آیه ۸۶ - سوره یوسف

آیه قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني إِلَى اللهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ [86]

گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا شكوه مى‌كنم؛ و از خدا چيزهايى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.

۱
(یوسف/ ۸۶)

الصّادق (علیه السلام)- مَنْ شَکَی إِلَی مُؤْمِنٍ فَقَدْ شَکَی إِلَی اللَّه.

امام صادق (علیه السلام)- هرکس نزد مؤمنی شکایت ببرد در حقیقت نزد خدا شکایت برده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۰
هدایهًْ الإمام، ج۱، ص۲۲۱/ نورالثقلین
۲
(یوسف/ ۸۶)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- مَنْ شَکَا مُصِیبَهًًْ نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا یَشْکُو رَبَّه.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- هرکس از مصیبتی که بر او وارد آمده شکوه کند در حقیقت از پروردگار خود شکایت نموده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۰
مستدرک الوسایل، ج۲، ص۶۸/ نورالثقلین
۳
(یوسف/ ۸۶)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَهًًْ نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا یَشْکُو رَبَّه.

امام علی (علیه السلام)- کسی که صبح کند و اندوهی که بر او وارد شده را پیش دیگران شکایت کند در حقیقت از پروردگار شکایت نموده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۰
بحارالأنوار، ج۷۹، ص۱۳۰/ نورالثقلین
۴
(یوسف/ ۸۶)

الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْکَاهِلِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ إِنَّ یَعْقُوبَ (علیه السلام) لَمَّا ذَهَبَ مِنْهُ بِنْیَامِینُ نَادَی یَا رَبِّ أَ مَا تَرْحَمُنِی أَذْهَبْتَ عَیْنَیَّ وَ أَذْهَبْتَ ابْنَیَّ فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَوْ أَمَتُّهُمَا لَأَحْیَیْتُهُمَا لَکَ حَتَّی أَجْمَعَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمَا وَ لَکِنْ تَذْکُرُ الشَّاهًَْ الَّتِی ذَبَحْتَهَا وَ شَوَیْتَهَا وَ أَکَلْتَ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ إِلَی جَانِبِکَ صَائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْهَا شَیْئاً. وَ فِی رِوَایَهًٍْ أُخْرَی قَالَ: فَکَانَ بَعْدَ ذَلِکَ یَعْقُوبُ (علیه السلام) یُنَادِی مُنَادِیهِ کُلَّ غَدَاهًٍْ مِنْ مَنْزِلِهِ عَلَی فَرْسَخٍ أَلَا مَنْ أَرَادَ الْغَدَاءَ فَلْیَأْتِ إِلَی یَعْقُوبَ وَ إِذَا أَمْسَی نَادَی أَلَا مَنْ أَرَادَ الْعَشَاءَ فَلْیَأْتِ إِلَی یَعْقُوب (علیه السلام).

امام صادق (علیه السلام)- کاهلی گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) فرمود: چون بنیامین از دست یعقوب (علیه السلام) رفت عرض کرد: «بار پروردگارا! به من رحم نمی‌کنی؟ چشمم را که گرفتی و فرزندم را هم بردی»؟ پس خدای تبارک‌وتعالی به‎ او وحی کرد: «اگر من آن دو را (یعنی یوسف (علیه السلام) و بنیامین را) حتّی اگر مرده هم باشند برایت زنده می‌کنم. ولی آیا به یاد داری آن گوسفندی که سر بریدی و بریان کردی و خوردی و فلان و فلان در همسایگی تو روزه بودند و چیزی از آن به آن‌ها ندادی»؟ و در روایت دیگری است که یعقوب (علیه السلام) پس از آن [وحی] همیشه از منزلش در هر چاشتگاه تا سر یک فرسنگی جار می‌زدند: «هرکس چاشت خواهد به خانه‌ی یعقوب (علیه السلام) آید و در شامگاه هم جار می‌زدند: که هرکس شام خواهد نزد یعقوب (علیه السلام) آید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۰
الکافی، ج۲، ص۶۶۷/ نورالثقلین
۵
(یوسف/ ۸۶)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ جَابِرٍ (رحمة الله علیه) قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌جَعْفَرٍ (علیه السلام) رَحِمَکَ اللَّهُ مَا الصَّبْرُ الْجَمِیلُ فَقَالَ کَانَ{ذَاکَ} صَبْرٌ لَیْسَ فِیهِ شَکْوَی إِلَی النَّاسِ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) بَعَثَ یَعْقُوبَ (علیه السلام) إِلَی رَاهِبٍ مِنَ الرُّهْبَانِ عَابِدٍ مِنَ الْعُبَّادِ فِی حَاجَهًٍْ فَلَمَّا رَآهُ الرَّاهِبُ حَسِبَهُ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فَوَثَبَ إِلَیْهِ فَاعْتَنَقَهُ ثُمَّ قَالَ مَرْحَباً بِخَلِیلِ الرَّحْمَنِ قَالَ یَعْقُوبُ (علیه السلام) إِنِّی لَسْتُ بِإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ لَکِنِّی یَعْقُوبُ‌بْنُ‌إِسْحَاقَ‌بْنِ‌إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ الرَّاهِبُ فَمَا بَلَغَ بِکَ مَا أَرَی مِنَ الْکِبَرِ قَالَ الْهَمُّ وَ الْحُزْنُ فَمَا جَاوَزَ صَغِیرَ الْبَابِ حَتَّی أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ یَا یَعْقُوبُ (علیه السلام) شَکَوْتَنِی إِلَی الْعِبَادِ فَخَرَّ سَاجِداً عِنْدَ عَتَبَهًِْ الْبَابِ یَقُولُ رَبِّ لَا أَعُودُ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْه أَنِّی قَدْ غَفَرْتُهَا لَکَ فَلَا تَعُودَنَّ إِلَی مِثْلِهَا فَمَا شَکَا شَیْئاً مِمَّا أَصَابَهُ مِنْ نَوَائِبِ الدُّنْیَا إِلَّا أَنَّهُ قَالَ یَوْماً إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ.

امام باقر (علیه السلام)- جابر (رحمة الله علیه) گوید: از امام باقر (علیه السلام) سؤال کردم: «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ چیست»؟ فرمود: «آن صبری است که در آن هیچ‌گونه شکایتی به مردم نباشد. ابراهیم خلیل (علیه السلام) حضرت یعقوب (علیه السلام) را برای کاری نزدیکی از راهب‌ها و عابدها فرستاد هنگامی‌که راهب او را دید خیال کرد که ابراهیم خلیل است آمد. با سرعت او را استقبال نموده و به آغوش گرفت و گفت: «مرحبا خوش آمدی ای ابراهیم (علیه السلام) و ای خلیل خدای رحمان». یعقوب (علیه السلام) گفت: «من ابراهیم نیستم». یعقوب‌بن‌اسحاق هستم». راهب گفت: «پس چه شده و چه عاملی باعث شده که این چنین پیر شده‌ای»؟ گفت: «گرفتاری و ناراحتی و حزن و اندوه و بیماری». یعقوب (علیه السلام) هنوز به داخل دژ نرسیده بود که خداوند وحی عتاب‌آمیز نازل کرد که ای یعقوب (علیه السلام) از من به بندگان من شکایت کردی»؟ پس یعقوب (علیه السلام) در همان آستانه در به سجده افتاد و عرض کرد خداوندا دیگر چنین کاری نخواهم کرد پس خداوند وحی فرمود: «من تو را بخشیدم پس از این چنین نکن». دیگر یعقوب (علیه السلام) در هیچ مصیبتی از مصائب دنیا لب به شکایت نگشود فقط گفت: إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی الله وَ أَعْلَمُ مِنَ الله ما لا تَعْلَمُون.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۲
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۳۱۰/ العیاشی، ج۲، ص۱۸۸/ التمحیص، ص۶۳، «تعد» بدلُ «تعودنّ» / سعدالسعود، ص۱۲۰، فیه: «عقبه» بدل «صغیر» و «انّه یوما» محذوف / قصص الأنبیاءللجزایری، ص۱۸۶/ مستدرک الوسایل، ج۲، ص۶۹، فیه: «جاز عقبته» بدلُ «جاوز صغیر»
۶
(یوسف/ ۸۶)

