آیه ۸۹ - سوره یوسف

آیه قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ [89]

گفت: «آيا دانستيد، آنگاه كه جاهل بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد»؟!

گفت: «آیا دانستید، با یوسف و برادرش چه کردید»

۱ -۱
(یوسف/ ۸۹)

علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- فَکَتَبَ عَزِیزُ مِصْرَ إِلَی یَعْقُوبَ: أَمَّا بَعْدُ فَهَذَا ابْنُکَ قَدِ اشْتَرَیْتُهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَهًٍْ وَ هُوَ یُوسُفُ وَ اتَّخَذْتُهُ عَبْداً وَ هَذَا ابْنُکَ بِنْیَامِینُ وَ قَدْ وَجَدْتُ مَتَاعِی عِنْدَهُ وَ اتَّخَذْتُهُ عَبْداً، فَمَا وَرَدَ عَلَی یَعْقُوبَ شَیْءٌ أَشَدُّ عَلَیْهِ مِنْ ذَلِکَ الْکِتَابِ فَقَالَ لِلرَّسُولِ مَکَانَکَ حَتَّی أُجِیبَهُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ یَعْقُوبُ (علیه السلام) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنْ یَعْقُوبَ إِسْرَائِیلِ اللَّهِ ابْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ فَهِمْتُ کِتَابَکَ تَذْکُرُ فِیهِ أَنَّکَ اشْتَرَیْتَ ابْنِی وَ اتَّخَذْتَهُ عَبْداً وَ إِنَّ الْبَلَاءَ مُوَکَّلٌ بِبَنِی آدَمَ إِنَّ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ أَلْقَاهُ نُمْرُودُ مَلِکُ الدُّنْیَا فِی النَّارِ فَلَمْ یَحْتَرِقْ وَ جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلاماً وَ إِنَّ أَبِی إِسْحَاقَ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی جَدِّی أَنْ یَذْبَحَهُ بِیَدِهِ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَذْبَحَهُ فَدَاهُ اللَّهُ بِکَبْشٍ عَظِیمٍ وَ إِنَّهُ کَانَ لِی وَلَدٌ لَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیَا أَحَدٌ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْهُ وَ کَانَ قُرَّهًَْ عَیْنِی وَ ثَمَرَهًَْ فُؤَادِی فَأَخْرَجُوهُ إِخْوَتُهُ ثُمَّ رَجَعُوا إِلَیَّ وَ زَعَمُوا أَنَّ الذِّئْبَ أَکَلَهُ فَاحْدَوْدَبَ لِذَلِکَ ظَهْرِی وَ ذَهَبَ مِنْ کَثْرَهًِْ الْبُکَاءِ عَلَیْهِ بَصَرِی وَ کَانَ لَهُ أَخٌ مِنْ أُمِّهِ کُنْتُ آنَسُ بِهِ فَخَرَجَ مَعَ إِخْوَتِهِ إِلَی مُلْکِکَ لِیَمْتَارُوا لَنَا طَعَاماً فَرَجَعُوا وَ ذَکَرُوا أَنَّهُ سَرَقَ صُوَاعَ الْمَلِکِ وَ أَنَّکَ حَبَسْتَهُ وَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا یَلِیقُ بِنَا السَّرَقُ وَ لَا الْفَاحِشَهًُْ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ بِإِلَهِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ إِلَّا مَا مَنَنْتَ عَلَیَّ بِهِ وَ تَقَرَّبْتَ إِلَی اللَّهِ وَ رَدَدْتَهُ إِلَیَ فَلَمَّا وَرَدَ الْکِتَابُ عَلَی یُوسُفَ أَخَذَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَی وَجْهِهِ وَ قَبَّلَهُ وَ بَکَی بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ نَظَرَ إِلَی إِخْوَتِهِ فَقَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ فَقَالُوا کَمَا حَکَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ لَقَدْ آثَرَکَ اللهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ أَیْ لَا تَعْیِیرَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ قَالَ فَلَمَّا وَلَّی الرَّسُولُ إِلَی الْمَلِکِ بِکِتَابِ یَعْقُوبَ رَفَعَ یَعْقُوبُ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ: «یَا حَسَنَ الصُّحْبَهًِْ یَا کَرِیمَ الْمَعُونَهًِْ یَا خَیْراً کُلُّهُ ائْتِنِی بِرَوْحٍ مِنْک وَ فَرَجٍ مِنْ عِنْدِکَ» فَهَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ یَا یَعْقُوبُ أَ لَا أُعَلِّمُکَ دَعَوَاتٍ یَرُدُّ اللَّهُ عَلَیْکَ بَصَرَکَ وَ ابْنَیْکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ قُلْ: «یَا مَنْ لَا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ إِلَّا هُوَ یَا مَنْ شَیَّدَ {سَدَّ} السَّمَاءَ بِالْهَوَاءِ وَ کَبَسَ الْأَرْضَ عَلَی الْمَاءِ وَ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الْأَسْمَاءِ ائْتِنِی بِرَوْحٍ مِنْکَ وَ فَرَجٍ مِنْ عِنْدِکَ قَالَ فَمَا انْفَجَرَ عَمُودُ الصُّبْحِ حَتَّی أُوتِیَ بِالْقَمِیصِ فَطُرِحَ عَلَیْهِ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ وَ وُلْدَهُ. قَالَ وَ لَمَّا أَمَرَ الْمَلِکُ بِحَبْسِ یُوسُفَ فِی السِّجْنِ أَلْهَمَهُ اللَّهُ تَأْوِیلَ الرُّؤْیَا فَکَانَ یُعَبِّرُ لِأَهْلِ السِّجْنِ فَلَمَّا سَأَلَاهُ الْفَتَیَانِ الرُّؤْیَا وَ عَبَّرَ لَهُمَا وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ وَ لَمْ یَفْزَعْ فِی تِلْکَ الْحَالَهًِْ إِلَی اللَّهِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ مَنْ أَرَاکَ الرُّؤْیَا الَّتِی رَأَیْتَهَا قَالَ یُوسُفُ أَنْتَ یَا رَبِّ قَالَ فَمَنْ حَبَّبَکَ إِلَی أَبِیکَ قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّ، قَالَ فَمَنْ وَجَّهَ إِلَیْکَ السَّیَّارَهًَْ الَّتِی رَأَیْتَهَا قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّ، قَالَ فَمَنْ عَلَّمَکَ الدُّعَاءَ الَّذِی دَعَوْتَ بِهِ حَتَّی جَعَلْتُ لَکَ مِنَ الْجُبِّ فَرَجاً قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّ قَالَ فَمَنْ أَنْطَقَ لِسَانَ الصَّبِیِّ بِعُذْرِکَ قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّ قَالَ فَمَنْ أَلْهَمَکَ تَأْوِیلَ الرُّؤْیَا قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّ، قَالَ فَکَیْفَ اسْتَعَنْتَ بِغَیْرِی وَ لَمْ تَسْتَعِنْ بِی وَ أَمَّلْتَ عَبْداً مِنْ عَبِیدِی لِیَذْکُرَکَ إِلَی مَخْلُوقٍ مِنْ خَلْقِی وَ فِی قَبْضَتِی وَ لَمْ تَفْزَعْ إِلَیَّ وَ لَبِثْتَ السِّجْنَ بِضْعَ سِنِینَ! فَقَالَ یُوسُفُ: أَسْأَلُکَ بِحَقِّ آبَائِی وَ أَجْدَادِی عَلَیْکَ إِلَّا فَرَّجْتَ عَنِّی فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا یُوسُفُ وَ أَیُّ حَقٍّ لِآبَائِکَ وَ أَجْدَادِکَ عَلَیَّ إِنْ کَانَ أَبُوکَ آدَمَ خَلَقْتُهُ بِیَدِی وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی وَ أَسْکَنْتُهُ جَنَّتِی وَ أَمَرْتُهُ أَنْ لَا یَقْرَبَ شَجَرَهًًْ مِنْهَا فَعَصَانِی وَ سَأَلَنِی فَتُبْتُ عَلَیْهِ، وَ إِنْ کَانَ أَبُوکَ نُوحَ انْتَجَبْتُهُ مِنْ بَیْنِ خَلْقِی وَ جَعَلْتُهُ رَسُولًا إِلَیْهِمْ فَلَمَّا عَصَوْا دَعَانِی فَاسْتَجَبْتُ لَهُ وَ أَغْرَقْتُهُمْ وَ أَنْجَیْتُهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ، وَ إِنْ کَانَ أَبُوکَ إِبْرَاهِیمَ اتَّخَذْتُهُ خَلِیلًا وَ أَنْجَیْتُهُ مِنَ النَّارِ وَ جَعَلْتُهَا بَرْداً وَ سَلاماً، وَ إِنْ کَانَ أَبُوکَ یَعْقُوبَ وَهَبْتُ لَهُ اثْنَیْ عَشَرَ وَلَداً فَغَیَّبْتُ عَنْهُ وَاحِداً فَمَا زَالَ یَبْکِی حَتَّی ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ قَعَدَ فِی الطَّرِیقِ یَشْکُونِی إِلَی خَلْقِی فَأَیُّ حَقٍّ لِآبَائِک وَ أَجْدَادِکَ عَلَیَّ قَالَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا یُوسُفُ قُلْ: أَسْأَلُکَ بِمَنِّکَ الْعَظِیمِ وَ سُلْطَانِکَ الْقَدِیمِ فَقَالَهَا فَرَأَی الْمَلِکُ الرُّؤْیَا فَکَانَ فَرَجُهُ فِیهَا.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- عزیز مصر به یعقوب (علیه السلام) نامه نوشت: «امّا بعد؛ پسرت یوسف (علیه السلام) را به بهایی ناچیز، چند درهم، خریداری کرده و او را به بردگی گرفته‌ام و بنیامین، دیگر فرزندت؛ را نیز که دزدی کرده به بردگی من درآمده است». یعقوب (علیه السلام)، پیش از آن، هرگز چنین ضربه‌ی روحی را تجربه نکرده بود. محتوای نامه، برای او بسیارگران بود؛ بنابراین به پیکی که نامه را آورده بود گفت: «اینجا بمان تا پاسخ نامه را بنویسم». یعقوب (علیه السلام) در پاسخ به عزیز مصر نوشت: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم؛ از یعقوب (علیه السلام)، اسرائیل الله (بنده‌ی خالص خدا)، فرزند اسحاق‌بن‌ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) به عزیز مصر. امّا بعد؛ از محتوای نامه چنین برمی‌آمد که پسر مرا خریداری کرده و او را به بردگی گرفته‌ای. گریزی نیست؛ چراکه بلادیدگی، تقدیر آدمیان است. نیای من، ابراهیم (علیه السلام) نیز توسط پادشاه آن روز، به آتش درافتاد؛ امّا نسوخت و خداوند، آتش را بر او گلستان کرد. خداوند به جدّم ابراهیم (علیه السلام) فرمان داد که پدرم اسحاق پیامبر (علیه السلام) را با دستان خود ذبح کند و همین‌که خواست او را ذبح کند، خداوند، قوچ بزرگی را فدیه‌ی او قرار داد. من نیز پسری داشتم که مرا در این دنیا، کسی عزیزتر از او نبود؛ نور چشم و میوه‌ی دل من بود. برادرانش او را از من گرفته و با خود بردند و وقتی نزد من برگشتند، چنین ادّعا کردند که او را گرگ خورده است. از این خبر، پشتم خم شد و تا بدانجا گریه کردم که سوی چشمانم رفت و نابینا شدم. او برادری از طرف مادر داشت که بعد از وی، مونس من بود. او همراه با دیگر برادران به‌سوی سرزمین تو آمدند تا غذا و آذوقه‌ای برای ما بیاورند. برادران برگشتند و چنین ادّعا نمودند که وی پیمانه‌ی شاه را دزدیده است، و تو، او را زندانی کرده‌ای. ما از خانواده‌ای هستیم که دزدی و زشتی در شأن ما نیست و بر ما صدق نمی‌کند. من تو را به خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب (قسم می‌دهم که بر من منّت گذاری و به خاطر رضای خدا، او را آزاد کرده و به من بازگردانی». وقتی جواب نامه‌ی یعقوب (علیه السلام) به یوسف (علیه السلام) رسید، آن را برگرفته و بر روی چهره نهاد و بوسید و سخت گریست. سپس به برادران نگاه کرد و گفت: آیا دانستید آنگاه که جاهل بودید با یوسف و برادرش چه کردید؟ گفتند: «آیا تو همان یوسفی»؟! گفت: «[آری]، من یوسفم، و این برادر من است! خداوند بر ما منّت گذارد هرکس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، [سرانجام پیروز می‌شود] چراکه خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کند»!. (یوسف/۹۰۸۹) بنا به فرموده‌ی پروردگار، برادران به یوسف (علیه السلام) گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده و ما خطاکار بودیم»!. [یوسف] گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست»!. (یوسف/۹۲۹۱) یعنی ملامت و سرزنشی بر شما نیست، خداوند شما را می‌بخشد و او مهربان‌ترین مهربانان است!. (یوسف/۹۲) وقتی فرستاده‌ی یوسف (علیه السلام) همراه با نامه‌ی یعقوب (علیه السلام) به‌سوی وی روانه گشت، یعقوب (علیه السلام) دو دستش را به‌سوی آسمان، فراز کرده و گفت: ای که همدمی با تو نیکوست و یاری‌ات بزرگوارانه! ای بهترین سخن! گشایش و آرامش را از جانب خویش بر من ارزانی دار. دراین‌هنگام، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای یعقوب (علیه السلام)! دوست داری به تو دعاهایی را بیاموزم که با این دعاها خداوند، بینایی تو را به تو باز پس دهد و دو پسرت را نیز به تو بازگرداند»؟ گفت: «آری». جبرئیل گفت: «پس این چنین بگوی: «ای خدایی که جز خودش کسی نمی‌داند که وی چگونه است! ای آن که هوا را با آسمان، مسدود ساخته و زمین را با آب انباشت و بهترین نام‌ها را برای خویش برگزید! از جانب خودت آسایش و گشایشی به من ارزانی دار». امام (علیه السلام) فرمود: «هنوز سپیده‌ی صبح ندمیده و همه جا را فرا نگرفته بود که پیراهن یوسف (علیه السلام) بر روی صورت او افکنده شد و خداوند متعال بینایی او را به او باز پس داد و پسرانش را نیز به وی بازگرداند». امام (علیه السلام) فرمود: «هنگامی‌که پادشاه مصر دستور داد که یوسف (علیه السلام) در زندان محبوس شود، خداوند، تعبیر خواب را به وی الهام فرمود؛ بنابراین یوسف (علیه السلام)، خواب زندانیان را تأویل می‌کرد و وقتی آن دو جوان تعبیر و تفسیر خواب خویش را از یوسف (علیه السلام) خواستند، یوسف (علیه السلام)، خواب آنان را تفسیر کرد و به آنکه فکر می‌کرد از زندان رهایی می‌یابد، گفت: مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] یادآوری کن. (یوسف/۴۲) و در آن شرایط به درگاه خداوند، تضرّع نکرد و خداوند به او وحی کرد: «چه کسی آن خواب را به تو نمایاند»؟ یوسف (علیه السلام) عرض کرد: «تو ای خدای من»! پروردگار فرمود: «چه کسی تو را عزیز پدر و نزد او بسیار محبوب نمود»؟ عرض کرد: «تو ای خدای من»! پروردگار فرمود: «چه کسی آن کاروان را که دیدی، به‌سوی تو روانه کرد»؟ عرض کرد: «تو ای پروردگار من»! فرمود: «چه کسی آن دعا را به تو آموخت تا با آن تو را از آن چاه بیرون کشیده و رهایی داد»؟ عرض کرد: «تو ای خدای من»! فرمود: «چه کسی آن کودک را به سخن درآورد تا بی‌گناهی تو را ثابت کند»؟ عرض کرد: «تو ای خدای من»! فرمود: «چه کسی تفسیر خواب را به تو الهام کرد»؟ عرض کرد: «تو ای خدای من»! فرمود: «چگونه جسارت کردی و از غیر من یاری جستی و از من استعانت نخواستی؟ امید به بنده‌ای از بندگانم بستی تا تو را نزد یکی از آفریده‌های من که در چنگ قدرت من، اسیر است، یاد کند و به درگاه من تضرّع نکردی و پریشان خاطری خویش را برای من بازگو نکردی؛ پس چند سال در زندان درنگ کن». یوسف (علیه السلام) گفت: «پروردگارا! تو را به حقّ همه‌ی پدرانم قسم داده و از درگاهت مسئلت دارم که در کار من، گشایش آوری». خداوند به یوسف (علیه السلام) وحی کرد: «یوسف! پدران تو چه حقّی بر من دارند؟ اگر منظورت از پدرانت آدم (علیه السلام) است، که خود با دستانم او را آفریدم و از روح و جان خود در او دمیدم و او را در بهشت خویش سکونت دادم و از او خواستم که به آن درخت نزدیک نشود؛ امّا وی از فرمان من سرپیچی کرد و سپس بازگشت و توبه نمود. من نیز توبه‌اش را پذیرفتم. اگر مقصود از پدرانت، نوح (علیه السلام) است، من خود وی را از میان بندگان و مخلوقاتم برگزیدم و او را فرستاده‌ی خود به‌سوی آنان قرار دادم و هنگامی‌که مردم از او سرپیچیدند، به درگاه من دعا کرد و من عصیانگران را غرق کردم و نوح (علیه السلام) و کسانی که با او در کشتی بودند را نجات دادم. اگر مقصودت از پدرانت ابراهیم (علیه السلام) است، من خود، او را دوست و خلیل خویش برگرفتم و از آتش رهانیدم و آن را بر او گلستان کردم. اگر مقصود از پدرانت، یعقوب (علیه السلام) است، من به او دوازده پسر دادم و یکی از آن‌ها را از او دور کردم. وی پیوسته گریست تا آنکه بیناییش را از دست داد. او بر سر راه می‌نشست و شکایت مرا به پیشگاه خلق می‌برد و با مردمان درد دل می‌کرد. با این اوصاف، پدران تو چه حقّی بر من دارند؟ امام (علیه السلام) فرمود: «جبرئیل به یوسف (علیه السلام) گفت: ای یوسف! بگو: پروردگارا! من از تو، از لطف و مرحمت سرشار و عظیمت و از احسان قدیمت و از لطف و عنایت فراگیرت، ای رحمان و ای رحیم! درخواست آسایش و گشایش می‌کنم. پس یوسف (علیه السلام) این جملات را گفت و پادشاه نیز آن خواب را دید و گشایش کار یوسف (علیه السلام) در همان خواب بود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۵۲
القمی، ج۱، ص۳۵۱/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۱۶۷؛ بتفاوت/ البرهان

آنگاه که جاهل بودند

۲ -۱
(یوسف/ ۸۹)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ یَعْنِی کُلَّ ذَنْبٍ عَمِلَهُ الْعَبْدُ وَ إِنْ کَانَ بِهِ عَالِماً فَهُوَ جَاهِلٌ حِینَ خَاطَرَ بِنَفْسِهِ فِی مَعْصِیَهًِْ رَبِّهِ وَ قَدْ قَالَ فِی ذَلِکَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَحْکِی قَوْلَ یُوسُفَ (علیه السلام) لِإِخْوَتِهِ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ فَنَسَبَهُمْ إِلَی الْجَهْلِ لِمُخَاطَرَتِهِمْ بِأَنْفُسِهِمْ فِی مَعْصِیَهًِْ اللَّهِ.

امام صادق (علیه السلام)- إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی الله لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ (نساء/۱۷) یعنی هر گناهی که بنده‌ای مرتکب می‌شود هرچند که بداند گناه است باز هم جاهل است، چون خودش را در نافرمانی پروردگارش به خطر انداخته، چنانکه در این رابطه خدای تبارک‌وتعالی کلام یوسف (علیه السلام) را حکایت می‌کند که به برادرانش گفت: هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ به آنان نسبت جهل داد چراکه خود را در نافرمانی پروردگارشان به خطر انداختند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۵۶
بحارالأنوار، ج۶، ص۳۲/ العیاشی، ج۱، ص۲۲۸/ قصص الأنبیاءللجزایری، ص۱۶۸ و نورالثقلین، فیهما: «انّما التوبهًْ ... بجهالهًْ» محذوف
بیشتر