آیه فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليم [34]
پروردگارش دعاى او را اجابت كرد؛ و مكر آنان را از او بازگرداند؛ چراكه او شنوا و داناست.
الصّادق (علیه السلام)- فَمَا أَمْسَی یُوسُفُ (علیه السلام) فِی ذَلِکَ الْبَیْتِ حَتَّی بَعَثَتْ إِلَیْهِ کُلُّ امْرَأَهًٍْ رَأَتْهُ تَدْعُوهُ إِلَی نَفْسِهَا فَضَجَر یُوسُفُ (علیه السلام) فِی ذَلِکَ الْبَیْتِ فَقَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ* فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ أَیْ حِیلَتَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ أَیْ أَمِیلُ إِلَیْهِنَّ وَ أَمَرَتِ امْرَأَهًُْ الْعَزِیزِ بِحَبْسِهِ فَحُبِسَ فِی السِّجْنِ.
امام صادق (علیه السلام)- یوسف (علیه السلام) در آن خانه روز را به شب نرسانید تا آن که هر یک از آنانی که او را دیده بودند برایش پیکی فرستاد و او را به خود دعوت میکرد. یوسف (علیه السلام) در آن خانه آزرده خاطر شد؛ از این رو عرض کرد: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ* فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُن؛ یعنی حیله آنان را از او برگردانید. أَصْبُ إِلَیْهِنَّ؛ یعنی به سوی آنان متمایل می شوم. زن عزیز مصر دستور زندانی کردن او را داد؛ از این رو او را زندانی کردند.
السّجّاد (علیه السلام)- وَ خَرَجْنَ النِّسْوَهًُْ مِنْ عِنْدِهَا فَأَرْسَلَتْ کُلُّ وَاحِدَهًٍْ مِنْهُنَّ إِلَی یُوسُفَ (علیه السلام) سِرّاً مِنْ صَاحِبَتِهَا تَسْأَلُهُ الزِّیَارَهًَْ فَأَبَی عَلَیْهِنَّ وَ قَالَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ* فَصَرَفَ اللهُ عَنْهُ کَیْدَهُن.
امام سّجاد (علیه السلام)- چون آن زنان از مجلس زلیخا برخاستند و به منزلهای خود رفتند [چنان محو جمال یوسف (علیه السلام) شده بودند که آرامی نداشتند و] هریک از ایشان پنهانی قاصدی پیش یوسف (علیه السلام) میفرستادند و التماس و درخواست مینمودند که آن حضرت به نزد آنها برود، لیکن آن حضرت امتناع مینمود. [چون اصرار زنان از حدّ گذشت آن حضرت مضطرب گردید و توجّه به خدا کرد] و عرض کرد: إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ خدای تعالی دعایش را مستجاب فرمود و او را از مکر زنان نجات داد.
الرّضا (علیه السلام)- عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ قَالَ السَّجَّانُ لِیُوسُفَ (علیه السلام) إِنِّی لَأُحِبُّکَ فَقَالَ یُوسُفُ (علیه السلام) مَا أَصَابَنِی إِلَّا مِنَ الْحُبِّ إِنْ کَانَ خَالَتِی أَحَبَّتْنِی سَرَّقَتْنِی وَ إِنْ کَانَ أَبِی أَحَبَّنِی فَحَسَدُونِی إِخْوَتِی وَ إِنْ کَانَتِ امْرَأَهًُْ الْعَزِیزِ أَحَبَّتْنِی فَحَبَسَتْنِی قَالَ وَ شَکَا یُوسُفُ (علیه السلام) فِی السِّجْنِ إِلَی اللَّهِ فَقَالَ یَا رَبِّ بِمَا ذَا اسْتَحْقَقْتُ السِّجْنَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْتَ اخْتَرْتَهُ حِینَ قُلْتَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ هَلَّا قُلْتَ الْعَافِیَهًُْ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ.