الصّادق (علیه السلام)- إِنَّ یَعْقُوبَ (علیه السلام) أَتَی مَلِکاً بناحیتهم یَسْأَلُهُ الْحَاجَهًَْ فَقَالَ لَهُ الْمَلِکُ أَنْتَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) قَالَ لَا قَالَ وَ أَنْتَ إِسْحَاقُ‌بْنُ‌إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) قَالَ لَا قَالَ فَمَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا یَعْقُوبُ‌بْنُ‌إِسْحَاقَ (علیه السلام) قَالَ فَمَا بَلَغَ بِکَ مَا أَرَی مَعَ حَدَاثَهًِْ السِّنِّ قَالَ الْحُزْنُ عَلَی یُوسُفَ (علیه السلام) قَالَ لَقَدْ بَلَغَ بِکَ الْحُزْنُ یَا یَعْقُوبُ (علیه السلام) کُلَّ مَبْلَغٍ فَقَالَ إِنَّا مَعْشَرَ الْأَنْبِیَاءِ (أَسْرَعُ شَیْءٍ الْبَلَاءُ إِلَیْنَا ثُمَّ الْأَمْثَلَ فَالْأَمْثَلَ مِنَ النَّاسِ فَقَضَی حَاجَتَهُ فَلَمَّا جَاوَزَ بَابَهُ هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ یَا یَعْقُوبُ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ شَکَوْتَنِی إِلَی النَّاسِ فَعَفَّرَ وَجْهَهُ فِی التُّرَابِ وَ قَالَ یَا رَبِّ زَلَّهًًْ أَقِلْنِیهَا فَلَا أَعُودُ بَعْدَ هَذَا أَبَداً ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَقَالَ یَا یَعْقُوبُ ارْفَعْ رَأْسَکَ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ قَدْ أَقَلْتُکَ فَلَا تَعُودُ{تَعُدْ} تَشْکُونِی إِلَی خَلْقِی فَمَا رُئِیَ نَاطِقاً بِکَلِمَهًٍْ مِمَّا کَانَ فِیهِ حَتَّی أَتَاهُ بَنُوهُ فَصَرَفَ وَجْهَهُ إِلَی الْحَائِطِ وَ قَالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ.

امام صادق (علیه السلام)- یعقوب (علیه السلام) نزد پادشاهی که در نزدیکی محلّ زندگی‌اش بود رفت تا از او درخواستی کند. پادشاه از او پرسید: «تو ابراهیم (علیه السلام) هستی»؟ فرمود: «نه»! پرسید: «اسحاق فرزند ابراهیم (علیه السلام) هستی»؟ فرمود: «نه»! پرسید: «پس تو کیستی»؟! در جواب فرمود: «من یعقوب (علیه السلام) فرزند اسحاق هستم». پادشاه گفت: «چه بر سرت آمده که با اینکه سن زیادی از تو نگذشته تو را در این حال و روز می‌بینم»؟! یعقوب (علیه السلام) فرمود: «به خاطر اندوه فراق یوسف (علیه السلام) به این حال و روز افتاده‌ام»! پادشاه گفت: «ای یعقوب (علیه السلام)! به‌راستی که اندوه تو به نهایت خود رسیده است»! یعقوب (علیه السلام) گفت: «سریع‌ترین چیزی که به ما پیامبران می‌رسد بلا و مصیبت است و بعد از ما، دیگران به ترتیب مقام و منزلتی که نزد خدا دارند چنین هستند». آنگاه پادشاه حاجت یعقوب (علیه السلام) را برطرف ساخت. وقتی یعقوب (علیه السلام) از بارگاه پادشاه بیرون آمد جبرئیل بر او نازل شده و گفت: ای یعقوب (علیه السلام)! پروردگارت سلام رسانده و می‌فرماید: «شکایت مرا به دیگران کردی»؟! یعقوب (علیه السلام) صورت خود را روی خاک انداخته و عرض کرد: «پروردگارا! لغزشی بود [که دچارش شدم] از من درگذر! چنین کاری را هیچ‌گاه تکرار نخواهم کرد». بار دیگر جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای یعقوب (علیه السلام)! سرت را بلند کن! پروردگارت سلام رسانده». و می‌فرماید: «از لغزشت گذشتم، دیگر هیچگاه از من به دیگران شکوه نکن». از آن پس یعقوب (علیه السلام) سخنی از مشکلات خود بر زبان نمی‌راند، حتی آن زمان که فرزندانش [بدون بنیامین] نزد او آمدند رو به دیوار کرده و گفت: إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی الله وَ أَعْلَمُ مِنَ الله ما لا تَعْلَمُونَ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۲
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۳۱۱/ العیاشی، ج۲، ص۱۸۹، فیه: «علی ابنی یوسف» بدلُ «علی یوسف» / مستدرک الوسایل، ج۲، ص۷۰/ نورالثقلین، بتفاوت یسیر
۷
(یوسف/ ۸۶)

الصّادق (علیه السلام)- الْفُضَیْلُِ بْنُ یَسَارٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ: إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللهِ مَنْصُوبَهًٌْ.

