْتُ لِنُورِهِ فَقَالَتْ مَا هَذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ فَاسْتَسْقَی فَقَامَتْ إِلَی الطَّاسِ لِتَسْقِیَهُ فجعل یتناول الطَّاسَ مِنْ یدها فَتَنَاوَلَهُ فَاهَا فَجَعَلَ یَقُولُ لَهَا انْتَظِرِی وَ لَا تَعْجَلِی قَالَ فَتَزَوَّجَهَا.

امام صادق (علیه السلام)- یوسف (علیه السلام) از زن زیبایی خواستگاری نمود؛ آن زن جواب داد: «پیشکار پادشاه خواهان من است». یوسف (علیه السلام) نیز او را از پدرش خواستگاری کرد و پدرش در جواب گفت: «اختیار دخترم با خودش می‌باشد». یوسف (علیه السلام) گریه‌کنان او را از خداوند درخواست نمود و خدا به او وحی فرمود: «من تو را به ازدواج او درآوردم». پس یوسف (علیه السلام) پیکی به جانب زن فرستاد که من می‌خواهم شما را ببینم و زن این درخواست را پذیرفت. هنگامی‌که یوسف (علیه السلام) بر او وارد شد خانه از پرتو نورش روشن گردید؛ زن [از روی تعجّب] گفت: إِنْ هذا إِلّا مَلَکٌ کَریمٌ یوسف (علیه السلام) آبی طلب نمود و آن زن کاسه‌ای مِسی برداشت که ایشان را سیراب سازد ولی یوسف (علیه السلام) ظرف را از دست او گرفته و آن را به طرف دهان زن برده و به او فرمود: «منتظر باش و عجله مکن»، در نهایت نیز با او ازدواج نمود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۵۸
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۳۰۱/ نورالثقلین
بیشتر