امام رضا (علیه السلام)- عبّاسبنهلال از امام رضا (علیه السلام) روایت میکند که فرمود: زندانبان به یوسف (علیه السلام) گفت: «من تو را دوست دارم». یوسف (علیه السلام) گفت: «من تنها از راه محبّت و دوستداشتن است که بلا دیدهام؛ خالهام مرا دوست داشت، تهمت دزدی بر شانهام نهاد. پدرم مرا دوست داشت، برادرانم به من حسادت ورزیدند. همسر عزیز مصر مرا دوست داشت، مرا به حبس افکند». سپس فرمود: «یوسف (علیه السلام) وقتی در زندان بود، به درگاه خداوند نالید و شکایت کرد و پرسید: «پروردگارا! چگونه مستحق زندان گشتم»؟ خداوند به او وحی فرمود: «تو خود به اختیار خویش بود که زندان را برگزیدی، آنگاه که گفتی: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ؛ چرا نگفتی که عافیت برای من دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند»؟!
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنِ ابْنِمَسْعُودٍ قَالَ: احْتَجُّوا فِی مَسْجِدِ الْکُوفَهًِْ فَقَالُوا مَا بَالُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) لَمْ یُنَازِعِ الثَّلَاثَهًَْ کَمَا نَازَعَ طَلْحَهًَْ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَائِشَهًَْ وَ مُعَاوِیَهًَْ فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیّاً (علیه السلام) فَأَمَرَ أَنْ یُنَادَی الصَّلَاهًَْ جَامِعَهًًْ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ بَلَغَنِی عَنْکُمْ کَذَا وَ کَذَا قَالُوا صَدَقَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، قَدْ قُلْنَا ذَلِکَ. قَالَ فَإِنَّ لِی بِسِتَّهًٍْ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ (أُسْوَهًًْ فِیمَا فَعَلْتُ ... وَلِی بِیُوسُفَ (علیه السلام) أُسْوَهًٌْ، إِذْ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ یُوسُفَ (علیه السلام) دَعَا رَبَّهُ وَ سَأَلَهُ السِّجْنَ بِسَخَطِ رَبِّهِ فَقَدْ کَفَرْتُمْ، وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ أَرَادَ بِذَلِکَ لِئَلَّا یَسْخَطَ رَبُّهُ عَلَیْهِ فَاخْتَارَ السِّجْنَ، فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ.
امام علی (علیه السلام)- ابنمسعود گوید: مردم در مسجد کوفه با هم مباحثه و محاجّه کرده و میگفتند: «چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن سهنفر مقاتله و منازعه نکرد همانطوری که با طلحه و زبیر و عایشه و معاویه مخاصمه فرمود»؟ این خبر به سمع مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید امر فرمود منادی نداء کرده و بگوید: برای نماز در مسجد گرد هم آیند؛ وقتی مردم جمع شدند، حضرت بالای منبر رفته و حمد خدا و ثناء الهی را به جا آورده سپس فرمود: «ای مردم از شما به من خبر رسیده که چنینوچنان گفتهاید»؟ مردم گفتند: «یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلی ما چنین گفتهایم». حضرت فرمود: «من در آنچه بهجا آوردهام از سنّت انبیاء (پیروی کردهام. و از یوسف (علیه السلام) نیز تبعیّت کردهام چه آنکه وی فرمود: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْه، اگر بگویید جناب یوسف (علیه السلام) زندان را به خاطر آن از خدا خواست که پروردگارش او را مورد سخط و غضب خود قرار داده بود این کلام شما را کافر میکند و اگر بگویید مراد یوسف (علیه السلام) از این دعا آن بود که پروردگارش به او غضب نکند پس زندان را اختیار کرد، میگویم، وصیّ به انزوا و عدم تعرّض سزاوارتر میباشد».
الصّادق (علیه السلام)- دَخَلَ یُوسُفُ (علیه السلام) السِّجْنَ وَ هُوَ ابْنُ اثْنَتَیْ عَشْرَهًَْ سَنَهًًْ وَ مَکَثَ فِیهِ ثَمَانِیَ عَشْرَهًَْ سَنَهًًْ وَ بَقِیَ بَعْدَ خُرُوجِهِ ثَمَانِینَ سَنَهًًْ فَذَلِکَ مِائَهًٌْ وَ عَشْرُ سِنِینَ.
امام صادق (علیه السلام)- یوسف (علیه السلام) در دوازده سالگی وارد زندان شد و دوازده سال در آنجا ماند و بعد از خروج از زندان، هشتاد سال عمر کرد. بنابراین، او صدوبیست سال عمر کرده است.