امام صادق (علیه السلام)- فضیل بن یسار می‌گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) می‌فرمود: من، غم و اندوه و شکوه خویش را تنها به درگاه خداوند بازگو می‌کنم و سوی او فراز می‌دارم.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۲
العیاشی، ج۲، ص۱۸۹/ نورالثقلین/ البرهان
۸
(یوسف/ ۸۶)

الصّادق (علیه السلام)- الْحُزْنُ مِنْ شِعَارِ الْعَارِفِینَ لِکَثْرَهًِْ وَارِدَاتِ الْغَیْبِ عَلَی سَرَائِرِهِمْ وَ طُولِ مُبَاهَاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْمَحْزُونُ ظَاهِرُهُ قَبْضٌ وَ بَاطِنُهُ بَسْطٌ یَعِیشُ مَعَ الْخَلْقِ عَیْشَ الْمَرْضَی وَ مَعَ اللَّهِ عَیْشَ الْقُرْبَی وَ الْمَحْزُونُ غَیْرُ الْمُتَفَکِّرِ لِأَنَّ الْمُتَفَکِّرَ مُتَکَلِّفٌ وَ الْمَحْزُونُ مَطْبُوعٌ وَ الْحُزْنُ یَبْدُو مِنَ الْبَاطِنِ وَ التَّفَکُّرُ یَبْدُو مِنْ رُؤْیَهًِْ الْمُحْدَثَاتِ وَ بَیْنَهُمَا فَرْقٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی قِصَّهًِْ یَعْقُوبَ (علیه السلام) إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ فَبِسَبَبِ مَا تَحْتَ الْحُزْنِ عِلْمٌ خُصَّ بِهِ مِنَ اللَّهِ دُونَ الْعَالَمِینَ.

امام صادق (علیه السلام)- اندوه از شعار عارفان می‌باشد زیرا آن‌ها از واردات غیبیه بیشتر برخوردار هستند، همواره از باطن جهان و اسرار نهان آگاهند و خداوند با لطف و عنایات خود آن‌ها را پوشانده است. کسی که محزون می‌باشد در ظاهر گرفته و غبارآلود و غمگین است ولی در باطن بسیار خوشحال می‌باشد، او در ظاهر در میان جامعه و رفت و آمد با مردم مانند بیماران بوده ولی در رابطه با خداوند مانند خویشاوندان عمل می‌کند. محزون، متفکّر به حساب نمی‌آید زیرا کسی که مشغول می‌باشد خود را به سختی می‌اندازد؛ ولی حزن یک امر طبیعی است که از طبیعت آدمی سرچشمه می‌گردد، حزن از باطن انسان بر می‌آید درصورتی که فکر و اندیشه از محسوسات پیدا می‌گردد، و این دو با هم فرق دارند. خداوند متعال در داستان یعقوب (علیه السلام) می‌گوید: إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی الله وَ أَعْلَمُ مِنَ الله ما لا تَعْلَمُونَ، در ماورای حزن و اندوه چیزی است که فقط خداوند آن را می‌داند و دیگران از آن آگاهی ندارند.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۴
بحارالأنوار، ج۶۹، ص۷۰/ مصباح الشریعهًْ، ص۱۸۷/ نورالثقلین، فیه: «بعلم مخصوص به» بدلُ «علم خصُ»
۹
(یوسف/ ۸۶)

الحسین (علیه السلام)- ان یهودیا من یهود الشام و احبارهم قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَإِنَّ یَعْقُوبَ قَدْ صَبَرَ عَلَی فِرَاقِ وَلَدِهِ حَتَّی کَادَ یَحْرُضُ مِنَ الْحُزْن؟ قَالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) لَقَدْ کَانَ کَذَلِکَ حَزِنَ یَعْقُوبُ (علیه السلام) حُزْناً بَعْدَهُ تَلَاقٍ وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) قُبِضَ وَلَدُهُ إِبْرَاهِیمُ قُرَّهًُْ عَیْنِهِ فِی حَیَاتِهِ مِنْهُ فَخَصَّهُ بِالاخْتِیَارِ لِیَعْلَمَ لَهُ الِادِّخَار فَقَالَ (صلی الله علیه و آله) یَحْزَنُ النَّفْسُ وَ یَجْزَعُ الْقَلْبُ وَ إِنَّا عَلَیْکَ یَا إِبْرَاهِیمُ لَمَحْزُونُون وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ فِی کُلِّ ذَلِکَ یُؤْثِرُ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الِاسْتِسْلَامَ لَهُ فِی جَمِیعِ الْفِعَال.

امام حسین (علیه السلام)- دانشمندی یهودی از اهل شام به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کرد: «آن یعقوب است که در غم فراق و دوری فرزند خود به‌قدری صبر نمود که نزدیک بود از اندوه فراوان، هلاک شود». امام علی (علیه السلام) به او فرمود: «همین‌طور است [ولی] اندوه یعقوب (علیه السلام) اندوهی بود که در نهایت منجر به دیدار شد، و [امّا] محمّد (صلی الله علیه و آله)، فرزند و نور دیده‌اش ابراهیم، در زمان حیات آن حضرت از ایشان گرفته شد؛ خداوند این امتحان و مصیبت را برای او برگزید تا ذخیره‌ای برای او [در قیامت] باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) [در آن حال] می‌فرمود: «جان محزون است و دل بی‌تابی می‌کند، و ما ای ابراهیم درمصیبت تو اندوهگین هستیم»! ولی سخنی که باعث خشم پروردگار شود بر زبان جاری نمی‌کنیم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در تمامی کارها به‌دنبال کسب رضای الهی و فرمانبرداری محض از خداوند عزّوجلّ بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۴
نورالثقلین
۱۰
(یوسف/ ۸۶)

علی‌بن‌إبراهیم (رحمة الله علیه)- إنَّ یُوسُفَ (علیه السلام) دَعَی وَ هُوَ فِی السِّجنِ فَقَالَ یُوسُفُ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ آبَائِی عَلَیْکَ إِلَّا فَرَّجْتَ عَنِّی فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا یُوسُفُ وَ أَیُّ حَقٍّ لِآبَائِکَ عَلَیَّ ... إِنْ کَانَ أَبُوکَ یَعْقُوبَ وَهَبْتُ لَهُ اثْنَیْ عَشَرَ وَلَداً فَغَیَّبْتُ عَنْهُ وَاحِداً فَمَا زَالَ یَبْکِی حَتَّی ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ قَعَدَ عَلَی الطَّرِیقِ یَشْکُونِی إِلَی خَلْقِی فَأَیُّ حَقٍّ لِآبَائِکَ عَلَیَّ قَالَ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ قُلْ یَا یُوسُفُ أَسْأَلُکَ بِمَنِّکَ الْعَظِیمِ وَ إِحْسَانِکَ الْقَدِیمِ وَ لُطْفِکَ الْعَمِیمِ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ فَقَالَهَا فَرَأَی الْمَلِکُ الرُّؤْیَا فَکَانَ فَرَجُهُ فِیهَا.

علیّ‌بن‌ابراهیم (رحمة الله علیه)- یوسف (علیه السلام) در زندان چنین با خدا مناجات کرد: «پروردگارا! تو را به آن حقّی که پدران و اجدادم بر تو دارند، قسم می‌دهم مرا از زندان رهایی بخش». ... خداوند به او وحی فرمود: «پدران و اجداد تو چه حقّی بر من دارند؟! و اگر مرادت یعقوب (علیه السلام) است! که به او دوازده فرزند عنایت کردم، امّا همین که یکی از آن‌ها از دید او نهان گشت، پیوسته گریه می‌کرد تا اینکه بینایی‌اش را از دست داد و در راه می‌نشست و از من به مخلوقاتم شکوه می‌کرد؛ با این حال، پدرانت چه حقی بر من دارند»؟! بعد از آن، جبرئیل به یوسف (علیه السلام) گفت: «ای یوسف! چنین بگو: پروردگارا! تو را به بخشش بی‌انتها و نیکی همیشگی‌ات قسم می‌دهم». یوسف (علیه السلام) نیز چنین گفت و پادشاه خواب دید و گشایش کار یوسف (علیه السلام) در همان خواب قرار داده شد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۱۴۴
بحارالأنوار، ج۱۲، ص۲۴۷/ نورالثقلین
بیشتر